زهرا55
پسندها
1

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/533853-کدام-دوره-از-حکومت-ایران-را-دوست-دارید؟
    زندگی رو ما میسازم با قدمهایمان پس مراقب قدمهایت باش
    بدووووووووووووووووووویین بیاین که تولد یکی از پسرای گل باشگاس
    ممنونم از درخواست دوستیتون..
    امیدوارم لیاقت دوستی با شما رو داشته باشم...
    و بتونیم دوستان خوبی برای هم باشیم.:smile:
    یلداست بگذاریم هر چه تاریکی هست هرچه سرما و خستگی هست
    تا سحر از وجودمان رخت بربندد امشب بیداری را پاس داریم
    تا فردایی روشن راهی دراز باقیست.
    یلدا پیشاپیش مبارک!


    Click here to view the original image of 800x600px.

    Click here to view the original image of 800x600px.
    ***(((عموحباب تــــــــــــــــــــــــ ــــــــفلدتـــــــــــــ مـــــــــبــــ ــــــــارکــــــــــــ))) ****
    سلام زهرا جان منو ببخش تورو خدا من دير به دير ميام پياماتو زماني ميگيرم كه يكي دوهفته از گذاشتنشون گذشته .merlin_3001@yahoo.co اين ايميلمه تو فيس بوكم korosh rah هستم اونجا بيشر منو مي بيني. بازم ببخشيد
    آن برتر
    به کنار تپه شب رسید.
    با طنین روشن پایش آیینه فضا شکست.
    دستم را در تاریکی اندوه بالا بردم
    و کهکشان تهی تنهایی را نشان دادم،
    شهاب نگاهش مرده بود.
    غبار کاروان ها را نشان دادم
    و تابش بیراهه ها
    و بیکران ریگستان سکوت را،
    و او
    پیکره خاموشی بود.
    لالایی اندوهی بر ما وزید.
    تراوش سیاه نگاهش با زمزمه سبز علف ها آمیخت.
    و ناگاه
    از آتش لب هایش جرقه لبخندی پرید.
    در ته چشمانش، تپه شب فرو ریخت.
    و من،
    در شکوه تماشا فراموشی صدا بودم.
    دیاری دیگر

    میان لحظه و خاک، ساقه گرانبار هراسی نیست.
    همراه! ما به ابدیت گل ها پیوسته ایم.
    تابش چشمانت را به ریگ و ستاره بسپار:
    تراوش رمزی در شیار تماشا نیست.
    نه در این خاک رس نشانه ترس
    و نه بر لاجورد بالا نقش شگفت.
    در صدای پرنده فرو شو.
    اظطراب بال و پری سیمای تو را سایه نمی کند.
    در پرواز عقاب
    تصویر ورطه نمی افتد.
    سیاهی خاری میان چشم و تماشا نمی گذرد.
    و فراتر:
    میان خوشه و خورشید
    نهیب داس از هم درید.
    میان لبخند و لب
    خنجر زمان درهم شکست.
    دوست..

    روی جلد یک کتاب نوشته ای دیدم که خیلی من رو جذب خودش کرد. من اون طرف رو ندیده بودم ولی به آدرسی که زیر نوشته داده بود نامه میدادم و اون هم برای من نامه میداد تا قرار شد همدیگه رو ببینیم. در محل قرار دختری بسیار زیبا از کنار من گذشت و پیرزنی با همان مشخصه نامه پیش من آمد. من که مجذوب شخصیت او شده بودم بدون توجه به او پیشش رفتم و شاخه گلی به او دادم او در جواب من گفت همان دختر زیبا که از کنارت رد شد گفت که اگر شاخه گل را به من دادی بگویم که در رستوران آنطرف خیابان منتظرت است

    خوشال میشیم تو تاپیک شرکت کنین
    سلام عزیزم سال نو شما مبارک واستون در سال جدیذ آرزوی موفقیت در کلیه مراحل زندگی و عاقبت بخیری می کنم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا