بناهای تاریخی ایران وجهان(جامـــع)

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
رضا مرادی غیاث آبادی

زیگورات چغازنبیل در استان خوزستان و در فاصله 40 كیلومتری جنوب شرقی شوش و 20 كیلومتری هفت‌تپه و در نزدیكی كرانه غربی رود دز جای گرفته است.

این زیگورات نیایشگاهی است كه در سال1250 پیش از میلاد در دوره عیلامیان به فرمان پادشاه مشهور عیلامی به نام «اونتاش‌ گال» (1265- 1245 پیش از میلاد) در میانه شهر «دور اونتاشی» ساخته شده است.

زیگورات چغازنبیل كه از بزرگترین بناهای باستانی ایران به شمار می‌رود، به تمامی از خشت و آجر در زمینی به مساحت 11000 متر مربع و در 5 طبقه ساخته شده و ارتفاع آن در زمان آبادانی به قریب 50 متر و سطح زیربنای آن به 25000 متر مربع می‌رسیده است. هم اكنون نیمی از ارتفاع این بنا از بین رفته است.

در سه سوی زیگورات چغازنبیل سه بنای كوچك آجری دایره‌ای شكل ساخته شده است كه تنها یكی از آنها كه در سوی شمال غربی قرار دارد تا حدودی سالم باقی مانده بود و دیگری كه در سوی جنوب غربی قرار دارد به دست مرمتگران عضو هیئت كاوش فرانسوی شبیه به نمونه سالمِ شمال غربی بازسازی شد. در این بازسازی تنها نیمی از بنا ساخته شد و از بازسازی نیمه دیگر صرفنظر شد. بنای شمال شرقی كاملاً از بین رفته و تنها شالوده آن باقی مانده است.

در باره كاربرد این سه بنا نظریه‌های متفاوتی عرضه شده بود. رومان گیرشمن سرپرست هیئت كـاوش چغـازنبیـل و نیز آندره پـارو از آن به عنوان «پـوستامنـت» ‌به معنای پایه مجسمه نام برده‌اند. عده‌ای دیگر آنرا سكو، نیمكت، مذبح، محراب و قربانگاه دانسته‌اند؛ و بعضی دیگر به دلیل شكل نیم‌دایره‌ای بنای بازسازی شده از آن به عنوان تریبون سخنرانی یاد كرده‌اند. غافل از آنكه شكل نیم‌دایره‌ای آن تنها به این سبب بوده كه تنها یك نیمه آن به دست مرمتگران بازسازی شده است. البته و بی‌گمان احتمال «پایه مجسمه» بودن این بنا منافاتی با كاربرد تقویمی آن ندارد.

در چهار سوی این سه بنا، چهار آفتاب‌سنج آجری به شكل تاق‌نما یا پنجره‌نما ساخته شده است كه با آفتاب‌سنج‌های رصدخانه نقش‌رستم شباهت ظاهری دارند.

به گمان این نگارنده، این سه بنا كه بر روی هم مجموعه واحدی را تشكیل می‌دهند، یك رصدخانه یا تقویم آفتابی برای سنجش گردش خورشید و به تبع آن نگهداشتن حساب سال و سالشماری و استخراج تقویم و تشخیص روزهای اول و میانی هر فصل سال یا اعتدالین بهاری و پاییزی و انقلاب‌های تابستانی و زمستانی بوده است.

تغییرات زاویه بین گوشه‌های آفتاب‌سنج‌ها (كه تعدا آنها در مجموع به 12 عدد می‌رسیده است) با تغییرات زاویه طلوع خورشید در آغاز هر یك از فصل‌های سال برابر است. یا عبارت دیگر این آفتاب‌سنج‌ها به گونه‌ای طراحی و ساخته شده‌اند كه بتوان هنگام طلوع یا غروب خورشید با مشاهده سایه‌های متشكله در آن، آغاز یا میانه هر یك از فصل‌ها كه منطبق با اعتدال‌های بهاری یا پاییزی و انقلاب‌های تابستانی و زمستانی می‌باشد را تشخیص داد. اینگونه گاهشماری كه نه مبتنی بر ماه‌های دوازده‌گانه، كه بر مبنای تقسیم برابر فصول به بازه‌های زمانی برابر است، در نظام گاهشماری گاهنباری ایران بكار می‌رفته است كه در فرصت دیگری به نظام گاهشماری خواهیم پرداخت. (برای آگاهی بیشتر از رصدخانه مجاور چغازنبیل نگاه كنید به جلد یكم مجموعه مقاله‌های پژوهش‌های ایرانی، 1380، از همین نگارنده)
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آغاز برای كاربرد ویژه آفتاب‌سنجی آن ساخته می‌شدند، اما بزودی به عنوان یك طرح تزئینی در بسیاری از بناها و بخصوص در دروازه ورودی آن بكار گرفته شد.

نمونه این تاق‌نماها در بناهای باستانی عیلامی و هخامنشی در شوش، بناهای اورارتویی در پیرامون دریاچه وان، بناهای بین‌النهرینی در اوروك و در نیایشگاه سفید، بناهای هخامنشی در تخت‌جمشید، بناهای اشكانی در نسا و هَترا (الحضره)، بناهای ساسانی در فیروزآباد و بیشاپور و تخت‌سلیمان، و نیز در بسیاری جاهای دیگر دیده می‌شوند.

در چغازنبیل آجرهای سازنده این آفتاب‌سنج‌ها اختصاصاً برای همین كاربرد طراحی و قالب‌ریزی شده‌اند و دارای شكل خاص هشت ضلعی می‌باشند. بر روی شش ضلع بیرونی یك رج از این آجرها، كتیبه‌ای به خط و زبان عیلامی نگاشته شده است:

“من اونتـاش گـال، پسر هـومبـانومنـا، شاه انزان وشوش، من در اینجا بنای محترمی ساختم، یك «سیـان كـوك». در «سـال‌ها» و «روزهـا»ی پر شمار پادشاهی طولانی به دست آوردم. من بنا كردم یك «شونشو ایرپی». من برای خدای گال و اینشوشیناك «سیان كوك» ساختم.”

معنای دو واژه مهــم و كلیدی «سیـان كوك» siyan kuk و «شونشو ایرپی» shunshu irpi مشخص نشده است. م. ج. استٍو از سیان‌كوك به معنای احتمالی «دیدگاه، چشم‌انداز، دیدارگاه» نام می‌برد (م. ج. استو، چغازنبیل- دور اونتاش، جلد سوم، متون ایلامی و اكدی، ترجمه اصغر كریمی، 1375) و به گمان ما تا حد زیادی به معنای حقیقی آن كه مفهوم «رصدگاه» و «رصدخانه» را می‌رساند، نزدیك شده است. كاربرد این بنا صحت این نام‌گذاری را تایید می‌كند.
همچنین علاوه بر آفتا‌ب‌سنج‌های فوق، بنای زیگورات چغازنبیل بگونه‌ای ساخته شده است كه زاویه خط افق با خطی‌ فرضی كه گوشه طبقه اول هر ضلع از بنا را به بالاترین طبقه وصل می‌كند، كاملاً برابر با زاویه و مسیر حركت خورشید بامدادی در هنگام اعتدالین است. از آنجا كه هر یك از طبقات زیگورات، كوچكتر از طبقات پایینی خود است، از نگاه ناظری كه در محل رصدخانه ضلع شمالی ایستاده است؛ خورشید در مدتی كوتاه، چندین بار از پشت زیگورات طلوع و غروب ظاهری می‌كند. آشنایی كامل و بیشتر با این پدیده می‌بایست با تماشای فیلم تهیه‌شده، انجام پذیرد.
متأسفانه برخی كسان بدون هیچگونه دلیل یا شاهد علمی، این بناهای سه‌گانه را بعنوان «قربانگاه» و حتی «قربانگاه انسان» معرفی می‌كنند كه از پیروان چنین ادعایی تقاضا دارم یا دلایل و شواهد بدست آمده از تصور خود را بیان دارند و یا از تكرار سخنان بدون دلیل و مدرك خودداری كنند.
چغازنبیل
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
چُغازَنبیل نیایشگاهی است باستانی که در زمان ایلامیها ساخته شده است. چغازنبیل بخش به‌جا مانده از شهر دوراونتش است.
این سازه در ۱۹۷۹ در فهرست میراث جهانی یونسکو جای‌گرفت.
جایگاه
چغازنبیل در جنوب باختری ایران و در استان خوزستان جای‌گرفته‌است. این سازه در ۳۵ کیلومتری جنوب خاوری شهر باستانی شوش در طول جغرافیایی ۴۸ دقیقه و ۳۰ ثانیه و پهنای جغرافیایی ۳۲دقیقه می‌باشد.

تاریخچه
این نیایشگاه توسط اونتاش گال (پیرامون ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ ایلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، نگهبان شهر شوش، ساخته شده است.
مکان جغرافیایی چغازنبیل در ۴۵ کیلومتری جنوب شهر شوش در نزدیکی منطقه باستانی هفت تپه می باشد . ( در محور اصلی شوش به اهواز ) بلندی آغازین آن ۵۲ متر و ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها ۲ طبقه و نیم از آن باقی مانده است. «چغازنبیل» که نام باستانی این بنا بشمار نمی‌آید، واژه‌ای محلی و مرکب از دو واژه چُغا (به معنای تپه در زبان لری) و زنبیل است که اشاره ای است به مکان معبد که سابقا تپه بوده و آن را به زنبیل واژگون تشبیه می‌کردند. این مکان نزد باستانشناسان به دور-اونتَش معروف است که به معنای دژِ اونتش است. اونتاش گال پادشاه عیلامی است که دستور ساخت این شهر مذهبی را داده است. بنای چغازنبیل در میانه این شهر واقع شده است و مرتفع‌ترین بخش آن است. بلندی آغازین این بنا ۵۲ متر در قالب ۵ طبقه بوده است. امروزه ارتفاع آن ۲۵ متر و تنها دو طبقه و نیم از آن باقی مانده است. مسیر دستیابی به چغازنبیل از طریق جاده اهواز به شوش است اما مکان آن دقیقاً بین شوشتر و شوش در کناره رود دز قرار دارد و این خود حکایت از این دارد که در زمان ایجاد زیگورات شهرهای شوش و شوشتر هر دو وجود داشته اند. این نیایشگاه توسط اونتاش ناپیریش (حدود ۱۲۵۰ پ.م.)، پادشاه بزرگ عیلام، و برای ستایش ایزد اینشوشیناک، الهه نگهبان شهر شوش، ساخته شده است. و در حمله سپاه خونریز آشور بانیپال به همراه تمدن عیلامی ویران گردید. قرنهای متمادی این بنا در زیر خاک به شکل زنبیلی واژگون مدفون بود تا اینکه به دست رومن گیرشمن فرانسوی در زمان پهلوی دوم از آن خاکبرداری گردید. گرچه خاکبرداری از این بنای محدب متقارن واقع شده در دل دشت صاف موجب تکمیل دانش دنیا نسبت به پیشینه باستانی ایرانیان گردید اما پس از گذشت حدود ۵۰ سال از این کشف، دست عوامل فرساینده طبیعی و بی دفاع گذاشتن این بما در برابر آنها آسیبهای فراوانی را به این بنای خشتی - گلی وارد کرده و خصوصا باقیمانده طبقات بالایی را نیز دچار فرسایش شدید کرده است. چغازنبیل جزوه معدود بناهای ایرانی است که در فهرست آثار میراث جهانی یونسکو ثبت شده است. ضمناً در بعضی از کتب تاریخی نام قدیمی شوش، چغازنبیل نامیده شده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیگورات
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
ذیققوررت کلمه‌ای اکدی است در ایران تلفظ این کلمه از مقالات رومن گیرشمن گرفته شده وعموماً زیگورات خوانده شده و به معنای بلند و بر افراشته ساختن . در تمدن‌های باستانی آسیای غربی معابدی برای خدایان می‌ساختند و مهم ترین آن زیگورات نامیده می‌شد و معنای آن صعود به آسمان است آنها زیگورات را بر بلندی‌‌ها می‌ساختند و در زیگورات‌ها از بهترین و مقاوم‌ترین مصالح ساختمانی آن زمان استفاده می‌شد.
زیگورات بنای خشتی توپُری‌است که سطح خارجی آن دارای پوششی از آجر است. ابعاد زیگورات‌ها مربع و یا مستطیل و اندازه آنها متغیر است. برای نخستین بار در فلات مرکزی ایران نیز از بقایای زیگوراتی در سیلک کاشان خاک برداری شده‌است. تاکنون هیچ یک از زیگورات‌های شناسایی شده بطور سالم و کامل باقی نمانده‌است و لذا ارتفاع اصلی آنها مشخص نیست. دسترسی به فوقانی ترین طبقه زیگورات بوسیله پله کان و یا راه شیب داربوده.کهن ترین زیگورات‌های که تاکنون کشف شده
زیگورات سیلک کاشان سازنده این زیگورات مشخص نشده ولی تاریخ ساخت این بنا به ۲۵۰۰سال قبل از میلاد می‌رسد.
زیگورات اور «اور نمو» موسس سلسله سوم اور درسال ۲۱۰۰قبل از میلاد در شهر اور (عراق فعلی)این زیگوریت را بناکرد.
زیگوریت چغازنبیل در جنوب غربی ایران نزدیک شوش واقع شده وسالم ترین زیگورات باقی مانده در جهان است وتاریخ بنا به ۱۲۵۰ سال قبل از میلاد می‌رسد این زیگورات توسط «اونتش گال» پادشاه دوره ایلام ساخته شده
زیگورات دورشاروکین «سارگون» دوم پادشاه آشور میانی در حدود ۷۰۰ سال قبل از میلاد این زیگورات رابناکرد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
معبد آرتميس
معبد آرتميس در شهر افه‌سوس (Ephesus) در حدود 50 کيلومتري شهر ازمير (Izmir) ترکيه قرار داشته است. اين معبد به عنوان زيباترين بناي روي زمين شناخته مي شده است و به همين دليل در ميان عجايب هفت گانه جا دارد.

هرچند که زيربناي باقي مانده از اين معبد، تاريخ ساخت آن‌را قرن هفتم قبل از ميلاد مشخص مي‌کند، اما راه يافتن معبد آرتميس در فهرست عجايب هفت گانه به حدود 550 قبل از ميلاد مربوط مي‌شود. اين بنا که به آن معبد بزرگ مرمرين گفته ميشود، توسط کروسوس (Croesus) شاه ليدي به کرسيفون (Chersiphron) معمار يوناني سفارش داده شد. معبد با مجسمه‌هاي برنزي که توسط ماهرترين مجسمه سازان آن زمان ساخته شده بودند تزئين شده بود. هنرمنداني نظير فيدياس (Pheidias)، پلي کليتوس (Polycleitus)، کرسيلاس (Kresilas) و فرادمون (Phradmon).

معبد آرتميس هم به عنوان يک محل داد و ستد کالا و هم به عنوان آموزشگاه مذهبي مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در طي سال‌ها، بازرگانان، جهان‌گردان، صنعت‌گران و پادشاهان از اين محل مقدس ديدن مي‌کردند و احترام خود را با آوردن هداياي مختلف ابراز مي‌نمودند. تحقيقات اخير باستان شناسي به يافتن تعدادي از اين هدايا که شامل مجسمه‌هاي طلا و عاج آرتميس، گوشواره‌ها، دستبندها و گردنبندهايي زيبا، اثر صنعت‌گران پارس و هند هستند، منجر شده است.
ر شب 21 جولاي سال 356 قبل از ميلاد، مردي به نام هروستراتوس (Herostratus) براي جاودانه کردن نام خود در تاريخ، معبد را آتش زد و درواقع به هدف خود دست يافت. عجيب اين‌که اسکندر کبير هم در همين شب متولد شد. بنا به گفته پلوتارک (Plutarch) تاريخ نگار، در آن شب آرتميس چنان درگير مراقبت از زاده شدن اسکندر بود که نتوانست از معبد خود محافظت کند.
اسکندر پس از فتح آسياي صغير اقدام به ساخت مجدد معبد کرد که تا بعد از مرگ وي در سال 323 قبل از ميلاد، همچنان در دست ساختمان بود. در قرن اول پس از ميلاد، هنگامي که سنت پل براي تبليغ مسيحيت به افه‌سوس سفر کرد، با عده زيادي از پيروان آرتميس مواجه شد که به هيچ وجه قصد ترک الهه خود را نداشتند. در سال 262 ميلادي معبد توسط قبيله گوت Goths مجددا ويران شد. اهالي شهر قسم خوردند تا آن‌را مجددا بنا کنند. در قرن چهارم ميلادي، بيشتر اهالي افه سوس به مسيحيت گرويده بودند و معبد شکوه و جلال خود را از دست داده بود. اهالي افه‌سوس پس از آخرين تهاجم منجر به ويراني معبد در سال 401 ميلادي، کم کم شهر را ترک کردند و اين شهر متروک در اواخر قرن 19 ميلادي کشف و حفاري شد. اين اکتشافات زيربناي معبد را نمايان ساخت.
اين معبد با زير بناي چهار گوش خود، برخلاف نمونه‌هاي ديگر از مرمر ساخته شده و يک ورودي زيبا و تزئيني به حياط بزرگ ساختمان داشته است. پلکان مرمري طبقه همکف را به بالکن‌هاي‌ بلند و عظيمي متصل مي‌کردند که کف آن در حدود 80 متر در 130 متر بوده است.127 ستون در اين بنا به کار رفته بوده که ارتفاع آنها 20 متر و با سرستون‌هاي ايونيک و کناره‌هاي کنده کاري شده بوده است. ستون‌ها در رديف‌هاي منظم در کل محوطه به جز منطقه مرکزي-که محل قرار گيري خانه الهه بود- قرار گرفته بودند.
اين معبد تعداد فراواني از آثار هنري را در خود جا داده بود، از جمله 4 مجسمه برنزي باستاني از قبيله آمازون که توسط بهترين هنرمندان دوران ساخته شده بودند. هنگامي که سنت پل به ديدن شهر آمده بود، معبد با ستون‌هاي طلايي و مجسمه هاي کوچک نقره اي و نقاشي‌هاي متعدد تزئين شده بود. هيچ شاهدي مبني بر وجود مجسمه آرتميس در مرکز معبد وجود ندارد، اما دليلي هم براي وجود نداشتن آن در دست نيست.

نیایشگاه آرتمیس
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
معبد آرتمیس، یکی از عجایب هفتگانه جهان است. این بنا در سال ۵۵۰ قبل از میلاد در زمان فرمانروایی هخامنشیان بر ترکیه کنونی ساخته شده‌است.
این معبد هم‌اکنون در نزدیکی شهر سلجوق و بناهای تاریخی افسوس قرار دارد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
فانوس الکساندریا
هفتمين اثر از عجايب هفتگانه ي جهان ، فانوس دريايي اسكندريه و در واقع هشتمين اثر عجيب است. پيش از آنكه اين اثر ساخته شود ، ديوارهاي شهر بابل به عنوان دومين اثر شگفتي زاي جهان به شمار مي آمد. به هر حال برج روشنايي دهانه ي رود نيل كه 130 متر ارتفاع داشت ، در نظر مردم عهد باستان چنان كار فني استادانه و ماهرانه اي جلوه نمود كه بي درنگ ديوارهاي بابل را از فهرست هفتگانه ، حذف و برج را به عنوان آخرين و جوانترين عجايب هفتگانه ي دنيا وارد فهرست مذكور كردند. اين برج تا امروز بلندترين برج روشنايي ساخته شده در جهان باقي مانده است.
يك سال پس از آنكه اسكندر كبير مصر را تسخير كرد و در پايتخت قديمي مصر به نام « ممفيس » به عنوان فرعون مصر تاج بر سر نهاد ــ و اگر دقيقتر بگوييم ــ در 16 آوريل سال 331 پيش از ميلاد ، اين فرمانرواي جوان كه آن هنگام تازه 25 سال سن داشت ، طي مراسم جشن و سروري ، چهار گوشي به ابعاد 7×30 استاديوم (1253×5370 متر) را با قدم ، اندازه گيري كرد. پشت سر او يك روحاني در جاي قدمهاي او آرد جو ميپاشيد. غيبگويي گفته بود كه آرد جو ، التفات و كرامت خدايان را بر خواهد انگيخت و خواسته هاي شاه را متحقق خواهد كرد. زيرا در اينجا ، درست در غربي ترين نقطه ي دلتاي نيل ، قرار بود « اسكندريه » ، اولين بنيان شهري به نام اسكندر (كه بعدها بايد شهرهاي متعددي در خاور نزديك از پي آن ساخته ميشدند) تأسيس شود. شاه مقدوني ميخواست با تأسيس اسكندريه فرهنگ و اقتصاد يونان را در مصر رواج دهد. اين شهر بايد يك مركز تجارتي و بندر عمده و مهم ميشد.
نقشه هاي شهر جديد را اسكندر خود طرح ريزي كرده بود. او مكان ميدان اجتماعات و مركز تجارت را خود انتخاب كرد. او حتي تعداد و محل معبدها را معين كرد و مشخص نمود كه هر معبد بايد ويژه ي كدام خدا باشد. و بالاخره او دستور داده بود كه بر فراز يك صخره ي دريايي در كنار جزيره ي « فاروس » كه در جلوي شهر اسكندريه قرار گرفته بود ، يك برج روشنايي بسازند كه بزرگتر و بلندتر از تمام برجهاي دريايي باشد كه تا آن زمان ساخته شده بود.
ايجاد برج ، كار ساختماني عظيمي بود: بر زير بنايي به طول و عرض 30×30 متر ساختمان چهار گوشه اي با زاويه هاي قائم به ارتفاع 71 متر كه به سمت بالا ، قطر آن كمي كاهش مي يافت ، برافراشته شد. بر روي سكوي فوقاني دومين بخش برج قرار داشت كه ساختماني هشت گوشه به ارتفاع 34 متر بود. بر روي اين قسمت باز ساختماني استوانه اي قرار داشت كه در آن تأسيسات روشنايي استقرار يافته بود. بر فراز اين قسمت استوانه اي روي ستونهايي ، سقفي گنبدي شكل قرار داشت و در قسمت انتهايي برج بر بالاي گنبد مجسمه ي زئوس از ارتفاع 130 متري به دريا مينگريست.

قسمت زيرين برج به 14 طاق منحني كه همديگر را مي پوشانيد ، تقسيم ميشد. به دور ديوارهاي داخلي سطح شيب داري به طرف بالاي برج امتداد داشت. اين سطح داراي پهنايي بود كه روي آن دو حيوان باركش به راحتي ميتوانستند پهلوي هم بالا بروند. در ميان برج تونلي وجود داشت كه از زيرزمين تا اتاق تأسيسات روشنايي امتداد داشت. يك بالابر طنابي ميتوانست مواد و تجهيزات را تا بالاترين طبقه ي برج حمل كند.
نماي خارجي برج از سنگ مرمر سفيد بود. براي ساختمان برج حدود 800 تالنت (معادل 20800 كيلوگرم نقره) هزينه شده بود.

برج اسكندريه احتمالاً مانند تمام نشانه هاي دريانوردي آن زمان در ابتدا به عنوان يك برج دريانوردي براي استفاده در « روز » ساخته شده بود. كشتيها در آن دوران ، عصرها پيش از غروب آفتاب همه روزه بندري را مي يافتند و در آن پهلو ميگرفتند تا شبها بر روي آب نباشند.
اسكندريه آن شد كه شاه به هنگام تأسيس آن با خود عهد كرده بود: طي مدت كوتاهي اسكندريه تبديل به شهري شكوفا و پر رونق با 600000 تن جمعيت شد كه اكثر آنها از مهاجران يوناني ، مصريها و يهوديان بودند. اسكندريه مهمترين شهر در درياي مديترانه شد. اسكندر خود به ديدار « فانوس دريايي » نائل نشد. او در سال 323 پيش از ميلاد درگذشت ، و 23 سال بعد ساختمان برج آغاز شد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر حال بندر اسكندريه خارج از انتظار و خيلي سريع شكوفا و پر رفت و آمد شد. در بندر داخلي كه در دهانه ي رود نيل واقع ميشد ، غلات و انواع سبزي از دره ي پربار نيل تخليه ميشد ؛ در بندر رو به دريا كشتيهاي بزرگ با انواع نوشيدني از يونان ، ادويه از شرق ، فلز از اسپانيا و بسياري اجناس بازرگاني ديگر از تمام دنيا پهلو ميگرفتند و بارهاي خود را تخليه ميكردند. آنها مسافر هم با خود مي آوردند: دانشجوياني كه در دانشگاه پيشرفته و نوپاي اسكندريه ميخواستند به تحصيل نجوم و فلسفه بپردازند ؛ بيماراني كه سلامتي خود را از پزشكان معروف اهل اسكندريه طلب ميكردند ؛ سياستمداران و بازرگانان و نيز جهانگرداني كه ميخواستند شهر جديد كنار رود نيل را ببينند و آن را تحسين كنند ، نيز به آنجا مي آمدند. از اسكندريه در آن زمان بيش از هر چيز ديگر ، شيشه ، پاپيروس (نوعي الياف گياهي كه از آن كاغذ ميساختند) و كتان صادر ميشد.

چون ترافيك و تردد كشتيها در بندر اسكندريه پر حجم و پر تراكم شد ، كشتيها مي بايست در شب نيز وارد بندر ميشدند و پهلو ميگرفتند و يا اينكه از بندر خارج و بادبان ميكشيدند. براي اين منظور يك تأسيسات روشنايي قوي در برج ايجاد شد كه در آن صمغ درخت و روغن سوزانيده ميشد. چوب ، گران بود و بايد وارد ميشد و فقط براي ساخت خانه و كشتي از آن استفاده ميشد. اين تأسيسات روشنايي ، نخستين تأسيسات هدايت نوري در تاريخ كشتيراني و دريانوردي بود. بنابراين برج اسكندريه به معناي واقعي نخستين « برج روشنايي » بود كه پديد آمد.

نور ايجاد شده را آينه ي مقعري باز مي تاباند. گفته ميشود اين نور آنقدر قوي بوده است كه انسان ميتوانست آن را مثلاً « تا انتهاي جهان! » ببيند. اين نورافكن قوي نيز به همراه ساختمان عظيم برج ، يكي از دلايلي بوده است كه فانوس دريايي را بلافاصله پس از اتمام ساختمان آن در سال 279 پيش از ميلاد ، جزو عجايب هفتگانه ي جهان قرار داده است.
فانوس دريايي اسكندريه حدود 1000 سال در كشاكش جنگها سالم و دست نخورده باقي ماند ، سپس اين ساختمان هم به سرنوشت برخي از عجايب هفتگانه ي ديگر دچار شد: در سال 796 ميلادي اين برج در اثر زلزله در هم فرو ريخت. تلاشهاي اعراب براي بازسازي و نوسازي برج ، بيحاصل ماند. در سال 1477 ميلادي « كيت بي » يكي از سلاطين سلسله ي مماليك مصر بر روي زير بناي برج قلعه اي ساخت كه امروزه هنوز هم پابرجاست و نام سازنده ي خود را دارد.
چون قبل از برج اسكندريه هنوز برج روشنايي به وجود نيامده بود و به همين دليل نيز نامي براي چنين ساختماني وجود نداشت ، اين برج به سادگي بر اساس محل ساختمان برج « فاروس » ناميده شد. اين نام بعدها در تمام زبانهايي كه ريشه ي لاتين داشتند به صورت واژه اي متداول در آمد. برج روشنايي به زبان لاتين Pharus ، به زبان ايتاليايي و اسپانيايي Faro ، به زبان فرانسوي Phare و به زبان پرتغالي Farol خوانده ميشود. بنابراين از هفتمين اثر عظيم و غول آساي عجايب هفتگانه جهان تنها يك « واژه » باقي مانده است.
بر روي زير بناي فانوس دريايي اسكندريه كه بر اثر زلزله فرو ريخت ، سلطان ترك سليمان قانوني (1520 ــ 1566 ميلادي) قلعه ي بندري « كيت بي » را بنا نهاد كه تا امروز نيز پاي بر جا مانده است.

فانوس دریایی اسکندریه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
فانوس دریایی اسکندریه هفتمین مورد عجایب هفتگانه جهان است که در مصر قرار داشت. برجی که بر فراز آن آتشی روشن می‌کردند تا شبها راهنمای ناخدایان برای رسیدن به بندر اسکندریه باشد. این برج در جزیره کوچک فارو بنا شده بود و دلیل کاربرد کلمه فار به معنای چراغ دریایی برای نامیدن این نوع ساختمانها که چراغ راهنمایی برای کشتی است همین مسأله است. برج دریایی اسکندریه در زمان سلطنت جانشین اسکندر یعنی بطلمیوس دوم (۳۰۷ - ۲۴۷ قبل از میلاد) به وسیله معماری به نام سوسترات ساخته شد. آنچه تاریخ در باره ارتفاع برج ذکر کرده است باور کردنی نیست. یونانی‌ها می‌گویند این برج در حدود ۲۷۲ متر ارتفاع داشته، ولی اعراب که ۱۰ قرن بعد قدم به مصر گذاردند گفته‌اند ارتفاع خرابه برج به ۱۶ متر می‌رسیده است. این برج روی پایه‌ای چهار گوش بنا شده بود که ۶۹ متر ارتفاع داشت. روی این پایه، برج با مقطعی هشت‌ضلعی و ۳۸ متر ارتفاع قرار داشت و برج ۹ متری دیگر روی آن بنا شده بود که بر فراز برج اخیر فانوس دریایی پرتو افکن بود. این برج تا قرن ۱۲ راهنمای کشتی‌ها بود ولی در سال ۱۳۷۵ میلادی بر اثر زلزله شدیدی که در اطراف اسکندریه روی داد از بین رفت و از خرابه‌های آن نیز چیزی باقی نمانده است.گفته می شود بر روی برج یک آینه غول پیکر نصب بوده است
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاج محل ، مروارید هند
در ایران، ساختن مزار یکی از شیوه های معمول برای بزرگداشت بزرگان مذهبی یا رجال و افراد مهم اجتماعی یا کشوری بود که به ویژه از دوره ایلخانی به بعد بیشتر از گذشته مورد توجه قرار گرفت. در دوره گورکانیان هند که آنان را می توان در برخی زمینه ها وارث تیموریان دانست، به ساختن مزار برای بزرگان به صورت بارزی توجه شد. در واقع، فرهنگ ساختن مزار و مقبره برای درگذشتگان توسط مسلمین به هند راه یافته است. زیرا پیش از ورود مسلمانان به هند، بسیاری از هندی ها اجساد مردگان را می سوزاندند و شیوه ای برای تجلیل بزرگان خود نداشتند. در این دوران، شماری مزار نیز برای بانوان دربار ساخته شد که تاج محل یکی از آن ها به شمار می آید.

تاج محل آرامگاه ارجمند بانو ملقب به ممتاز محل، همسر محبوب پنجمین پادشاه گورکانی موسوم به شاه جهان است. ممتاز محل در 1040 ه.ق. درگذشت و آرامگاه او میان سالهای 1049 تا 1065 هجری قمری برپا شد. امپراتور جایگاهی را در کنار رود جمنا برگزید. وی قصد داشت برای خود نیز آرامگاهی در کران دیگر رود و برابر آن بسازد و این دو بنا را با پلی به یکدیگر متصل سازد به نشانه آنکه پیوند او و همسرش از جریان زمان هم در می گذرد. قرار بود که بر خلاف نمای تاج محل که از مرمر سفید بود، آرامگاه شاه از مرمر سیاه باشد. اما سرنوشت بر این شد که آرامگاه دوم هرگز برپا نشود و امپراتور در کنار همسرش آرام گیرد.
هنگامی که ممتاز محل درگذشت، امپراتور داغدیده طراحان ، مهندسان و استادکاران را از هند ، ایران و آسیای مرکزی گرد آورد تا آرامگاهی را بسازند که آخرین دستاورد معماری مغولان اعظم گردید. در آرامگاه تاج محل جملگی سنت های معماری آسیای مرکزی، ایران و هند به طور هماهنگ و موزون تلفیق یافته و بیشترین تأکید بر تناسبات هندسی عمارت شده است. این اثر دارای پیشینه های چندی از آرامگاه همایون بوده است. وی که دومین امپراتور گورکانی هند بود به ایران تبعید شد. او در بازگشت به هند، گروهی از هنرمندان ایرانی را با خود به همراه برد. بنا بر این شگفت انگیز نیست که تاج محل از الگوهای ایرانی و میراث معماری هندو بهره گرفته باشد.

بنای آرامگاه برروی دو صفه روی هم قرار گرفته است. صفه اول 374 *141 و صفه دوم 120 *120 ذراع است. ساختمان مزار با طرح هشت بهشت طراحی و ساخته شده است. هشت بهشت یا هشت جنة نام نوعی طرح معماری است که بر اساس آن به طور معمول در وسط نقشه بنا یک فضای مرکزی غالبا گنبدی شکل وجود دارد که از مرکز آن چهار محور تقارن عبور می کند.
در دو طرف شرقی و غربی عمارت مزار، دو ساختمان کاملا همانند به صورت متقارن ساخته شده است . بنایی که در سمت غرب عمارت قرار گرفته، مسجدی است که از سه گنبدخانه و سه ایوان ترکیب شده است. در جبهه شرقی مزار بنایی مشابه مسجد ساخته شده که مهمانخانه مجموعه است و در همه خصوصیات کالبدی مانند مسجد است به جز آنکه محراب ندارد و بر روی سنگفرش آن شکل جانماز ایجاد نشده است.

در بالای عمارت تاج محل، گنبد امرودی (گلابی) شکل قرار دارد که دو پوسته است. ارتفاع گنبد اصلی از روی صفه بیش از 50 متر است. در چهار طرف گنبد اصلی، چهار عدد طاقی با گنبد کوچک قرار دارد. وجود چهار گنبد کوچک در چهار سوی گنبد اصلی، سنت و شیوه ای است که آن را در مقبره امیر اسماعیل سامانی در بخارا می توان ملاحظه کرد. بنا بر این، خصوصیت مزبور را می توان از ویژگی های معماری ایرانی دانست.
چهار منار در چهارگوشه صفه عمارت مزار وجود دارد. این خصوصیت را باید به معماری گورکانی نسبت داد. ساختن چهار منار در چهارگوشه یک عمارت در دوره تیموری رایج شد و در دوره گورکانی و به ویژه در تاج محل، آنها را به صورت مستقل از ساختمان، در چهار گوشه صفه ساختند. وجود چهار منار در گوشه های صفه موجب شکل گیری فضایی بصری - روانی شد که عمارت مزار در میان آن اهمیت ویژه ای یافته است، زیرا افزون بر خصوصیات حجمی یگانه و ممتاز آن، تمام سطح آن را با سنگ مرمر سفید پوشانده اند، در حالی که سطح صفه اول و نیز مهمانخانه و مسجد واقع در دو سوی آن را با سنگ سرخ پوشانیده اند. در جلوی عمارت آرامگاه، باغی مربع شکل ساخته شده است. مربع یکی از شکل های کامل و به ویژه یکی از شکل های مهم و مقدس در فرهنگ طراحی معماری و شهری در ایران است. عرصه باغ نیز با طرح چهارباغ که یکی از مهمترین الگوهای طراحی باغ ایرانی است، ساخته شده است. در این شیوه، عرصه باغ توسط دو معبر متقاطع به چهار قسمت تقسیم می شد. هر یک از این چهار عرصه نیز دوباره به چهار قسمت تقسیم می شد و این روند تا جای ممکن ادامه می یافت و فضای هر سطح با درختان و گلهای متنوع پوشانده می شد.
دهار منار در چهارگوشه صفه عمارت مزار وجود دارد. این خصوصیت را باید به معماری گورکانی نسبت داد. ساختن چهار منار در چهارگوشه یک عمارت در دوره تیموری رایج شد و در دوره گورکانی و به ویژه در تاج محل، آنها را به صورت مستقل از ساختمان، در چهار گوشه صفه ساختند. وجود چهار منار در گوشه های صفه موجب شکل گیری فضایی بصری - روانی شد که عمارت مزار در میان آن اهمیت ویژه ای یافته است، زیرا افزون بر خصوصیات حجمی یگانه و ممتاز آن، تمام سطح آن را با سنگ مرمر سفید پوشانده اند، در حالی که سطح صفه اول و نیز مهمانخانه و مسجد واقع در دو سوی آن را با سنگ سرخ پوشانیده اند. در جلوی عمارت آرامگاه، باغی مربع شکل ساخته شده است. مربع یکی از شکل های کامل و به ویژه یکی از شکل های مهم و مقدس در فرهنگ طراحی معماری و شهری در ایران است. عرصه باغ نیز با طرح چهارباغ که یکی از مهمترین الگوهای طراحی باغ ایرانی است، ساخته شده است. در این شیوه، عرصه باغ توسط دو معبر متقاطع به چهار قسمت تقسیم می شد. هر یک از این چهار عرصه نیز دوباره به چهار قسمت تقسیم می شد و این روند تا جای ممکن ادامه می یافت و فضای هر سطح با درختان و گلهای متنوع پوشانده می شد.

تاج‌محل
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
تاج‌محل (به هندی: तiज महल، به اردو: تاج محال): مقبره‌ای است با ۵۸ متر بلندی، ۵۶ متر پهنا که در نزدیکی اگرا در ایالت اوتار پرادش هندوستان بر روی یک تخته عظیم ۱۰۰ متر × ۱۰۰ متر مرمرین ساخته شده‌است. این بنای بزرگ، در یک باغ پهناور ۱۸ هکتاری قرار دارد، که در مرکز این باغ برکه آب طولانی‌ای وجود گرفته‌است. تاج محل به دستور شاه جهان، امیر گورکانی هند به منظور یادبود از همسر محبوبش ممتاز محل که در سال ۱۶۳۱ (میلادی) بهنگام وضع حمل فوت کرد بنا شده‌است. وى از شوهرش درخواست كه پس از وى زنی نگیرد و براى او مقبره‌اى بسازد كه بدان نام وى جاويد بماند.
همانطور که مشخص است، نام این بنای زیبا ایرانی می‌باشد. این ساختمان بر پایه مخلوطی از معماری ایرانی، هندی و اسلامی تاسیس شده‌است و در ساخت آن ۲۰،۰۰۰ هنرمند و معمار از نقاط مختلف آسیا به‌خصوص ایران، شبه قاره هند، آسیای میانه و آناتولی شرکت داشته‌اند. آغاز ساخت تاج‌محل سال ۱۶۳۲ بود و پایان آن سال ۱۶۴۸ (میلادی) به انجام رسید.
تاج محل در ۲۰۰ کیلومتری جنوب دهلی نو پایتخت هند واقع شده‌است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
منار جنبان
مناره يكي از عناصر موجود در برخي از سازه ها ي تاريخ معماري ماست كه كاربرد فراواني در دوران گذشته داشته. زماني بر فراز آن آتش مي افروختند و زماني ديگر به عنوان ديده‌باني مورد استفاده قرار مي گرفت. بعد از اسلام، مناره علاوه بر امكان ديده‌باني بعنوان جايگاه ويژه موذن هم مورد استفاده قرار مي گرفته است. در اصفهان نمونه هاي زيادي از مناره هاي تاريخي موجود است كه مي توان به مناره چهل دختران، مناره ساربان، مناره مسجد علي، مناره زيار و منار جنبان اشاره كرد.بي ترديد يكي از معروفترين ساختارهاي تاريخي شهر اصفهان كه شهرتي جهاني نيز دارد " منار جنبان " است.
منار جنبان اصفهان در حقيقت بقعه اى است كه بر مزار شيخى زاهد به نام عمو عبدالله ساخته شده است و بر اساس تاريخ سنگ نبشته اين مقبره، تاريخ بنا به 716 هجري قمري برمي‌گردد که همزمان با اواخر پادشاهی «اولجایتو» ایلخان مسلمان مغول است. مناره‌ها بعداً و در تاریخی که درست معلوم نیست و احتمالاً در پایان روزگار صفوی به ایوان مزبور اضافه شده و با حرکت دادن یکی از آنها، دیگری نیز حرکت می‌کند.

منار جنبان در 6 كيلو متري مسير جاده اصفهان _ نجف آباد بر سر راه اصفهان به نجف آباد در روستايى به نام كاردالان قرار دارد. هر يك از دو مناره اين بنا ۱۷ متر بلندى دارد.
اما راز شگفتي آور اين مناره ها چيست؟ چنانچه فردي از طريق 17 پله داخل هر مناره كه روي بام بنا تا بالاي هر مناره وجود دارد، بالا رود و دست هاي خود را داخل يكي از ديوارهاي واسط مياني پنجره هاي فوقاني آن قفل و شروع به تكان دادن مناره كند، مناره به نوسان در آمده و همزمان با آن مناره ديگري و در واقع كل ساختمان به نوسان در مي‌آيد كه تنها نوسان مناره قابل ديدن است و براي ديدن نوسان بنا مي توان ليوان آبي را بر روي قبر " عمو عبدالله" قرار داد و سطح لغزان آن را مشاهده كرد. اما قدر مسلم اينكه منارجنبان اصفهان وجه تمايزي با ساير مناره هاي متحرك دارد و آن اين است كه گذشته از حركت مناره ها ساير قسمت هاي بنا نيز حركت مي كند. ارتفاع ايوان مقبره عمو عبدالله از سطح زمين بقعه 10 متر و ارتفاع هريك از دو مناره 5/7متر است. در اين ايوان مزار عمو عبدالله قرار دارد و راه صعود به بام و مناره ها نيز به وسيله درگاه كوچكي است كه با پلكاني مارپيچ به بام مربوط مي شود.
به كاربردن آجرهايي با ويژگيهاي خاص كه ضريب ارتجاعي بالاتري نسبت به آجرهاي به كار رفته در بخش هاي ديگر دارد و همچنين توجيه حركت مناره ها با تكان يكي از آنها بواسطه قوانين فيزيكي نه تنها راز جنبيدن اين مشهورترين مناره جنبان جهان را آشكار مي كند بلكه بيانگر دانش فني بسيار عميق سازندگان آن در هفت قرن پيش بوده است. سازندگاني كه نامي از آنان بطور مشخص در دست نيست . البته بنا به نظر كارشناسان مناره هاي ديگري نيز وجود دارد كه داراي همين خاصيت بوده و همزمان با اين بنا ساخته شده اند. مناره هاي مسجد اشترجان در 40 كيلومتري غرب اصفهان كه قسمت اعظم آن تخريب شده و يا يكي از مناره هاي مسجد حضرت علي (ع ) در بصره كه بنا به نظر " ابن بطوطه" سياح معروف مراكشي در قرن هشتم قمري، تكان مي خورده و از اين جهت ارزش مسجد را براي زائرين دوچندان كرده است.
آنان بر اين باورند كه در تمام بناهايى كه چنين شكل و مناره هايى دارند، حركت هست و اگر در اينجا بسيار چشمگيرتر است، دليل آن باريكى و سبكى اين مناره ها است وگرنه جهانگردان و سياحان بر مناره ها و ساختمان هايى كه به همين طريق مى جنبيده اند در نقاط ديگر جهان اشاره كرده اند. كاشى هاى لاجوردى و فيروزه اى زينت بخش اين بناست و بر مزار آن روحانى زاهد و عابد قطعه سنگى مرمرى قرار داده اند كه سوره يس از قرآن كريم حاشيه آن را زينت داده است. كتيبه هاى ديگرى نيز در اين آرامگاه هست كه از آن جمله كتيبه اى بر سنگ مرمر بالاى سنگ اصلى است كه از عمو عبدالله به عنوان يك مرد پرهيزگار و زاهد نام مى برد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
مقبره هالیکارناسوس
"آرامگاه هاليکارناسوس" از ديگر مواردي است كه اين بلاگر معرفي كرده و درباره‌ي آن نوشته است: اين آرامگاه واقع در بودروم ترکيه که در زمان‌هاي قديم هاليکارناسوس نام داشت، واقع بوده است. زماني که ايرانيان حکومت خود را تا ميان‌رودان، هند شمالي، سوريه، مصر و آسياي کوچک گسترش داده بودند، با توجه به گستردگي مملکت، يک شاه بدون کمک حکام محلي قادر به سر و سامان دادن حکومت خود نبود.
سرزمين کاريا واقع در غرب آسياي کوچک (آناتولي) به قدري از پايتخت دور بود که به نوعي مستقل و خودگردان به شمار مي آمد. در طي سالهاي 377 تا 353 پيش از ميلاد، شاهي ايراني به نام ماسول (Mausollos) بر اين منطقه حکومت مي‌کرد و پايتخت خود را به هاليکارناسوس منتقل کرد. در زندگي اين شاه هيچ نکته مهمي به غير از بنا کردن آرامگاه خودش وجود ندارد. ايده اين پروژه توسط همسر و خواهر شاه، آرتميسيا به وجود آمد.اين بنا در حدود سال 350 پيش از ميلاد، سه سال پس از مرگ شاه و يک سال پس از مرگ آرتميسيا، تکميل شد.
به مدت 16 سده، آرامگاه در شرايط خوبي برجا ماند تا يک زمين‌لرزه موجب آسيب ديدن سقف و ستون‌هاي آن شد. در اوايل سده 15 ميلادي، شهسواران سنت‌جان از مالت، اين ناحيه را اشغال کرده و از سنگ‌هاي آرامگاه براي ساختن يک دژ نظامي استفاده کردند. اين دژ عظيم هم‌چنان پابرجاست و سنگ‌هاي براق و مرمرهاي آرامگاه را در ميان ديوارهاي آن مي‌توان بازشناخت. شماري از تنديس‌هاي موجود در آرامگاه اکنون در موزه بريتانيا در لندن نگهداري مي‌شوند.
پژوهش‌هاي باستان‌شناسي و شرح مفصل و پرجزئيات تاريخ‌نگاران باستاني تصوير روشني از اين آرامگاه به دست داده است.
بنا داراي زيربناي چهارگوشي به ابعاد 30 در 40 متر بوده و جايگاه ويژه سلطنتي پلکان‌دار که زواياي آن با تنديس‌هايي تزئين شده، بر روي آن قرار گرفته بوده است. اتاق آرامگاه و تابوت مرمرين با طلا تزئين شده و با ستون‌هاي ايوني محاصره شده بوده است. سقف هرمي شکل مزين به تنديس‌هاي متعدد بر روي رديف ستون‌ها قرار داشته است. نوک اين آرامگاه با تنديس يک ارابه که توسط چهار اسب کشيده مي‌شد، آراسته شده بوه است.
ارتفاع کلي اين آرامگاه حدود 45 متر محاسبه شده که از اين مقدار، 20 متر مربوط به جايگاه ويژه، 12 متر براي ستون‌ها، 7 متر سقف هرمي و 6 متر مربوط به تنديس ارابه بوده است. زيبايي اين آرامگاه نه تنها به خاطر خود بنا که به دليل وجود تنديس‌هايي است که طبقات گوناگون آن‌را آراسته‌اند. در ميان اين تنديس‌ها، ده‌ها تنديس در اندازه طبيعي و همچنين بسيار کوچکتر و بزرگتر، از انسان، شير، اسب و حيوانات ديگر به چشم ميخورد. چهار هنرمند برجسته دوران، برياکسيس Bryaxis، لئوکارس Leochares، اسکوپاس Scopas و تيموتئوس Timotheus، چهار طرف اين بنا را تزئين کرده اند. آرامگاه هاليکارناسوس به دليل اينکه به خدايان يونان قديم تقديم نشده، جايگاه بسيار ويژه‌اي در تاريخ دارد.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرامگاه هالیکارناسوس
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آرامگاه هالیکارناسوس ( بودروم )
در سال های 377تا 356 قبل از میلاد ، پادشاهی ایرانی به نام مارسولوس Μαύσωλος که بر منطقه کاریا در غرب آسیای صغیر حکومت می کرد ، پایتخت خود را به هالیکار ناسوس ( نام قدیمی بندر بود روم در ترکیه امروز) منتقل کرد . پس از مرگ پادشاه ، همسرش « آرتیمیسا » تصمیم گرفت برای او آرامگاهی بسازد . این بنا 3 سال پس از مرگ پادشاه در سال 350 قبل از میلاد تکمیل شد .
آرامگاه بنایی چهار گوش به ابعاد 30 * 40 متر داشت . اتاق آرامگاه و تابوت ، با طلا تزیین و سقف هرمی شکل آن با تندیس های متعددی آراسته شده بود و در نوک آن تندیسی از یک ارابه قرار داشت که توسط چهار اسب کشیده می شد .
بنای این آرامگاه 16 قرن بر جا بود تا این که در اثر زمین لرزه ،سقف و ستون های آن آسیب دید . بعد ها اشغالگران این سرزمین از بقایای آن برای ساختن دژ نظامی استفاده کردند . در میان دیوارهای این دژ که هم چنان پا بر جاست ، سنگ مرمر های آرامگاه را می توان دید .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتشکده های ایران
آتشکده آذر گشنسب یا آذر جشنس : یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در ۴۹ کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند ...
آتشکده آذر گشنسب یا آذر جشنس : یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلات ایران که در آذربایجان غربی در ۴۹ کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن تخت سلیمان می گویند . در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است . بیشتر پادشاهان ایران پس از نشستن بر اریکه شاهنشاهی ( جلوس ) به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم می کردند . آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک تخت سلیمان است . ساخت این بنا به بیش از ۳۰۰۰ سال باز میگردد و در کتاب هفتم دینکرد در بند ۳۹ سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته شده است . که فر ایزدی به او رسیده بود . آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده است . این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه ۴۴ لیتر آب از خود بیرون میدهد .
● آتشکده آذر برزین مهر :
آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است ( آذر گشسب - آذر برزین - کاریان ) که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد . در پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است . تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و در بند ۸ از فصل ۱۷ بندهش آمده است : آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر برزین مهر قرار داد .
● آتشکده بردسوره :
به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد .
● آتشکده آذر شب :
آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای خود را در آن قرار داد . بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد .
● آتشکده آذرنوش :
آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران بوده است . بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در دوره قاجار های وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان به روس داده شد . فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است . فردوسی می فرماید : شهنشاه لهراسب در شهر بلخ - بکشتند و شد روز ما تار و تلخ - و از آنجا به نوش آذر اندر شدند - رد و هیربد را همه سر زدند.
آتشکده چهار قاپی:««چهار قاپو» یا «چهار قاپی» به معنی «چهار در»، از جمله آتشکده های دوره ساسانی در شهر مرزی قصر شیرین است. این آتشکده از نوع آتشکده هایی است که دارای دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ریخته است و تنها در برخی از قسمت ها، آثاری از آن دیده می شود. این آتشکده اتاقی مربع شکل به ابعاد ۲۵×۲۵ متر است و سقفی گنبدی شکل به قطر شانزده متر داشت که متأسفانه اکنون اثری از آن باقی نمانده است و تنها بقایای گوشواره ها در چهار گوشه آن دیده می شود. این اتاق مربع شکل دارای چهار درگاه ورودی است که به رواق اطراف فضای مرکزی منتهی می شوند. در اطراف این بنا مجموعه اتاق ها و فضاهایی وجود دارد که بخش هایی از آن در نتیجه کاوش های باستان شناختی سال های اخیر شناسایی شده است.
این بنا با استفاده از مصالح محلی از قبیل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجری بوده است.این بنا از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می شده است.این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ با عراق دچار آسیبهای فراوانی شد و هم اکنون در حال مرمت است.
● آتشکده سیروان :
این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند . محل آن سیروان و ری بوده است . به گفته مسعودی تاریخ نگار مشهور این آتشکده در پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
● آتشکده نیاسر :
این آتشکده توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخت شده است طول و عرض آن ۱۴ متر در ۱۴ متر می باشد . این بنا پس از یورش تازیان ویران شد ولی سپس توسط مردم بازسازی گشته است و امروز تقریبا سالم می باشد و همه ساله بازدید کننده های زیادی از سراسر ایران به این مکان می روند . نیاسر در ۳۵ کیلومتری شمال غربی شهر کاشان قرار دارد و در منطقه ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس می باشد . چشمه ای باستانی به نام چشمه اسکندر نیز در آنجا قرار دارد . در نیاسر غاری که متعلق به دوره پارتیان بوده است نیز وجود دارد . به احتمال قوی این غار معبد میترایی بوده است که امروزه از مکانهای دیدنی این شهر می باشد.
● آتشکده اردشیر :
در استخر استان فارس می باشد که نام دیگرش آتشکده آناهیتا یا ناهید می باشد . چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ بوده است به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش در ایران ساخت . در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند .
● آتشگاه سراب ذهاب :
در شمال خاوری تپه ی سراب کرمانشاه در ۳۰۰ متری ازراه کنونی بازماند های آتشکده یی دیده میشود به اندازه های ۴.۷۷ در ۵.۹۵ متر از قـلوه سنگ ولابندودیواری به پهـنای ۰.۶ متر .در دوبر خاور .شمال بخشی از گنبد آتشکده به چشم میخورد .ورودی تشکده با تاقی گهـواره یی به پهـنای ۰.۶ وبلندی ۱ متر است .بلندی کنونی آتشگه ۲.۵ متر است .
● آتشکده آناهیتا یا معبد آناهیتا :
آناهید یکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است . در معنی می توان گفت که پاک و با عفت و با تقوی است که ارمنیان درست آن را تلفظ میکنند . این زیارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترین مکانهای باستانی و مقدس ایران بوده است که از دوره شاهنشاهی اشکانی ( پارتیان ) باقی مانده است . در شهر کنگاور در مسیر کرمانشاهان قرار دارد . ستون ها و پلکان این معبد هنوز پس از بیش از ۲۰۰۰ سال باقی و مستحکم است . این مکان در شهر کردنشین ایران بوده است و در نزد کردان آریایی دارای احترام خواصی می باشد . کردستان ایران و منطقه اورامان آن یکی از مشهور ترین مناطق اصیل ایران است که هنوز بسیاری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گویند . ریشه زبان کردی امروزی نیز پهلوی باستانی ایران است . پیر شهریار یا پیر شالیار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و چند کتاب از وی بر جای مانده است . ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته است : هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست .
آتشکده دارابگرد : به گفته تاریخ مروج الذهب مسعودی این آتشکده به فرمان اشو زرتشت بنا گشت . زرتشت به یستاف شاه فرمان داد تا آتش مقدس جمشید شاه را که مورد احترام وی بوده است را بیابند و بیاورند . یستاف شاه این آتش را در خوارزم پیدا نموده است و به دارابجرد فارس آورد و اطرف آن را شهر زیبایی ساخت . این آتشکده در سال ۳۳۲ هجری قمری به نام آتشکده آذر جوی نامیده می شده است .

● آتشکده باکو :
آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ( باکو ) که در نزدیکی چاه نفت قرار داشته است . محل آن در روستای سوراخانی در ۱۵ کیلومتری باکو می باشد تاریخ ساخت آن به سال ۴۰۰ پیش از میلاد توسط ایرانیان می باشد . بدلیل مواد نفتی موجود این منتطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و برافروخته بوده است . باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و شهری ایران است که در دوره قاجار به روس فروخته شد . این مکان مقدس پس از یورش تازیان ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال ۱۹۷۵ که آتش آن دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد.
● آتشکده شاهپور :
در ساحل خلیج قسطنطنیه روم پس از اینکه شاهنشاه شاپور پسر اردشیر پسر بابک وارد شد آن را ساخت و تا دوران خلفای اسلامی نیز پا برجا بود .
● آتشکده پوران :
این مکان توسط ملکه پوران دخت ساسانی دختر شاهنشاه خسروپرویز ساسانی در عراق عجم در نزدیکی مدینه السلام ساخته شده است .
● آتشکده کرکویه :
این آتشکده در شمال سیستان کنونی قرار داشته است .احترام بسیاری مردمان این شهر برای این آتشکده قائل بودند و به گنبد رستم نیز مشهور بوده است . این آتشکده تا قرن ۱۷ هجری که قزوینی آن را وصف کرده است بسیار خرم و زیبا بوده است ساخت آن به روزگار کیخسرو باز میگردد که بسیار کهن است . دو شاخ بزرگ گاو داخل آن قرار داشته است و در وسط آنها آتشگاه قرار داشته است .
● آتشکده کاریان :
نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است که در معنی می شود آتش فره ایزدی . مکان آن در شهر فیروز آباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در صد و بیست کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است . اردشیر به همین جهت نام شهر را ارتخشر خوره ( ارت خشتر ) نامید . در معنی کل می شود شهر شکوه و جلال اردشیر . خوره به معنی فر و شکوه و جلال است . شهر گور یا فیروز آباد نیز بعدها نام گرفت . این مکان از زیارتگاههای بزرگ مردمان فلات ایران بوده است . فخر الدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که به دوره شاهنشاهی اشکانیان مربوط است نوشته است .
به خاصه زین دل بدبخت رامین
که آتشگاه خرداد است و برزین
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
آتشکده بارنوا :
به گفته مسعودی دومین روز پس از به قدرت رسیدن شاهنشاه اردشیر بابکان این آتشکده ساخته شد . مکان آن در جنوب ایران است .
● آتشکده سرده :
در یزد بخش تفت روستایی به نام سرده قرار دارد که دارای آتشکده ای کوچک بوده است . پس از یورش تازیان مردم از نابودی آتش این مکان توسط آنان جلوگیری کردند .
● آتشکده آذرباد :
آتشکده ای در تبریز بوده است که در متون پهلوی آذربادگان هم نوشته شده است به معنی نگهدارنده آتش . به احتمال قوی اثری از آن به جای نیست.
● آتشکده خوار اصفهان :
حمزه اصفهانی می نویسد اردشیر در یک روز سه آتشکده در اصفهان یا اسپهان بنا کرد . یکی در شرق . دیگری در میان شهر و آخری در غرب شهر . دلیل آن را از طلوع خورشید تا غروب آن دانسته است . اولی به نام آتشکده اردشیر است که در منطقه قلعه ماربین یا مارین واقع شده است . دومی آتشکده زروان نام دارد که در قریه دارک از روستای خوار است . سومی آتشکده مهر اردشیر نام دارد که در اردستان واقع شده است . مهم ترین و سالم ترین آنها در کوه آتشگاه امروزی واقع است . ارتفاع آن از دشت ۲۰۰ متر و از شهر اصفهان ۸ کیلومتر فاصله دارد . معبد آن نیمه ویران است و امروزه به آتشکده اصفهان معروف است .

آتشکده
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آتشکده به گونه‌ای از نیایشگاه‌های زرتشتیان گفته می‌شود.

نام
آتشکده: مرکب است از آتش + کده. جزء اخیر نیز مرکب است از کد+ ه نسبت است. کد از ریشهٔ کَتَه اوستایی و آن نیز از مصدر کَن به معنی کندن مشتق شده است.
زرتشتیان معبد و آتشکده را «در ِمهر» هم می‌گفته‌اند که یادآور سنت‌های پیش تاریخی در ایران و آیین مهر یا میتراییسم نیز هست.
بنا

آتشکده مکان مقدس زرتشتیان است که همواره در آن آتش نمایندهٔ فروغ ایزدی فروزان است. شکل و بنای آتشکده‌ها در همه جا یکسان بوده. معمولاً ًهر آتشکده هشت درگاه و چند اتاق هشت گوشه داشته و آتشدان در وسط بنا واقع بوده و پیوسته آتش مقدس در آن می‌سوخته. اما با گذر زمان و به تدریج در دین زرتشت مقرر می‌شود که آفتاب بر آتش نتابد. بنابراین آتش را در فضای باز نگهداری نکرده و اتاقی در وسط بنا ساختند که آتشدان در آن قرار داشت. تعداد آتشکده‌ها بسیار بود و تأسیس آن‌ها به زمان خیلی پیش از ظهور زرتشت، یعنی زمان پیشدادیان (هوشنگ و جمشید) می‌رسید. ولی در عهد ساسانیان سه آتشکدهٔ مشهور:
آتشکده آذر گشسب یا آذر جشنس (واقع در تکاب)
آتشکده آذربرزین‌مهر
و آتشکده آذر فرنبغ
به نام سه طبقهٔ اصلی اجتماعی در آن دوران یعنی طبقهٔ ارتشتاران و نظامیان، طبقهٔ کشاورزان و پیشه وران و طبقهٔ موبدان و روحانیان که با سه رنگ سرخ و سبز و سپید یا همان سه رنگ پرچم ایران مشخص می‌شده‌اند، اهمیت می‌یابد.
آتشکده‌های مشهورتخت سلیمان
آتشکده نیاسر کاشان
آتشکده آذربرزین‌مهر
آتشکده بردسوره
آتشکده آذر شب
آتشکده آذرنوش
آتشکده باکو
آتشکده سیروان
آتشکده اردشیر
آتشکده آناهیتا یا معبد آناهیتا
آتشکده دارابگرد
آتشکده شاهپور
آتشکده پوران
آتشکده کرکویه
آتشکده بارنوا
آتشکده سرده
آتشکده آذرباد
آتشکده آذر گشسب یا آذر جشنس
آتشکده خوار اصفهان
آتشکده درب مهر گوهر و مهربان اصفهان

تخت سلیمان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
تخت سلیمان نام محوطه تاریخی بزرگی در نزدیکی تکاب و روستای تخت سلیمان (در گذشته نصرت‌آباد) در استان آذربایجان غربی در کشور ایران است.
مجموعه بناهای تاریخی در تخت سلیمان در اطراف دریاچه‌ای طبیعی ساخته شده است. آب این دریاچه که از عمق ۱۱۶ متری از درون زمین به سطح می‌آید و به زمین‌های اطراف می‌ریزد دارای املاح زیادی است که آن را برای آشامیدن و کشاورزی نامناسب کرده است. رسوب‌های حاصل از این املاح در طی قرن‌ها لبه دریاچه را شکل داده و متغیر کرده است.
آثار بناهای دوره‌های اشکانیان و ساسانی و ایلخانان مغول در این محل یافت شده است. مهم‌ترین آثار بجا مانده آن آتشکده و تالارهای دوره ساسانی است. برخی آثار ساسانی دیگر نیز در کوه بلقیس و زندان سلیمان در نزدیکی تخت سلیمان ساخته شده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تاریخچه
در زمان ساسانیان ایرانیان سه آتشگاه بزرگ و برجسته داشتند. نام آتش‌هایی که در این آتشگاه‌ها نگهداری می‌شد یکی بُرزین مهر به معنای آتش عشق والا و ویژه برزیگران بود که در نزدیکی نیشابور خراسان جای داشت. دیگری فَربغ بود به معنای آتش فرّ ایزدی که در کاریان فارس و ویژه موبدان و بلندپایگان بود و سومی گُشَسب که در تکاب آذربایجان قرار داشت. آتشگاه آذرگشسب ویژه ارتشیان بود و در شهر و محلی بنام شیز یا گَنجَک بر روی کوه اَسنَوند قرار داشت. آذرگشسب به معنای آتش اسب نر است. بر پایهٔ افسانه‌های ایرانی این آتشگاه بدین علت این طور نامیده شده است که کیخسرو بهنگام گشودن بهمن دژ در نیمروز با تیرگی شبانه که دیوان با جادوی خود پدید آورده بودند روبرو شد. آنگاه آتشی بر یال اسب وی فرود آمد و جهان را دیگر باره روشن کرد و کیخسرو پس از پیروزی و گشودن بهمن دژ، به پاس این یاوری اهورایی، آتش فرود آمده را آنجا بنشاند و آن آتش و جایگاه به نام آتش اسب نر (گشسب یا گشنسب) نامیده شد. این محل هم اکنون نام تخت سلیمان نام دارد.
کاوشگاه باستانی شیز از سوی یونسکو به عنوان میراث جهانی شناخته شده است و طرحهای بزرگی برای بازسازی و کاوش در آن در دست اجرا است.
جستارهای وابسته
جدول مکانی میراث جهانی بر اساس منطقه

پیوند به بیرون
می توانید رجوع کنید به ایــــران زمیــــنتخت سلیمان به روایت تصویر و عکس فوتو بلاگ تخت سلیمان (شیز) به طوري كه از نوشته هاي باستاني بر مي ايد و مرحوم پورداوود در اين زمينه كار هاي بزرگ و ارزشمندي انجام داده شيز فقط نام يك شهر نبوده و به منطقه اطراف درياچه اروميه شيز ميگفتند. همچنين اين نام بر گرفته از درياچه چيچست مي باشد

آتشکده آذربرزین‌مهر
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آتشکده آذربرزین‌مهر یکی از سه آتشکده بزرگ هنگام ساسانیان و آتشکده دهقانان بوده ‌است که در بلندای ۲۰۶۱ متری از دریا و در کوهستان ریوند بین نیشابور، سبزوار و قوچان قرار دارد. راه آهن از نزدیکی جنوب آن می‌گذرد و درازا و پهنای جغرافیایی آن به ترتیب «۵۸, '۱۷°,۵۸ و»۳۹, '۲۳°,۳۶ است. آن مکان، امروزه امامزاده حسین اصغر نامیده میشود و در شمار زیارتگاه ‌ها می‌باشد. این آتشکده ها و آتشکده های دیگر پس از اسلام بتدریج از میان رفتند.

آتشکده کرکویه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
آتشکده کرکویه با کرکوشاه، این آثار و همچنین آثار تخته پل در میانکنگی شهرستان زابل ، در غرب روستای خمک و هشت کیلومتری تپه منطقه شهرستان و در میان زمین های باتلاقی سیستان و نزدیک مرز ایران با افغانستان قرار دارد. تخته پل، پل آجری بوده است که به نوشته استخری، راه زرنک (سیستان) و هرات را به هم متصل می کرده است. کرکوشاه یا کرکویه، عبارت است از بقایای یک آتشکده مربوط به دوران هخامنشی، که شامل یک دیوار خشتی – چینه ای از یک برج دفاعی شهر باستانی است. . این آثار شامل تعدادی از بناه های بزرگ و کوچک است. این بخش دارای تالاری به طول 11 متر و عرض 8/5 متر است.
کرکویه توسط نویسندگان دوران اسلامی در کتب قدیمی تشریح شده است. استخری کرکویه را نخستین راهی می داند که سیستان را به هرات متصل می کند و بنا به گفته همین جغرافی نویس کرکویه در سه فرسنگی زرنج یا زرنک (سیستان) واقع شده است یاقوت حموی نیزدر باره آتشکده کرکویه نوشته است شهری از سیستان بوده و آتشکده ای که نزد زرتشتیان محترم شمرده می شد در آنجا قرا داشت.
آتش کرکویه را به کیخسرو نسبت داده اند و کرکویه تا سده هفتم هجری آبادان بوده است. بر اساس توصیفات مورخان دوران اسلامی ، این بنا دارای دو قبه بزرگ و بر هر قبه شاخی چون شاخ گاوی بزرگ ساخته بودند و آتشگاه در زیرآن دو قبه قرار داشت.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاخ گلستان
سابقه تاریخی ارگ سلطنتی به روزگار صفویه باز می گردد. شاه طهماسب اول صفوی (۹۳۰-۹۸۴) نخستین پادشاهی بود که در سفرهای خود به قصد زیارت مقبره حضرت عبدالعظیم دستور داد بارویی به طول یک فرسخ به دور قصبه تهران احداث شود.
بناهای زیبا و اصیل تهران قدیم که به سرعت جای خود را به برجهای بلند و بدشکل امروزی میدهند، روز به روز در حال کاهش هستند و اگر نیاز سینما و تلویزیون به خانه های قدیمی با حوض و پنج دری و درهای کلون دار نبود، تا کنون اثری از این منازل باقی نمانده بود.
اما در میان آثار معماری تهران قدیم، عمارتهایی وجود دارند که بنا به وابستیگهای تاریی همچنان پابرجا بوده و تبدیل به موزه شده یا در زمره بناهای حفاظت شده قرار گرفته اند.
عمارت شمس العماره که روزی زیباترین و بلندترین ساختمان تهران به شمار می آمد، از این جمله است. این عمارت در مجموعه تاریخی کاخ گلستان واقع شده است که به جا مانده از ارگ تاریخی تهران و محل اقامت شاهان سلسله قاجار و از زیباترین و کهنترین بناهای پایتخت دویست ساله ایران است.
● اندکی از سابقه کاخ گلستان
سابقه تاریخی ارگ سلطنتی به روزگار صفویه باز می گردد. شاه طهماسب اول صفوی (۹۳۰-۹۸۴) نخستین پادشاهی بود که در سفرهای خود به قصد زیارت مقبره حضرت عبدالعظیم دستور داد بارویی به طول یک فرسخ به دور قصبه تهران احداث شود. پس از او شاه عباس صفوی در قسمت شمالی حصار طهماسبی چهار باغ و چنارستانی احداث نمود که بعدها دیوار بلندی گرد آن بنا کرده و عمارات مقر سلطنتی را در داخل آن ساخته، ارگ نامیدند .
در اواخر عهد صفوی تهران گاهی مقر موقت در بار شاهان صفوی قرار می گرفت و حتی شاه سلیمان (۱۰۷۷-۱۱۰۵) کاخی در این شهر برای خود بنا نهاد. ولی امروز اثری از بناهای دوره صفوی باقی نمانده است .
کهن ترین بناهای باقی مانده در مجموعه گلستان، ایوان تخت مرمر و خلوت کریمخانی متعلق به دوران کریمخان زند است. پس از مرگ کریمخان زند در ۱۱۹۳ آقا محمد خان قاجار در ۱۲۰۰ تهران را به پایتختی برگزید، ولی به دلیل لشکر کشیهای دائمی کمتر در مقر حکومت خود به سر می برد، و برای عمارت و آبادانی چندان فرصت نداشت . تا آنکه فتحعلی شاه در سال ۱۲۱۱ بر تخت سلطنت ایران نشست، از آن زمان به بعد با گسترش دستگاه اداری و تشریفات سلطنتی بناهای متعددی در داخل ارگ تهران و به خصوص در زمان فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه قاجار احداث شد .
ارگ تهران در زمان ناصرالدین شاه ، شامل محوطه ای بود که امروزه محدوده بین ضلع جنوبی میدان توپخانه (امام خمینی کنونی ) و قسمتی از خیابان سپه یا مریضخانه )امام خمینی کنونی ) ، بخشی از خیابان جباخانه یا بوذرجمهری )پانزده خرداد کنونی ) تا چهارراه گلوبندک، خیابان ناصریه ) ناصرخسرو کنونی ) و خیابان جلیل آباد ) خیام کنونی ) از گلوبندک تا خیابان سپه یا مریضخانه (امام خمینی کنونی ) را در بر می گیرد.
در دوران رضا شاه پهلوی، بخشهای بزرگی از ارگ تهران، از جمله حصار دور آن، سردر باب عالی، ساختمان دفتر استیفا، نگارخانه، تکیه دولت، نارنجستان، باغ گلشن و ساختمانهای اندرونی تخریب شد. محل سکونت شاه به سعدآباد و سپس در دوران محمد رضا شاه پهلوی به نیاوران منتقل و مجموعه گلستان به محل پذیرایی از میهمانان خارجی تبدیل گردید.پس از انقلاب مجموعه گلستان همچون اغلب عمارات سلطنتی دیگر بصورت موزه در آمد.
● شمس العماره
ناصرالدین شاه پس از اولین سفر خود به اروپا و تحت تاثیر ساختمانهای بلند فرنگی به فکر احداث بنایی بلند در تهران افتاد. طرح و نقشه این بنا از"دوستعلی خان معیر الممالک" و معماری آن بر عهده استاد "علی محمد کاشی" بود. شمس العماره هم از نظر نقشه و شکل ظاهری و هم از نظر آرایش داخلی ، یکی از بناهای تاریخی و زیبای تهران است. آینه کاریها، نقاشی ها و گچبری های این عمارت از نظر نمایش شیوه های مختلف و متنوع تزئینات داخلی در ایران ، بی نظیر است و ساخت آن که از سال ۱۲۸۲ هجری قمری آغاز شد، دو سال به طول انجامید.
ارتفاع این بنا بدون احتساب کلاه فرنگی ۲۵ متر و با کلاه فرنگی ۳۰ متر است که تا آن زمان در تهران بی سابقه بوده است. شمس العماره بلندترین بنای مجموعه کاخ گلستان نیز هست و خصوصا آن زمان که هوا پاکیزه و بدون دود بوده است، شاه و همراهانش میتوانستند با نشستن در عمارت کلاه فرنگی تمام تهران را در دید خود داشته باشند.
مصالحی که در ساختن شمس العماره از آن استفاده شده است عبارتند از آجر، خشت، کاه گل و ساروج. ساروج نوعی ملاط ترکیبی از گرد آهک خالص _ خاکستر _ ماسه بادی و مقدار کمی لویی (گل نی) بوده که بسیار محکم و شاید به استحکام سیمان بوده است. از دیگر مصالح استفاده شده در این بنا چوب است که حتی برای اتصال دیوارها نیز از چوب استفاده شده است. روی پوشش ها از ورق فلزی استفاده می کردند که از مس بوده و آن را با کوبیدن فلز مورد نظر تهیه میکردند.
همه اسباب و وسایل موجود در این عمارت بسیار نفیس است و هم‌چنین ساعت بزرگی در بالای برج آن موجود است که در قدیم صدای زنگ آن در اکثر مواقع شنیده می‌شد و پس از اعتراضات متعدد اهالی و نارضایتی خود شاه از این صدا، برای کاستن از صدای ساعت تعمیراتی انجام گرفت که ساعت را به کلی از کار انداخت.
شمس العماره هم از نظر نقشه و شکل ظاهری و هم از لحاظ آرایش داخلی و آینه کاری‌ها، نقاشی‌ها، گچ‌بری‌ها، ازاره‌ها، دیوار و سقفهای آن و هم از حیث نمایش شیوه‌های مختلف و متنوع تزیینات داخلی بنا در ایران بی نظیر است و در واقع نمونه‌ای کامل از معماری و تزیینات داخلی آن دوره از تاریخ ایران به حساب می آید. برای ساخت و تزیین آن در آن زمان (بیش از ۱۴۰ سال قبل) بالغ بر ۴۰ هزار تومان خرج شده است‌.
نمای بیرونی دارای کاشیکاری‌های منحصر به فرد و هر دیوار دارای طرح و رنگ آمیزی خاصی است‌. در این کاشیکاری‌ها بیش‌تر از رنگ‌های زرد و سیاه استفاده شده که شاخصه رنگ‌های جدید کاشی کاری در این دوران است‌.
سبک این بنا ترکیبی از معماری سنتی ایرانی و معماری غربی است که استاد کریم پیرنیا از استادان برجسته معماری سنتی ایران و پایه گذار نگرش نوین به فرهنگ و تاریخ معماری ایرانی ـ اسلامی، آن را سبک تهرانی نامیده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاخ گلستان
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
کاخ گلستان مجموعه‌ای از بناها است که در میدان ارگ تهران واقع است. بناهای این کاخ در زمانهای مختلف ساخته شده‌اند.
نام آن از تالار گلستان واقع در عمارت خروجی گرفته شده‌است .
شروع آن به ارگ تاریخی تهران و زمان شاه طهماسب اول باز میگردد ولی در دوره قاجار گسترش فراوانی یافت و محل سکونت شاهان قاجار بود.
در زمان پهلوی جهت مراسم رسمی و محل اقامت روسای جمهور و مهمانان ویژه خارجی استفاده می‌شد. با این وجود قسمتهایی از آن در این زمان تخریب گردید.
اتفاقهای مهمی از تاریخ معاصر ایران در این مجموعه به وقوع پیوسته‌است.
در حال حاضر به صورت موزه مورد استفاده قرار دارد.

بناهای موجود در کاخشمس‌العماره
تالار سلام
تالار آینه
تخت مرمر
تالار الماس
حوض خانه
کاخ ابیض
خلوت کریمخانی
عمارت بادگیر
تالار عاج
تالار برلیان
حوضخانه عمارت بادگی

بناهایی که قبلا در کاخ گلستان بوده‌استعمارت اندرونی
خوابگاه ناصری
تالار خاقان مغفور
عمارت خروجی
عمارت صندوق خانه و رختدار خانه سلطنتی

وقایع تاریخی که در کاخ اتفاق افتاده‌اندتاجگذاری مظفرالدین شاه قاجار درعمارت بادگیر
گشایش مجلس یکم در ۱۸ شعبان ۱۳۲۴ ه.ق. با حضور شاه دراتاق برلیان عمارت گلستان
تاجگذاری رضا پهلوی(رضا شاه) در در چهارم اردیبهشت ۱۳۰۵
تاجگذاری محمدرضا پهلوی در تالار سلام

اسامی شاهان ساکن در کاخآقا محمد خان قاجار
فتحعلی شاه
ناصرالدین شاه قاجار
مظفرالدین شاه

پیوند به بیرون
وبگاه کاخ گلستان
تصاویر کاخ گلستان
نمای ماهواره‌ای کاخ گلستان

شمس‌العماره
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
شمس العماره یکی از بناهای تاریخی تهران، مربوط به دورهٔ قاجار است. شمس العماره یا بنای خورشید، از شاخص‌ترین بناهای کاخ گلستان است.
احداث این ساختمان در سال ۱۲۸۲ ه.ق به دستور ناصرالدین شاه شروع و طی دو سال به اتمام رسید. این ساختمان برای تماشای شهر تهران و اطراف آن توسط شاه و مهمانان او مورد استفاده بوده‌است. دلیل شاخص بودن آن ارتفاع، تزیینات و طراحی این بناست. سبک این بنا ترکیبی از معماری سنتی ایرانی و معماری غربی است. کریم پیرنیا سبک این بنا را سبک تهرانی نامیده است.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تالار سلام
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
تالار سلام یکی از اطاقهای کاخ گلستان است که در حال حاضر بصورت موزه مورد استفاده قرار می‌گیرد.این تالار در ابتدا نیز به همین قصد ساخته شده بود ، پس از اولین سفر ناصرالدین‌شاه به اروپا وی تصمیم گرفت موزه ای شبیه موزه های اروپایی ایجاد کند. این تالار در زمان پهلوی برای تشریفات رسمی مورد استفاده بوده است و تاچگذاری محمدرضا پهلوی در آن صورت گرفت.معماری این تالار و تالار آینه و سرسراها و وابسته های آن توسط حاج ابوالحسن ، معمار باشی که به صنیع‌الملک مشهور است صورت گرفته است . در این تالار تابلوهای نفیسی از نقاشان ایرانی از جمله کمال الملک و همچنین برخی اشیاء نفیس به نمایش درآمده است. اما شاید مهمترین چیزی که در این تالار قرار داشته تخت مشهور به تخت طاووس بوده است که اکنون در موزه جواهرات ملی قرار دارد و تنها بدلی از آن در تالار موجود است

تالار آینه
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
تالار آینه یکی از اطاقهای زیبای کاخ گلستان تهران میباشد. این تالار به همراه تالار سلام در سال توسط صنیع الملک ساخته شد ،اتمام تزیینات آن تا سال 1299 قمری طول کشید. بیشترین شهرت این تالار به دلیل نقاشی زیبایی است که کمال‌الملک از آن کشیده است و در آن تصویر آینه ها و ناصر الدین شاه دیده میشود. تالار دیگری که در نزدیکی این تالار قرار دارد تالار سلام میباشد که در گذشته برای مراسم رسمی مورد استفاده بوده است. نکته جالب در مورد تالار آینه اینست که در صورتیکه نقاشی کمال الملک از این تالار را دیده باشید تالاری نسبتا وسیع را در نظر تجسم خواهید کرد در صورتیکه با مشاهده تالار از نزدیک متوجه خواهید شد که تالار واقعی بسیار کوچکتر از آن چیزی است که تجسم نموده اید . این مطلب می تواند ناشی از هنر نقاش در باشکوه نمایی تالار باشد.

تخت مرمر
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
بنای تخت مرمر قدیمی ترین بنای کاخ گلستان تهران است.
نام آن از تخت مرمرینی است که در دوره فتحعلی شاه ساخته شده و در ایوان اصلی آن قراردارد.
ساخت آن را به کریمخان زند نسبت می دهند ولی بعضی بر این باورند که اساس آن از عهد وی بوده است و به زمان آقا محمد خان تغییراتی درآن داده‌اند. همچنین برخی آن را از دوره صفوی می‌دانند.
این ینا جای تاجگذاری شاهان قاجار و پهلوی بود.

عمارت بادگیر
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
عمارت بادگیر در کاخ گلستان تهران واقع شده است . بين سال های 1220 و 1260 به دستور فتحعلی شاه قاجار ساخته شد.این نام برگرفته از بادگیر بلند این ساختمان است . این عمارت که محل تاجگذاری مظفرالدين شاه قاجار نيز بوده است معماری جالب و تزیینات بسیار زیبایی دارد و اخیرآ مرمت شده است.

عمارت اندرونی
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
در سال یکهزار و سیصد و یک قمری که ناصرالدین شاه به مشهد می رفت ، به ابراهیم خان امین سلطان امر کرد عمارت قدیم اندرونی را خراب کند و تا بازگشت شاه عمارتی بزرگ و نو بنا نمایدامین السلطان هم دست به کار شد و در اندک مدتی طرح اندرونی توسط معماران زبده دربار کشیده و اجرا شد . اندرونی کاخ گلستان متشکل از حیاط بزرگ و مستطیل شکلی بود که در هر چهار طرف دو طبقه ساختمان در آن ساخته بودند . اطراف حیاط اصلی چندین حیاط کوچک تر وجود داشت که هر کدام به یکی از زنان شاه متعلق بود . حیاط های کوچک اطراف با یک دیوار بلند هفت هشت متری از فضای بیرون قصر جدا می شد. در وسط حیاط اصلی ، ساختمانی مربع شکل خودنمایی می کرد که از روی طرح یکی از کاخ های عثمانی ساخته شده و به آن خوابگاه ناصری می گفتند . بنای اندرونی تنها دو در به بیرون داشت . یکی دری بود به خیابان الماسیه که دروازه الماسیه نامیده می شد و در اکثر مواقع از آن استفاده میکردند دوم دری بود در جنوب اندرون در نزدیکی حیاط تاج الدوله که به حیاط دیوان خانه باز می شد .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
باغهای معلق بابل در عراق
ر اين نوشته با " باغ‌هاي معلق بابل در عراق " هم آشنا مي‌شويد و در اين خصوص مي‌خوانيد: باغ‌هاي مُعَلق بابـِل، باغ‌هايي تاريخي بودند که گفته مي‌شود حدود 600 ق.م در شهر بابل (عراق امروزي) ساخته شده‌بودند. باغ‌هاي معلق بابل جزو عجايب هفت‌گانه جهان به شمار مي‌آيند.
اين باغ‌ها بنا به نظر بسياري از تاريخ‌دانان و پژوهندگان توسط نبوکدنصر (Nebuchadnezzar) شاه بابل در سده 600 پيش از ميلاد براي همسر ايراني‌اش امتيس (دختر شاه ماد) ساخته شده است. با توجه به منابع مکتوب يوناني، باغ‌هاي معلق داراي چنين مشخصاتي بوده اند:
"باغ‌ها مربع شکل بوده و داراي گنبدهاي قوسي شکلي بوده که بر روي کف شطرنجي مکعبي شکلي قرار داشته است. ايواني که دور بام ايجاد شده بود، توسط پلکان با پايين مرتبط شده است. باغ‌هاي معلق از گياهاني که بالاتر از سطح زمين کاشته شده بودند، ايجاد شده و ريشه گياهان و درختان به جاي کاشته شدن در زمين، در کف ايوان‌ها جاسازي شده بودند. تمام اين مجموعه بر روي ستون‌هايي قرار داشت و آب از طريق وسايل بالا برنده در کانال‌هاي شيب دار ريخته و در کل باغ جريان مي‌گرفت. آبياري گياهان و رطوبت موجود در فضا از همين آب بود. در واقع اين بنا با چمن هميشه سبز و درختان محکمش، کاري هنري و تجملي شاهانه بود. يکي از جالب‌ترين جنبه‌هاي بنا، اين بود که کار باغباني و کشاورزي در بالاي سر بيننده انجام مي‌شد."
شترين اطلاعات درباره باغ هاي معلق مربوط به مورخان يوناني است و جالب اين‌که در کتيبه‌هاي بابل، هيچ اشاره‌اي به اين باغ‌ها نشده است، در حالي که توضيح مفصل قصر و شهر بابل در آن‌ها وجود دارد. بنابه نظر تاريخ‌نگاران امروز، باغ‌هاي بابل محصول تخيل شعرا و تاريخ نگاراني است که شرح بابل را از زبان سربازان اسکندر شنيده و به آن شاخ و برگي شاعرانه داده‌اند.
در قرن بيستم بعضي از اسرار باغ‌هاي معلق فاش شده است، زيرا باستان‌شناسان در حفاري‌هاي خود در محل شهر باستاني بابل در عراق امروز، زير بناي اين باغ‌ها را يافته‌اند و يک کشف ديگر مربوط به بناي طاق و گنبد دار اصلي است، که شامل ديوارهاي ضخيم و يک چاه آبياري در نزديکي قصر جنوبي بوده است. گروهي از باستان‌شناسان منطقه قصر جنوبي را نقشه برداري کرده و ساختمان طاق دار اصلي را بازسازي کرده‌اند.


در سال 1898 ميلادي باستانشناس آلماني « روبرت كلدوي » ، در حدود 90 كيلومتري جنوب بغداد در عراق امروز در سواحل رود فرات جستجو در پي ويرانه ها و بقاياي شهر غرق شده ي بابل را آغاز كرد.

بابل كه در عهد عتيق (تورات ــ كتاب آسماني موسي) از آن با همين نام ياد شده است ، در تاريخ بيش از سه هزار ساله ي خود سه بار تا پي ديوارهاي شهر منهدم شده و همواره ديگر بار از نو ساخته شده بود ، اما در نهايت اين شهر در قرنهاي 6و 5 پيش از ميلاد تحت سلطه و حكمراني فارسها و مقدونيها قرار گرفت.
بابل نخستين شهر جهاني تاريخ بشريت محسوب مي شود و قبل از هر چيز به خاطر سه اثر ساختماني برجسته ، كه براي اهل فن و حرفه ي زمان خود جنجال برانگيز محسوب مي شدند ، يعني: براي برج بابل ، براي ديوارهاي عظيم و مستحكم كه به دور شهر كشيده شده بود و براي باغهاي معلق سميراميس ، مشهور و معروف شده بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
كلدوي » از سوي شركت « آلمان ــ مشرق زمين » در برلين مأموريت داشت به جستجوي اين سه اثر هنري فني عجيب بپردازد و آنها را از دل زمين حفاري كند . اين باستانشناس 18 سال از عمر خود را در اجراي اين مأموريت سپري كرد ؛ او براي اين كه بتواند با توده ي عظيم خرابه ها و ويرانه ها دست و پنجه نرم كند دستور داد يك خط كامل نقاله ي حفاري براي انجام اين كار از اروپا به محل بياورند ــ و او در كار خود موفق شد. او برج بابل را يافت ، معبدي بزرگ و مطبّق و در عين حال درون پُر كه به افتخار خداي كشور بابل ، « مردوك » برپا شده بود . در هر صورت ، از اين اثر ساختماني كه ارتفاع آن 90 متر بوده و بر روي سطح چهار گوشي كه هر ضلعش نيز 90 متر طول داشته ، بنا شده بود ؛ تنها تعدادي از پايه هاي اصلي بنا و تل عظيمي از خاكهاي آثار مخروبه باقي مانده بود.
« كلدوي » همچنين ديوار شهر بابل را ، كه عظمتش تعجب جهانيان زمان خود را برانگيخته بود ، پيدا كرد: ديوار بقدري عريض بود ، كه دو ارابه ي اسبي مي توانستند روي آن براحتي در كنار هم حركت كنند. اين ديوار ، تمام شهر ، مجتمع قصرها و نيز يك قطعه زمين مسطح و بزرگ را در بر مي گرفت. اين قطعه زمين احتمالاً براي مردمي كه خارج از ديوار زندگي مي كردند ، هنگام حمله ي احتمالي دشمن به عنوان پناهگاه در نظر گرفته شده بود. « كلدوي » از اين اثر ساختماني عظيم نيز فقط پايه هاي اصلي ديوار را كه تا 12 متر ارتفاع داشتند و تل عظيمي از ويرانه ها را يافت. اما باغهاي معلق معروف كجا بود؟
اين پژوهشگر آلماني پس از اينكه سالهاي طولاني سختكوشانه و با ناكامي به دنبال اين اثر ساختماني گشته بود ، يك روز در گوشه ي شمال شرقي مجتمع بي حد و مرز كاخهاي سلطنتي ، در عمق يك متري از سطح خاك و خرابه ، به ساختماني برخورد كه مشابه آن را تا به حال هرگز نديده بود ؛ اين پي از دوازده اتاق باريك و دراز كه اندازه يكديگر بودند تشكيل مي شد ، كه ــ بر خلاف تمام ديگر آثار ساختماني كشف شده در بابل ــ از سنگِ تراش داده درست شده بود. اين دوازده اتاق در دو سوي يك راهروي مياني رديف شده بودند ؛ سقف اين اتاقها از آجر (خشت پخته) بنا شده و چنان محكم و قطور بود ، كه ظاهراً منظور از ساخت آن تحمل بارهاي سنگين بوده است. ديوارها و ستونها تا 7 متر قطر داشتند. چيز ديگري كه كلدوي در اين خرابه ها درست در كنار اثر ساختماني طاقْ گنبدي دوازده اتاقه كشف كرد ــ كه كمتر از آن اتاقهاي نادر ، عجيب نبود ــ يك حلقه چاه بود. اين چاه از يك دهانه ي حلقويِ مركزي و دو دهانه ي گوشه دار كوچكتر تشكيل شده بود. چرخ چاهي كه به اين چاه تعلق داشته و احتمالاً از چوب و طنابهاي كلفت تشكيل مي شده ، باقي نمانده بود . كلدوي مدتي طولاني انديشيد ، كه اين زير زمين طاقْ گنبدي ، زماني چه چيزي را مي توانسته تشكيل بدهد ــ آنگاه او پاسخ را يافت. او در بسياري از نوشته هاي يونانيان و روميان ، و همچنين بر روي كتيبه هاي سنگي خط ميخي زمان بابليها ، سرنخهايي به دست آورد كه در بابل فقط در دو نقطه سنگِ تراش داده به كار رفته بوده است: در ديوار شمالي « قصر » يا كاخ و سراي سلطنتي بابل ، و در « باغهاي معلق سميراميس ». سنگهاي تراش داده شده ي قصر را « كلدوي » قبلاً يافته بود ــ بنابراين زير زمين طاقْ گنبدي مي بايست متعلق به « باغهاي معلق » مشهور مي بود.
« كلدوي » از ادبيات جامع موجود درباره ي بابل قديم ، فقط مي توانست يك تصوير درباره ي شكل ظاهري باغهاي معلق سميراميس نزد خود مجسم كند: احتمالاً روي زيرزمين طاق گنبدي يك ساختمانِ مركزيِ تراس گونه با تراسهاي مطبّق قرار داشته است. هر تراس حدود 5 متر بالاتر از تراس زيري خود واقع بوده و با سطوح سنگي به طول 45/5 متر و عرض 35/1 متر فرش شده بوده است.
بر روي هر يك از سطوح سنگي ، يك لايه حصير آغشته به قير ، كشيده شده و روي آن با دو لايه آجر كوره ، فرش و درزهاي ميان آجرها با گچ گرفته شده بوده است. دوباره بر روي اين طبقه ي آجري ، يك لايه سرب ريخته شده بوده كه از نشت رطوبت به طبقات زيرين جلوگيري كند.
در نهايت بر روي لايه ي سربي ، يك لايه خاك به ارتفاع 3 متر قرار داشته كه باغ اصلي را ــ كه در آن حتي درختان بلند هم ميتوانستند برويند ــ تشكيل ميداده است.
كلدوي » پيروزمندانه به برلين گزارش داد: « من باغهاي معلق را يافته ام » اما پيروزي او براي مدت زيادي دوام نيافت. هنوز كشف او به زحمت معروف شده بود ، كه درباره ي آن شك و ترديد پيدا شد.
ديگر پژوهشگران نيز با تكيه بر نوشتارهاي عهد باستان تلاش كردند ثابت كنند كه باغهاي معلق در مكاني كه « كلدوي » حدس ميزد ، نميتوانسته بنا شده باشد. برخي از اين پژوهشگران گفتند كه « باغهاي معلق » درون محوطه ي كاخها نبوده ، بلكه در كنار آن قرار داشته است. برخي ديگر بر اين باور بودند كه باغها نه در محوطه ي قصرها و نه در كنار آن بوده ، بلكه دور از محوطه ي كاخها و درست در كناره ي رود فرات قرار داشته ، و تعدادي هم حتي ادعا كردند كه باغها نه در كناره ي رود ، بلكه بر فراز رودخانه ، گويا بر روي پل عريضي ــ كه بسيار پهنتر از بستر رودخانه بوده ــ قرار داشته است!
مشخص نيست كه كدام يك از اين فرضيه ها درست و كدام اشتباه است. احتمالاً اين معما در آينده نيز حل نخواهد شد.
همچنين معلوم نيست كه چرا « باغهاي معلق » به سميراميس نسبت داده شده است. « سميراميس » ملكه ي افسانه اي بابلي ــ آشوري بوده كه اگر واقعاً وجود خارجي هم داشته ــ مي بايد قرنها پيش از ساخت و ايجاد « باغهاي معلق » ميزيسته است. در مورد اينكه آيا ملكه اي هم ، كه در زمان ساخت باغ در بابل ميزيسته ، سميراميس نام داشته است ، دليل و مدركي وجود ندارد.
به اين ترتيب « باغهاي معلق » كه در فهرست اسامي عجايب هفتگانه ي « آنتيپاتروس » در مقام دوم از آن نام برده شده است ، از تمام عجايب هفتگانه ي ديگر كمتر مورد پژوهش و تحقيق قرار گرفته است.
تنها نكته ي مسلم و مطمئن اين است كه باغهاي معلق در بابل قرار داشت و بنيانگذار آن پادشاه بابلي نبوكد نصر دوم (605 ــ 562 پيش از ميلاد) بود ــ پادشاهي كه حكومت خود را به بالاترين حد شكوفايي تاريخ زمان خود رسانيد.
اما نظریه دیگری هم وجود دارد
پس از از زير خاك درآوردن خرابه هاي بابل باستان در صد سال پيش هزارن لوح گلي و سنگي با خط ميخي از زير خاك استخراج شد و حتّي يك اشاره كوچك هم در هيچكدام به باغهاي معلّق بابل نشده بود!!!!
در طی مصاحبه با يك پروفسور آمريكايي باستانشناس ايشان ادّعا كردند اين مورخين يوناني بودند كه صدها سال پس از ساخته شدن چنين باغهايي(چنانكه خود ادّعا كرده اند) از ساخته شدن باغهاي معلّق به دستور نبوكد نصر آنهم در بابل خبر دادند.درحاليكه در يكصد سال گذشته هيچ سندي از هزاران لوح گلي بابل حتّي اشاره اي به وجود اين باغها ندارد.با توجّ به اينكه شاهان باستاني بعيد به نظر ميرسد چنين اثر معماري نبوغ آميزي را بسازد و در هيچ سند خود از آن ياد نكند!
ايشان معتقد بودند كه باغهاي معلّق نه در بابل بلكه در نينوا و آنهم صدها سال قبل از نبوكدنصر بدست شاه مقتدري بنام Sennacherib كه در واقع يك نابغه فن معماري بوده است .. ساخته شده. و جالب اينكه ده ها تصوير نقش برجسته از اين باغها و نيز يك لوح گلي بزرگ را كه شرح دقيق ساخت باغها بود در اين مستند نشان داد.Sennacherib درواقع بنيانگزار پادشاهي آشور در ۷۰۰ قبل از ميلاد به پايتختي نينوا بود. Sennacherib براي آبياري باغهايش طبق محاسبه دانشمندان به روزي حدود ۳۰۰ هزار كيلو آب نياز داشته. و از آنجا كه سطح باغ ها از رودخانه خيلي بالاتر بوده سيستمي عجيب را ابداع كرده بود.
ستوانه هايي كه درونشان ميله اي چوبين قرار داشت و دور ميله توسط پوست درخت نخل مارپيچ هايي درست كرده بودند كه با چرخش مارپيچ آب از پائين به بالا منتقل ميشد. و عجيب اينكه اين سيستم در جهان علم با نام معروف پيچ يا مارپيچ ارشميدس خوانده ميشود و از روح اين لوح نشان داده شد كه دقيقاً ۴۰۰ سال قبل از ارشميدس اين Sennacherib بوده كه با همين سيستم باغهاي افسانه اي خود را آبياري ميكرده.آنهم ۳۰۰ هزار كيلو آب در روز!!
مطابق محاسبه باستان شناسان براي اين كار به حداقل ۱۸ زنجيره از اين وسايل از رودخانه به بالاي باغهايش احتياج داشته.
زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
زماني كه باغهاي معلق به وجود آمد ، بابلي ها تاريخي به قدمت تقريباً 3000 سال را پشت سر داشتند. بابل كه در قسمت سفلاي رود فرات قرار داشت ، نخست مسكن سومريها (قومي كه حدود 3000 سال پيش از ميلاد در بين النهرين ميزيستند) بود ، سپس توسط مهاجران اكدي كه حدود 2600 سال قبل از ميلاد به بابل آمدند ، اشغال و تسخير شد و 500 سال پس از آن توسط اقوامي كه از شمال بين النهرين به آنجا آمدند ، تحت سلطه قرار گرفت و مأوا و مسكن آنها شد. پس از يك دورانِ كوتاه شكوفايي تحت سلطنت شاه حمورابي (1728 ــ 1686 پيش از ميلاد) ، پشت سر هم « هيتيت » ها (قومي باستاني كه در آسياي صغير و سوريه ميزيستند و داراي تمدني درخشان بودند و در حدود قرن 18 الي 12 قبل از ميلاد زندگي ميكردند و در قرن 12 قبل از ميلاد توسط مردم افروغيه و آشور برافتادند) از شرق آسياي صغير ، كاسيان (قومي كهن از كوه نشينان نواحي زاگرس) از ايران و آشوريها كه در سرزمينهاي پر محصول بين دجله و فرات ميزيستند ، بر بابل تسلط يافتند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
در سال 626 پيش از ميلاد ، نبوپولاسار ، يكي از شاهزادگان اقوام كلداني كه در جنوب بابل زندگي ميكردند ، عليه رژيم ستمگر آشوريها سر بلند كرد. هر دو شهر آشوري يعني « آشور » و « نينوا » كاملاً نابود شدند. كشور پادشاهي بزرگ آشور بين « كلدانيان » و « مادها » تقسيم شد. « نبوپولاسار » شاه امپراتوري جديد بابل ، جنوب و غرب آشور ، بين النهرين ، سوريه و فلسطين را از آنِ خود كرد و مادها باقيمانده ي سرزمينهاي وسيع آشوريها را به خود اختصاص دادند.
هنگامي كه « نبوپولاسار » در سال 605 پيش از ميلاد در گذشت ، پسر او « نبوخد نصر » بر تخت نشست. او كشور خود را با جنگهاي بيشمار ، تبديل به قدرت جهاني زمانِ خود كرد و همزمان پايتخت كشورش « بابل » را تبديل به بزرگترين ، جديد ترين و پرشكوهترين شهر جهان در آن روزگار كرد.
« نبوخد نصر » ، « اساگيلا » را كه معبد مركزي و اصلي خداي امپراتوري بابل ، مردوك (گوساله ي خداي خورشيد) بود ، بازسازي كرد و دور تا دور معبد ، تأسيسات عظيم مجلل و باشكوهي به وجود آورد. او ساختمان برج مطبق 90 متري « اتمنانكي » را كه معبد ديگري براي « مردوك » بود دوباره آغاز كرده و به پايان رسانيد. اين معبد بعدها در تاريخ به « برج بابل » موسوم شد. « نبوخد نصر » دستور داد براي جشنهاي مجلل و باشكوهِ بيشماري كه تقريباً همه روزه در بابل برپا ميشد ــ و به اين شهر لقب « بابل گناهكار » داده بود ــ يك خيابان عظيم ، مخصوص سان و رژه و مراسم جشن بسازند كه شكوه و جلال آن در جهانِ آن روز ، مثال و مانندي نداشت. او دو كاخ بزرگ پادشاهي ساخت و دستور داد با بناي يك ديوار حلقوي دو جداره كه قبلاً از آن صحبت شد ، حصاري به دور شهر به وجود آورند تا شهر و ساكنان آن از ايمني كامل برخوردار باشند. خيابانهاي پهن و مجلل از طريق دروازه هاي بزرگي كه در اين برج و بارو ايجاد شده بود ، خارج شهر را به داخل شهر وصل ميكرد و در دو طرف اين خيابانها ، كاخها و معابد زيادي كه تازه برپا شده بود ، وجود داشت. دروازه و خياباني كه به نام « ايشتار » الهه ي جنگ و عشق ، ناميده شده بود ، با تصاوير برجسته ي جانوران بر روي سنگهاي مينا (سنگهاي لعابي) تزيين شده بود. بر طبق نوشته هاي به دست آمده از يك كتيبه به خط ميخي ، در شهر بابل 53 معبدِ خدايان بزرگ ، 55 معبد كوچكتر مردوك ، 300 مجتمع معبدي كوچكتر خدايان زميني و 600 مجتمع معبدي خدايان آسماني ، 180 محراب ايشتار و 200 محراب ديگر براي ديگر خدايان وجود داشته است!
مهمانان و بازديد كنندگان از سراسر سرزمينهاي بيگانه به اين شهر مي آمدند تا عظمت و شكوه آن را ديده و مورد تحسين و ستايش قرار دهند. در خيابانهاي شلوغ شهر علاوه بر اين مهمانان ، احتمالاً نخستين جهانگردان تاريخ ، سربازان ، جيب بُرها ، غيبگوها و فالگيرها ، نوازندگان دوره گرد و مهمتر از همه بازرگانان ــ كه با كاروانهاي خود آمده بودند تا كالاهاي خود را از تمام سرزمينهاي غني و آباد عرضه نمايند ــ يافت ميشدند. در بازارهاي بابل ، ارغوان از فنيقيه ، كندر از عربستان ، فرش و سنگهاي زينتي از ايران ، قلع از انگلستان ، نقره از اسپانيا ، مس و طلا از مصر و ادويه و عاج فيل از هندوستان عرضه ميشد. علاوه بر بازرگانان ، تعداد بيشماري هنرمند و كارشناسان صنايع دستي به بابل مي آمدند. آنها ميدانستند ، صابون چگونه ساخته ميشود و پارچه را چگونه رنگ ميكنند. آنها ميتوانستند فلزكاري و ريخته گري كنند و جامهاي شيشه اي توليد نمايند. همچنين پزشكان زيادي در بابل حضور داشتند كه سنت قديم « هنر سالم سازي » را ــ پزشكي در آن زمان هنر محسوب ميشد ــ پيشه كرده و حتي عملهاي جراحي بسيار سختي را انجام ميدادند. چون اين پرشكان ، مانند تمام بابليهاي ديگر اين اعتقاد را داشتند كه هر چيزي كه براي انسان اتفاق مي افتد ، خواست خدايان و در دست خدايان است ، هر گونه معالجه ي پزشكي با مراسم دعا و اوراد خواني همراه بود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي و كار و تلاش در شهر و روستا بر اساس قوانيني تنظيم ميشد كه حدود 1200 سال پيش از آن توسط شاه قديم بابل حمورابي (1728 ــ 1686 قبل از ميلاد) به وجود آمده بود. اين قوانين ، كه قديمي ترين قانونهاي جهان محسوب ميشوند ، بسيار سخت بودند: دستهاي دزدان را قطع ميكردند ، مجرمان براي جرائمي ديگر كور ميشدند ، يا قير مذاب بر روي آنها ريخته ميشد و يا بيني و گوشهاي آنها بريده ميشد! پزشكان براي عملهاي جراحي اشتباه ، جان خود را از دست ميدادند. اگر زني به همسر خود خيانت ميكرد و يا از انجام وظايف زناشويي و خانه داري خود سر باز ميزد ، جان ميباخت. در مورد مردان ، قانون نرمي و انعطاف بيشتري داشت: البته آنها بطور رسمي حق داشتند فقط يك همسر اختيار كنند ؛ ولي اگر مردي يك يا چند معشوقه هم داشت ، چشم پوشي ميشد. در دوراني كه بابل تنها در طول چند دهه تبديل به شهر پيشتاز زمان خود گرديد ، « بخت النصر دوم » قسمت اعظم دوران پادشاهي 43 ساله ي خود را در جنگها و لشكر كشيهاي متعدد به سر آورد. او با آشوريان طغيانگر در شمال و سوريها در غرب و مهمتر از همه با يهوديان در فلسطين ــ كه با مصريان متحد شده بودند ــ به جنگ پرداخت. او در سال 587 قبل از ميلاد ، شهر اورشليم را تا پي ساختمانها نابود كرد. ساكنان اين شهر ، آنهايي كه از جنگ جان سالم به در برده بودند ، به اسارت بابليها در آمده و به بابل برده شدند. بسياري از تاريخنگاران ادعا ميكنند كه بخت النصر براي پيشبرد كارهاي ساختماني بابل به اين اسيران نياز داشته است. در اين زمان بود كه باغهاي معلق ، دومين اثر از عجايب هفتگانه ، به وجود آمد. اين بنا احتمالاً هديه اي از طرف بخت النصر به همسرش ، يك شاهزاده خانم ايراني ، بوده ــ همانطور كه قبلاً اشاره شد ــ معلوم نيست كه اين شاهزاده خانم واقعاً همنام ملكه ي افسانه اي آشوري « سميراميس » بوده است يا خير؟
بنا بر گزارشهاي تاريخي موجود ، بخت النصر دستور داد باغهاي معلق را بسازند تا غيبتهاي طولاني خود را نزد ملكه جبران كند ، و همچنين براي همسرش در جلگه ي يكنواخت فرات ، خاطره ي كوچكي از كوهستانهاي پوشيده از جنگل وطنش ايران را فراهم آورد.
ايجاد باغهاي سلطنتي در زمينهايي كه اصولاً مختص كشاورزي نبودند ، مسئله ي جديدي نبود. پيش از آن پادشاه ، ظاهراً مجنون آشوري « سان حريب » (705 ــ 681 قبل از ميلاد دستور داده بود ، به دور معبد خداي سرزمينش « آشور » در نينوا سوراخهايي در كف صخره ايِ آن حفر كنند. اين سوراخها از طريق كانالهاي زير زميني كه آب در آنها جاري بود ، به يكديگر متصل بودند ؛ آنگاه اين سوراخها با خاك پر شد و به اين ترتيب پي مناسب براي باغ فراهم آمد.
البته اين باغ آشوري ، قابل مقايسه با « باغهاي سميراميس » نبود. برابر نوشته هاي همرأي و مشابه نويسندگان يوناني و رومي در زمان احداث باغهاي معلق و نيز نويسندگان يوناني و رومي زمانهاي سپسين ، باغهاي معلق سميراميس چه از نظر زيبايي و جلال و شكوه و تأسيسات و چه از نظر گوناگوني و تعدد نوع گياهان و گلها ، در جهان آن روزگار بي مثال و بي همتا بود.
بخت النصر به تمام سربازان خود دستور داده بود كه هنگام لشكر كشي هاي خود به سرزمينهاي دور ، هر آنچه را كه از گياهان ناشناخته مي ديدند ، از ريشه در آورده و با سرعت ، آنها را به بابل ارسال دارند. به ندرت كارواني پيدا ميشد كه گياهي جديد از سرزمين خود نياورده باشد و به ندرت كشتيهايي پيدا ميشدند كه يك روئيدني جديد را از سرزمينهاي دوردست نياورده باشند. به اين ترتيب در بابل يك باغ بزرگ رنگارنگ ايجاد شد كه نخستين باغ گياهشناسي جهان به شمار مي آمد.
احتمالاً هر يك از هفت تراس ، باغي مخصوص به خود داشت. از اين رو به باغ بابل كلمه ي جمع « باغهاي معلق » اطلاق ميشده است. با اين وجود اين هفت تراس و تأسيسات مستقل با هم يك مجموعه ي كامل را ميساختند: در لبه ي خارجي هر تراس هزاران گياه پيچك و بالارونده و آويز روييده بوده ، كه تا باغ تراس زيرين خود امتداد مي يافتند و به اين ترتيب از هفت باغ مجزا يك مجموعه ي كامل ميساختند. يك كوه بزرگ سبز با شيب تند با تعداد بيشماري از درختان ، پرچينها ، بيشه ها و گلها كه در مجموع آويزان و يا معلق به نظر مي آمدند ــ و از اين جهت به اين مجموعه ، صفت باغهاي « معلق » داده شده است.
برده ها به ويژه در تابستان كه درجه ي حرارت تا 50 درجه ي سانتي گراد بالا مي رفت ، بدون وقفه از چاه آب ميكشيدند و آب را به داخل كانالهاي كوچك متعدد ميراندند. از طريق اين كانالها آب از بالاترين طبقه ي باغ به تمام شبكه هاي پايين تر تأسيسات جاري ميشد. در تمام طبقات ، جويبارها و آبشارهاي كوچك جريان داشت ؛ درون حوضها و بركه هاي كوچك ، اردكها و مرغابيها شنا ميكردند و قورباغه ها ميخواندند ؛ زنبورها ، پروانه ها و سنجاقكها از اين شكوفه به آن شكوفه مي پريدند ــ و در حالي كه شهر بابل زير تيغ آفتاب گرم تابستان بود ، « باغهاي سميراميس » فارغ از محنت كم آبي و گرما ، شكوفا و سبز و خرم بود. به طور مسلم اين ــ دوگانگي و تضاد در يك محيط ــ بود كه باغ بابل را در مقام پرافتخار دوم ، در فهرست عجايب هفتگانه ي جهان قرار داد.

