دزيره

راستی پردیس بانو یادم رفت خدمتتون که عرض شود بنده معماری رو با همان گرایش معماری میخونم جانا

سلام پردیس بانو جان
اسمتون برام اشناست یه دوست دارم در اف بی به همین نام شما خودتون هستین؟
چشم خودم هم وقتی پروفایل رو تغییر دادم به همین مساله که چشم یه خرده اذیت شد فکر کردم ولی وقت نکردم تغییرش بدم چشم تغییرش میدم
انوشه باشید

یلدا هم همینطور هفته دیگه ست

راسی 8 دی نزدیکه یادت که هست؟؟؟

ده نیم شدا؟؟!!!

سلام پردیس خانم خوبی ابجی؟؟

نیستی که باشه فرذا شب ساعت ده و نیم به بعد خوبه ؟؟؟

ممنون از لطفت خیلی خوشحالم که دوست خوبی چون تو دارم
ابچب گلم اولا تو که کارشناسیت رو گرفتی من هنوز دانشجو هستم تو خیلی جلو تری
این قد هم نامیدانه به زندگی نیگاه نکن فراموش نشه که این روزا چه فرصت با ارزش و بی بدیلیه برا رشد کردن و تکامل ور سیدن به اروهات
افکارت رو مجدود به چارچوب و حصار خاصی نکن هر لحظه برای بهتر شدن متولد شو ...اگه خیلی دوس داری بری سر کار پس دنبال کار باش روزنامه هفته نامه بازار کار و اگهی های استخدام رو از دست نده ..خلاصه خودت تصمیم بگیر

در ضمن چردیس جان بهترین فرصت رو داری مطالعه قدرشو بدون راسی تامیتونی زبانت رو هم تقویت کن خیلی بدردت می خوره
ابجی برای خلق هر اثر هنری فقط اجساس لازم نست مطالعه هم شرطه
ارزو میکتم به تمام ارزوهات برسی و بازم هم ارزوهای جدید تری پیدا کنی

پردیس سعی میکنم بیام اما خودت بهتر میدونی اوضاع دانشگاه و کار و دوری از خونه رو
اما مطمعن باش فراموشت نمی کنم و سر میزنم دیر و زود داره .......(یه شاخه گل )

این آخرین شعر بانوی غزل سیمین بهبهانی است.

خواهی نباشم و خواهم بود دور از دیار نخواهم شد
تا "گود" هست، میان دارم اهل کنار، نخواهم شد
یک دشت شعر و سخن دارم حال از هوای وطن دارم
چابک غزال غزل هستم آسان شکار نخواهم شد

من زنده ام به سخن گفتن جوش و خروش و برآشفتن
از سنگ و صخره نیاندیشم سیلم، مهار نخواهم شد
گیسو به حیله چرا پوشم گردآفرید چرا باشم
من آن زنم که به نامردی سوی حصار نخواهم شد
برقم که بعد درخشیدن از من سکوت نمی زیبد
غوغای رعد ز پی دارم فارغ ز کار نخواهم شد

تیری که چشم مرا خسته ست بر کشتنم به خطا جسته ست
"بر پشت زین" ننهادم سر اسفندیار نخواهم شد
گفتم از آنچه که باداباد گر اعتراض و اگر فریاد
"تنها صداست که می ماند" من ماندگار نخواهم شد
در عین پیری و بیماری دستی به یال سمندم هست
مشتاق تاختنم؛ گیرم دیگر سوار نخواهم شد

سلام دزیره عزیز
ممنون که تو این مدت به یادم بودی
خوبم امیدوارم تو هم باشی
بابت شعر قشنگت بی نهایت تشکر
اما در مورد سروده خودت باید بگم از خوندنش خیلی زوق زده شدم
اما پردیس جان نمی دونم چرا اون لطافط و زیبایی شعرهای پیشینت رو نداشت قشنگ بود اما یه جور غمگین و نامیدانه بود با این وجود احساسات پاک و صادقانه ات رو تحسین میکنم و بازم نهایت تشکر دارم ازت بابت اینکه خبرم کردی

ممنون ابجی
توصیف یه تصویر بود فقط
یه تصویر خیالی

راستی گفتی تصویر خواستم بگم
اخر قشنگیه پنجره مه گرفته نیمه باز با پرده های کشیده که گلهای پیچک مثل یه قاب سبز اطرافشو احاطه کرده باشن اونم تو یه صیح پاییزی

ممنون پردیس
خیلیم قشنگ بود یه رباعی از ایرج زبر دست میزارم یه شاعر جوان و بااستعداد شیرازی من که خیلی از شعراش خوشم میاد


تا بال و پر عمر به رنگ هوس است
از اوج سرازیر شدن یک نفس است
ان لحظه که بال زندگی میشکند
در چشم پرنده اسمان هم قفس است

خبرت هست که بر روی تو آرامم نیست
طاقت بار فراق این همه ایامم نیست
خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد/؟
سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
میل آن دانه ی خالم نظری بیش نبود
چون بدیدم ره بیرون شدن از دامم نیست
شب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست
چشم از آن روز که بر کردم و رویت دیدم
به همین دیده سر دیدن اقوامم نیست
نازنینا مکن آن جور که کافر نکند
ور جهودی بکنم بهره در اسلامم نیست
گو همه شهر به جنگم در آیند و خلاف
من که در خلوت خاصم خبر از عامم نیست
نه به زرق آمده ام تا به ملامت بروم
بندگی لازم اگر عزت و اکرامم نیست
به خدا و به سراپای تو کز دوستی ات
خبر از دشمن و اندیشه ز دشنامم نیست
دوستت دارم اگر لطف کنی ور نکنی
به دو چشم تو که چشم از تو به انعامم نیست
سعدیا نا متناسب حَیَوانی باشد
هر که گوید که دلم هست و دلارمم نیست

ممون شما خوبید ؟
من بیست و پنج
ببخشید که کم میام اینجا و دیر پاسخت رو دادم از این بابت معذرت
باشگاه هم که زلزله اومده حسابی عوض شده !!!

بی خبر میای بی خبر میری
سلام کار و بار خوب پیش میره ؟
اوظاع احوال ؟ خوبی ؟

درچشمانت بهار عیدانه جوانه میزند
شکوه را از لبخندت
و امید را از کلامت بغل بغل هدیه میگرم
نهایت ارزوهایم مادر

افرییییییییین
تبریکمیگم از صمیم قلب ارزو میکنم شوما هم هرجا هستید سالم و شاد باشید و از کار و زندگیت لذت ببرید و از اون دست ادما باشی که کار وتفریح شون یکیه چون به قول قدیمیا این جور ادما سعادت مند و کارشون رو باعشق انجام میدن .
پردیس مدتیه که شدید علاقمند شدم به عکس گرفتن و لذت میبرم از اینکه کادری در نظر بگیرم پر از رنگ و شور و زیبایی فرقی نمیکنه میحواد طلوع باشه یا غروب مهم لحظه ایه که با اون عکس جاودانه میشه ...و قت شد چند تا از عکس هار میزارم برات اگه دوست داشتی

ممنون پردیش جان ..لطف دارید شوما
خیلی دوست دارم کارهای زیبا وتازه تو بخونم . چیزی ننوشتی جدیدن؟

...

ممنون دوست مجازی خوبم .

سلام دوست عزیز
خوبی؟
نهههههههههه.. لینک یه تاپیک، گذاشتم که از مطالبش استفاده کنید
موفق باشید