شب اول مهر .....

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
دلم یهو تنگ شد واسه اون روزا
واای
شب های شنبه حمام عمومی پر بود از بچه های کچلی که با باباهشون اومده بودند حمام که واسه فردا تمیز باشند
شنبه صبح سر صف
ناظم با یه شلنگ
ناخن ها رو میدید
یه عده که یادشون رفته بود
تند تند با دندوناشون ناخن را می کنندند
یه عده خواب رفته بودند
منتظر کتک خوردن از ناظم
بعد میرفتیم کلاس
اقا چیز آقا نتونستیم بخونیم آقا مشکل خانوادگی داشتیم آقا
یه لگد میزد و پرتت میکرد بیرون از کلاس
تا صدای زنگ تفریح میومد همه صف میشدند واسه خرید
ده تومان از بابامون گرفته بودیم انگاری همه دنیا رو میتونستیم بخریم
زنگ آخر هم که میخورد
انگاری از قفس آزاد شده بودیم
اما...
الان میفهمم اون دوران آزادی بود و الان قفس
 

elman13

عضو جدید
من شب اوب مهر خابم نمیبرد
از یه هفته قبلشم لباس نوها مو میپوشیدم و اونقدر ذوق مرگ میشدم که نگو
اخرشم لباسه یه چیزیش میشد یا لکه ور میداش یا...
نمیخاستم اگه احیانا معلم یه درسی داد من کتابشو روز اول نداشته باشم واس همین همه کتاب دفترامو بار خودم می کردم ظهرم از خستگی نای تکون خوردن نداشتم
...
 

nj_electronic88

عضو جدید
منو يكي ار بچه ها ديگه مبصر سالن بوديم..زنگ تفريح همه ي فنچولارو مينداختيم بيرون از كلاس و جاي كيفاشونو عوض ميكرديم..:razz:يادم نيس انگيزمو از اين كار..
گفتن نداره..ولي خوراكي هاشونم از تو كيفاشون biiiiiiiiiiiiiiib:redface:
مرسي استارتر..
 

شهرام 59

عضو جدید
کاربر ممتاز
منو يكي ار بچه ها ديگه مبصر سالن بوديم..زنگ تفريح همه ي فنچولارو مينداختيم بيرون از كلاس و جاي كيفاشونو عوض ميكرديم..:razz:يادم نيس انگيزمو از اين كار..
گفتن نداره..ولي خوراكي هاشونم از تو كيفاشون biiiiiiiiiiiiiiib:redface:
مرسي استارتر..

:biggrin::biggrin::biggrin:

خدا بگم چکارت نکنه دختر

مردم از خنده
 

کربلایی

مدیر بازنشسته
منم معمولا اول مهر مدرسه نمیرفتم
جیم میشدیم با بچه ها میرفتم کلوپ گیم بازی میکردیم
اون موقع گیم عبارت بود از سگا که پولمون نمیرسید بازیش کنیم، میکرو بازی میکردیم(هواپیما، تانک و ...)
آی حال میداد
البته ظهر سر وقت میرفتیم خونه که گندش درنیاد
 

sana84

عضو جدید
دلم برای اون روزا خیلی تنگ شده . زمانی که ما دبیرستان میرفتیم . مامورای انتظامات دم در بودند . مارو می گشتند . رنگ روپوش و مقنعه و شلوار و جوراب و کفشمون فقط باید یکی از چهار رنگ مشکی / قهوه ای / سورمهای و یا طوسی می بود . ولی بچه های امروزی اکثریت تو کیفاشون لوازم آرایش دارن و .... . به ماها خیلی ظلم شد .

دوران دانشگاه خیلی خوب بود . خیلی خوش میگذشت . ما هم شیطون بودیم . کاشکی فقط میشد یکروز می تونستم به دوران دانشجویی ام برگردم .
 

alborz_3000

اخراجی موقت
باورم نمیشه کسی دلش برای دوران مدرسه تنگ بشه. بدترین دوران زندگیه من بود.
 

East Power

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناظم با یه شلنگ
ناخن ها رو میدید
یه عده که یادشون رفته بود
تند تند با دندوناشون ناخن را می کنندند

ای گفتییییییی

موقع ما هرکس اول مهر مدرسه نمیومد سرش کلاه رفته بود ...همه جاهای خوب زود اشغال میشد....
چقد دعوا بود سر اینکه کی سر میز بشینه.. کی ته میز...
تقسیم کردن میز به سه قسمت مساوی...
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای گفتی
من عاشق این سرود همشاگردی سلام بودم
امروزم تلویزیون پخشش کرد
یه عشق دیگه ام خریدن لوازم التحریر تازه بوددفترچه های سفید جامدادیهای خوشگل کیف نو ...
کتابهامون رو می اوردیم مامان برامون کادو میکرد ....
 

Sahar Gh

عضو جدید
کاربر ممتاز
رو برگه های کتابمون یه عکس میکشیدم
صفحه بعد یه تغییری تو عکس میدادیم
یه بیست سی صفحه ای این تغییرات رو انجام میدادیم
بعد صفحه ها رو سریع ورق میزدیم
اون شکله حرکت میکردم
عشق میکردیم


آرههههههه...یادته!
من کلاس اول که بودم ..دست چپم ..دفتر مشقم گوشه هاش تا می شد..وای آخر سال چه قد زشت می شد دفترم..همش مجبور بودم گیره بزنم کنارش.معلمم با خودکار قرمز میزد تو سرم:child:
بعدش دیگه خوش خط شدم..یادش بخیر
 

East Power

عضو جدید
کاربر ممتاز
رو برگه های کتابمون یه عکس میکشیدم
صفحه بعد یه تغییری تو عکس میدادیم
یه بیست سی صفحه ای این تغییرات رو انجام میدادیم
بعد صفحه ها رو سریع ورق میزدیم
اون شکله حرکت میکردم
عشق میکردیم

اره...ما عکس یه دروازه میکشیدیم با دو تا ادمک دوطرف...یه توپم میکشیدیم که کم کم میرفت جلو تا گل میشد


هییییییی لوله گاز
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
آخــــی چه خاطره ی نازی.... از یه هفته قبل از اول مهر ، هر شب خواب مدرسه رو میدیدم. شب اول مهر همیشه یه استرس عجیبی داشتم.... صبحش هم خیلی زود بیدار میشدم! یادش بــــخیر..... چه لذتی داشت خرید لوازم تحریر... مامان من دفتر فانتزی میخوااااااااام !!! مامان من جامدادی باربی میخوااااااام !!! کیف های نو چه بویی میدادن! نمیدونم چرا سال هاست که کیف نو بو نمیده:surprised:
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
یادش بخیر
اون روزا صبح بخیر ایران تازه شروع شده بود
نظام اسلامی و واحدی
یادش بخیر خدا بیارم خیرخواه که تو اون هواپیما جون خودشو از دست داد
چقدر من گریه کردم واسه اون هواپیما
 
بالا