باغ‌های معلق بابل
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
باغ‌های معلق بابل یا باغهای معلق سمیرامیس و دیوارهای بابل (عراق کنونی) یکی از عجایب هفتگانه می‌باشد. هردو این آثار ظاهراً به دستور بخت‌النصر دوم در حدود سال 600 پیش از میلاد ساخته شده است. این آثار در نوشته های مورخان یونانی مانند استرابو و دیودوروس سیکولوس ذکر شده است ولی همچنان در مورد وجود آنها ابهاماتی هست. در حقیقت در هیچ یک از نوشته های بابلی در مورد وجود این باغ مطلبی ذکر نشده است. در طول قرنها این منطقه با باغهای نینوا درآمیخته ولی در حکاکی های موجود در آن نواحی روش های انتقال آب رودخانه فرات به ارتفاعی که برای این باغها احتیاج بوده است آورده شده است. این باغها برای خوشحال کردن همسر بخت‌النصر که بیمار بوده است ساخته شده اند. آمیتیس دختر شاه ماد با بخت‌النصر ازدواج کرد تا میان دو قوم صلح پایدار برقرار گردد. سرزمین ماد که آمیتیس از آن می امد سرزمینی سرسبز و کوهستانی و پوشیده از گیاهان و درختان مختلف بود ولی سرزمین بابل در منطقه ای مسطح و فلاتی خشک قرار گرفته بود. یکی از دلایل بیماری آمیتیس هم دوری او از سرزمین خوش آب و هوای خود بود بنابراین بخت‌النصر تصمیم گرفت باغهای معلق بابل را در ارتفاع برای همسر خود بسازد. کلمه معلق که برای این باغها استفاده می شود در حقیقت به این معنی نیست که باغها بوسیله طناب یا ریسمان به یکدیگر متصل بوده اند بلکه احتمالاً ترجمه اشتباه کلمه ای یونانی به معنای تراس یا بالکن بوده است. استرابو در قرن اول قبل از میلاد می نویسد: تراسها در طبقاتی روی یکدیگر واقع شده بودند و هرکدام دارای ستونهای سنگی مکعب شکل توخالی بوده اند که توسط گیاهان پوشیده شده بود. تحقیقات بیشتر در منطقه بابل منجر به یافتن پایه های این ستون ها شده است
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
تخت جمشید
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.
پارسَه یا تخت جمشید نام یکی از شهرهای باستانی ايران است . در روزگار باستان به نظر ثابت نشده آرتور اپهام پوپ پارسه محل برگزاری جشن نوروز بوده‌است نه پایتخت. پایتخت سیاسی هخامنشیان شوش و هگمتانه بوده‌است. اسکندر مقدونی سردار یونانی به ایران حمله کرد و این مکان را به آتش کشید. امّا ویرانه‌های این مکان هنوز هم در نزدیکی شیراز مرکز استان فارس برپا است. این مکان هم‌اکنون از مکان‌های باستانی ایران است.
نام تخت جمشید
تخت جمشید نام امروزی «پارسَه» است. «پارسه» از زبان پارسی باستان است و یونانیان آن را پِرسپولیس (به یونانی یعنی «پارسه شهر») خوانده‌اند.این بنا را تخت جمشید یا قصر شاهی جمشید پادشاه اسطوره‌ای ایران مینامند که در شاهنامه فردوسی آمده است. آنگونه که در منابع متعدد و گوناگون تاریخی آمده‌است ساخت تخت جمشید در حدود ۲۵ قرن پیش در دامنه غربی کوه رحمت،به عبارتی میترا یا مهر و در زمان داریوش کبیر آغاز گردید و سپس توسط جانشینان وی با تغییراتی در بنای اولیه آن ادامه یافت.بر اساس خشت نوشته‌های کشف شده در تخت جمشید در ساخت این بنای با شکوه معماران،هنرمندان،استادکار ان،کارگران،زنان و مردان بیشماری شرکت داشتند که علاوه بر دریافت حقوق از مزایای بیمه کارگری نیز استفاده میکردند.
چگونگی سازه
وسعت‌ کامل کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید ۱۲۵ هزار متر مربع‌ است که بر روی سکوئی که ارتفاع آن بین ۸ تا ۱۸ متر بالاتر از سطح جلگهٔ مردوشت است، بنا شده‌اند[1] و از بخش‌های‌ مهم‌ زیر تشکیل‌ یافته‌ است‌:کاخ‌های‌ رسمی‌ و تشریفاتی‌ تخت جمشید (کاخ دروازه ملل)
سرای‌ نشیمن‌ و کاخ‌های‌ کوچک‌ اختصاصی
خزانه‌ٔ شاهی
دژ و باروی‌ حفاظتی
پلکان‌های ورودی سکو و دروازهٔ خشایارشا
ورود سکو، دو پلکان‌ است‌ که روبروی یکدیگر و در بخش شمالغربی مجموعه قرار دارندکه همچون دستانی است که آرنج خویش را خم کرده و بر آن است تا مشتاقان خود را از زمین بلند کرده و در سینه خود جای دهد. این پلکان‌ها از هر طرف‌ ۱۱۱ پله‌ٔ پهن‌ و کوتاه(به ارتفاع۱۰ سانتیمتر)‌ دارند. بر خلاف عقیده بسیاری از مورخین که مدعی بودند ارتفاع کم پله‌ها به خاطر این بوده که اسب‌ها نیز بتوانند از پله‌ها بالا بروند، پله‌ها را کوتاهتر از معمول ساخته‌اند تا راحتی و ابهت میهمانان (که تصاویرشان با لباسهای فاخر و بلند بر دیوارهای تخت جمشید نقش بسته) هنگام بالا رفتن حفظ شود. بالای‌ پلکان‌ها، بنای‌ ورودی‌ تخت‌ جمشید، «[دروازه‌ بزرگ‌]» یا «[دروازه خشایارشا|دروازهٔ خشایارشا]»، قرار گرفته‌است. ارتفاع این بنا ۱۰ متر است. این بنا یک ورودی اصلی و دو خروجی داشته‌است که امروزه بقایای دروازه‌های آن برجاست. بر دروازهٔ غربی و شرقی طرح مردان بالدار و بر و طرح دو گاو سنگی‌ با سر انسانی‌ حجاری‌ شده‌ است‌. این دروازه‌ها در قسمت فوقانی با شش کتیبهٔ میخی تزیین یافته‌اند. این کتیبه‌ها پس از ذکر نام اهورامزدا به اختصار بیان می‌کند که: «هر چه بدیده زیباست، به خواست اورمزد انجام پذیرفته‌است.»
دو دروازه‌ خروجی‌ یکی‌ رو به‌ جنوب‌ و دیگری‌ رو به‌ شرق‌ قرار دارند و دروازه جنوبی‌ رو به‌ کاخ‌ آپادانا، یا کاخ‌ بزرگ‌ بار، دارد.
پلکان‌های کاخ آپادانا
کاخ آپادانا در شمال و شرق دارای دو مجموعه پلکان است. پلکان‌های شرقی این کاخ که از دو پلکان - یکی رو به شمال و یکی رو به جنوب - تشکیل شده‌اند، نقوش حجاری‌شده‌ای را در دیوار کنارهٔ خود دارند. پلکان رو به شمال نقش‌هایی از فرماندهان عالی‌رتبهٔ نظامی [ماد|مادی] و پارسی دارد در حالی که گل‌های نیلوفر آبی را در دست دارند، حجاری شده‌است. در جلوی فرماندهان نظامی افراد گارد جاویدان در حال ادای احترام دیده می‌شوند. در ردیف فوقانی همین دیواره، نقش افرادی در حالی که هدایایی به همراه دارند و به کاخ نزدیک می‌شوند، دیده می‌شود.
بر دیوارهٔ پلکان رو به جنوب تصاویری از نمایندگان کشورهای مختلف به همراه هدایایی که در دست دارند دیده می‌شود. هر بخش از این حجاری اختصاص به یکی از ملل دارد که در شکل زیر مشخص شده‌اند :
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
مصری‌ها] ۶- باختری‌ها ۷- اهالی سیستان ۸- اهالی ارمنستان ۹- بابلی‌ها ۱۰- اهالی کلیکیه ۱۱- سکاهای کلاه‌تیزخود ۱۲- ایونی‌ها ۱۳- اهالی سمرقند ۱۴- فنیقی‌ها ۱۵- اهالی کاپادوکیه ۱۶- اهالی لیدی ۱۷- اراخوزی‌ها ۱۸- هندی‌ها ۱۹- اهالی مقدونیه ۲۰- اعراب ۲۱- آشوری‌ها ۲۲- لیبی‌ها ۲۳- اهالی حبشه
کاخ آپادانا
کاخ آپادانا از قدیمی‌ترین کاخ‌های تخت جمشید است. این کاخ که به فرمان داریوش بزرگ بنا شده‌است، برای برگزاری جشن‌های نوروزی و پذیرش نمایندگان کشورهای وابسته به حضور پادشاه استفاده می‌شده‌است.
این کاخ توسط پلکانی در قسمت جنوب غربی آن به «کاخ تچرا» یا «کاخ آینه» ارتباط می‌یابد. کاخ آپادانا از ۷۲ ستون تشکیل شده‌است که در حال حاضر ۱۴ ستون آن پابرجاست ته ستونهای ایوان کاخ گرد ولی ته ستونهای داخل کاخ مربع شکل میباشد
کاخ تچر
تچر یا تچرا به معنای خانه زمستانی می‌باشد.این کاخ نیز به فرمان داریوش کبیر بنا شده و کاخ اختصاصی وی بوده‌است. روی کتیبه‌ای آمده : «من داریوش این تچر را ساختم.»
این کاخ یک موزه خط به شمار می‌رود از پارسی باستان گرفته در این کاخ کتیبه وجود دارد تا خطوط پهلوی بالای ستون‌ها از نمای جلویی‌های مصری استفاده شده‌است. قسمت اصلی کاخ توسط داریوش بزرگ و ایوان و پلکان سنگی جنوبی توسط خشایار شاه و پلکان سنگی غربی توسط اردشیر دوم بنا شده‌است
کاخ هدیش
این کاخ که کاخ خصوصی خشایارشا بوده‌است در مرتفع‌ترین قسمت صفهٔ تخت جمشید قرار دارد. این کاخ از طریق دو مجموعه پلکان به کاخ ملکه ارتباط دارد. احتمال میرود آتش سوزی از این مکان شروع شده باشد به خاطر نفرتی که آتنی‌ها از خشایارشا داشتند به خاطر به آتش کشیده شدن آتن به دست وی. رنگ زرد سنگ‌ها نشان دهنده تمام شدن آب درون سنگ‌ها به خاطر حرارت است. اینجا مکان کوچکی بوده ۶*۶ ستون قرار داشته‌است. به خاطر ویرانی شدیدی که شده اطلاعات زیادی در مورد این کاخ در دسترس نیست خیلی‌ها از اینجا به عنوان کاخ مرموز نام برده‌اند. هدیش به معنای جای بلند میباشد و چون خشایار شاه نام زن دوم او هدیش بوده‌است نام کاخ خود را هدیش میگذارد این کاخ در جنوبی ترین قسمت صفه قرار دارد و قسمتهای زیادی از کف از خود کوه میباشد
کاخ ملکه
این کاخ توسط خشایارشا ساخته شده‌است و به نسبت سایر بناها در ارتفاع پایین‌تری قرار گرفته‌است. بخشی از این کاخ در سال ۱۹۳۱ توسط شرق‌شناس مشهور، پرفسور هرتزفلد، خاکبرداری و از نو تجدیدبنا شد و امروزه به عنوان موزه و ادارهٔ مرکزی تأسیسات تخت جمشید مورد استفاده قرار گرفته‌است.
ساختمان خزانهٔ شاهنشاهی
این ساختمان که شامل چندین تالار، اطاق و حیاط تشکیل شده‌است با دیوار عظیمی از بقیهٔ تخت جمشید جدا می‌شود.
کاخ صدستون
وسعت این کاخ در حدود ۴۶۰۰۰ مترمربع است و سقف آن به‌وسیلهٔ صد ستون که هر کدام ۱۴ متر ارتفاع داشته‌اند، بالا نگه داشته می‌شده‌است.
کاخ‌ شورا
به این مکان کاخ شورا یا تالار مرکزی میگویند. احتمالا شاه در اینجا با بزرگان به بحث و مشورت می‌پرداخته‌است. با توجه به نقوش حجاری شده از یکی از دروازه‌ها شاه وارد میشده و از دو دروازه دیگر خارج می‌شده‌است. به این دلیل به این جا کاخ شورا می‌گویند که در اینجا دوسر ستون انسان وجود داشته که جاهای دیگری نیست و سر انسان سمبل تفکر است.
سرانجام تخت جمشید
مجموعه‌ کاخ‌های‌ تخت‌ جمشید، در سال‌ (۳۳۰ پیش‌ از میلاد) به‌ دست‌ اسکندر مقدونی به‌ آتش‌ کشیده‌ شد و تمام‌ بناهای‌ آن‌ به‌ صورت‌ ویرانه‌ در آمد. از بناهای‌ بر جای‌ مانده‌ و نیمه‌ ویرانه‌، بنای‌ مدخل‌ اصلی‌ تخت‌ جمشید است که‌ به‌ کاخ‌ آپادانا معروف‌ است‌ و مشتمل‌ بر یک‌ تالار مرکزی‌ با ۳۶ ستون‌ و سه‌ ایوان‌ ۱۲ ستونی‌ درقسمت‌های‌ شمالی‌، جنوبی‌ و شرقی‌ است‌ که‌ ایوان‌های‌ شمالی‌ و شرقی‌ آن‌ به‌وسیله‌ پلکان‌هایی‌ به‌ حیاط‌های‌ مقابل‌ متصل‌ و مربوط‌ می‌شوند. بلندی‌ صفه‌ در محل‌ کاخ‌ آپادانا ۱۶ متر و بلندی‌ ستون‌های‌ آن‌ ۱۸ متر است‌. این‌مجموعه‌ در فهرست‌ آثار تاریخی‌ ایران و نیز در فهرست میراث جهانی یونسکو به‌ ثبت‌ رسیده‌ است‌.
جایگاه کنونی این سازه
در دورهٔ نو و با بازگشت و پیدایش حس میهن خواهی در میان ایرانیان و ارجگذاری به گذشتگان این سرزمین شهر تخت جمشید اعتبار بسیاری یافت. در زمان حکمرانی خاندان پهلوی در ایران به این بنا توجه فراوانی گردید و محمدرضاشاه پهلوی جشن‌های پادشاهی خویش را در این سازهٔ کهن انجام می‌داد. با آغاز رویداد انقلاب اسلامی این سازه را یادگار شاهان خواندند و بسیار مورد بی‌مهری قرار دادند. ولی امروزه می‌توان تخت جمشید را نام‌آورترین و دوست‌داشتنی‌ترین سازه در ایران و در میان ایرانیان و همچنین نماد شکوه گذشتگان دانست.

تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال 512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامیدتخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرپولیس خوانده اند ساخته شده است
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق م ، آغاز شد نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تلار صد ستون را ریخت اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد اردشیر سوم ساختمان را آغاز کرد که ناتمام ماند این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند

معماری هخامنشی ، هنری است امتزاجی که از سبک معماریهای بابل و آشور و مصر و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند

در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت ، زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصور عالیه اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از : گندم و گوشت

اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشیدتاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن بدست خشایار شاه علت واقعی این آتش سوزی مهیب میدانند

ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد

امروزه مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده اصفهان و شیراز واقع شده است

تخت جمشید تنها یک مجموعه ی معماری نیست ، بلکه آینه ای است که در آن علم و فن و هنر واعتقادات ایرانیان کهن انعکاس یافته است تخت جمشید یک مدرسه است ، یک کتاب ، یک روایتگر پیر می توان گفت که تخت جمشید اولین سازمان ملل واقعی د نیا بوده است

بنای تخت جمشید در حدود سال 518 پیش از میلاد به فرمان داریوش هخامنشی آغاز شد
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کار ساختن بناهای تخت جمشید در زمان داریوش اول (522 تا 486 ق م ) آغاز و تا زمان اردشیر سوم ( 359 تا 338 ق م ) در مساحتی به وسعت 13 هکتارساخته و ادامه یافت مصالح به کار رفته در بنای تخت جمشید عبارت بوده از : سنگ ، خشت و گل ، آجر ، گچ ، چوب ، آهن ، فلزات گرانبها ( طلا - نقره - مس ) عاج ، لا جورد ، عقیق و دیوارهای تخت جمشید در برخی جاها به ضخامت 5/5 متر بوده و قطعه سنگهای به کار رفته به وزن بیش از 45 تن میرسیده

تخت جمشید دارای سیستم حرارتی و تهویه بوده ، که فضاهای داخل آن را در زمستان گرم ودر تابستان خنک و معتدل می کرده است دشت سرسبز مرودشت ، سقفهای بسیار بلند و فضاهای وسیع ، درهای گشاده و پنجرههای متعد د هوای تخت جمشید را در تابستان معتدل وخنک می ساخته و در زمستان دیوارهای خشتی و لایه های گچ که یک عایق حرارتی تشکیل می داده ، پرده های ارغوانی بلند و ضخیم که مانع نفوذ سرما به درون فضاها وتالارها می شده ، پوشش سقف نیز چوبی بوده که این امر در گرم شدن محیط تاثیر به سزایی داشته است

تخت جمشید نیز دارای سیستم آب و فاضلاب بوده ، در تخت جمشید مجاری زیرزمینی آبرسانی و فاضلاب پیچ در پیچی کشف شده که به طول بیش از 2 کیلو متر می رسد تخت جمشید نه یک شهر بوده و نه یک دژ و نه یک پرستشگاه ، تخت جمشید دو نقش جداگانه اما تا اندازه ای به هم پیوسته ایفا می کرده ، نخست اینکه چون در قلب امپراطوری قرار داشته گنج خانه ی مناسبی برای اندوختن ثروت روز افزون کشور بوده ، دوم اینکه جایگاه مناسب و با شکوهی برای برگذاری مراسم و جشنهایی بوده که در آن زمان برگزار می شده ( جشنهای مهرگان و اعیاد نوروز ) به نقل از مورخان در تخت جمشید بیش از 120000سکه ی طلا و نقره ، ظروف و مجسمه های بسیار ناب ، اثاث گرانقیمت ، نیمکتهای زرین ، لباسها وفرشهای ارغوانی گرانبها ونگهداری می شده که در نهایت با حمله ی اسکندر مقدونی همه ی این اشیاء یا به غارت رفت یا طعمه ی حریق شد اسکندر وقتی که وارد تخت جمشید شد و این همه شکوه و ثروت دید دستور داد که هر چیز را که می توانند با خود ببرند و هر چیز را که نمی توانند نابود سازند به نو شته ی مورخین با ستان ثروت تخت جمشید با 10000جفت اسب وقاطر و 5000 جفت شتر حمل و غارت شد بعد از انتقال ثروت تخت جمشید اسکندردستورداد که تخت جمشید را به آتش بکشندبگفته مورخین باستان تخت جمشید ۳ شبانه روز در آتش می سوخت وچهل شبانه روز از آن دود بر میخواست
تخت‌جمشيد در دل استان فارس، يعني ميهن هخامنشيان، بنا شده است. داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م. صخره بزرگي را در حدود شمال غرب كوه مهر (= كوه رحمت) برگزيد تا كوشك شاهانه‌اي بر روي آن بنا نهد، وي و پسرش خشيارشا، و پسرزاده‌اش اردشير يكم، بناهاي با شكوه تخت‌جمشيد را بر آن‌جا بنا كردند. بر اين نكته بايد تأكيد كرد كه هدف داريوش بزرگ از ساختن اين كوشك در سرزمين فارس، ساختن يك پايتخت اداري و سياسي نبوده، زيرا كه اين مكان از مركز دولت دور بوده، بلكه مي‌خواسته است مركزي براي تشريقات ايراني درست كند. ارنست هرتسفلد Ernst Herzfeld كه در سالهاي 1930 در تخت‌جمشيد حفاري مي‌كرد، گفته است: «چنان مي‌نمايد كه تخت‌جمشيد جايي بوده است كه به علت‌هاي تاريخي و علايقي ريشه‌دار در زادگاه دودمان هخامنشي ساخته شده و نگهباني گشته و تنها در مواقع برگزاري مراسم و تشريفاتي خاص از آن استفاده مي‌شده است» بسياري از محققان معتقدند كه تخت‌جمشيد تنها براي برگزاري جشن نوروز، كه هم عيدي شاهي و هم جشني ديني و هم آييني ملي بود، به كار مي‌رفت. استاد و. لنتس W. Lentz استدلال كرده است كه داريوش بزرگ جايگاه و جهات اين كوشك را بر طبق محاسبات نجومي ساخته است و محور تابش خورشيد به هنگام دميدن، در روزهاي معيني از سال با محورهاي عرضي و طولي تخت‌جمشيد رابطه مي‌يابد. از سوي ديگر كارل نيلندر Carl Nylanderمعتقد است كه شواهدي براي برگزاري جشن نوروز در تخت‌جمشيد در دست نيست و كالمير Peter Calmeyer نقوش تخت‌جمشيد و متون يوناني را مقايسه كرده و به همان نتيجه رسيده است. عده‌اي هم با توجه به اسناد ديواني و كاربرد برخي از بناها (مثلاً حرمسرا) و وسعت كاخ‌ها وهزينه گزافي كه بر سر ساخت آن‌ها به كار رفته است، تخت‌جمشيد را مركزي سياسي و ادراي و بازرگاني مي‌دانند كه تناسبي با آيين‌هاي مذهبي نداشته است. اما حقيقت آن است كه اسناد ديواني، هزينه‌هاي كارگري و سازندگي و نقش‌تراشي و نيز رفت‌و‌آمدهاي پيك‌ها و مأموران دولتي در تخت‌جمشيد همه به زماني تعلق دارند كه داريوش و خشيارشا و اردشير آن‌جا را بنا مي‌كرده‌اند يعني فعاليت ساختماني در آنجا زياد بوده است. وجود جشن نوروز در زمان هخامنشي هم از شواهدي ثابت مي‌شود (مثلاً وجود جشن مهرگان، زيرا كه در نوروز درست آغاز سال و در مهرگان درست ميانه سال را جشن مي‌گرفته‌اند، ايجاد تقويم اوستايي، كه شامل جشن‌ها منجمله نوروز مي‌بوده‌ ـ در دوره هخامنشي و نيز وجود دعاي مخصوص زرتشتي بسيار كهن براي نوروز، كه با اعتقادات هخامنشيان پيوند ناگسستني دارد). از سوي ديگر در زمان ساساني نيز با آن‌‌‌كه استخر‌ـ جانشين پارسه‌ـ محل اصلي ساسانيان و جايگاه مذهبي و برگزاري آيين‌هاي دولتي (مثلاً تاجگذاري) بود، هيچ ‌گونه مركزيت سياسي نداشت. با اين دلايل جشن ما هنوز نظريه آييني‌ بودن تخت‌جمشيد را مرجح مي‌دانيم .
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
صفّه‌ پارسه

تخت‌جمشيد بر روي صفّه‌اي بنا شده است كه كمي بيشتر از يكصدوبيست‌ وپنج‌هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متكي به صخره‌اي است كه از سمت شرق پشت به كوه‌ مهر (= كوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و مغرب در درون جلگه مرودشت پيش رفته و شكل آن را مي‌توان يك چهار ضلعي دانست كه ابعاد آن تقريباً چنين است: 455 متر در جبهه غربي، 300 متر در طرف شمالي، 430 متر در سوي شرقي و 390 متر در سمت جنوبي كتيبه برزگ داريوش بر ديوار جبهه جنوبي تخت، صريحاً گواهي مي‌دهد كه در اين مكان هيچ بنايي قبل از وي موجود نبوده است.

كارهاي ساختماني تخت‌جمشيد بفرمان داريوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه مي‌بايست اين تخت بسيار بزرگ را براي برآوردن كوشك شاهي آماده سازند: بخش بزرگي از يك دامنه نامنظم سنگي را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معيني كه مورد نظرشان بود، تراشيدند و كوتاه و صاف كردند و گوديها را با خاك و تخته‌سنگ‌هاي گران انباشتند، و قسمتي از نماي صفه را از صخره طبيعي تراشيدند و بخشي ديگر را با تخته‌سنگ‌هاي كثيرالاضلاع كوه پيكري كه بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و براي آن‌كه اين سنگ‌هاي بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌هاي دم چلچله‌اي آهني به هم پيوستند و روي بست‌ها را با سرب پوشانيدند (اين بست‌هاي فلزي را دزدان و سنگ‌ربايان كنده و برده‌اند؛ تنها تعداد كمي از آن‌ها را بر جاي مانده‌اند). اين تخته سنگ‌ها يا از سنگ آهكي خاكستري رنگي است كه از كوه و تپه‌هاي اطراف صفه استخراج مي‌شده و يا سنگ‌هاي آهكي سياهي شبيه به مرمر است كه از كانهاي مجدآباد در 40 كيلومتري غرب تخت‌جمشيد مي‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌هاي بي‌مصرف حاصل از تراش و تسطيح صخره را نيز به درون گودها ريختند. شايد در همين زمان بوده است كه با آب انبار بزرگ چاه مانندي در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر (= كوه رحمت) به عمق 24 متر كندند.

پس از چند سال، صاف كردن صخره طبيعي و پر كردن گودي‌ها به پايان رسيد و تخت هموار گشت. آن‌گاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند و در همان زمان دستگاه آب دَركُني تخت‌جمشيد را ساختند بدين معني كه در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است آبراهه‌هايي كندند و يا درست كردند، و سر اين آبراهه‌ها را در يك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت ديوار شرقي تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جويبارهايي در جنوب و شمال صفه راه يابد و به دَر رَوَد. بدين‌گونه خطر ويراني بناهاي روي تخت‌ ناشي از سيلاب جاري از كوهستان از ميان رفت، اما بعدها كه اين خندق پُر شد آب باران كوهستان قسمت اعظم برج و باروي شرقي را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ريخت و آن‌ها را انباشت، تا اين كه در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان اين خاك‌ها را بيرون ريختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روي خود صفه، آبراهه‌هاي زيرزميني كنده‌اند كه از ميان حياط و كاخ‌ها مي‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هايي كه مانند لوله بخاري و با آجر و ملاط قير در درون ديوارهاي ستبر خشتي تعبيه كرده بودند، وارد آبراهه‌هاي زيرزميني مي‌شد و از زير ديوار جنوبي به دشت و خندقي در آن جا مي‌رسيد. هنوز قسمت‌هايي از اين آبراه‌هاي زيرزميني و ناودان‌هاي درون ديوارها را در گوشه‌و‌كنار تخت‌جمشيد مي‌توان يافت. هم اكنون نيز آب باران‌هاي شديد زمستاني از اين آبراه‌ها به در مي‌رود.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
میراث تاريخی

