باز هم یه سوال؟؟؟

S_K_AZ

عضو جدید
فکر نمیکنم این یکی اصلا به شرایط اون داستان نزدیک باشه. در این داستان شما من در کار نیست. و در ضمن پای مسائل مادی هم در میان نیست. داستان شما قضیه انتخاب بین دو زندگیه.دو جان. که قظعا ادم اون جوونه رو نجات میده.
اما من میگم در داستانی که تو این تاپیک مطرح شده قضیه انتخاب بین مال و جانه. مال قابل برگشته اما جان نه.


اگه قضیه جان مطرحه بسم الله. پاشیم بریم هر کی داره میمیره نجات بدیم.
شما منظور من رو متوجه نشدین, منظور من اینه که شما با این کارتون فقط تاریخشو یه کم به عقب می اندازید.:w18:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
اگه قضیه جان مطرحه بسم الله. پاشیم بریم هر کی داره میمیره نجات بدیم.
شما منظور من رو متوجه نشدین, منظور من اینه که شما با این کارتون فقط تاریخشو یه کم به عقب می اندازید.:w18:
خوب من نمیدونم شما چرا اصرار دارید نظر منو تغییر بدید. قضیه انتخابه و من اینو انتخاب میکنم.
گاهی وقتا بهتره آدم منطقو کنار بزاره و قلبش رجوع کنه.(البته اگر بخوایم انتخاب پدر رو کلا بیمنطق بدونیم.)
اگه قرار باشه همه‌ی کارای دنیا فقط از رو عقل پیش بره... به نظر من دنیای غیر قابل تحملی خواهیم داشت.
در مورد تاریخ هم خوب من یه مریض میشم. از طرفی میدونیم که هممون بالاخره دیر یا زود میمیریم. نباید تلاشی برای بهبود بیماری خودم کنم فقط با این فکر که خوب بالاخره آخرش مرگه دیگه.
 

S_K_AZ

عضو جدید
خوب من نمیدونم شما چرا اصرار دارید نظر منو تغییر بدید. قضیه انتخابه و من اینو انتخاب میکنم.
گاهی وقتا بهتره آدم منطقو کنار بزاره و قلبش رجوع کنه.(البته اگر بخوایم انتخاب پدر رو کلا بیمنطق بدونیم.)
اگه قرار باشه همه‌ی کارای دنیا فقط از رو عقل پیش بره... به نظر من دنیای غیر قابل تحملی خواهیم داشت.

عادت می کنید...:w18:
 

karo7

اخراجی موقت
خوب من نمیدونم شما چرا اصرار دارید نظر منو تغییر بدید. قضیه انتخابه و من اینو انتخاب میکنم.
گاهی وقتا بهتره آدم منطقو کنار بزاره و قلبش رجوع کنه.(البته اگر بخوایم انتخاب پدر رو کلا بیمنطق بدونیم.)
اگه قرار باشه همه‌ی کارای دنیا فقط از رو عقل پیش بره... به نظر من دنیای غیر قابل تحملی خواهیم داشت.
در مورد تاریخ هم خوب من یه مریض میشم. از طرفی میدونیم که هممون بالاخره دیر یا زود میمیریم. نباید تلاشی برای بهبود بیماری خودم کنم فقط با این فکر که خوب بالاخره آخرش مرگه دیگه.



فکر میکنم الان که کارها بر اساس قلب داره پیش می ره وضعیت بدتر از غیر قابل تحمل بودن است.
 

phalagh

مدیر بازنشسته
فکر میکنم الان که کارها بر اساس قلب داره پیش می ره وضعیت بدتر از غیر قابل تحمل بودن است.
کارها بر حسب قلب داره پیش میره؟
میشه مثال بزنید؟البته من نمیگم همه‌ی کارها باید بر حسب احساس باشه.اما یه جاههایی هم لازمه که فقط احساس باشه. یه جاههایی فقط عقل و منطق. و یه جاههایی هم تلفیقی از هر دو.
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
راستش رو بخواید اگر خوب متن رو خونید، در قبل از داستان به "دو پدیده" اشاره کردم.
می خواستم بنویسم دو پدیده ی "عقلانیت و انسایت" ولی گفتم شاید من برداشتم این طور باشد ولی با چند نظری که داده شد دیدم که شما هم با این ولی شکلی دیگر موافقید.
شاید این دو راهی نباشه ولی هدف اصلی من جدال بین "انسانیت و عقلانیت" است.
به نظر من انسان ها کارهاشون بر اساس عقلانیت و انسانیت انجام میدن که بعضی به عقلانیت کامل و بعضی به انسانیت کامل اعتقاد دارن و بعضی هم به "انسانیت و عقلانیت" در کنار هم اعتقاد دارند.
قرار دادن انسانیت و عقلانیت کنار هم بعضی مواقع به شدت روی لبه تیغ است و ادم باید یه راه عقلانی،انسانی رو پیدا کنه که تصمیم گیری زودش سخته(شاید هم برا شما سخت نباشه).
بازم تا اینجا ازتون متشکرم ولی این سوال من یه سوال تنها نیست بلکه مخلوطی از سوالات و نکته هایی است که باید بهشون توجه بشه.
خواهش می کنم دلایلتون رو بگید تا این نکته ها رو متوجه بشید.

موفق و مفید باشید نه برای لحظه ای بلکله برای تمام عمرتون ;)
یا حق http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
این حرفی که الان گفتین به نظر من کاملا غلطه. هیچ وقت نباید احساسات بر منطق غلبه کنه. ثانیا اگه از یه دید دیگه نگاه کنید با مواردی که به اون اشاره شد شما اگه اقدام به زنده نگه داشتن بکنین یعنی به خاطر دلتنگ نشدن خودتون گذاشتین یه نفر دیگه زجر بکشه و این هم یه نوع خودخواهیه
منطق شما بهتون میگه که پدری و که شما ثمره ی زحمتای اون هستید براحتی فراموش کنید و خودخواهانه به زندگی خودتون فکر کنید
این یعنی فرق بین منطق و احساس و نمیدونید
از چی می خواد زجر بکشه؟
فرزند اون کار و بر اساس عشق و علاقه به پدرش انجام داده و به معنویت بها داده
ما اینجا واژه ی زجر و برای این به کار می بریم که به دنیا و متعلقاتش وابسته شدیم
در این صورت نجات پدر هیچ معنایی نداره و میشه به قول شما بی منطقی




پدر و مادر جونشون رو فدا می کنن .چون می بینن زنده موندن بچه شون بهتر از زنده بودن خودشونه.
بذارین من از شما یه سوال بپرسم: شما بین یه دو راهی گیر کردین که باید بین دو نفر که خیلی دوسشون دارین یکیشون رو از مرگ نجات بدین. نفر اول یه پیرمرده که 6 ماه از زندگیش باقی مونده. نفر دوم هم یه جوونه و هر دوتاشون برای شما در یک حد نزدیک هستند. شما کدوم رو انتخاب می کنید؟؟
تو این مثالت مغلطه ست
شخص اول مثالت یه پیرمرده مثل همین شخصی که در پست اول همین تاپیک مطرح شده
شخص دومشم جون یه جوونه که تو داری با اموال و دارایی پست اول تاپیک مقایسه ش می کنی
این یعنی مغلطه

اولا وقتی یکی ببینه چقدر برای بدست آوردن داراییش زحمت کشیده, حاضر نمی شه به خاطر یکی دو سال زندگی حق استفاده از اونارو از فرزندش سلب بکنه.
دوما اگه من جای پدره باشم ترجیح میدم بمیرم تا اینکه مفلس و بی چیز زندگی کنم.
بازم دلبستگی به اموال دنیا رو مطرح کردی
و قید پدرت و با این کارت زدی
که با این کارت در صورت زنده بودن ""دو روز بیشتر از زندگی تو این دنیا لذت ببری
اینجا باید به اینم توجه داشت که چه برداشتی از لذت داری
یکی عشق به پدرش و لذت می دونه و همیشه موندگاره
یکی داشتن مال و منال دنیا رو که از اسمش معلومه ""دنیویه و فانی

اگه قضیه جان مطرحه بسم الله. پاشیم بریم هر کی داره میمیره نجات بدیم.
شما منظور من رو متوجه نشدین, منظور من اینه که شما با این کارتون فقط تاریخشو یه کم به عقب می اندازید.
یعنی پدر و مادر تا جوون هستن برای تو ارزش دارن؟
تو رو بزرگت کردن
تحویل جامعه دادن
بعد موقع نیازشون این طوری بهشون می خوای پشت کنی؟
توی جوونیشون که به تو نیاز نداشتن
توی سالهای کهولت سنشون به تو نیاز دارن
به همین راحتی به خاطر تعلقات دنیوی قیدشون و می زنی؟
یعنی دوباره نمی تونی به دستشون بیاری
در ضمن مگه تو مرگ انسان ها رو مشخص می کنی؟

عادت می کنید...
این نتیجه ی انسان ماشینی ایه که غرب ساختتش
خودشم از این کار پشیمونه
چون تبعاتش و دیده
مسلمونا کاراشون اعمالشون و از ناحیه ی عقل می گذرونن و به قلب می رسونن
به این میگن اعتقاد قلبی
و زندگیشون و با عشق و امید ادامه میدن
تمام این صحبتای شما""امید نداشتن و مطرح می کرد
چیزی که سایر دوستان ""با صحبتاشون تقریبا به طور غیر مستقیم به شما اعلام کردن
شما امید به زندگی نداری
وقتی در این شرایط انسان تمام داراییش و همچنین یه سری از مزیتاش و از دست بده
به جاش یا ارزش ترش و به دست آورده و با آرامش روحی و روانی "تلاش می کنه تا اون چیزایی و که از دست داده ،دوباره به دست بیاره
و با امید داشتن این کار و انجام میده
امید داشتنی بر اساس آرامش روحی و روانی
نه تنها از این که داراییش و ...از دست داده ناراحت نیست
بلکه احساس آرامشی بهش دست میده که تونسته وظیفه و تکلیف خودش و به نحو احسن انجام بده
--------------
صحبت اصلی
تفکرات و اعتقادات هر شخص در مورد ملاک های ارزش نزد انسان های متفاوته
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
برزگی می گفت، همه انسانها در جهان دنبال لذت بردن هستند. هر کی بگه من دنبال لذت نیستم داره دروغ میگه!!!!
وقتی که خوب فکر می کنم می بینم این حرف واقعا درسته. همه دنبال لذت شخصی خودشون هستند. همه خودخواهند و همه می خوان که خودشون سعادتمند بشن. به دیگرون کاری ندارند و فقط و فقط به خودشون فکر می کنند.
فقط فرقی که بینشون هست، دیدشون نسبت به لذت و سعادت هست. بعضی ها لذت رو در پول و مقام و قدرت و ... می دونند، بعضی ها هم لذت رو در اطاعت از امر خدا و عمل به دستورات اون.

کسی که به مردم فقیر کمک میکنه، دنبال لذت خودش در آخرته، کسی که نماز می خونه دنبال سعادت خودش در آخرته!
این مردم هم دو دسته میشن:
بعضی ها لذت رو در رسیدن به بهشت وعده داده شده می بینند و عمر جاوید در بهشت!
بعضی های دیگه هم هستند که لذت رو فقط و فقط در رسیدن به خدا، و راضی بودن خدا از خودشون می بینند و آرزوشن اینه.
هر کار نیکی هم که می کنند بخاطر اینه که خدا ازشون راضی باشه نه اینکه به بهشت برسند.
حالا ما از کدوم دسته ایم؟ نمی دونم...
موفق باشید
 

S_K_AZ

عضو جدید
منطق شما بهتون میگه که پدری و که شما ثمره ی زحمتای اون هستید براحتی فراموش کنید و خودخواهانه به زندگی خودتون فکر کنید
این یعنی فرق بین منطق و احساس و نمیدونید
از چی می خواد زجر بکشه؟
فرزند اون کار و بر اساس عشق و علاقه به پدرش انجام داده و به معنویت بها داده
ما اینجا واژه ی زجر و برای این به کار می بریم که به دنیا و متعلقاتش وابسته شدیم
در این صورت نجات پدر هیچ معنایی نداره و میشه به قول شما بی منطقی

تو این مثالت مغلطه ست
شخص اول مثالت یه پیرمرده مثل همین شخصی که در پست اول همین تاپیک مطرح شده
شخص دومشم جون یه جوونه که تو داری با اموال و دارایی پست اول تاپیک مقایسه ش می کنی
این یعنی مغلطه

1-بازم دلبستگی به اموال دنیا رو مطرح کردی
و قید پدرت و با این کارت زدی
که با این کارت در صورت زنده بودن ""دو روز بیشتر از زندگی تو این دنیا لذت ببری
اینجا باید به اینم توجه داشت که چه برداشتی از لذت داری
یکی عشق به پدرش و لذت می دونه و همیشه موندگاره
یکی داشتن مال و منال دنیا رو که از اسمش معلومه ""دنیویه و فانی


یعنی پدر و مادر تا جوون هستن برای تو ارزش دارن؟

این نتیجه ی انسان ماشینی ایه که غرب ساختتش
خودشم از این کار پشیمونه
چون تبعاتش و دیده
مسلمونا کاراشون اعمالشون و از ناحیه ی عقل می گذرونن و به قلب می رسونن
به این میگن اعتقاد قلبی
و زندگیشون و با عشق و امید ادامه میدن
تمام این صحبتای شما""امید نداشتن و مطرح می کرد
چیزی که سایر دوستان ""با صحبتاشون تقریبا به طور غیر مستقیم به شما اعلام کردن
شما امید به زندگی نداری
--------------
صحبت اصلی
تفکرات و اعتقادات هر شخص در مورد ملاک های ارزش نزد انسان های متفاوته

شما منظور منو متوجه نشدید.شما از حرف های من نتیجه گیری هایی برای خودتون کردید که کاملا غلطه. من نه غرب گرا هستم نه خودخواه ,نه دلبستگی به مادیات دارم ضمنا پدر و مادر بیش از اون چیزی که فکر می کنید برای من اهمیت دارن.در مورد زندگی هم باید بگم مسلمان یا یهودی یا .... برای تسکین خودش بحث بهشت و جهنم رو برای خودش توجیه می کنه و می خواد خودش رو قانع بکنه که زندگی ادامه پیدا می کنه تا دغدغه ای در زندگی نداشته باشه. ولی من اینطور نیستم و این اعتقاداتو ندارم وبه خاطر اینه که از زندگی لذتی رو که شما می برین من نمی برم.:w18:
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
خسته نباشید دوستان.
پست tebyan عزیز رو خواندم ولی چند چیز را متوجه نمیشم.
من از اول بحث تا کنون چند بار گفتم کسی که نظری میدهد
" دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد".
شما هم با مغلطه بازی دوستامان رو غربی توصیف نکنید و از آن نتیجه نگیرید که غربیها ادمان سنگدل و مادی هستند.
در ضمن چنین اتفاقی برای هیچ کدوم از ما تا کنون نیافتاده و انشاالله بعدا هم نیافته و فقط بچه ها دارن نظر میدن اینکه در واقعیت چه کار دیگه انجام میدن خوب قاعدتا ممکنه خیلی فرق کنه.همونطور که دوست خوبم کافر خداپرست همین رو به شکلی دیگر در اول بحث گفتند.
ولی این داستان را که گذاشتم میدونستم که بعضیا به خاطر اینکه تهمتی نصیبشون نشه از نظر دادن خودداری می کنن ولی خدایی این کار رو نکنید بذارید نظرات و دلایل گوناگونی بشنویم
.بازم یه بار دیگه بگم:
شما "نظر و دلایل" خود را دارید و هر کسی نظرش محترم است و او در زندگی شخصی اش مختار است.

باز هم از پستتون ممنون هستم.

موفق و سربلند باشید نه در یک مرحله از زندگیتان بلکه در تمای مراحل زندگیتان ;)
یا حق http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon_gol.gif
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
خسته نباشید دوستان.
پست tebyan عزیز رو خواندم ولی چند چیز را متوجه نمیشم.
من از اول بحث تا کنون چند بار گفتم کسی که نظری میدهد
" دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد".
شما هم با مغلطه بازی دوستامان رو غربی توصیف نکنید و از آن نتیجه نگیرید که غربیها ادمان سنگدل و مادی هستند.
در ضمن چنین اتفاقی برای هیچ کدوم از ما تا کنون نیافتاده و انشاالله بعدا هم نیافته و فقط
این که من در جواب دوستمون گفتم غربی
منظورم جوابی بود که به پست phalaghداده بود
که این طوری برداشت شد
که شما به من میگی مغلطه باز
اگه خواستی بازش می کنم تا به طور کامل متوجه بشید
دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد".

من با صحبتام به این جمله ی شما پاسخ دادم
این برداشت شما بوده
شما داری با توجه به شرایط میگی و این طور که من حس کردم نوع جوابا رو هم انتخاب کردی
یعنی جوابت رفته به سمت همین شخصی که خودش در پست آخرش اعترافاتش و در زمینه ی عقیده ش کاملا گفت
یعنی ایشون که بیشتر مخاطب صحبتای من بود"به طور کامل متوجه منظور من شد
ولی شما نشدی
به نظرم توضیحاتم کامل بوده
 

n_h_1365

عضو جدید
به نظر من هیچ دو راهی وجود نداره ، فقط نجات یه انسان مهمه ، به خصوص وقتی پای کسی مثل یه پدر زحمت کش در میون باشه .
ما آدما داریم انسانیت رو با چیزهایی مثل اینکه میگیم با عقل جور در نمیاد یا عاقلانه نیست می کشیم.
چطور عقل می تونه حکم کنه به خاطر خودت از پدری که سالها برات زحمت کشیده دست بکش تا به آرزوهات برسی!
این طرز فکر غرب گرایانست ، چیزی که خود اونها دارن ازش فرار می کنن ، یعنی بی عاطفه بودن اعضای خانواده که نهایتا" به عدم تعهد خانواده های غربی نسبت به هم ختم شده و این یعنی نابودی.
پس این دو مسله ی مهم رو با هم قاطی نکنید .
 

S_K_AZ

عضو جدید
این که من در جواب دوستمون گفتم غربی
منظورم جوابی بود که به پست phalaghداده بود
که این طوری برداشت شد
که شما به من میگی مغلطه باز
اگه خواستی بازش می کنم تا به طور کامل متوجه بشید
دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد".

من با صحبتام به این جمله ی شما پاسخ دادم
این برداشت شما بوده
شما داری با توجه به شرایط میگی و این طور که من حس کردم نوع جوابا رو هم انتخاب کردی
یعنی جوابت رفته به سمت همین شخصی که خودش در پست آخرش اعترافاتش و در زمینه ی عقیده ش کاملا گفت
یعنی ایشون که بیشتر مخاطب صحبتای من بود"به طور کامل متوجه منظور من شد
ولی شما نشدی
به نظرم توضیحاتم کامل بوده

من منظور شما رو متوجه شدم ولی شما منظور منو متوجه نشدید. شما دوباره به اول بحث و مساله رو پیچوندی.
ضمنا توضیحات شما شاید برای خودتون درست باشه ولی نمی تونین در مورد عقاید و یا اندیشه های من کاملا مطمئن اظهار نظر کنین.:w18:
 

S_K_AZ

عضو جدید
وقتی بتونیم چرا که نجات ندیم؟

شما می تونید 30-40 میلیون از سرمایه خودتون رو ببرید بدید تا پول عمل یک یا چند نفر در بیاد.
لطفا حرفهای الکی رو بذارین کنار و با واقعیت مواجه بشین نه این که رویایی فکر کنین:razz::razz::w18:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
شما می تونید 30-40 میلیون از سرمایه خودتون رو ببرید بدید تا پول عمل یک یا چند نفر در بیاد.
لطفا حرفهای الکی رو بذارین کنار و با واقعیت مواجه بشین نه این که رویایی فکر کنین:razz::razz:

فکر نمی کنید که همونقدر که نظر خودتون براتون ارزشمنده، نظر دیگران هم برای خودشون ارزشمنده؟ هر کسی دلش میخواد تو مدینه فاضله خودش زندگی کنه.نجات یه آدم فقط به دادن خرج عملش نیست که شما فقط از جنبه مادی بهش نگاه میکنی. می تونی یه شاخه گل ورداری ببری بیمارستان بدی به یه مریض و کلی دلش رو شاد کنی و روح تازه ای بهش بدی! گرچه شما که نه به این دنیا معتقدی نه به اون دنیا، نه به روح معتقدی نه به شادی!
 

S_K_AZ

عضو جدید
فکر نمی کنید که همونقدر که نظر خودتون براتون ارزشمنده، نظر دیگران هم برای خودشون ارزشمنده؟ هر کسی دلش میخواد تو مدینه فاضله خودش زندگی کنه.نجات یه آدم فقط به دادن خرج عملش نیست که شما فقط از جنبه مادی بهش نگاه میکنی. می تونی یه شاخه گل ورداری ببری بیمارستان بدی به یه مریض و کلی دلش رو شاد کنی و روح تازه ای بهش بدی! گرچه شما که نه به این دنیا معتقدی نه به اون دنیا، نه به روح معتقدی نه به شادی!

اولا یه ذره کنایی صحبت می کنی.دوما من نگفتم نظر کسی اشتباهه. سوما اگه قرار باشه فقط یه نظریه وجود داشته باشه ,خودت ببین چه وضعی میشه...
ما تو این تالار بحث می کنیم تا به نتیجه برسیم و اگه حرف شما درست باشه ,احتیاجی به پست و تاپیک نیست.
ضمنا اگه پست های قبلیو بخونی می بینی من پست <<شما می تونید 30-40 میلی...>> رو در جواب پست قبلیش گذاشتم>> و ربطی به شادی و این چیزا نداره.:w18:
 

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوست عزیز tebyan
من منظورتو خوب متوجه شدم و اگر نوشتم مغلطه بازی نکنید به خاطر نقل قول آخر(5) بود:



نقل قول:
S_K_AZ
http://www.www.www.iran-eng.ir/images/bbcodemanager/pastel/quotes/12n2_01.png

عادت می کنید...



این نتیجه ی انسان ماشینی ایه که غرب ساختتش.

که خود S_K_AZ جواب داد که:
"من نه غرب گرا هستم نه خودخواه ,نه دلبستگی به مادیات دارم "

جالب اینجاست که خود S_K_AZ میگیه :"شما منظور منو متوجه نشدید" و در ضمن پست S_K_AZ رو بخونی متوجه می شی .
آره درست میگی توضحاتت کامل بود ولی ..........
خوب دوست عزیز گفتی:
"شما داری با توجه به شرایط میگی و این طور که من حس کردم نوع جوابا رو هم انتخاب کردی"
جواب؟؟؟؟
اگه دقت کرده باشین اوایل گفتم که:
دقت کنید که من هدفم با طراحی این سوال رسیدن به یه چیز واحد نیست.
"اگر من جوابی داشته باشم نظر خودم است نه اینکه حتما جواب من درست و بی نقص است"
و گفتی :
"یعنی جوابت رفته به سمت همین شخصی که خودش در پست آخرش اعترافاتش و در زمینه ی عقیده ش کاملا گفت"
نمیدانم کجا از S_K_AZ طرفداری کردم؟! S_K_AZ عزیز نظر و دلایل خودش رو داره و من نیز نظر و دلایل خودم و شما هم نظر و دلایل خودت و دیگران هم نظر و دلایل خودشون.
هر جا نیاز به توضیحی بوده تا حالا گفتم.در ضمن من چند بار گفتم داستان را خوب بخونید و همه ی جوانب رو در نظر بگیرید.امیدوارم که این پست را طرفداری از شخص خاصی نگیرید.
"نظرات همه برای من قابل احترام هستند."
باز هم از تذکرت ممنونم.
موفق و پیروز باشید در تمام زندگیتان.
یا حق
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
سلام،
برای من جالب شده بدونم،جواب شما چیه دوست عزیزم،A.R-KH-A؟چون این سوال،سوالی نیست که بشه گفت بی طرف داره.
 

n_h_1365

عضو جدید
مطمئن باشید اگه اختیارات مادی داشتم 30 یا 40 میلیون برام هیچ ارزشی نداره و این کارو انجام میدادم ، هر چند الانشم تا اونجایی که می تونم سعی خودمو می کنم تا بتونم برای کسی کاری انجام بدم هر چقدرم کم بوده باشه.
ادعای انسانیت نمی کنم و می دونم خیلی زیادن آدم هایی که حتی حاضرن جونشونو به خاطر یکی از دست بدن ، اما حتی اگه آخرین نفر توی دنیا بودم که به قول شما این ادعا رو داشتم و هیچکس هم با من هم عقیده نبود بازم نظرم همین بود و اگه خدایی نکرده همچین مسئله ایی برای من پیش میومد کاری که گفتم رو انجام میدادم.
 

S_K_AZ

عضو جدید
مطمئن باشید اگه اختیارات مادی داشتم 30 یا 40 میلیون برام هیچ ارزشی نداره و این کارو انجام میدادم ، هر چند الانشم تا اونجایی که می تونم سعی خودمو می کنم تا بتونم برای کسی کاری انجام بدم هر چقدرم کم بوده باشه.
ادعای انسانیت نمی کنم و می دونم خیلی زیادن آدم هایی که حتی حاضرن جونشونو به خاطر یکی از دست بدن ، اما حتی اگه آخرین نفر توی دنیا بودم که به قول شما این ادعا رو داشتم و هیچکس هم با من هم عقیده نبود بازم نظرم همین بود و اگه خدایی نکرده همچین مسئله ایی برای من پیش میومد کاری که گفتم رو انجام میدادم.

منظور از 30-40 میلیون یعنی مقداری که با بخشیدن اونها فقط می تونی زنده بمونی. نه دانشگاه,نه تفریح,نه چیزای دیگه. و مطمئنا می تونی ولی خواستن مهمه. در حال حاضر که داری میگی ولی انجام نمی دی.

به عمل کار برآید به سخندانی نیست...:w18:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
منظور از 30-40 میلیون یعنی مقداری که با بخشیدن اونها فقط می تونی زنده بمونی. نه دانشگاه,نه تفریح,نه چیزای دیگه. و مطمئنا می تونی ولی خواستن مهمه. در حال حاضر که داری میگی ولی انجام نمی دی.

به عمل کار برآید به سخندانی نیست...:w18:
من نمیدونم شما چرا هی میخواید این داستان رو با مسائل دیگه و داستانای دیگه مقایسه کنید.
فکر نمیکنم هیچ کدوم از آدمایی که اینجان ادعا داشته باشن که آدمای کاملی هستن که در هر شرایطی و به هر قیمتی حاضرن به همنوعانشون کمک کنن. و اصلا خدا هم از هرکسی به اندازه خودش انتظار داره.
خودم رو مثال میزنم. من ادعا ندارم که ادم کاملی هستم. اما ادعا میکنم که اگه بتونم تا حدی که در توانم هست سعی میکنم به بقیه کمک کنم. و این توان به این معنی نیست که تمام زندگیم رو بزارم که به بقیه کمک کنم. چون اون وقت باید یکی پیدا بشه که به خودم کمک کنه.
اما وقتی پای بعضی چیزا پیش میاد آدم یه ذره از اون توانشم فراتر میره. یکی از موردا که بعضیها دوست دارن حتی فراتر از توانشون عمل کنن همین بحثیه که در داستان این تاپیک پیش اومده.
*****************
کاش تو ایران هم قانون ممنوعیت استعمال دخانیات در اماکن عمومی تصویب میشد. بابا من به دود سیگار حساسم.:w06:
 
آخرین ویرایش:

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من منظور شما رو متوجه شدم ولی شما منظور منو متوجه نشدید. شما دوباره به اول بحث و مساله رو پیچوندی.
ضمنا توضیحات شما شاید برای خودتون درست باشه ولی نمی تونین در مورد عقاید و یا اندیشه های من کاملا مطمئن اظهار نظر کنین.:w18:
نه دیگه مطمئنا منظور شما رو متوجه شدم
با توضیحاتی که در مورد عقایدت دادی سایر دوستان و هم متوجه کردی که از چه جنبه ای داری صحبت می کنی
من اعلام کردم
اختلاف بر سر تفاوت ملاک های ارزش نزد انسان های متفاوته
دوست عزیز tebyan
من منظورتو خوب متوجه شدم و اگر نوشتم مغلطه بازی نکنید به خاطر نقل قول آخر(5) بود:



نقل قول:​

S_K_AZ


عادت می کنید...




این نتیجه ی انسان ماشینی ایه که غرب ساختتش.

که خود S_K_AZ جواب داد که:
"من نه غرب گرا هستم نه خودخواه ,نه دلبستگی به مادیات دارم "

جالب اینجاست که خود S_K_AZ میگیه :"شما منظور منو متوجه نشدید" و در ضمن پست S_K_AZ رو بخونی متوجه می شی .
آره درست میگی توضحاتت کامل بود ولی ..........
مغالطه یعنی قیاسی که منتج به نتیجه ی صحیح نباشه
من در صحبت اولم مثالی و که ایشون زد و گفتم مغالطه و دلیلش و هم گفتم که شما هم دیدید و مطمئنن برای همه قابل قبول بود
ولی مغالطه ی من و از سوی شما متوجه نشدم
S_K_AZ در جواب phalagh گفت که عادت می کنید و عادت می کنید به این حرف phalagh گفت :اگه قرار باشه همه‌ی کارای دنیا فقط از رو عقل پیش بره... به نظر من دنیای غیر قابل تحملی خواهیم داشت.

من به این عادت می کنید گفتم نتیجه ی انسان ماشینی غربه
منظور از نتیجه "تفکر غربی ای بود که ایشون مطرح کرده بود
عقل ،احساس و هم قبول می کنه(در هر صورت که موضوع چیز دیگه ست)
که منظور ایشون واضح بود که از چه نوعه
عقل از جانب ایشون یعنی زندگی کن برای مردن
ایشون میگه من غربگرا نیستم
منم نگفتم ایشون غربی شدن
گفتم تفکر غربگرایانه رو مطرح کرده
تفکر مادیگراها
انسان موجودی برای هیچ
پوچ
و خودشم توی صحبت بعدش اعتراف کرد(که خود این نشون دهنده ی برداشت من بود "مادیگراها یعنی همون غربگراها"چون از همون جا نشات گرفته)
ولی مطرح کردن"" دلیل کاملی برای اتهام نیست
ولی شما به این صحبت من میگی مغالطه
من برداشتم و با توضیح میگم
البته خود ایشون توی پست بعدی کاملش کردن
اگه بازم خواستی باز ترش می کنم

خوب دوست عزیز گفتی:
"شما داری با توجه به شرایط میگی و این طور که من حس کردم نوع جوابا رو هم انتخاب کردی"
جواب؟؟؟؟
اگه دقت کرده باشین اوایل گفتم که:
دقت کنید که من هدفم با طراحی این سوال رسیدن به یه چیز واحد نیست.
"اگر من جوابی داشته باشم نظر خودم است نه اینکه حتما جواب من درست و بی نقص است"
من این حرف و بی دلیل نزدم
مطرح کردن بحث عقلانیت و انسانیت از سوی شما من و به این برداشت نزدیک کرد.
حرفت در مورد عقلانیت و انسانیت طوری مطرح شده که انگار عقلانیت و انسانیت در عرض همدیگه ان
در صورتی که عقلانیت و انسانیت همراه با همه
انسان از عقلانیت به انسانیت میرسه
و تمام اعتقادات ما بر اساس عقل بوده
و به هر چیزی که معتقدیم
بر اساس عقله
پس همراه همدیگه ان
پس اگه مسئله ای و انسانیت قبول کنه یعنی در واقع عقل قبول کرده(البته با توجه به ملاک های افراد برای ارزش)
ولی اینکه شما حالا آگاهانه یا ناآگاهانه به نوعی مطرحش می کنی که مخاطبت این طور برداشت می کنه که راه نجات پیرمرد و انسانیت میدونی و اگرم جوون نجات نده به نوعی رفته سراغ عقلانیت"""البته مستقیما اشاره نکردی و ملازم همم دونستی""باید شفاف سازی بیشتری می کردی
همین طور این جمله ی شما:
دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد

این جمله یعنی طرف که مسیری و انتخاب می کنه""کاملا به خودش حق میده که مسیر درسته"و نه سنگدله و نه دلرحمه
یعنی بازم (که به نظرم ناخواسته بوده)داری اشاره می کنی که مسیر انتخاب زندگی پیرمرد یعنی دلرحمی و مرگ پیرمرد یعنی سنگدلی
ادامه ش و تو توضیح پایین دادم



و گفتی :
"یعنی جوابت رفته به سمت همین شخصی که خودش در پست آخرش اعترافاتش و در زمینه ی عقیده ش کاملا گفت"
نمیدانم کجا از S_K_AZ طرفداری کردم؟! S_K_AZ عزیز نظر و دلایل خودش رو داره و من نیز نظر و دلایل خودم و شما هم نظر و دلایل خودت و دیگران هم نظر و دلایل خودشون.
هر جا نیاز به توضیحی بوده تا حالا گفتم.در ضمن من چند بار گفتم داستان را خوب بخونید و همه ی جوانب رو در نظر بگیرید.امیدوارم که این پست را طرفداری از شخص خاصی نگیرید.
"نظرات همه برای من قابل احترام هستند."
باز هم از تذکرت ممنونم.
موفق و پیروز باشید در تمام زندگیتان.
یا حق

حالا اون قسمتش که میگی طرف به اینا کاری نداره مد نظر نیست
مد نظر از این جهته که دوستان "اگه اشتباه نکنم دو نفر به این موضوع اعتقاد داشتن که اصلا دو راهی نیست و یک مسیر وجود داره
جمله ی آبی رنگ بالای من و نگاه کن
گفتم عقیدت رفته به سمت عقیده ی اون
یعنی کسایی که گفتن دوراهی نیست و توجه نکردی
شاید جمله های دیگه ای و در این زمینه گفته باشی
ولی وقتی این جمله رو پررنگ می کنی که:
دلیل اش این نیست که او آدم مادی و سنگدل یا آدم معنوی و دلرحم میباشد
این طور برداشت میشه
من نگفتم از ایشون طرفداری کردی

-------------------------
خود منم معتقدم که دوراهی نیست
یه راه وجود داره
و آدم باید سعی کنه که از اون راه منحرف نشه
 
آخرین ویرایش:

A.R-KH-A

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز امیدوارم که سرحال باشید.
"هیچ میدانی وسیع تر از میدان حق نیست" امام علی (ع)
انسان ها بر حسب مختار بودنی که خدا به آنها عطا کرده، حق دارند گوناگون بیندیشند و گوناگون زندگی کنند.
سعدی علیه رحمه می فرماید :"انسان ها بر این باورند که کمال خودم و جمال فرزندم".حق از دیدگاه انسانها با هم تفاوت دارد و حق اختلاف داشتن یکی از اصولی است باید بدان توجه شود و نقض این اصل، نقض آزادی است.
راستش را بخواهید من این داستان را طوری پیچاندم که زود تصمیم گیری نکنید و به اشتباه بیفتید و بعضی از مسائل را پر رنگ و برخی را کم رنگ جلوه دادم که اگر کمی به دنبال این موضوع میرفتید میفهمیدید که جوابی به این سادگی ندارد.
"آری پدر و مادر و فرزند و خانواده و وطن و .... برای انسان ارزشی دو چندان دارند که به هیچ وجه حاضر نیستیم آنها را به راحتی از دست بدهیم و تا پای جان از آنها محافظت میکنیم و ربطی به مسلمان یا یهودی یا ... و یا شرقی و غربی ندارد و این در جوهره ی هر فردی نهفته است که در بعضی ها بیشتر و در بعضی ها کمتر بروز میابد ولی با این وجود در تمامی انسانها میباشد پس در وهله ی اول حفظ از پدر و ...... اهمیت دارد و نیازی به فکر کردن ندارد!"
اما در داستانی که من طرح کردم گفتم:
" بيماري او حاد ميشود و ديگر توانايي هايي خود مثل صحبت کردن و گوش کردن و تکان دادن دستها و ... از دست ميدهد و فقط مي بيند و مي بيند"
" اگر ميخواهيد پدرتان به سلامتي خود باز گردد بايد مبلغ ................ بدهيد تا پدرتان را معالجه کنند." و " يعني درآوردن پول حساب هاي پدرتان،فروش خانه و لوازم،قرض گرفتن پول از آشنايان و گرفتن وام! "
این جاست که باید تجزیه و تحلیل کرد . در پستی فلق عزیز به این اشاره کرد:
" اگر ميخواهيد پدرتان به سلامتي خود باز گردد بايد مبلغ ................ بدهيد تا پدرتان را معالجه کنند."
و نتیجه گرفت که دارد سلامتی پدر آن جوان باز میگردد.
به نوشته ی دیگری اشاره کنم که دوست خوبم Sparrow در اولين پستي که جواب داد در اول پست اين را نوشت:
" موقعيتي که توصيف کرديد خيلي هم دور از ذهن و واقعيت نيست.يه سکته قلبي يا مغزي ساده ميتونه يه همچين شرايطي رو پيش بياره." و "موقعیتی که توصیف کردید، فکر میکنم مرگ مغزی باشه و دیگه نشه براش کاری انجام داد.""
بله دوستان گزینه ی سلامتی که شما به آن اشاره کردید موضوع مهمی بود که باید تعریف میشد.
دوست خوبم خوب گذری به سکته های قلبی و مغزی زد که علاوه بر آنها میتوان به مریضیهای عصبی اشاره کرد که در بیشتر موارد به مرگ اون فرد میپذیره اون هم به شدتی که توصیف کردم. ولی پزشکان سلامتی را می خواهند به پدرم بازگرداند و او خوب شود.
آیا میدانید کسانی که به چنین عارضه های ناگهانی دچار میشوند اگر فوت نکنند و پزشکان او را به حالت طبیعی برگردانند فرد در سیستم اعصابش تداخل ایجاد میشود و ممکن است دچار از دست دادن حرکت بعضی اندامها میشود یا توانایی بعضی از کارهایی را که قبلا می توانسته انجام دهد و ..... را از دست میدهد! ونسبت به فشارهای غیره منتظره زود واکنش می دهد و .....! که نیازمند مراقبت ویژه و استفاده از داروهای گران قیمت است!
حال ممکن است بگویید که من گفتم که پزشکان وعده ی سلامت او را داده اند ولی میشود تعریفی از سلامتی بدهید؟
سلامتی چیست؟
آیا انسانی که بعضی از توانایی هایش را از دست دهد در سلامتی بسر نمیبرد؟ آیا انسانی که مریض می شود دیگر ناسالم است؟ آیا کسی که معلول است و یا نابیناست و یا ... ناسالم است؟
ممکن است کسی بگویید که بله ناسالم است!
اما سلامتی به نظرمن یک چیز است و آن توانایی استفاده از مغز و غریزه است!و بتواند خودش تصمیم گیری کند!
شاید بتوان بیماران تالاسمی را افرادی ناسالم ذکر کرد که نتیجه سهل انگاری و اشتباه پدر و مادرشان در این زمانه باشند!
حال برگردیم به داستان.
بالفرض شما پدرش را نجات دادید آیا فکر اینجا را کرده اید که او را که تازه سلامتی خود را به وسیله ی پزشکان به دست آورده به کجا میخواهید ببرید؟ آیا میخواهید او را به هتل 5 ستاره ببرید؟ یا همان خانه ی نقلی که خاطرات زیادی با آن داشته اید و آن را فروخته اید ببرید! بله دوستان اگر عاقلانه به موضوع نگاه کنیم شما خیلی هنر کرده باشید پدرتان را که تازه از بیمارستان مرخص شده است به زاغه نشینان ببرید و یا او را در حلبی آباد را که هنوز فکر میکنید وجود ندارد ببرید! و اون را که نیازمند جایی برای استراحت است به جاهایی میبرید که اصلا فکرش را هم نمی کرده اید! امیدوارم به زاغه ها و حلبی آباد ها اعتقاد داشته باشید و بدانید که هنوز مردمانی (به تعداد زیاد) در آنجا سکونت دارند و زندگی میکنند!
شما پدرتان را از عرش به فرش آورده اید تا ثابت کنید که فرزندی فداکار و لایق و خلف هستید ولی به این نکته هایی که گفته شد توجه کنید:
" شما اگه اقدام به زنده نگه داشتن بکنین یعنی به خاطر دلتنگ نشدن خودتون گذاشتین یه نفر دیگه زجر بکشه و این هم یه نوع خودخواهیه" و " ولی ما اگر بیام و پدرمون رو نجات بدیم مطمئن باشید که پدرمون تا روزی که زنده است از اینکه خودش رو باعث و بانی بدبختی ما می بینه زجر می کشه و قطعا زندگی خوبی پس از بیماری نخواهد داشت. و ما هم از این قضیه دچار عذاب وجدان خواهیم شد. " یکی از اشارات جالب همین بود که ادامه پیدا نکرد!
بله دوستان شما بعد از تعریف ماجرا برای پدرتان انتظارافتخار دارید که پدرتان به شما افتخار کند ! شما با انجام این کارها و گفتن کارهایی که کردید شاید در ظاهر، پدرتان را خوشحال ببینید ولی در باطن، او به شدت رنج خواهد برد که برای بیماری او مضر است!
کار و تلاش 24 ساعته!
با این اوضاعی که بعد از انتخاب پدر برایتان پیش آمده شما حتی یک لحظه هم بیکار نیستید و علاوه بر پرداخت وامها و .... باید پول گزافی نیز بابت داروها ی گرانقیمت بپردازید.که فکر نکنم هیچ سوپرمن و یا .... بتواند به راحتی از زیر چنین بارهایی به سلامت بدر آید.
شما به جای مراقبت از پدرتان به دنبال کار و تلاش هستید و اصلا وقتی برای گذرندان با او ندارید و شاید شبها او را وقتیکه خسته و کوفته اید ببینید و رنج او را بیشتر و بیشتر می کنید .

مرگ دوباره ی پدر!

بله دوستان انتخاب پدر هم بهمین سادگیها هم نیست چون:
آن وقت که پدرتان در بیمارستان بود در اوج اقتدار بود و زندگی که کرده بود همراه جوانی چون شما بود که شما مایه ی افتخار پدرتان بودید و در داری ( داشتن) به بیمارستان رفته بود و از اینکه شما به موقع او را به بیمارستان رسانده بودید احساس سربلندی میکرد ولی موقعیتی که الان شما برای او ساخته اید در نداری (نداشتن) است و با رنجی که شما را میبیند یک شب !
شما وقتی به خانه می آید پدرتان را خواهی دید که در گوشه ایی افتاده و دیگران توان برخاستن را ندارد وشما باید سریع او را به بیمارستان که خیلی از زاغه ها و حلبی دورتر است ببرید و آن وقت است که پدرتان بر روی دستانتان در نداری (نداشتن) بدرود حیات خواهد و شما را در تنهایی میگذارد و از شما خیلی ممنون است که برای او پسر خوبی بودید و خلف بودن خود را اثبات کردید و به جای مال ومنال "او" را انتخاب کرده اید.
تلاش و انسان دوست بودن.
شما واقعا اگر اهل تلاش و کوشش طاقت فرسا هستید چرا شرایط را طوری نمیکنید که بتوانید در واقعیات و عقل پذیر به نان و نوایی برسید.
شما حتی با انتخاب پسر مجبورید کار و تلاش کنید ولی گزنیه دانشگاه بودن و خانه داشتن و ندادن قرض و وام را دارید.
اگر میخواهید خوب تلاش کنید چرا در محیطی تلاش کنید که امکان رسیدن به درجات بالا معقول تر نباشد.
شما شاید پدرتان را در نداری از دست دادید ولی اگر واقعا مرد عمل باشد و واقعا انسان دوست اگر که رشته پزشکی می خوانید که خیلی خوب و لو هر رشته ای دیگر می توانید با ذخیره ی حسابی و یا کمک در انجمن ها خیریه کمکی به نیازمندان و بیمارانی که خرج درمانی بالایی دارند به نام پدرتان کنید و با این تلاشی که شما توصیف کردید " به فرزندانی که پدرشان در بستر مرگ و با مرگ دست و پنجه نرم میکند کمک کنید".
شاید عامل اساسی در مرگ پدرتان بودید و دیگران شما را خائن و نا خلف خطاب خواهند ولی عاملی برای زنده نگه داشتن پدرانی شوید که فرزندان صغیرشان چشم به دستان مردی چون شما دوخته اند.
هر چند مرگ پدر را بانی اش شما باشید و تا آخر عمر از این کارتان رنج میبرید(نمی دانم کجای انتخاب گزینه ی پسر لذت است؟) ولی با زندگی بخشیدن به پدران دیگر روح پدرتان را شاد کنید و از او پدری بسازید که شایسته ی آن بود و نام او را حتی بعد از خودتان جاویدان کنید.

فکر کنم من هم انتخاب خودم را کرده باشم با اینکه به نظر شما سنگدل و بیرحم باشم و شاید هم بگویید که او دارد خود را توجیه کند و داستان سرایی کرده و او جواب از قبل آماده کرده! ویا تحت تاثیر کسی دیگر این جواب را اماده کرده و حواسش به جواب های دیگر نبوده و او هم تحت تاثیر تفکر غربی است!
ولی یادتان باشد که گفتم:
"درضمن هر کسی یه راهی رو که انتخاب میکنه باید دلایلی داشته باشه که در آینده به پشیمانی اش منجر نشه!" و "ضمنا" بعدا به خاطر انتخابتون باز خواست نمیشید"
این جوابی که من دادم به معنا ی جواب کامل و بهترین جواب نیست واین جوابی است که من به رای خودم این نظر ودلایل را دادم و "نظر و دلایل دیگران برایم محترم است".
--------
اگر حال داشته باشید و سرتان از این گزافه های من درد نگرفته سوالی دیگر بگذارم؟
موفق و مفید باشید هم برای خودتون و هم برای دیگران
یا حق

 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
در جايگاه يك پدر اينرا مي گويم :
خودت بدليل اينكه جوانتري و هنوز از زندگل هيچ بهره اي نبردي واجبتري يك آدم 60 ساله عمرشو كرده و بقيه عمر هم براش وقتي جالبند كه زندگي بچه هاشو شاد و شيرين ببينه.

سلام خسته نباشید.
بازهم يه سوال؟
*****داشتم فکر ميکردم که هميشه در زندگي مسائلي پيش پاي آدم قرار مي گيره که نميدونه کدوم راه رو انتخاب کنه.دوست داره همه اونا رو انتخاب کنه ولي بايد يک راه انتخاب کنه!اين سوال من هم از اين دست هستش.ميخوام ببينم که در جدال دو پديده کدوم راه رو انتخاب مي کنيد.****
سوال:
شما در خانواده اي زندگي مي کنيد که تنها فرزندش هستيد.پدرتان خيلي برايتان زحمت کشيده و خيلي او را دوست داريد. پدر شما سني حدود 60 الي 70 سال مي کند و شما در دوره ي جوانيتان هستيد يعني سني حدود 18 الي 25 سال داريد و تازه وارد دانشگاه شديد و خيلي نقشه ها براي زندگيتان کشيده ايد و تا کنون از هر چه داشته ايد از جيب پدرتان بوده و از او خيلي سپاسگذاريد و زندگي شما در کمال آرامش و صفا مي گذرد تا اينکه:
پدرتان يه روز به شدت مريض مي شود و شما مجبوريد که او را در بيمارستان بستري کنيد. بيماري او حاد ميشود و ديگر توانايي هايي خود مثل صحبت کردن و گوش کردن و تکان دادن دستها و ... از دست ميدهد و فقط مي بيند و مي بيند!
در اين زمان پزشکان به شما مي گويند: اگر ميخواهيد پدرتان به سلامتي خود باز گردد بايد مبلغ ................ بدهيد تا پدرتان را معالجه کنند. زمان به سرعت مي گذرد و شما بايد پول معالجه را پرداخت کنيد تا معالجه انجام شود، شما همه حساب هاي پدرتان را نگاه مي کنيد مي بينيد که چيز اندکي است و در مقابل پول معالجه هيچ حساب ميشود.
تنها راهي که داريد فروش خانه تان و لوازم منزلتان است،خانه ايي که سال ها با آن در خانه با پدرتان روزگار را گذرانده ايد و در صورتي که خانه تان را بفروشيد ان وقت نصف پول معالجه مي شود و هنوز به فکر پول هستيد. از دوستان و آشنايتان هم اگر پول قرض بگيريد تازه سه چهارم پول تامين ميشود و شما مجبوريد يک چهارهم پول را هم وام بگيريد.
آري شما فکر تهيه پول معالجه پدرتان را کرده ايد ولي اکنون زمان انجام اين کار است:
يعني درآوردن پول حساب هاي پدرتان،فروش خانه و لوازم،قرض گرفتن پول از آشنايان و گرفتن وام!
شما مي خواهيد اين کار را انجام دهيد ولي به فکر اين مي افتيد که بعد از انجام اين کارها ، شما بايد:
1- تمام روياهايي که براي زندگيتان ساختيد بايد از بين ببريد!
2- از دانشگاهي که تازه وارد آن شده ايد بايد انصراف دهيد!
3-هر چه سريعتر يک کار پيدا کنيد!
4-بايد به دنبال سر پناهي و جايي براي زندگي باشيد!
5- بعد از معالجه شما به فکر قرض ها و وامها باشيد!
شما بين آينده ي پدرتان و آينده ي خودتان بين دو راهي قرار گرفته ايد.
به بيمارستان ميرويد و از پشت پنجره پدرتان را ميبينيد که فقط چشمانش باز است،به يک نقطه خيره شده است و هيچ حرکتي ندارد.ميخواهيد از او بپرسيد پدر چه کار کنم ولي او نميتواند حرف بزند،گوش بکند و يا چيزي بنويسد.
داريد گريه مي کنيد ولي نمي دانيد به حال خودتان است يا پدرتان! :cry:
-----
خوب داستان تمام شد!
حالا خودتان را جاي آن جوان بگذاريد، شما چه تصميمي ميگيريد؟
آيا پدرتان را نجات مي دهيد يا خودتان را؟
-------
چند تا تذکر:
1- داستان واضح است و از طرح مسائل خارج از محدوده ي داستان خودداري کنيد( خودتان ديگه بهتر ميدونيد).
2- فقط يک راه را مي توانيد انتخاب کنيد!
3- در صورت انتخاب يک راه دليلتان را هم بگوييد.
4- چون ممکن است بگوييد که نقش مادر کجاست بگويم که اين شخص مادرش را خيلي وقت پيش از دست داده.
5-انشاالله هیچ کدوم از ما دچار چنین مسئله ای نشیم.

****يک بار ديگر نيز بگويم که در زندگي به مسايلي برمي خوريد که واقعا انتخاب راه کلافه تان مي کند و نمي دانيد کدوم راه رو انتخاب کنيد.هر انتخاب فصلي جديد از زندگي را پيش رويتان مي گذارد!*****

"هرگز دل من ز علم محروم نشد................کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز........معلومم شد که هیچ معلوم نشد"
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سلام دوستان عزیز امیدوارم که سرحال باشید.
"هیچ میدانی وسیع تر از میدان حق نیست" امام علی (ع)
انسان ها بر حسب مختار بودنی که خدا به آنها عطا کرده، حق دارند گوناگون بیندیشند و گوناگون زندگی کنند.
سعدی علیه رحمه می فرماید :"انسان ها بر این باورند که کمال خودم و جمال فرزندم".حق از دیدگاه انسانها با هم تفاوت دارد و حق اختلاف داشتن یکی از اصولی است باید بدان توجه شود و نقض این اصل، نقض آزادی است.
راستش را بخواهید من این داستان را طوری پیچاندم که زود تصمیم گیری نکنید و به اشتباه بیفتید و بعضی از مسائل را پر رنگ و برخی را کم رنگ جلوه دادم که اگر کمی به دنبال این موضوع میرفتید میفهمیدید که جوابی به این سادگی ندارد.
"آری پدر و مادر و فرزند و خانواده و وطن و .... برای انسان ارزشی دو چندان دارند که به هیچ وجه حاضر نیستیم آنها را به راحتی از دست بدهیم و تا پای جان از آنها محافظت میکنیم و ربطی به مسلمان یا یهودی یا ... و یا شرقی و غربی ندارد و این در جوهره ی هر فردی نهفته است که در بعضی ها بیشتر و در بعضی ها کمتر بروز میابد ولی با این وجود در تمامی انسانها میباشد پس در وهله ی اول حفظ از پدر و ...... اهمیت دارد و نیازی به فکر کردن ندارد!"
اما در داستانی که من طرح کردم گفتم:
" بيماري او حاد ميشود و ديگر توانايي هايي خود مثل صحبت کردن و گوش کردن و تکان دادن دستها و ... از دست ميدهد و فقط مي بيند و مي بيند"
" اگر ميخواهيد پدرتان به سلامتي خود باز گردد بايد مبلغ ................ بدهيد تا پدرتان را معالجه کنند." و " يعني درآوردن پول حساب هاي پدرتان،فروش خانه و لوازم،قرض گرفتن پول از آشنايان و گرفتن وام! "
این جاست که باید تجزیه و تحلیل کرد . در پستی فلق عزیز به این اشاره کرد:
" اگر ميخواهيد پدرتان به سلامتي خود باز گردد بايد مبلغ ................ بدهيد تا پدرتان را معالجه کنند."
و نتیجه گرفت که دارد سلامتی پدر آن جوان باز میگردد.
به نوشته ی دیگری اشاره کنم که دوست خوبم Sparrow در اولين پستي که جواب داد در اول پست اين را نوشت:
" موقعيتي که توصيف کرديد خيلي هم دور از ذهن و واقعيت نيست.يه سکته قلبي يا مغزي ساده ميتونه يه همچين شرايطي رو پيش بياره." و "موقعیتی که توصیف کردید، فکر میکنم مرگ مغزی باشه و دیگه نشه براش کاری انجام داد.""
بله دوستان گزینه ی سلامتی که شما به آن اشاره کردید موضوع مهمی بود که باید تعریف میشد.
دوست خوبم خوب گذری به سکته های قلبی و مغزی زد که علاوه بر آنها میتوان به مریضیهای عصبی اشاره کرد که در بیشتر موارد به مرگ اون فرد میپذیره اون هم به شدتی که توصیف کردم. ولی پزشکان سلامتی را می خواهند به پدرم بازگرداند و او خوب شود.
آیا میدانید کسانی که به چنین عارضه های ناگهانی دچار میشوند اگر فوت نکنند و پزشکان او را به حالت طبیعی برگردانند فرد در سیستم اعصابش تداخل ایجاد میشود و ممکن است دچار از دست دادن حرکت بعضی اندامها میشود یا توانایی بعضی از کارهایی را که قبلا می توانسته انجام دهد و ..... را از دست میدهد! ونسبت به فشارهای غیره منتظره زود واکنش می دهد و .....! که نیازمند مراقبت ویژه و استفاده از داروهای گران قیمت است!
حال ممکن است بگویید که من گفتم که پزشکان وعده ی سلامت او را داده اند ولی میشود تعریفی از سلامتی بدهید؟
سلامتی چیست؟
آیا انسانی که بعضی از توانایی هایش را از دست دهد در سلامتی بسر نمیبرد؟ آیا انسانی که مریض می شود دیگر ناسالم است؟ آیا کسی که معلول است و یا نابیناست و یا ... ناسالم است؟
ممکن است کسی بگویید که بله ناسالم است!
اما سلامتی به نظرمن یک چیز است و آن توانایی استفاده از مغز و غریزه است!و بتواند خودش تصمیم گیری کند!
شاید بتوان بیماران تالاسمی را افرادی ناسالم ذکر کرد که نتیجه سهل انگاری و اشتباه پدر و مادرشان در این زمانه باشند!
حال برگردیم به داستان.
بالفرض شما پدرش را نجات دادید آیا فکر اینجا را کرده اید که او را که تازه سلامتی خود را به وسیله ی پزشکان به دست آورده به کجا میخواهید ببرید؟ آیا میخواهید او را به هتل 5 ستاره ببرید؟ یا همان خانه ی نقلی که خاطرات زیادی با آن داشته اید و آن را فروخته اید ببرید! بله دوستان اگر عاقلانه به موضوع نگاه کنیم شما خیلی هنر کرده باشید پدرتان را که تازه از بیمارستان مرخص شده است به زاغه نشینان ببرید و یا او را در حلبی آباد را که هنوز فکر میکنید وجود ندارد ببرید! و اون را که نیازمند جایی برای استراحت است به جاهایی میبرید که اصلا فکرش را هم نمی کرده اید! امیدوارم به زاغه ها و حلبی آباد ها اعتقاد داشته باشید و بدانید که هنوز مردمانی (به تعداد زیاد) در آنجا سکونت دارند و زندگی میکنند!
شما پدرتان را از عرش به فرش آورده اید تا ثابت کنید که فرزندی فداکار و لایق و خلف هستید ولی به این نکته هایی که گفته شد توجه کنید:
" شما اگه اقدام به زنده نگه داشتن بکنین یعنی به خاطر دلتنگ نشدن خودتون گذاشتین یه نفر دیگه زجر بکشه و این هم یه نوع خودخواهیه" و " ولی ما اگر بیام و پدرمون رو نجات بدیم مطمئن باشید که پدرمون تا روزی که زنده است از اینکه خودش رو باعث و بانی بدبختی ما می بینه زجر می کشه و قطعا زندگی خوبی پس از بیماری نخواهد داشت. و ما هم از این قضیه دچار عذاب وجدان خواهیم شد. " یکی از اشارات جالب همین بود که ادامه پیدا نکرد!
بله دوستان شما بعد از تعریف ماجرا برای پدرتان انتظارافتخار دارید که پدرتان به شما افتخار کند ! شما با انجام این کارها و گفتن کارهایی که کردید شاید در ظاهر، پدرتان را خوشحال ببینید ولی در باطن، او به شدت رنج خواهد برد که برای بیماری او مضر است!
کار و تلاش 24 ساعته!
با این اوضاعی که بعد از انتخاب پدر برایتان پیش آمده شما حتی یک لحظه هم بیکار نیستید و علاوه بر پرداخت وامها و .... باید پول گزافی نیز بابت داروها ی گرانقیمت بپردازید.که فکر نکنم هیچ سوپرمن و یا .... بتواند به راحتی از زیر چنین بارهایی به سلامت بدر آید.
شما به جای مراقبت از پدرتان به دنبال کار و تلاش هستید و اصلا وقتی برای گذرندان با او ندارید و شاید شبها او را وقتیکه خسته و کوفته اید ببینید و رنج او را بیشتر و بیشتر می کنید .

مرگ دوباره ی پدر!

بله دوستان انتخاب پدر هم بهمین سادگیها هم نیست چون:
آن وقت که پدرتان در بیمارستان بود در اوج اقتدار بود و زندگی که کرده بود همراه جوانی چون شما بود که شما مایه ی افتخار پدرتان بودید و در داری ( داشتن) به بیمارستان رفته بود و از اینکه شما به موقع او را به بیمارستان رسانده بودید احساس سربلندی میکرد ولی موقعیتی که الان شما برای او ساخته اید در نداری (نداشتن) است و با رنجی که شما را میبیند یک شب !
شما وقتی به خانه می آید پدرتان را خواهی دید که در گوشه ایی افتاده و دیگران توان برخاستن را ندارد وشما باید سریع او را به بیمارستان که خیلی از زاغه ها و حلبی دورتر است ببرید و آن وقت است که پدرتان بر روی دستانتان در نداری (نداشتن) بدرود حیات خواهد و شما را در تنهایی میگذارد و از شما خیلی ممنون است که برای او پسر خوبی بودید و خلف بودن خود را اثبات کردید و به جای مال ومنال "او" را انتخاب کرده اید.
تلاش و انسان دوست بودن.
شما واقعا اگر اهل تلاش و کوشش طاقت فرسا هستید چرا شرایط را طوری نمیکنید که بتوانید در واقعیات و عقل پذیر به نان و نوایی برسید.
شما حتی با انتخاب پسر مجبورید کار و تلاش کنید ولی گزنیه دانشگاه بودن و خانه داشتن و ندادن قرض و وام را دارید.
اگر میخواهید خوب تلاش کنید چرا در محیطی تلاش کنید که امکان رسیدن به درجات بالا معقول تر نباشد.
شما شاید پدرتان را در نداری از دست دادید ولی اگر واقعا مرد عمل باشد و واقعا انسان دوست اگر که رشته پزشکی می خوانید که خیلی خوب و لو هر رشته ای دیگر می توانید با ذخیره ی حسابی و یا کمک در انجمن ها خیریه کمکی به نیازمندان و بیمارانی که خرج درمانی بالایی دارند به نام پدرتان کنید و با این تلاشی که شما توصیف کردید " به فرزندانی که پدرشان در بستر مرگ و با مرگ دست و پنجه نرم میکند کمک کنید".
شاید عامل اساسی در مرگ پدرتان بودید و دیگران شما را خائن و نا خلف خطاب خواهند ولی عاملی برای زنده نگه داشتن پدرانی شوید که فرزندان صغیرشان چشم به دستان مردی چون شما دوخته اند.
هر چند مرگ پدر را بانی اش شما باشید و تا آخر عمر از این کارتان رنج میبرید(نمی دانم کجای انتخاب گزینه ی پسر لذت است؟) ولی با زندگی بخشیدن به پدران دیگر روح پدرتان را شاد کنید و از او پدری بسازید که شایسته ی آن بود و نام او را حتی بعد از خودتان جاویدان کنید.

فکر کنم من هم انتخاب خودم را کرده باشم با اینکه به نظر شما سنگدل و بیرحم باشم و شاید هم بگویید که او دارد خود را توجیه کند و داستان سرایی کرده و او جواب از قبل آماده کرده! ویا تحت تاثیر کسی دیگر این جواب را اماده کرده و حواسش به جواب های دیگر نبوده و او هم تحت تاثیر تفکر غربی است!
ولی یادتان باشد که گفتم:
"درضمن هر کسی یه راهی رو که انتخاب میکنه باید دلایلی داشته باشه که در آینده به پشیمانی اش منجر نشه!" و "ضمنا" بعدا به خاطر انتخابتون باز خواست نمیشید"
این جوابی که من دادم به معنا ی جواب کامل و بهترین جواب نیست واین جوابی است که من به رای خودم این نظر ودلایل را دادم و "نظر و دلایل دیگران برایم محترم است".
--------
اگر حال داشته باشید و سرتان از این گزافه های من درد نگرفته سوالی دیگر بگذارم؟
موفق و مفید باشید هم برای خودتون و هم برای دیگران
یا حق

این داستانی که تعریف کردی تراژدی خوبی می تونه باشه
خیلی علاقه دارم مفصل راجع به این موضوعاتی که مطرح کردید بحث بشه و منم مطمئنا شرکت می کنم
ولی تا جایی که فکر من قد میده "اگه راهی برای نجات اون پدر باشه و قصور و کوتاهی از من سر بزنه ""و باعث مرگ اون پدر بشه""فکر من میگه این قتل نفسه
یعنی مدلی از قتل نفسه
موضوعات زیادی و مطرح کردی و میشه برای تک تکش بحث کرد.( و میشه نادرست بودنشون و توضیح داد"البته با مطرح کردن عقاید سایر دوستانی که با این امر موافقن )
امیدوارم دوستان شرکت کنند و منم به همین طور
 

S_K_AZ

عضو جدید
متاسفانه روش بحث کردن هنوز جاش نیافتاده. همه می خوان نظر موافق بشنون و وقتی یکی مخالفت می کنه تحمل اون رو ندارن.بنا بر این فکر نکنم بحث فایده ای داشته باشه...
:w18:
 

tebyan

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
متاسفانه روش بحث کردن هنوز جاش نیافتاده. همه می خوان نظر موافق بشنون و وقتی یکی مخالفت می کنه تحمل اون رو ندارن.بنا بر این فکر نکنم بحث فایده ای داشته باشه...
:w18:

شما همین حرف خودت و بررسی کن
ببین الآن اگه من بگم شما درست میگی و باید اون پدر کشته شه ""در نتیجه میشه موافق و حرف هم مطابق میل شماست .
و دیگه این پست آخری و نمی دادی
پس بهتره به جای این صحبتا ""اعتقادی و که داری با دلیل و منطق بگی و بتونی اثباتش کنی
من تا حالا هر حرفی زدم ""سعیم و کردم با دلیل اثباتش کنم و ریزنکاتش و هم بگم
حتی گه گاه گفتم هنوز اگه شکی براتون هست بهم اعلام کنید تا بازترش کنم.
پس شما هم اگه اعتقادات خودت و در این زمینه بیان می کنی""با دلیل اثباتش کن و اگه طرفت بار اول و دوم درست متوجه نشد سعی کن دلایلت و با شیوه ی دیگه ای بیان کنی و مفصل توضیح بدی (گر چه شما با حرفت همه چیز و بیان کردی)
ولی بازم جای صحبت هست
بهتر نیست به جای اینکه مدام تکرار کنی که شما حرف من و متوجه نمیشید""دلایل محکم تری برای اثبات عقایدت میاوردی و مفصلا"توضیح میدادی؟
و بدون با این روش بهتر نتیجه می گیری و عقایدت برای دیگران کاملا روشن میشه
و برای هممون این قضیه صادقه
و عقایدمون برای همه روشن میشه
و اگه روحیه ی حقیقت پذیری و داشته باشیم که فطرتا"هممون داریم""اگه توی عقایدمون اشتباهی داشتیم ""با صحبتای درست دوستان اصلاحش می کنیم و این امور کمک می کنه که در زمان مواجهه با این اتفاقات بهتر تصمیم بگیریم و تصمیماتمون در راستای تحقق زندگی با کیفیت تر باشه
حالا تعریفهای این کیفیت بین افراد متفاوته
که در اصل با توجه به فطرت انسان نباید تفاوتی وجود داشته باشه
که قصور و اشتباه از ناحیه ی انسانیته
ولی حالا که این تفاوت ها در فلسفه ی انسان ها به وجود اومده
پس بهتره مفصل و با دلایل "اعتقادات خودمون و که معتقدیم حقیقته اثبات کنیم
و بتونیم به حقیقت برسیم
 
بالا