ث
پسندها
429

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ای ثنایی....یه مبحثی رو دارم میخونم که دوسش ندارم هر چی می خونم بیشتر کش میاد
    مخم پوکید دیگه
    باشه عمویی قبوله من که چیزی نگفتم
    دیگه یواش یواش باید برم
    میبوسمت عمویی
    مراقب خودت باش
    کاری نداری؟
    هااااااااااااااااااااااااااااا
    باشه
    از دست تو...
    :surprised::surprised::surprised:
    مگه کادو نبود؟
    خوب حالا شماره حسابتو بده میدم عمویی
    نه عمو جون این چه حرفیه
    خدا خیلی از وقتها توسط بندهاش باهات حرف میزنه
    من همیشه جواب سوالمو که از خدا پرسیدم از زبون بنده هاش دریافت میکنم
    فقط باید خیلی دقیق باشی تا جوابتو بگیری
    نه اتفاقا بهتر شد
    شاید دیگه داشت کم کم فراموشم میشد
    ندونسته لطف بزرگی در حقم کردی عمویی
    خیلی سخته خیلی
    ممنونم
    ولی به یاد کسی افتادم که حالم گرفته شد
    خیلی قشنگ بود ثنا
    دستت درد نکنه
    اون یکی بچه سرطان داشت
    درسته؟
    یه آب خواستیم ها
    خوب اگه میخواستم عمه ات بیاره که بهش میگفتم
    بچه هم بچه های قدیم
    تو نخود سیاه نمیدونی چیه؟
    نه دیگه تو زمونه ما قرن ششم اینجوری نبود دخترو به زور شوهر می دادن
    با بای
    ثنا من دیگه برم به مشغولیات ذهنیم برسم
    دوباره می بینمت
    خب عمه چیکار کنم دختر رو که به زور شوهر بدن همینه دیگه اما خب من همیشه یعنی تا وقتی که سایه اش بالای سرمه بهش وفادارم
    من الان عصبانیم
    بچه یه کم آب بده دستم
    ببینم چیکار میکنم
    آخه ببین این نامرد با عمه ات چیکار کرده
    چشاشو در میارم
    آره من اون شیرین تو منظومه نظامی هستم که گیر خسور پرویز نامرد افتادم
    آی نفسسسسسسسسسسس کششششششششششششششششش
    کجایی خسرو
    آره من اون شیرین تو منظومه نظامی هستم که گیر خسور پرویز نامرد افتادم
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا