رجایی اشکان
پسندها
15,555

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واییییییییی داداشیییییییییییی
    گوناه دالم
    نمیگی دلم میخواتتتتتتتتتتتت
    خخخخخخخخخخخخخ
    سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هایشان بسیار کم است.

    استاد ادامه داد: هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.
    نگاه و فریاد

    استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

    شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

    استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است؛ اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

    شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد. سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند؛ هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
    کبوتر میشدم رو گنبدت کاش
    منم آهوی زخمی ضامنم باش
    اگر جاروکش فرش تو باشم
    میگن مردم که شد خادم آقاش

    تو که حج فقیرانی منو دریاب
    تو امید ضعیفانی منو دریاب

    سلام التماس دعا.....:gol:
    چشم تو

    کاش می‌دیدم چیست
    آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
    آه وقتی که تو لبخند نگاهت را
    می‌تابانی

    بال مژگان بلندت را
    می‌خوابانی
    آه وقتی که توچشمانت
    آن جام لبالب از جان‌دارو را
    سوی این تشنه جان سوخته می‌گردانی
    موج موسیقی عشق
    از دلم می‌گذرد
    روح گل‌رنگ شراب
    در تنم می‌گردد
    دست ویرانگر شوق
    پرپرم می‌کند ای غنچه رنگین، پرپر

    من در آن لحظه که چشم تو به من می‌نگرد
    برگ خشکیده ایمان را
    در پنجه باد
    رقص شیطان خواهش را
    در آتش سبز
    نور پنهانی بخشش را
    در چشمه مهر
    اهتزاز ابدیت را می‌بینم

    بیش از این سوی نگاهت نتوانم نگریست
    اهتزاز ابدیت را یارای تماشایم نیست
    کاش می‌گفتی چیست
    آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است

    فریدون مشیری
    ممنون اشکان جان:)
    عکس شب یلدایی یادت نره هااااا:d
    [نظرسنجی] : [مسابقات تالار هنر ] مسابقه دکلمه خوانی شماره 02 باشگاه مهندسان ایران
    من میرم.سرعتم کمه.حوصله شو ندارم..شبت آروووم آروم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا