مشاعرۀ سنّتی

[s_talone]

مژده اي دل کـه دگر باد صـبا بازآمد
هدهد خوش خـبر از طرف سـبا بازآمد
برکـش اي مرغ سحر نغمـه داوودي باز
کـه سـليمان گـل از باد هوا بازآمد

 

[mina.polymer.88]

مژده اي دل کـه دگر باد صـبا بازآمد
هدهد خوش خـبر از طرف سـبا بازآمد
برکـش اي مرغ سحر نغمـه داوودي باز
کـه سـليمان گـل از باد هوا بازآمد

دیدمت وای چه دیداری بود
این چه دیدار دل ازاری بود
بی گمان برده ای از یاد ان عهد
که مرا با تو سر و کاری بود

 

[shoonisht]

در دل چگونه یاد تو می میرد
یاد تو یاد عشق نخستین است

یاد تو آن خزان دل انگیز است
کاو را هزار جلوه رنگین است

 

[Ghazal_joon]

ترسم این قوم که بر دردکشان می‌خندند

در سر کار خرابات کنند ایمان را

 

[ناآشنا]

از آن رو هست ياران را صفاها با مي لعلش
که غير از راستي نقشي در آن جوهر نمي‌گيرد

 

[shoonisht]

دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد

ناگهانخوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

 

[ناآشنا]

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نياز نيم شبي دفع صد بلا بکند

 

[shoonisht]

دور از نگاه خیره من ، ساحل جنوب
افتاده مست عشق در آغوش نور ماه

شب با هزار چشم درخشان و پر زخون
سر می کشد به بستر عشاق بی گناه

 

[ناآشنا]

هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل
هر کو شنيد گفتا لله در قائل

 

[elnaz66]

لحظه ای بنشین و در چشم غم آلودم نگر

تا زبان اشک من گوید حکایت های دل

 

[ناآشنا]

لعل سيراب به خون تشنه لب يار من است
وز پي ديدن او دادن جان کار من است

 

[Ghazal_joon]

تا به گریبان نرسد دست مرگ

دست ز دامن نکنیمت رها

 

[elnaz66]

از خود مران مرا که قسم میخورم هنوز

جز با دو چشم مست توعهدی نبسته ام

ناصر نظمی

 

[Ghazal_joon]

ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم

با پادشه بگوی که روزی مقدر است

 

[elnaz66]

تنگ شد از غم دل جای به من یک دل و این همه غم وای به من

 

[Ghazal_joon]

نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی

چو دل به عشق دهی دلبران یغما را

 

[shaahrzad]

آن کس که زمین و چرخ و افلاک نهاد

بس داغ که او بر دل غمناک نهاد

 

[Ghazal_joon]

در کعبه کوی تو هر آن کس که بیاید

از قبله ابروی تو در عین نماز است

 

[امیر افشار]

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت

 

[الهام مجهول]

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم

 

[Mehraz-6128]

دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد؟

 

[Ghazal_joon]

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

 

[elnaz66]

ترک جان میبایدم گفتن که این شیرین لبان

بوسه میبخشند اما جان شیرین میبرند

 

[Ghazal_joon]

درد دل پوشیده مانی تا جگر پرخون شود

به که با دشمن نمایی حال زار خویش را

 

[elnaz66]

اشکی که تو را بر گل رخسار دویده

باران بهار است که بر لاله چکیده

 

[Mehraz-6128]

همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 

[elnaz66]

یک نگه آیینه دیدی ، مبتلای خود شدی

ای بلا گردان نازت ! چون بلای خود شدی ؟

 

[Mehraz-6128]

یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت
دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت

 

[elnaz66]

ترا رمزیست در خوبی که هر کس آن نمیداند

خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی خواند

 

[Mehraz-6128]

دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و در ماندگی...