مشاعرۀ سنّتی

sisah

عضو جدید
شد حظ عمر حاصل گر زان که با تو ما را
هرگز به عمر روزی روزی شود وصالی

آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی
 

russell

مدیر بازنشسته
یک ذره وفا را به دو عالم نفروشیم
هر چند درین عهد خریدار ندارد
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ذشمن خاکست وهم با خاک میگیرد قرار
عاشق آبست ولیک از آب میجوید کران
 

sisah

عضو جدید
نکته‌ای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین

عیب دل کردم که وحشی وضع و هرجایی مباش
گفت چشم شیرگیر و غنج آن آهو ببین
 

sisah

عضو جدید
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم

شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم
 

russell

مدیر بازنشسته

میروم خسته وافسرده و زار سوی منزاگه ویرانه خویش

به خدا میبرم از شهر شما این دل خسته و دیوانه خویش
 

sisah

عضو جدید
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از ان حسن روز افزو که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون ارد زلیخا را
 

sisah

عضو جدید
آه کز طعنه بدخواه ندیدم رویت
نیست چون آینه‌ام روی ز آهن چه کنم

برو ای ناصح و بر دردکشان خرده مگیر
کارفرمای قدر می‌کند این من چه کنم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما را نه غم دوزخ نه حرص بهشت است
بردار زرخ پرده که مشتاق نگاهیم
 

sisah

عضو جدید
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
می‌کنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم

بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من نگویم که کنون باکه نشین وچه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک وعاقل باشی
 

sisah

عضو جدید
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم

دوستان در پرده می‌گویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من که از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم وخاموشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار بجان میکوشم
 

sisah

عضو جدید
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ور نه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم

سایه طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایه میمون همایی بکنیم

شب بخیر:gol:
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من که میدانم شبی عمرم به پایان مرسد
نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد
شب خوش
 

Behrooz79

عضو جدید
و اما حافظ...........

و اما حافظ...........

من که میدانم شبی عمرم به پایان مرسد
نوبت خاموشی من سهل وآسان میرسد
شب خوش

سلام، صبح دوستان به خیر..........

دلق حافظ بچه ارزد به مِيَش رنگين کن

وآنگهش مست و خراب از سر بازار بيار

:gol:
 

ghisoo_tala

عضو جدید
روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد:gol:
 

Behrooz79

عضو جدید
روزی که مرا بر گل رویت نظــــــر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد

تا چشم من افتاد به گلبرگ جمالت
زیبایی گلهای بهار از نــــظر افـــــتاد:gol:

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد

:gol::gol::gol:
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا