چه رازها که نگفتیم و همچنان در دل
نهفته ماند چو گنجی که در خرابی بود
نهفته ماند چو گنجی که در خرابی بود
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسدتا به گریبان نرسد دست مرگ
دست ز دامن نکنیمت رها
الا اي پير فرزانه مكن عيبم ز ميخانهترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کارخرابات کنند ایمان را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |