بررسی فرقه ی وهابیت

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
ازدواج پدر با دختر!

ازدواج پدر با دختر!

فتواى امام مالك و به تبع او شافعى در حلال بودن ازدواج پدر با دخترش كه از طريق غير مشروع يعنى زنا به دنيا آمده باشد و همچنين با خواهر و دختر پسر و دختر دخترش كه به همين روش به دنيا آمده باشند از فتواهاى نادر روزگار است و دليلى كه بر جواز آن نيز آورده است نادر تر از خود حكم و شنيدنى است.
وى مى گويد: به اين دليل نكاح جايز است كه اين پدر و دختر شرعاً با يكديگر نسبتى ندارند و بيگانه هستند و چون از راه غير مشروع متولّد شده است ارث نمى برد و نفقه او هم واجب نيست.


متن عربي:

حلية الزواج مع البنت من الزنا

(أفتى المالك) بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بأنها أجنبية منه ، ولا تنتسب إليه شرعا ، ولا يجري التوارث بينهما ، ولا تعتق عليه إذا ملكها ، ولا تلزمه نفقتها ، فلا يحرم عليه نكاحها كسائر الأجانب.
المغني لابن قدامة 7 / 485 .
و أفتى الشافعي بحلية الزواج من بنته من الزنا ، ومن أخته وبنت ابنه ، وبنت بنته ، وبنت أخيه وأخته من الزنا ، مستدلا بنفس دليل الإمام مالك في هذه المسألة كما مر آنفا.
المغني لابن قدامة 7 / 485 .
وهذه المسألة ذكرها الفخر الرازي في مناقب الشافعي مسلما بها ومدافعا فيها عنه.
مناقب الإمام الشافعي ،ص 532 .
إليها أشار الزمخشري في الأبيات المتقدمة بقوله : فإن شافعيا قلت قالوا بأنني أبيح نكاح البنت والبنت تحرم.
المغني لابن قدامة 11 / 34، المحلى 6 /
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
قامت خداي وهابيت 60 ذراع است!

قامت خداي وهابيت 60 ذراع است!

از آنجا كه وهابيت روي ديگر صهيونيست و دنباله روي يهود است،‌ پس جاي تعجب نيست كه عقايد خود را از منابع تحريف شده يهوديت بگيرد ، چرا كه هدف اين دو قوم يكيست، و آن زشت جلوه دادن دين اسلام و بر هم زدن وحدت بين مسلمانان است. از اين رو، گاه روايات و فتواهاي عجيب و صد البته، مضحك وهابيت مطابق با چيزي است كه يهوديان در كتابهاي تحريف شده شان آورده اند.

به عنوان مثال؛ با جستجو در عهد قديم يا آنچه كه كتاب مقدّس تورات ناميده مي شود، روايتي مي يابيم كه كاملاً منطبق است با آنچه كه وهابيت روايت كرده اند كه «خداوند انسان را به شكل خودش آفريده» و اين اعتقاد را اساس عقايد فاسد خود در توصيف خداوند تعالي و تجسيم (جسميّت دادن به خداوند) قرار داده اند. در اينجا دو روايت از آنها را مي آوريم تا شما قضاوت كنيد:

احمد بن حنبل در مسند، تحت حديث شماره 7941 مي آورد:

ابوعامر، از مغيرة بن عبدالرحمن، از أبي الزناد، از موسي بن أبي عثمان، از پدرش، از أبي هريره نقل مي كند كه: نبي اكرم صلّي الله عليه و آله فرمود: "همانا خداوند عزّ و جلّ آدم را به صورت خودش خلق نمود... و در كتاب پدرم (پدر احمد بن حنبل) است كه قد خداوند 60 ذراع است!

همين روايت در صحيح مسلم بخاري موجود است...

در سِفر تكوين، از كتاب مقدّس تورات يهوديان ج1ص26 نيز روايت زير آمده است:

و خداوند فرمود: (بايد انسان را به صورت خودمان خلق كنيم، شبيه خودمان).

و در همين صفحه است: (پس خداوند انسان را به صورت خود خلقش نمود).

خواننده گرامي! اكنون اگر اين دو روايت را تطبيق دهيد، مي بينيد كه متن روايات متفاوت است، در صورتي كه معني و مضمون يكي است...

بنابراين به راحتي مي توان نتيجه گرفت كه، عقيده تجسيم و تشبيه را بزرگان وهابيت از طريق رؤساي يهودي شان گرفته اند كه البته جاي تعجّبي هم ندارد.

منبع: سلام شيعه
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مسلماني که بر اثر ايدز بميرد شهيد است !!!

مسلماني که بر اثر ايدز بميرد شهيد است !!!

شيخ احمد ابويوسف در اين زمينه تأکيد کرد که 90 در صد بيماران (مسلمان) مبتلا به ايدز، پيش ازمرگ و حضور در برابر الله، توبه مي‌کنند."

شيخ احمد ابويوسف، رييس مرکز ارشاد مذهبي در وزارت ديانت مصر، در پاسخ به استفتاي مردي که پرسيده بود، نظر اسلام در مورد مرد مسلماني که بر اثر ايدز بميرد چيست؟ پاسخ داد: هرکسي که به علت بيماري ايدز بميرد، از نظر اسلام شهيد به حساب مي‌آيد.
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
8 شوال سالروز تخريب بقيع / يوم الهدم

8 شوال سالروز تخريب بقيع / يوم الهدم

يوم الهدم :



تا به حال نام يوم الهدم را شنيده ايد ؟ يوم الهدم يعني روز ويران کردن ...



در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مکه ، وهابيان به سرکردگي عبدالعزيزبن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر ، سرانجام آن را اشغال نموده ، مأمورين عثماني را بيرون کردند و به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور هم چنين قبر ابراهيم فرزند پيامبر اکرم – صلي الله عليه و آله و سلم – قبور زنان آن حضرت ، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس – عليه السلام – و قبر عبدالله پدر پيامبر و اسماعيل فرزند امام صادق – عليه السلام – و بسياري قبور ديگرپرداختند . ضريح فولادي ائمه بقيع را که در اصفهان ساخته شده بود و روي قبور حضرات معصومين امام مجتبي ، امام سجاد ، امام باقر و امام صادق – عليهم السلام – قرار داشت را از جا در آورده ، بردند . اما اين اولين حمله آنان به مدينه نبود . آنان در سال 1221 هجري نيز يک بار ديگر به مدينه هجوم برده ، پس از يک سال و نيم محاصره توانسته بودند آن شهر را تصزف کنند و پس از تصرف اقدام به غارت اشياي گرانبهاي حرم پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – و تخريب و غارت قبرستان بقيع نمودند .



طبق نقل تاريخي آن ها در اين حمله چهر صندوق مملو از جواهرات مرصع به الماس و ياقوت گرانبها و حدود يکصد قبضه شمشير با غلاف هاي مطلا به طلاي خالص و تزيين شده به الماس و ياقوت و ... به يغما بردند . و اين نيز نخستين حمله آنان به مقدسات اسلامي نبود . صلاح الدين مختار نويسنده و مورخ وهابي در کتاب "تاريخ امملکه العربيه السعوديه کما عرفت" بخشي از افتخارات وهابيت در حمله به کربلاي معلي را چينن شرح مي دهد : در سال 1216 اميرسعود در رأس نيروهاي بسياري از مردم نجد و حبوب و حجاز و تهامه و نواحي ديگر به قصد عراق حرکت نمود و در ماه ذي القعده به شهر کربلا رسيد و آن را محاصره کرد . سپاه مذکور باروي شهر را خراب کردند و به زور وارد شهر شدند . بيشترمردم را در کوچه و بازار و خانه ها به قتل رسانيدند و نزديک ظهر با اموال و غنائم فراوان از شهر خارج شدند ، سپس در محلي به نام ابيض گرد آمدند . خمس اموالرا خود سعود برداشت و بقيه را به هر پياده يک سهم و به هر سوار دو سهم قسمت کرد .(چون به نظر آنها جنگ با کفار بود)



عثمان بن بشر از ديگر مورخان وهابي درباره حمله به كربلا چنين مي نويسد: "… گنبد روي قبر (يعني قبر امام حسين عليه السلام) را ويران ساختند و صندوق روي قبر را كه زمرد و ياقوت و جواهرات ديگر در آن نشانده بودند، برگرفتند و آنچه در شهر از مال و سلاح و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآن هاي نفيس و جز آن‌ها يافتند، غارت كردند و نزديك ظهر از شهر بيرون رفتند در حالي كه قريب به 2000 تن از اهالي كربلا را كشته بودند."



جالب اين جاست كه مورخ مزبور نام كتاب خود را "عنوان المجد في تاريخ نجد" گذاشته و از اين وقايع به عنوان نشانه‌هاي مجد و شكوه و عظكت وهابيت ياد كرده است!



اما اين فقط شيعيان و اماكن مقدسه آن‌ها نبودند كه وهابيان آثار مجد و شكوه خود را در آن به نمايش گذاشته‌اند، مكه مكرمه و طائف نيز از حملات آنان در امام نماند. "جميل صدقي زهاوي" در خصوص فتح طائف مي نويسد: "طفل شيرخواره را بر روي سينه مادرس سر بريدند، جمعي را كه مشغول فراگيري قرآن بودند كشتند، چون در خانه‌ها كسي باقي نماند، به دكان‌ها و مساجد رفتند و هر كس بود، حتي گروهي را كه در حال ركوع و سجود بودند، كشتند. كتاب‌ها را كه در ميان آن‌ها تعدادي مصحف شريف و نسخه‌هايي از صحيح بخاري و مسلم و ديگر كتب فقه و حديث بود، در كوچه و بازارافكندند و آنها را پيمال كردند."



سرزدن اين قبيل امور از پيروان محمد بن عبدالوهاب شگفت نيست! تابعان كسي كه همه مسلمانان را كافر و مشرك مي دانست و مكه و مدينه را قبل از آنكه به دست وهابيان بيافتد، دارالحرب و دارالكفر!مي دانست. در كتاب "الدررالسنيه" مي خوانيم:



"وي - محمد بن عبدالوهاب – از صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و اله نهي مي‌كرد و از شنيدن آن ناراحت مي‌شد. صلوات فرستنده را اذيت مي‌كرد و به سخت‌ترين وجه مجازات مي نمود.



حتي او دستور داد مرد نابيناي متديني را كه مؤذن بود و صوت خوشي داشت، چون به حرف او گوش نداده، بر پيامبر صلوات فرستاده بود، به قتل رسانند. بسياري از كتب مربوط به صلوات بر پيامبر صلي الله عليه و آله را به آتش كشيد و به هريك از پيروانش اجازه مي داد قرآن را مطابق فهم خود تفسير كند."



محمد بن عبدالوهاب به نوبه‌ي خود در اعتقادات پيرو"ابن تيميه حنبلي" است، كه در قرن هشتم هجري مي‌زيسته است، از ابن تيميه عقايد جالبي نقل شده است. از جمله اينكه او خدا را جسم مي‌دانست! براي ذات مقدس خداوند دست و پا و چشم و زبان و دهان قائل بود! ابن بطوطه جهانگرد معروف در سفرنامه‌ي حود مي گويد: "ابن تيميه را بر منبر مسجد جامع دمشق ديدم كه مردم را موعظه مي‌كرد و مي‌گفت: خداوند به آسمان دنيا مي‌آيد، همان گونه كه من اكنون فرود مي‌آيم! سپس يك پله از منبر پائين مي‌آمد!"



عقايد او آنچنان سخيف و بي‌مقدار بود كه خود اهل سنت وي را به زندان افكندند و در رد او كتب متعددي را به رشته تحرير درآوردند.



اين قطره‌اي كوچك از مرداب اعتقادات و عملكرد وهابيان در طول اين ساليان است. در طول اين دوران دانشمندان زيادي چه شيعه و چه سني به نقد عقايد وهابيت دست زده‌اند و به شبهات گوناگون آنان پاسخ داده‌اند. يكي از شبهات آنان مسأله‌ي بناء بر قبور است. آن‌ها ساختن بنا اعم از مسجد يا غير آن را بر قبر حرام مي‌دانند. در اين نوشتار سعي مي كنيم پاسخي مناسب به شبهه‌ي مذكور بدهيم. نخست آنكه: اين شبهه‌ي آنان را صريح آيه‌ي 21 سوره كهف دفع مي‌نمايد، كه در خصوص ماجراي اصحاب كهف از قول مومناني كه مي‌خواستند ياد اصحاب كهف را گرامي دارند مي فرمايد: لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا (بي ترديد بر روي قبور آنان مسجدي بنا مي كنيم) دوم آنكه: هنگام ظهور اسلام و در دوران فتوحان اسلامي بناهايي بر قبور انبياء گذشته وجود داشت. از جمله مي‌توان به قبر حضرت داوود و حضرت موسي در بيت المقدس اشاره نمود. جالب اينجاست كه خليفه دوم كه طبق نظر اين آقايان از صحابه است و معصوم، خود براي انعقاد پيمان صلح به بيت المقدس رفت و پس از تسلط بر آن شهر، اقدامي در راستاي از بين بردن اين قبور به عمل نياورد…



اما به راستي قومي كه در تاريخ نه چندان طولاني خود، چنان كه از زبان مورخين خودشان شنيديم قرآن‌ها را در خيابان‌ها لگد مال ساختند و در قتل عام پيروان علي عليه السلام و ساير خلفا فرقي نگذاشتند و مجد خود را در غارت و قتل جستجو مي كردند، شايستگي اين را دارند كه مخاطب يك استدلال قرآني و يا حتي تاريخي قرار گيرند؟!














 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
فتوايي ديگر از علماي وهابيت : سرو چندين نوع غذا حرام است

فتوايي ديگر از علماي وهابيت : سرو چندين نوع غذا حرام است

مجله خانوادگي "روتانا" چاپ کشور اردن در شماره جديد خود اعلام كرد: «يکي از شيوخ وهابي، استفاده از رستوران‌هاي بوفه‌باز (سلف سرويس) که در آن چندين نوع غذا سرو مي شود را حرام اعلام کرد»!



اين در حالي است که بيشتر رستوران‌ها و هتل‌هاي عربستان و ساير کشورهاي عربي از اين نوع رستوران‌ها استفاده مي‌کنند و مردم نيز نوعا به دليل تنوع غذايي، اين نوع رستورانها را ترجيح مي‌دهند.



اين فتوا با واکنش هتلداران و صاحبان رستوران‌ها و ساير اقشار مردم مواجه شده و آنها را دچار نوعي سردرگمي و عصبانيت کرده است.



در همين راستا يک مفتي وهابي ديگري نيز "ميکي ماوس" را مرتد و ريختن خون آن را حلال کرده است!! فارغ از اينکه ميکي ماوس يک شخصيت کارتوني بوده و همين موضوع موجب انفجار بمب خنده در خبرگزاري‌هاي غربي و آمريکايي شده و دستمايه طنز طنزپردازان گرديده است.



صرف نظر از بغض و کينه‌اي که اين بظاهر علما با اهل‌بيت(ع) و شيعيان دارند و فتواهاي تفرقه‌انگيزي كه بر اثر اين كينه‌ها صادر مي‌كنند، فتواهايي نظير آنچه در بالا گذشت و يا فتواي مشهور مربوط به زولبيا، فوتبال و بازيکنان آن موجب تمسخر پيروان ساير اديان در شرق و غرب و حتي بي‌دين‌ها گرديده است.

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
قبر رسول الله را خراب كنيد، ابن جبرين بهشت را برايتان ضمانت مي كند

قبر رسول الله را خراب كنيد، ابن جبرين بهشت را برايتان ضمانت مي كند

همگان از فتواي بزرگ عالم فاسد مملكت آل سعود، (‌ابن جبرين وهابي) آگاهند كه تخريب ابنيه و ضريح روي قبور و خصوصاً قبور عترت و آل بيت عليهم السلام را مباح دانسته و مي گويد "خوب است ، وليكن اگر تاريخ ساخت اين ابنيه و كيفيت بناي آنها قبل و بعد از آنكه با خاك يكسان شود،‌ ذكر گردد، اشكالي ندارد "، ما اين فتوا را يكبار ديگر ذيل اين مقاله منتشر مي كنيم، براي كساني كه از آن اطلاع نيافته اند، و نيز براي كساني كه از اين فتواي سرگشاده ابن جبرين لعين و فرمان ظالمانه اش اطلاع دارند، سند فتواي او سخني از پيامبر(ص) است كه (به زعم ابن جبرين) فرموده:" هيچ تصويري نماند مگر آنكه آن را محو كردم و هيچ قبر برجسته اي، نماند مگر آنكه آن را با خاك يكسان كردم&quot. اين شيخ گمراه ادّعا مي كند هر كس اعتقاد داشته باشد كساني كه در اين قبورند،‌ شهدا و صالحان هستند و نزد خدا جاه و مقام و كرامت دارند يا براي مؤمنان اهل زمين شفاعت مي كنند، جاهل است، در اينجا زير اين عبارت خط مي كشيم كه مي گويد شهدا نزد خدا هيچ جاه و مقامي ندارند، سخني كه در فتواي اين مفتي ديار آل سعود آمده، امري كه نياز به جواب دارد، ‌و ما در اينجا نه از پيش خود و نه بر اساس روايات موجود در اسانيد كتب شيعه، بلكه با با استناد بر آنچه كه در سنّت خود او و كتابهايش و طبعاً كتاب خدا، قرآن، درباره فضيلت شهدا و تكريم منزلت ايشان آمده به او جواب مي دهيم، تا براي اهل سنّت اثبات كنيم كه آنچه اين گمراه منحرف فاسق دور از دين و سنّت رسول مي گويد مخالف سنّتي است كه خودش ادّعاي ايمان به آن را دارد،‌ و قسمتي از فضايل و مقام شهدا در آيات قرآن و كتب اهل سنّت را مي آوريم، حال كه شهداي عامّه مؤمنين چنين مقاماتي دارند،‌ چگونه است منزلت اهل بيت يا منزلت رسول الله صلوات الله عليه و آله:



شهيد در قرآن:



آيات بسياري در فضيلت شهدا نزد خداي سبحان در قرآن وجود دارد، آنجا كه خداوند مي فرمايد:



وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ [حديد19]



إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقاًّ فِي التَّوْرَاةِ وَالإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الفَوْزُ العَظِيمُ [توبه111]



وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ * فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ * يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ المُؤْمِنِينَ [آل عمران169-171]



وَلاَ تَقُولُوا لِمْن يُقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْيَاءٌ وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ [بقره154]



وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ * سَيَهْدِيهِمْ وَيُصْلِحُ بَالَهُمْ * وَيُدْخِلُهُمُ الجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ [محمد4-6]



امّا منزلت شهيد در سنّت نبوي آنطور كه در جميع كتابهاي اهل سنّت آمده، شامل بسياري از احاديث نبوي شريف در فضيلت شهادت و شهداي راه خدا مي شود، از جمله:



رسول الله (ص)‌ فرمود: "كساني كه كشته مي شوند، سه دسته اند، مؤمني كه با مال و جانش در راه خدا جهاد مي كند تا آنكه بدست دشمن كشته مي شود،‌ او شهيد ممتحن است و ‌در خيمه خدا زير عرش او مستقر است و پيامبران جز با درجه نبوت بر او برتري ندارند، و مؤمني كه مرتكب گناه و خطا شده و با مال و جانش در اه خدا جهاد مي كند، تا آنكه دشمن او را از پا در مي آورد،‌ او نيز گناهانش بخشيده مي شود، زيرا شمشير محو كننده خطاهاست، او از هر دري كه بخواهد مي تواند وارد بهشت شود،‌و منافقي كه با مال و جانش در راه خدا جهاد مي كند تا آنكه به دست دشمن كشته مي شود، پس او جايش در جهنم است، زيرا شمشير، نفاق را محو نمي نمايد" .



و نيز وقتي از شهيد نزد رسول خدا ياد شد، فرمود:‌ " هيچ نفسي نيست كه بميرد و بخواهد دوباره به دنيا برگردد، جز شهيد كه به خاطر فضيلت شهادت، آرزو مي كند به دنيا برگردد و دهها بار ديگر كشته شود&quot.



و نيز فرمود:‌" وقتي در احد برادران شما كشته شدند، ارواحشان در دل پرنده اي به سوي بهشت برده شد و در آنجا از ميوه ها و طعام بهشتي متنعم شدند،‌ وقتي جايگاه خود را ديدند،‌گفتند: كاش برادران ما بودند و مي دانستند كه خداوند چه كرامتي به ما بخشيده و ما در چه جايي هستيم، ‌تا در جهاد سستي نورزند و عقب نكشند، پس خداوند فرمود: من سخن شما را به آنها ابلاغ مي كنم،‌ و اين آيات را نازل نمود: وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتاً [آل عمران : 169]



و نيز فرمود: " شهدا سه دسته اند، كه كمترين آنها از نظر مرتبه و مقام نزد خدا كسي است كه نه به هدف جنگ بلكه براي كار خودش از منزل خارج شود و اتفاقاً جنگي پيش آيد و او كشته شود، پس با اولين قطره از خونش كه بر زمين ريخته شود، خداوند تمام گناهانش را مي بخشد و روحش را به آسمانها بالا مي برد،‌ و از هيچ آسماني گذر نمي كند، مگر آنكه فرشتگان او را مشايعت مي نمايند تا آنكه به خدا مي رسد، ‌و آنگاه به خدا سجده مي كند و به او هفتاد زوج لباس از استبرق كه هرگز بهتر از آن را شما نديده ايد اعطا مي شود&quot.



امّا منزلت شهيد از زبان صحابه كه در كتب اهل سنّت ذكر شده است:



از عمر بن الخطاب نقل شده كه گفت: و الله بعضي از مردم به خاطر بدست آوردن دنيا جنگ مي كنند، و بعضي به خاطر اينكه جنگ كارشان است و كاري جز جنگ بلد نيستند، ‌و بعضي به خاطر رضايت خدا مي جنگند،‌آنها شهدا هستند، و هر كس از آنها به همان شكلي كه كشته شده برانگيخته خواهد شد، ‌و فقط خدا مي داند چگونه با او معامله مي شود و براي ما تبيين شده كه اين شخص تمام گناهان آينده و گذشته او آمرزيده مي شود&quot.



پس بعد از اين شواهد (آيات قرآن و سنّت)،‌ شهدا به رأي ابن جبرين جاه و كرامتي ندارند! پس يا سنّت در گمراهي است يا آل وهّاب و علماي نابكارشان و در رأس آنان ابن جبرين، ‌زيرا او آشكارا با خدا و سنّت سر مخالفت برداشته و فتوا مي دهد و در كشور خودش هم به فتواي او عمل نمي شود، دليلش قبر رسول الله است كه گنبد آن همچنان پابرجاست.



اي ابن جبرين! و اي تمام كساني كه از او اطاعت مي كنند و فتواهايش را دقيقاً در عراق و در حرم پاك دو امام معصوم امام هادي و عسكري عليهما سلام اجرا مي كنند! برويد و به نيابت از مولانا ابن جبرين! و بر اساس قول خود پيامبر (ص) كه به گمان ابن جبرين فرموده:" هيچ تصويري را نگذاشتم مگر آنكه آن را محو كردم و هيچ قبر برجسته اي را باقي نگذاشتم،‌ مگر آنكه آن را با خاك يكسان كردم"، گنبد و حرم پيامبر را هم با خاك يكسان كنيد، اي همه كساني كه براي حج و عمره به عربستان مي رويد! ‌كلنگ و بيل يا تانك و موشك كاتيوشا هم با خود ببريد تا با انهدام قبر رسول خدا و صحابه، مجاور او متبرك شود و شما وارد بهشت شويد و عاقبت نيك براي هر كسي است كه اين فتوا را اجرا كند...



اين فتوايي است كه اين عالم وهابي براي يك ميليارد مسلمان حلال و شرعي نموده كه قبر سرور عالميان رسول الله صلّي الله عليه و آله را خراب كنند و ابن جبرين علاّمه والا مقام ، و ارشد علماي بلاد حرمين شريفين، مقدّسترين بلاد مسلمين، كه از سوي آل سعود حمايت مي شود، بهشت را براي آنان ضمانت مي كند. گويا او خودش بيل و كلنگ يا تانكي ندارد كه امر نبي امّت را اجرا نمايد...



خدايا از تو مي خواهيم بيشتر از اين آنها را رسوا و خوار نمايي و آنها را با فتواهايشان به درك واصل كني و بين آنها و دوستدارانشان تفرقه بيندازي و زمين زير گامهايشان را آتش بزني و آنها را از نعمتهايت محروم نمايي و با زلزله اي به كام زمين فرو ببري، همانطور كه با گذشتگان همكيششان، از دين خارج شدگاني چون فرعونيان و طاغوتيان عمل نمودي.



خدايا هر كس را كه به سخنان آل وهّاب و تيميه و آل معاويه و يزيد گوش مي دهد،‌ آناني كه قبل از وهابيان كعبه شريف را خراب كردند و آتش زدند و حجاج بيت الله الحرام را با منجنيق كشتند و سوزاندند و سلاله آل سعود، مدعيان خادم الحرمين و حاميان اين علماي نابكار و گمراه را همه را لعنت كن و از آنها اثري باقي مگذار.





منبع: سلام شيعه
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
شير خواري بزرگان أز نامحرم اشكالي ندارد

شير خواري بزرگان أز نامحرم اشكالي ندارد

الباني : شير خواري بزرگان أز نامحرم اشكالي ندارد





الباني در يكي از جلسه هاي درس خويش با استناد بر رواياتي وبالأخص روايتي أز عايشه ميگويد كه شير خوردن حتى شيخ بزرگ أز نامحرم إشكالي ندارد وپسر رضاعي آن ميشود .. حتى أگر أز شير دهنده بزرگتر باشد .. !! دليلش بر جواز هم روايت عايشه است وهم إين كه إين أمر شهوت انگيز نيست







براي استماع كلام او :







براي داونلود :





چهار عكس أز كاست الباني كه عنوانش رضاع بزرگ است :










 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خاطرات مستر همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي

خاطرات مستر همفر جاسوس انگليسي در ممالک اسلامي

متن اين کتاب بصورت pdf مي باشد جهت دانلود بر روي لينک ذيل کليک نماييد.

متن کتاب
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
فتواهاي خنده دار وهابيت

فتواهاي خنده دار وهابيت

هر کسي که گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال کنند و بغل نمايند، (همانطور که در آمريکا و فرانسه بازيکنان انجام مي دهند) بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه کرد!!! زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي و بغل کردن و بوسيدن دارد!


مشايخ وهابي که به صدور فتواهاي قتل و کشتار مسلمانان و پيروان اهل بيت (ع) مشهور هستند، فتواهاي خنده داري نيز صادر مي فرمايند! که خواندن آنها خالي از لطف نيست...



ـ پوشيدن کمربند ايمني حرام است! زيرا مانع قضا و قدر مي شود!!!

ـ شستن گوشت قبل از پختن بدعت است.

ابن تيميه: شستن گوشت بدعت است، چنانکه اصحاب پيامبر رضوان الله عليهم در عهد پيامبر(ص) گوشت را بدون شستن مي پختند و مي خوردند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

عبد الله النجدي: فوتبال حرام است مگر با اين شروط و ضوابط.

سوال: ...جواناني که چيزي از تقوا نمي دانند و به وقتشان اهميتي نمي دهند و مي گويند مي خواهيم فوتبال بازي کنيم، مي پرسند شروط و ضوابط بازي فوتبال چيست تا ما در ورطه تشبّه به کفار و طاغوتيان و دشمنان دين مثل آمريکا و روسيه و.. نيفتيم.

جواب: به آنها مي گوييم اگر اصرار داريد بازي کنيد و وقت خود را بگذرانيد، بايد شروط و ضوابط ذيل را رعايت کنيد:

اول: خطوطي چهار طرف دور زمين نباشد؛ زيرا اين خطوط ساخته کفار و قانون بين المللي فوتبال است!

دوم: کلماتي که کفار و مشرکان به عنوان قانون بين المللي فوتبال وضع کرده اند، مانند گل و اوت و پنالتي و کرنر و ...، گفته نشود زيرا گفتن اين کلمات حرام است و هر کس که اينها را بگويد تنبيه و بايد از بازي اخراج شود و بايد به او گفته شود که به کفار و مشرکين شبيه شده اي...

