مشاعرۀ سنّتی

[ghisoo_tala]

تو را چنانکه توئی هر نظر کجا بیند بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک​

 

[gh_engineer]

کاش می شد لحظه ای بی تو نبود
در کنارت نغمه ی شادی سرود

 

[gh_engineer]

در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل
بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل

 

[ghisoo_tala]

لطفیست بر ما که میکند غم دوست ، ورنه دل تنگ ما چه جای غم اوست

 

[gh_engineer]

تو گوهر بین و از خر مهره بگذر
ز طرزی کن نگردد شهره بگذر

 

[ghisoo_tala]

رازی که بر غیر نگفتیم و نگوییم با دوست بگوییم که او محرم راز است​

 

[industrial-eng]

تو با خدای خودانداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

 

[باران بهاری]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
.
.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق،لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

 

[zarnaz_a]

دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر اب میزدم

ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه ی محراب میزدم

 

[ghisoo_tala]

من گرفتار سیه چرده ی شوخی شده ام که به من دشمن و با مردم بیگانه صفاست​

 

[sisah]

تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود

حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است
بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود

 

[محـسن ز]

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
نگه نداشت دل ما را جای رنجش نیست
زدست بنده چه خیزد خدا نگه دارد

 

[sisah]

دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

 

[محـسن ز]

درداوحسرتا که عنانم زدست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست

 

[2sadaf2]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

 

[cute]

هر که را مشک نصیحت سود نیست
لاجرم با بوی بد خو کردنیست

 

[محـسن ز]

ترکیب پیاله ای که در هم پیوست
بشکستن آنروا نمی دارد مست

 

[2sadaf2]

تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

 

[محـسن ز]

تا چه کندبا رخ تو درددل من
آینه دانی که تاب آه ندارد

 

[titisatiti]

تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

تا عاشقان ببوی نسیمش دهند جان بگشود نافه ای و در آرزو ببست

 

[cute]

دل پاییز ندارد غم جانکاه مرا
رفتنی ام اگر باز کنب راه مرا

 

[titisatiti]

دل پاییز ندارد غم جانکاه مرا
رفتنی ام اگر باز کنب راه مرا

آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشبست یارب این تاثیر دولت در کدامین کو کبست

 

[محـسن ز]

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

 

[titisatiti]

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

من نخواهم کرد ترک لعل یار وجام ومی

 

[cute]

من آمدم که عشق بپاشی به صورتم
بی حرف بی سوال فقط باورم کنی

 

[محـسن ز]

یارب اندر کنف سایه آن سروبلند
گر من سوخته یکدم بنشینم چه شود

 

[titisatiti]

من آمدم که عشق بپاشی به صورتم
بی حرف بی سوال فقط باورم کنی

این همه عکس می و نقش نکارین که نمود یک فروغ رخ ساقیت که درجام افتاد

 

[محـسن ز]

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

 

[titisatiti]

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد

دوش در حلقه ما قصه گیسمی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود

 

[محـسن ز]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید