خودتو با یه شعر وصف کن...!

peiman_eng

عضو جدید
من همان مجنون مست یاقی ام
روز و شب محتاج جام باقی ام
یک شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقی ام
از باده مدهوشم کنید
پندم ای زاهد مده
باکه گویم ، با که گویم
من نمیخواهم نصیحت بشنوم
آی مردم پنبه در گوشم کنید
دُردی کشم دُردی کشم
بار رفیقان میکشم
پر می گشم همچون همای
در آتشم در آتشم
ای وای و خاموشم کنید .
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای غم بگو با جوانیم چه کردی
دارم به دل صد آرزو با جوانیم چه کردی
این چنین رها مرا در میان صد بلا
تو کردی ای ندیم شبها
بال من چو بسته شد
چون دلم شکسته شد
جدا نشسته ام زدنیا
 

jimmi

عضو جدید
زين آتش نهفته که در سينه من است - خورشيد شعله‌ايست که در آسمان گرفت
آســـوده بر کـنـــار چو پرگــار می‌شدم - دوران چو نـقــطه عـــاقبتم در ميـان گرفت
 

delshode

عضو جدید
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
 

delshode

عضو جدید
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
سر به دامان تو اي غم ميگذارم
من كه آگاهم
فنا خواهي كني غم
هر چه دارم
 

p_sh

عضو جدید
شبیخون خورده را میمانم و میدانم این را هم

که میگیرد زمن جادوی تو چون عقل دین را هم

تو خواهی آمد و خواهی گرفت از من به آسانی

دلم را گر حصار خود کنم دیوار چین را هم
 

amarjani200

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتشي بود وفسرد
رشته اي بود وگسست
دل چو از بند تو رست
جام جادوئي اندوه شكست

آمدم تا بتو آويزم
ليك ديدم كه تو آن شاخه ي بي برگي
ليك ديدم كه تو بر چهره ي اميدم
خنده ي مرگي

وه چه شيرين است
بر سر گور تو اي عشق نياز آلود
پاي كوبيدن

وه چه شيرين است
از تو اي بوسه ي سوزنده ي مرگ آور
چشم پوشيدن

تو همان به كه نينديشي
به من و درد روانسوزم
كه من از درد نياسايم
كه من از شعله نيفروزم.

مرحوم فروغ
 

psychic

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در سخن مخفی شدم مانند بو در برگ گل

هرکه خواهد بیندم گو در سخن بیند مرا
 

yalda.2008

عضو جدید
کاربر ممتاز
من براي زنده بودن جستجوي تازه ميخواهم
خاليم از عشق و خاموشم، هاي وهوي تازه ميخواهم
خانه ام گلخانه ي ياس است رنگ وبوي تازه ميخواهم
اي خدا، اي خدا ،بي آرزو موندم آرزوي تازه ميخواهم
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
من به آغاز زمین نزدیکم
نبض گلها را می گیرم
آشنا هستم با سرنوشت تر آب،عادت سبز درخت
روح من در جهت تازه ی اشیاء جاری ست
من به سیبی خشنودم
و به بوئیدن بوته ی یک بابونه
من به یک آینه،یک بستگی پاک قناعت دارم.
 

Aseman Etemaad

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو می روی
برای رفتن تو راه می شوم!
تو پلک می زنی
و من
برای چشم های غم گرفته ات نگاه می شوم!
تو خسته می شوی
و من
برای خستگی تو
چه عاشقانه تکیه گاه می شوم....!
دلت گرفته است؟
پابه پای گریه های تو
بغض و اشک و آه می شوم!
سکوت می کنی و من
به احترام خلوتت
به شب پناه می برم
سیاه در سیاه می شوم...!
همیشه
آخر تمام شکوه ها
به چشم های عاشقت که می رسم
سکوت می کنم
و باز
برای آسمان غم گرفته ی تو ماه می شوم!

 

ویدا

عضو جدید
نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل
چو تخته پاره بر موج, رها رها رها من

ز من هرآنکه او دور, چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک,از او جدا جدا جدا من

نه چشم دل به سویی, نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ستاره ها نهفته اند در آسمان ابری
دلم گرفت ای دوست هوای گریه با من
 

p_sh

عضو جدید
من این شعرو تو یه پست دیگه هم گذاشته بودم اما دیدم جای اصلیش اینجاست


بگذار تا بگويند ما بي غمان مستيم

در گوشه ي خرابات پيمانه را شكستيم

بگذار بعد عمري شعر و ترانه خواندن

حتي خدا نفهمد معشوقه مي پرستيم!
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اي ماهي طلايي مرداب خون من
خوش باد مستيت كه مرا نوش ميكني
تو دره بنفش غروبي كه روز را
بر سينه ميفشاري و خاموش ميكني
در سايه ها ، فروغ تو بنشست و رنگ باخت
اورا به سايه از چه سيه پوش ميكني
 

Similar threads

بالا