بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



دردهاي من جامه نيستند،
تا ز تن در آورم
چامه و چكامه نيستند،
تا به رشته سخن در آورم
نعره نيستند،
تا ز ناي جان بر آورم
دردهاي من نگفتني ست
دردهاي من گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
درد مردم زمانه است
مردمي كه كفش هايشان درد مي كند
مردمي كه چين پوستينشان
مردمي كه رنگ روي آستينشان
مردمي كه نام هايشان
جلوه كهنه شناسنامه هايشان
درد مي كند
من ولي تمام استخوان بودنم
لحظه هاي ساده سرودنم
درد مي كند ...
قیصر امین پور
 

banooyeariayi

عضو جدید
” دل ”

اتفــــاقـــی تـــرین اشتبــــاه دنیــــاســـت !

بستــــه میشــــود آنجــــا کــــه نبــــایــد ؛

کنــــده میشــــود از جـــایـــی کـــه نبــــاید . . .
 

♥@SH!M♥

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]اصلا چرا دروغ، همین پیش پای تو [/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]گفتم که یک غزل بنویسم برای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]احساس می کنم که کمی پیرتر شدم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]احساس می کنم که شدم مبتلای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]برگرد و هر چقدر دلت خواست بد بگو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دل می دهم دوباره به طعم صدای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]از قول من بگو به دلت نرم تر شود[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]بی فایده ست این همه دوری ، فدای تو![/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]دریای من ! به ابر سپـردم بیـاورد :[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]یک آسمان ، بهانه ی باران برای تو[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]ناقابل است ، بیشتر از این نداشتم[/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif]رخصت بده نفس بکشم در هوای تو[/FONT]
 

nikan_eh

عضو جدید
عمری به سر دویدم در جست وجوی یار
جزدسترس به وصل ویم آرزو نبود
دادم دراین هوس دل دیوانه را به باد
این جستو جو نبود

هر سوشتافتم پی آن یار ناشناس
 گاهی ز شوق خنده زدم گه گریستم
بی آنکه خود بدانم ازین گونه بی قرار
مشتاق کیستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت


اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم

همسفر پرستوها میشم و بر می گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی

چشمونم مونده به در کی بر می گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زحالم بی خبر کی بر می گردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم

پنجره ی امیدمو هنوز به روت نبستم

پرستوهای عاشق به خونه شون رسیدن

اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم

گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم

همسفر پرستوها میشم و برمی گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی می رم و برمی گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی

چشمونم مونده به در کی بر می گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای ز حالم بی خبر کی بر می گردی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لحظه ی خدافظی به سینه ام فشردمت


اشک چشمام جاری شد دست خدا سپردمت

دل من راضی نبود به این جدایی نازنین

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت آزردمت

گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم

همسفر پرستوها میشم و بر می گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی میرم و بر می گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی

چشمونم مونده به در کی بر می گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای زحالم بی خبر کی بر می گردی

غمگین تر از همیشه به انتظار نشستم

پنجره ی امیدمو هنوز به روت نبستم

پرستوهای عاشق به خونه شون رسیدن

اما چرا عزیز دل هرگز تو رو ندیدم

گفتی به من غصه نخور می رم و بر می گردم

همسفر پرستوها میشم و برمی گردم

گفتی تو هم مثل خودم غمگینی از جدایی

گفتی تا چشم هم بزنی می رم و برمی گردم

عزیز رفته سفر کی بر می گردی

چشمونم مونده به در کی بر می گردی

رفتی و رفت از چشام نور دو دیده

ای ز حالم بی خبر کی بر می گردی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
 

Milad127

عضو جدید
قصه نيستم كه بگويي
نغمه نيستم كه بخواني
صدا نيستم كه بشنوي
يا چيزي چنان كه ببيني
يا چيزي چنان كه بداني…
من درد مشتركم
مرا فرياد كن
*
درخت با جنگل سخن مي گويد
علف با صحرا
ستاره با كهكشان
و من با تو سخن مي گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه هاي تو را دريافته ام
با لبانت براي همه لبها سخن گفته ام
و دستهايت با دستان من آشناست
در خلوتِ روشن با تو گريسته ام
براي خاطر زندگان,
و در گورستان تاريك با تو خوانده ام
زيباترين سرودها را
زيرا كه مردگان اين سال
عاشق ترينِ زندگان بوده اند
 

sherly

عضو جدید
[FONT=&quot]گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی
کو رفیق رازداری! کو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچه‌ای در باد پرپر شد ولی کو غیرتی؟
گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره ماند
دورباد از خرمن ایمان عاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتی
بس که دامان بهاران گل‌به‌گل پژمرده شد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتی
من کجا و جرأت بوسیدن لب‌های تو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی‌ [/FONT]
 

Milad127

عضو جدید
اين مرد خود پرست

اين ديو، اين رها شده از بند

مست مست

استاده روبه روي من و

خيره در منست

***

گفتم به خويشتن

آيا توان رستنم از اين نگاه هست ؟

مشتي زدم به سينه او،

ناگهان دريغ

آئينه تمام قد روبه رو شكست.
 
  • Like
واکنش ها: 1408

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست

حق با سکوت بود صدا در گلو شکست

تا آمدن با تو
خدا حافظی کنم

بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
دلتنگی

خوشة انگور سیاه است

لگد کوبش کن

لگد کوبش کن

بگذار ساعتی

سربسته بماند

مستت می‌کند اندوه.

_ شمس لنگرودی


 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
به کلاغ ها بگویید
قصه من اینجا تمام شد
یکی
"بود و نبود" مرا با خود برد....
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
از تمام آسمان فقط یک باران می خواهم...
از تمام زمین فقط یک خیابان
و از تمام تو فقط دست هایت.....
که قفل شود در دست من.......
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد یاد تو می افتم

لحظه هایم جان می گیرد ،

و دلم را به سوی تو روانه می کنم ...

نمی دانم چه برقی در نگاه توست ،

که با هر لحظه دیدنت آرام می شوم!

باران که می بارد نگاهم به هر طرف می چرخد

تو را در آستانه چشمانم می بینم ...

گوشه ای می نشینم و به جایی خیره می شوم !

باران که می بارد دلم عاشق تر می شود ،

ابر نگاهم فرو میریزد و گونه هایم خیس می شود ...

نه از بی کسی و نه از هجوم تنهایی ،

بلکه از شوق دیدار روی تو جاری می شود!

باران که می بارد همه چیز جز تو ،

از یادم فراموش می شود

دوست داشتنت جاودانه می شود

باران می بارد و من به هوای بودنت

ماندگار می شوم ...

و باور می کنم ،

این احساسیست که پنهان نمی ماند


 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست
خلق را بیدار باید بود از آب چشم من
وین عجب کان وقت می‌گریم که کس بیدار نیست
نوک مژگانم به سرخی بر بیاض روی زرد
قصه دل می‌نویسد حاجت گفتار نیست
بی‌دلان را عیب کردم لاجرم بی‌دل شدم
آن گنه را این عقوبت همچنان بسیار نیست
ای نسیم صبح اگر باز اتفاقی افتدت
آفرین گویی بر آن حضرت که ما را بار نیست
بارها روی از پریشانی به دیوار آورم
ور غم دل با کسی گویم به از دیوار نیست
ما زبان اندرکشیدیم از حدیث خلق و روی
گر حدیثی هست با یارست و با اغیار نیست
قادری بر هر چه می‌خواهی مگر آزار من
زان که گر شمشیر بر فرقم نهی آزار نیست
احتمال نیش کردن واجبست از بهر نوش
حمل کوه بیستون بر یاد شیرین بار نیست
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نه
ماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست
گر دلم در عشق تو دیوانه شد عیبش مکن
بدر بی نقصان و زر بی عیب و گل بی خار نیست
لوحش الله از قد و بالای آن سرو سهی
زان که همتایش به زیر گنبد دوار نیست
دوستان گویند سعدی خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می‌دارم که در گلزار نیست
 

DOZI

اخراجی موقت
تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام
دوست می‌دارم

برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم

برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل

برای خاطر جانوران پاکی که آدمی‌نمی‌رماندشان

تو را برای خاطر دوست داشتن
دوست می‌دارم

تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم
دوست می‌دارم

احمد شاملو
 

DOZI

اخراجی موقت
بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست
غم دل با که توان گفت که دلداری نیست
رو مداوای خود کن ای دل از جای دگر
کندر این شهر طبیب دل بیماری نیست . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در من جزیره ایســــــت

که هر لحظــــه می رود

تا تــــه، درونِ آب

هر لحظـــــه ام ،

مدام غرقِ تو می شود،

حالا بگو ، بگـــــو

که بدون تو می شود ؟!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
متاسفانه
------------

متاسفانه بعضی ها هستند که


بی غذا ، دو ماه دوام می آورند ؛


بی آب ، دو هفته ؛


بی هوا ، چند دقیقه ؛


و


... بی " وجـــدان " ، خـیلی
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ܓ✿ شعـــر و دلنـــــوشته های تـــــــــلخ ܓ✿

ܓ✿ شعـــر و دلنـــــوشته های تـــــــــلخ ܓ✿

دوستان اگه شعر تلخ داريد اينجا بنويسيد




با امدنت فریبم دادی
یا با رفتنت؟
کاش تو را هرگز نمی دیدم
تا همیشه سراغت را
از فرشتگان می گرفتم
تا تلخ ترین شعرم را هر گز
در گوش خدا نمی خواندم
کاش تو را هرگز نمی دیدم
نه بغضی در گلویم بود
نه این دل شدگی
ونه مشتی شعر




به زمین میزنی و میشکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و می سازی سرد
در دلی ، آتش جاویدی را

دیدمت ، وای چه دیداری ، وای
این چه دیدار دلآزاری بود
بی گمان برده ای از یاد آن عهد
که مرا با تو سر و کاری بود

دیدمت ، وای چه دیداری ، وای
نه نگاهی نه لب پر نوشی
نه شرار نفس پر هوسی
نه فشار بدن و آغوشی

این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
می گریزی ز من و در طلبت
بازهم کوشش باطل دارم

باز لب های عطش کرده ی من
لب سوزان ترا می جوید
می تپد قلبم و با هر تپشی
قصه ی عشق ترا میگوید

بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت ، چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک

خلوت خالی و خاموش مرا
تو پر از خاطره کردی ، ای مرد
شعر من شعله ی احساس من است
تو مرا شاعره کردی ، ای مرد

آتش عشق به چشمت یکدم
جلوه ای کرد و سرابی گردید
تا مرا واله بی سامان دید
نقش افتاده بر آبی گردید

در دلم آرزویی بود که مرد
لب جانبخش تو را بوسیدن
بوسه جان داد به روی لب من
دیدمت لیک دریغ از دیدن

سینه ای ، تا که بر آن سر بنهم
دامنی ، تا که بر آن ریزم اشک
آه ، ای آنکه غم عشقت نیست
می برم بر تو و بر قلبت رشک

به زمین می زنی و می شکنی
عاقبت شیشه ی امیدی را
سخت مغروری و می سازی سرد
در دلی ، آتش جاویدی را
 

azadefarahi

عضو جدید
سهم ما در گردش دنیا چه فرقی میکند
زندگی یا مرگ بعد از ما چه فرقی میکند
ماهیان توی آب و ماهیان روی خاک
وقت مردن ساحل و در یا چه فرقی میکند
سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست
جای ما اینجاست یا انجا چه فرقی میکند؟؟

 

DOZI

اخراجی موقت
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه ی لیلا نشست


عشق آن شب مست مستش کرده بود

فارغ از جام الستش کرده بود


سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟

بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای

وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم میزنی

دردم از لیلاست آنم میزنی


خسته ام زین عشق دلخونم مکن

من که مجنونم تو مجنونم نکن


مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو / این لیلای تو ..... من نیستم



گفت ای دیوانه لیلایت منم.

در رگ پنهان و پیدایت منم



سالها با جور لیلا ساختی

من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم.

صدقمار عشق یکجا باختم


کردمت آواره صحرا نشد

گفتم عاقل میشوی اما نشد


سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلا بر نیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی..

دیدم امشب با منی گفتم بلی..


مطمئن بودم به من سر میزنی

در حریم خانه ام در میزنی


حال این لیلا که خارت کرده بود

درس عشقش بی قرارت کرده بود


مرد راهش باش تا شاهت کنم.

صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
حالیا معجزه باران را باور كن...
و سخاوت را در چشم چمن زار ببین ...
و محبت را در روح نسیم....
كه در این كوچه تنگ با همین دست تهی
روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد...
خاك جان یافته است...
تو چراسنگ شدی؟؟
تو چرا این همه دلتنگ شدی؟؟؟
بازكن پنجره را و بهار را باور كن...
*فریدون مشیری*
 

DOZI

اخراجی موقت
كاش ميشد لحظه ها را پس گرفت

كاش ميشد از تو بود و با تو بود

کاش مي شد در تو گم شد از همه

كاش ميشد تا هميشه با تو بود


كاش فردا را كسي پنهان كند

لحظه را در لحظه سرگردان كند

كاش ساعت را بميراند به خواب

ماه را بر شاخه آويزان كند
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعرهای زیبا

شعرهای زیبا

یا علی ع
باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
در سرزمين من زني از جنس آه نيست
اين يک حقيقت است که در برکه ماه نيست

اين يک حقيقت است که در هفت شهر عشق
ديگر دلي براي سفر رو به راه نيست

راندند مردم از دل پر کينه، عشق را
گفتند: جاي مست در اين خانقاه نيست

دنيا بدون عشق، چه دنياي مضحکي‌ست
شطرنج، مسخره‌ست زماني که شاه نيست

زن يک پرنده است که در عصر احتمال
گاهي ميان پنجره‌ها هست و گاه نيست

افسرده مي‌شوي اگر اي دوست، حس کني
جز ميله هاي سرد قفس تکيه‌گاه نيست

در عشق آن که يکسره دل باخت، بُرده است
در اين قمار، صحبتي از اشتباه نيست

فردا که گسترند، ترازوي داد را،
آن‌جا که کوه بيشتر از پر کاه نيست،

سوادبه روسپيد و سياووش روسفيد
در رستخيز عشق، کسي روسياه نيست

عليرضا بديع
 

alinazarian

عضو جدید
دل من قصد سیر چشمهایت داشت وگفتم
نرو گم میشوی اخر دل تنهای شبگردم
ورفت ودر شب چشم تو گم شد
خودش هم گفته بود اینبار دیگر برنمیگردم
 

Sima.N

عضو جدید
Dar manio inhame ze man joda ba manio didat be soye gheir/ bahre man namande rahe goftego to neshaste garme goftegoye gheir.......
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
فانوس تنهایی بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم ادبیات 28440

Similar threads

بالا