" مقام تخت جمشید در تاریخ" بسیار والا است.نه تنها یکی از تخت گاه های دوره هخامنشی و مرکزی تشریفاتی و اداری و اقتصادی بشمار می رفته است بلکه سر مشقی برای هنر ملل بعدی هم گشته است .خاطره " گنج خانه نبشته های آن – که در آتش سوزی اسکندری به سختی گزند دید- تا قرنها در ذهن ایرانیان ماند و بعد استخر و نقش رستم را به تبعیت از آن ساختند و پرداختند. پادشاهان محلی فارس از تخت جمشید برای رهایی از یوغ مقدونیان الهام می جستند. ساسانیان بدان احترام می نهادند وپاپک و دو پسرش اردشیر و شاپور نقش خود را با سوزن در دیوار شمالی تالار حرمسرا کندند وشاپور سکانشاه دو کتیبه از خود درتـَچَرَ باقی گذارد . معماران و هنرمندان ساسانی تزئینات و خصایص هنری و معماری تخت جمشید را تقلید کرده اند ( مثلا ًدر درگاه های فیروزآباد، درپلکان کنگاور، درنقش هدیه پردازان و نجبای سنگتراشی بزرگ شاپوریکم در بیشاپور، در ستونهای سنگی کاخی در بیشارپور در شیار ستونهای گچی شیز ( تخت سلیمان آذربایجان ). اینگونه تقلید در خارج از ایران هم راه یافته است و حتی در تزئینات و طرحهای آلروپل آتن ها هم رد پایش مشخص است. در هنر تاکسیلا وهندِ و بلخ در دوره یونانگرائی تأ ثیر مستقیم ستونها و تزئینات تخت جمشیدی روشن است چنانکه حتی مظهر ملت و دولت هند، که ستون سرنات باشد، نیز تقلیدی از ستونهای تخت جمشیدی است. در دوره اسلامی توجه خاصی به تخت جمشید داشته اند و بایکسان دانستن جمشید وسلیمان، بناهایش را به سلیمان هم نسبت داده و حالت تقدسی برایشان قایل بوده اند، چنانکه خاک تخت جمشید را توتیای چشم می دانستند و مردم خاکها را می شستند تا " درمیان آن توتیاء هندی یابند کی داروی چشم راشاید ". در دوره اول اسلامی مقداری از ستونها و زیر ستونها و درگاه های تخت جمشید را به استخر بردند تا با آنها مسجد جامع استخر را بسازند که مسعودی به دقت توصیف کرده است و آثارش هنوز بر جاست. دیلمیان تخت جمشید را ساخته نیاکان خود می دانستند و عضدوالدوله در قصری که بنام پسرش ابو نصر در شیراز ساخت، مقداری از درو ارگاه های کاخ داریوش بزرگ ( تـَچَرَ ) را بدانجا برد و کارگذارد. هم چنین تخت جمشید با جلب توجه مسافران اروپائی از ۱۴۷۰به بعد و شرح و قرحهای آنها از آن، خیلی زود شهرتی عالمگیر برای ایران باستان در جهان غرب به ارمغان آورد و نوشته های بسیاری وقف توصیف آن آثار وشناخت هنر ایرانی گردید. از راه همین توصیفات بود که خط میخی شناخته شد وراز خواندنش کشف گردید. نفوذ تخت جمشید در معماری چهل ستون ( که حتی نامش را هم از تخت جمشید آن زمان ــ" چهل منار" ــ گرفته است ) بخوبی آشکاراست، و نیز در آثار دوره قاجاریه – حتی در قالی و پرده بافی – بخوبی راه یافته است. در دوره معاصر، ساختمانهائی چون بانک ملی ایران و اداره کل شهربانی کشور را مستقیما ًبه تقلید تخت جمشید ساخته اند و نقوش تخت جمشیدی آراینده قالی ها، پرده ها، ظروف فلزی، نقاشی و معماری گشته است.
خت جمشيد، که ايرانيان پارسه و يونانيان پرسپوليس ميخواندندش، نه يک پايتخت سياسی بلکه کانون ملی و نماد يکپارچگی شاهنشاهی نوپای هخامنشی بود. آنچه بنيانگذار تخت جمشيد، داريوش بزرگ در نظر داشت، دولتی بود که در سايه اقتدار آن اقوام گوناگون با خصوصيات فرهنگی و سنتهای خاص خود و با حفظ زبان و مذهب و آئينهای خود به آرامش در کنار يکديگر زندگی توانستند کرد.
اصولی که بر پايه آنها شاهنشاهی ايران 2564 سال پيش بدست کورش کبير بنيان نهاده شد، دگربار در سنگ نبشته ای از داريوش متجلی ميشود:
" من، داريوش شاه، ناتوانان را پشتيبان هستم و اجازه نخواهم داد که توانمندان به آنان بيداد روا دارند. ...ای مردم، به اراده اهورامزدا من، داريوش، از شما ميخواهم که ناتوانان را پشتيبان باشيد و در برابر توانمندان و توانگران بيدادگر بايستيد."
روح اغماض، تسامح، دادگری و انساندوستی در دولتی که به رسالت اخلاقی خود نيک آگاه بود و خود پرچمدار اين آرمانها بود، ميبايست در معماری و هنر آن نيز بازتاب ميافت. مظهر اقتدار و عظمت شاهنشاهی ايران تخت جمشيد بود و هنر آن اقوام و نژادهای گوناگون ، از ليبی و اتيوپی و مصر تا هندوستان، از رودخانه دانوب تا رود سند، از کوهستانهای قفقاز تا دشتهای آسيای ميانه و از درياچه آرال تا خليج فارس،همه را اطمينان بخش اين نکته بود که صرفنظر از نژاد، مذهب، رنگ پوست و زبان، اعضا برابر يک جامعه بزرگند.
داريوش معماران و هنرمندان را از چهارگوشه شاهنشاهی پهناورش گرد آورد تا با مصالح و فنون خاص خود و طرح ريزی و اجرای ايرانی بناهايی بيافرينند که تا آنزمان در جهان همتايی نداشتند و از نظر مقياس و شکوهمندی و نيز ابداع فنون نوين معماری و ظرافت به کمال رسيده شان در زمره عجايب دوران باستان بشمار ميروند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
سایت دیگر
هخامنشیان همچون نیاکان خود عادت به كوچ كردن داشتند ، و معمولاً همه سال را در یك جا به سر نمی‌بردند، بلكه بر حسب اقتضای آب‌و‌هوا، هر فصلی را در یكی از پایتخت‌های خود سر می‌كردند. در فصل سرما ، در بابل و شوش اقامت داشتند ، و در فصل گرمی ِهوا به همدان می‌رفتند كه در دامنه كوه الوند بود و هوای تازه و خنكی داشت .
این سه شهر « پایتخت » به معنی اداری و سیاسی و اقتصادی بودند، اما دو شهر دیگر هم بودند كه « پایتخت آئینیِ » هخامنشیان به شمار می‌رفتند، یكی پاسارگاد كه در آن‌جا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد، و دیگری « پارسَه » كه برای پاره‌ای تشریفات دیگر به كار می‌آمد.


این دو شهر « زادگاه » و « پرورشگاه » و به اصطلاح « گهواره » پارسیان به شمار می‌رفت، و گور بزرگان و نام‌آوران آنان در آن‌جا بود و اهمیت ویژه‌ای داشتند؛ به عبارت دیگر، این‌ها مراكز مذهبی ایرانیان هخامنشی بودند، مانند اورشلیم و واتیكان، كه نظر به اهمیت آیینی خود، مركز ثقل بسیاری از حوادث بوده‌اند. البته از این دو تخت‌جمشید بیش‌تر اهمیت داشته است و به همین دلیل، اسكندر مقدونی آن را به عمد آتش زد تا گهواره و تكیه‌گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد.

نام راستین این شهر پارْسَهْ بوده است كه از نام قوم پارسی آمده است و آنها ایالت خود را هم به همان نام پارس می‌خواندند. پارسه به همین صورت در سنگ نوشته خشیارشا بر جرز درگاهای « دروازه همه ملل » نوشته شده است، و در لوحه‌های عیلامی مكشوفه از خزانه و باروی تخت‌جمشید هم آمده است. یونانیان از این شهر بسیار كم آگاهی داشته‌اند، به دلیل این كه پایتخت اداری نبوده است، و در جریان‌های تاریخ سیاسی، كه مورد نظر یونانیان بوده، قرار نمی‌گرفته. به علاوه، احتمال دارد كه به خاطر احترام ملی و آئینی شهر پارسه، خارجیان مجاز نبوده‌اند به مكان‌های مذهبی رفت‌‌ وآمد كنند و در باب آن آگاهی‌هایی به دست آورند؛ همچنان كه تا پایان دوره قاجار، سیاحان اروپایی كم‌تر می‌توانستند در باب مشاهد و امام‌زاده‌های ایرانی تحقیق كنند. بعضی گمان كرده‌اند كه در برخی از نوشته‌های یونانی از پارسه به صورت پارسیان «persain» و یا شهر پارسیان نام رفته است، اما این گمان مبنای استواری ندارد.

پِرسِه پُلیس ( پرسپولیس )

نام مشهور غربی تخت‌جمشید ، یعنی پِرْسِهْ پُلیْس (Perse Polis) ریشه غریبی دارد. در زبان یونانی، پْرسهْ‌پُلیْس و یا صورت شاعرانه آن پِرْسِپ‌ْتوُلیْس Persep tolis لقبی است برای آِتِنه، الهه خرد و صنعت و جنگ، و «ویران‌كننده شهرها» معنی می دهد.این لقب را آشیل، شاعر یونانی سده پنجم ق.م. در چكامه مربوطه به پارسیان، به حالت تجنیس و بازی با الفاظ، در مورد «شهر پارسیان» به كار برده است (سُوكنامه پارسیان، بیت 65). این ترجمه نادرست عمدی، به صورت ساده‌‌ترش، یعنی پرسه پلیس، در كتب غربی رایج گشته و از آن‌جا به مردم امروزی رسیده است. خود ایرانیان نام «پارسه» را چند قرن پس از برافتادنش فراموش كردند چون كتیبه‌ها را دیگر نمی‌توانستند بخوانند و در دوره ساسانی آن را «صدستون» می‌خواندند. البته مقصود از این نام، تنها كاخ صدستون نبوده است، بلكه همه بناهای روی صفه را بدان اسم می‌شناخته‌اند. در دوره‌های بعد، در خاطر ه مردم فارس، «صدستون» به «چهل‌ستون» و «چهل‌منار» تبدیل شد. جُزَفا باربارو، از نخستین اروپاییانی كه این آثار را دیده است (سال 1474 میلادی)، آن را ِچْل‌‌مِنار (چهل‌منُار) خوانده است. پس از برافتادن هخامنشیان خط و زبان آنها نیز بتدریج نامفهوم شد و تاریخ آنان از یاد ایرانیان برفت، و خاطره‌‌ شان با یاد پادشاهان افسانه‌ای پیشدادی و نیمه تاریخی كیانی درهم آمیخت، و بنای شكوهمند پارسه را كار جمشید پادشاه افسانه‌ای كه ساختمان‌های پرشكوه و شگرف را به او نسبت می‌دادند دانستند و كم‌كم این نام افسانه‌ای را بر آن بنا نهادند.
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
صفه‌ ی پارسه

تخت‌جمشید بر روی صفه‌ای بنا شده است كه كمی بیشتر از یكصد و بیست‌و پنج ‌هزار متر مربع وسعت دارد. خود صفه برفراز و متكی به صخره‌ای است كه از سمت شرق پشت به كوه‌ میترا یا مهر (= كوه رحمت) داده است و از شمال و جنوب و غرب در درون جلگه مرودشت پیش رفته و شكل آن را می‌توان یك چهار ضلعی دانست كه ابعاد آن تقریباً چنین است: 455 متر در جبهه غربی ، 300 متر در طرف شمالی ، 430 متر در سوی شرقی و 390 متر در سمت جنوبی كتیبه بزرگ داریوش بر دیوار جبهه جنوبی تخت، صریحاً گواهی می‌دهد كه در این مكان هیچ بنایی قبل از وی موجود نبوده است.

كارهای ساختمانی تخت‌جمشید به فرمان داریوش بزرگ در حدود 518 ق.م آغاز شد. اول از همه می‌بایست این تخت بسیار بزرگ را برای برآوردن كوشك شاهی آماده سازند: بخش بزرگی از یك دامنه نامنظم سنگی را مطابق نقشه معماران، تا ارتفاع معینی كه مورد نظرشان بود، تراشیدند و كوتاه و صاف كردند و گودیها را با خاك و تخته‌سنگ‌های گران انباشتند، و قسمتی از نمای صفه را از صخره طبیعی تراشیدند و بخشی دیگر را با تخته‌سنگ‌های كثیرالاضلاع كوه پیكری كه بدون ملاط بر هم گذاشتند برآوردند و برای آن‌كه این سنگ‌های بزرگ بر هم استوار بمانند آن‌ها را با بست‌های دم چلچله‌ای آهنی به هم پیوستند و روی بست‌ها را با سرب پوشانیدند (این بست‌های فلزی را دزدان و سنگ‌ربایان كنده و برده‌اند؛ تنها تعداد كمی از آن‌ها را بر جای مانده‌اند). این تخته سنگ‌ها یا از سنگ آهكی خاكستری رنگی است كه از كوه و تپه‌های اطراف صفه استخراج می‌شده و یا سنگ‌های آهكی سیاهی شبیه به مرمر است كه از كانهای مجدآباد در 40 كیلومتری غرب تخت‌جمشید می‌آورده‌اند. خرده سنگ‌ها و سنگ‌های بی‌مصرف حاصل از تراش و تسطیح صخره را نیز به درون گودها ریختند. شاید در همین زمان بوده است كه با آب انبار بزرگ چاه مانندی در سنگ صخره و در دامنه كوه‌ مهر (= كوه رحمت) به عمق 24 متر كندند.

پس از چند سال، صاف كردن صخره طبیعی و پر كردن گودی‌ها به پایان رسید و تخت هموار گشت. آن‌گاه شروع به برآوردن شالوده بناها كردند و در همان زمان دستگاه آب دَركُنی تخت‌جمشید را ساختند بدین معنی كه در دامنه آن قسمت از كوه رحمت كه مشرف بر تخت است آبراهه‌هایی كندند و یا درست كردند، و سر این آبراهه‌ها را در یك خندق بزرگ و پهن، كه در پشت دیوار شرقی تخت كنده بودند، گذاشتند تا آب باران كوهستان از راه آن خندق به جویبارهایی در جنوب و شمال صفه راه یابد و به دَر رَوَد. بدین‌گونه خطر ویرانی بناهای روی تخت‌ ناشی از سیلاب جاری از كوهستان از میان رفت، اما بعدها كه این خندق پُر شد آب باران كوهستان قسمت اعظم برج و باروی شرقی را كند و به درون محوطه كاخ‌ها ریخت و آن‌ها را انباشت، تا این كه در هفتاد سال گذشته؛ باستان‌شناسان این خاك‌ها را بیرون ریختند و چهره بناها را دوباره روشن ساختند. بر روی خود صفه، آبراهه‌های زیرزمینی كنده‌اند كه از میان حیاط و كاخ‌ها می‌گذشت و آب باران سقف‌ها از راه ناودان‌هایی كه مانند لوله بخاری و با آجر و ملاط قیر در درون دیوارهای ستبر خشتی تعبیه كرده بودند، وارد آبراهه‌های زیرزمینی می‌شد و از زیر دیوار جنوبی به دشت و خندقی در آن جا می‌رسید. هنوز قسمت‌هایی از این آبراه‌های زیرزمینی و ناودان‌های درون دیوارها را در گوشه‌و‌كنار تخت‌جمشید می‌توان یافت. هم اكنون نیز آب باران‌های شدید زمستانی از این آبراه‌ها به در می‌رود.

نگاهی کوتاه بر بخش های مختلف پارسه
. پلکان ورودی

در قسمت غربی صفه برای دسترسی به بالای صفه، پلکان دو طرفه عظیمی ساخته شده که شبیه دو بازو برای به آغوش گرفتن میهمانان است ، در هر طرف 110 پله ، که 63 پله از سطح دشت به یک پاگرد منتهی و از پاگرد تا روی صفه 43 پله ساخته شده است.هر پلکان 10 سانتیمتر ارتفاع،38 سانتیمتر پهنا و 690 سانتیمتر طول دارد در کناره پلکان کنگره داری ساته شده است و هر چند پله از یک قطعه سنگ بزرگ تراشیده شده است.

2.دروازه ملل

پس از بالا رفتن از پلکان، دروازه ملل اولین بنایی است که توجه را به خود جلب می کند. این بنا شامل تالار مربع وسیعی است که بر روی چهار ستون استوار شده است و دارای سه درگاه به طرف غرب، شرق و جنوب است. دو طرف درگاه غربی مزین به نقش دو گاو بسیار بزرگ و دو طرف درگاه غربی مزین به مجسمه دو گاو بالدار با سر انسان است. بر روی جرزهای این دروازه چهار کتیبه سه زبانه توسط خشایار شا نقش شده است که در آن خشایارشا به نیایش اهورامزدا و شرح اقدامات خود می پردازد.

3.کاخ آپادانا

ساخت آپادانا به فرمان داریوش بزرگ آغاز و توسط خشایارشا به اتمام رسید. این کاخ مشتمل بر یک تالار مرکزی با 36 ستون و سه ایوان هر کدام با 12ستون در شمال،شرق و غرب و تعدادی اتاق در چهار گوشه و ضلع جنوبی است،ارتفاع ستون های این تالار و ایوان های آن با سر ستون بیش از 19 متر است.در جبهه شمالی و شرقی تالار آپادانا دو پلکان ساخته شده که هر پلکان با چهار ردیف پله به ایوان دسترسی پیدا می کند،بدنه این پلکانها مزین به نقوش بزرگان هخامنشی،سربازان جاویدان و نمایندگان ملل تابعه (هدیه آوران) است.

4.کاخ سه دروازه(کاخ مرکزی یا تالار شورا)
 

MOJTABA 77

عضو جدید
کاربر ممتاز
کاخ سه دروازه از نظر موقعیت در مرکز کاخهای تخت جمشید واقع شده است.این کاخ دارای یک پلکان دو طرفه در جبهه شمالی است که بر روی آن نقش بزرگان مادی و هخامنشی به صورت مجزا از هم در حال بالا رفتن از پله ها حجاری شذه است.این کاخ دارای دو ایوان با دو ستون و یک تالار با چهار ستون است که بر روی در گاههای آن نقش پادشاه هخامنشی حجاری شده و تعدادی اتاق نیز در طرفین تالار ساخته شده است.سر ستون های این تالار تنها سر ستونهایی هستند که به شکل سر انسان حجاری شده اند.

5. كاخ « ج »

در جنوب كاخ آپادانا و شرق كاخ داریوش و غرب كاخ سه دری یا تالار شورا، كاخی روی كوه ساخته شده بود كه امروزه آثار كمتری از آن مانده است.

6.کاخ تچر ( تالار آیینه )

این کاخ، کاخ اختصاصی داریوش می باشد که شامل یک تالار مرکزی با 12 ستون و یک ایوان 8ستونی،دوتالار چهار ستونی در پشت تالار مرکزی و تعدادی اتاق کوچکتر در طرفین است.بدنه در گاهها دارای نقوش برجسته با محوریت پادشاه است
(دلیل نامگذاری این تالار به آینه صیقل بودن سنگها است به گونه ای که تصاویر را منعکس می کند)

7. كاخ «ه»

پلكان نقش دار دو سویه، ورودی كاخ « ه » است. امروزه این پلكان تخریب شده است. نقش های پلكان شامل دو گروه 16 نفره نیزه دار پارسی است كه در دو سوی كتیبه ای به زبان فارسی باستان ایستاده اند و پشت سر هر گروه، همان كتیبه تكرار شده است.

8. جان پناه شاخدار




9.کاخ هدیش

کاخ هدیش کاخ اختصاصی خشایار شا است که ابعاد آن از کاخ داریوش بزرگتر می باشد و شامل یک تالار مرکزی با 36ستون،یک ایوان 12 ستونه،دو تالار 4 ستونی و تعدادی اتاق در طرفین است.بر روی درگاههای این کاخ نیز نقش پادشاه حجاری شده است.از ویژگی های این کاخ وجود نقش برجسته درون طاقچه ها است که با سایر بناها تفاوت دارد.

10. کاخ اختصاصی یا كاخ « د »

در شرق كاخ خشایارشاه، محوطه روبازی وجود دارد كه اندازه ی آن 45×40 متر و سطح آن 5/2 متر پایین تر از كاخ خشایارشاه است. در این محوطه، اتاق های باریكی وجود داشت. از این كاخ امروزه چیزی باقی نمانده است.

11.مجموعه بناهای اندرونی

این مجموعه که در ارتباط با کاخ هدیش بوده توسط خشایارشا ساخته شده و شامل مجموعه ای از اتاقها و تالارها با ابعاد متفاوت می باشد که به وسیله راهروهایی از هم جدا می شوند. تالار اصلی و بخش از مجموعه توسط هرتسفلد بازسازی شده و هم اکنون بخش اداری و موزه تخت جمشید در آن قرار دارد.

12.خزانه

یکی دیگر از مهم ترین بخشهای مجموعه تخت جمشید خزانه می باشد که از نظر ساختاری متفاوت با سایر بناهای مجموعه است. خزانه شامل دو تالار بزرگ 100 ستونی و 99 ستونی، یک تالار 20ستونی و تعدادی تالار و اتاقهای کوچکتر است که پیرامون تمامی آنها را یک حصار مستحکم در بر گرفته.تنها یک راه دسترسی برای رسیدن به داخل در حصار ایجاد شده که این موضوع نشانگر ارزش و ضرورت حفظ اموال داخل تالارها و اتاقها بوده است.

13.کاخ صد ستون(تالار تخت)

تالار تخت را می توان دومین بنای با اهمیت مجموعه تخت جمشید بعد از تالار آپادانا دانست که شامل یک نالار مرکزی با100 ستون سنگی،یک ایوان 16 ستونه،4 درگاه اصلی و چهار درگاه فرعی و دالانهای طویل در سه طرف کاخ است.بر روی دو طرف درگاههای شمالی و جنوبی نقش پادشاه نشسته بر تخت بر روی دست نمایندگان ملل تابعه حجاری گشته و بر روی بدنه در گاههای شرقی و غربی نقش پادشاه در حال نبرد با حیوانات افسانه ای دیده می شود.تالار مرکزی این کاخ وسیع ترین تالار تخت جمشید است و از نظر اهمیت بعد از تالار آپادانا دومین کاخ مجموعه است.در انتهای حیاط این کاخ دروازه ای نا تمام مشابه دروازه ملل وجود دارد که وضعیت آمن می تواند روند ساخت بناهای مجموعه را نشان دهد.

14. جایگاه سپاهیان

در شرق تخت جمشید، حدفاصل بین كوه و بناهای اصلی، در شرق كاخ صد ستون، ساختمان هایی مشتمل بر تعدادی تالار و ایوان با جرزهای خشتی مكعبی وجود دارد كه با توجه به اشیایی كه در آن كشف شده، به احتمال زیاد قراول خانه و محل استقرار پاسداران و نگهبانان مخصوص كاخ ها بود. به نظر می رسد كه قراول خانه جایگاه نگه داری و توقف ارابه ها و اسب های سلطنتی و نُجبا بود و خیابانی كه به عرض متوسط 9 متر در تمام طول شرقی تخت جمشید و دامنه كوه كشید شده، محل عبور این گردونه ها بود.

15.دروازه ی ناتمام
 
بالا