سوم: هر کس از شما که در اثناء بازي افتاد و دست يا پايش شکست، يا دستش به توپ خورد بازي به خاطر او نبايد متوقف شود و به کسي که او را انداخته کارت زرد يا قرمز داده نشود، بلکه به هنگام شکسته شدن يا ضربه ديدن بايد به قاضي شرع مراجعه شود تا آن بازيکن حق شرعي خود را همانطور که در قرآن است بگيرد و شما بايد شهادت دهيد که فلاني عمداً دست يا پاي او را شکست...

چهارم: نبايد در تعداد بازيکنان با کفار و يهود و نصارا و خصوصاً امريکاي خبيث تبعيت کنيد، به اين معنا که نبايد با يازده نفر بازي کنيد، بلکه بايد بر اين تعداد اضافه يا کم کنيد.

پنجم: بايد با لباس خواب يا غيره خودتان و بدون شورت ها و پيراهن هاي رنگارنگ و شماره دار بازي کنيد، زيرا اين لباسها لباس اسلامي نيست، بلکه لباس کفار و غرب است.

ششم: هر کدام از شما که اين شروط و ضوابط را رعايت کرد بايد قصدش از بازي فوتبال تقويت بدني براي جهاد في سبيل الله و آمادگي براي زماني باشد که به جهاد فراخوانده شود، نه گذراندن وقت و عمر و شادي از پيروزي ظنّ.

هفتم: نبايد زمان بازي را 45 دقيقه قرار دهيد، شما بايد با کفار و فاسقان مخالفت کنيد و در هيچ چيز مشابه آنان نباشيد.

هشتم: نبايد در دو نيمه 45 دقيقه اي بازي کنيد، بلکه در يک يا سه نيمه بازي کنيد تا مخالفت شما با کفار محقق شود.

نهم: هنگامي که يکي از دو تيم بر ديگري غلبه نکرد (تساوي بازي) و آنطور که شما مي گوييد توپ به دروازه اي وارد نشد، نبايد براي بازي وقت اضافي يا پنالتي در نظر بگيريد (تا يکي پيروز شود)، بلکه بلافاصله بازي را تمام کنيد، زيرا بازي به اين طريق عين اجراي قوانين بين المللي فوتبال است!

دهم: در بازي فوتبال شخصي را به عنوان داور انتخاب نکنيد، زيرا بعد از لغو قوانين بين المللي همچون گل و اوت و پنالتي و کرنر و... وجود او دليلي ندارد! بلکه بودن او تشبّه به کفار و يهود و نصار و اطاعت از قوانين بين المللي است.

يازدهم: نبايد در اثناء بازي، گروهي از جوانان جمع شوند و شما را تماشا کنند، چون قصد شما ورزش و تقويت بدني است پس دليلي ندارد آنها شما را نگاه کنند! هر چند که بگوييد آنها باعث تشويق شما در تقويت بدني و آمادگي براي جهاد هستند، به آنها بگوييد برويد دنبال منکرات خودتان در بازارها و روزنامه ها و بگذاريد ما بدنمان را قوي کنيم!!!

دوازدهم: هر کسي که گل بزند و سپس بدود تا بقيه او را دنبال کنند و بغل نمايند، (همانطور که در آمريکا و فرانسه بازيکنان انجام مي دهند) بايد به صورتش تف انداخت و تنبيه کرد!!! زيرا ورزش بدني شما چه ارتباطي به شادي و بغل کردن و بوسيدن دارد!

سيزدهم: دروازه بايد به جاي دو تيرک، سه تيرک داشته باشد، تا مشابه کفار نباشد تا مخالفت شما با قانون بين المللي طاغوتي سازمان فوتبال محقق شود.

چهاردهم: هنگامي که بازيکني مصدوم شد، نبايد بازيکن ديگري را جايگزين او کرد، زيرا اين روش، ساخته کفار و مشرکين در آمريکا و ... است.



اينها بعضي از شروط و ضوابطي است که مانع تشبّه به کفّار و مشرکين در بازي فوتبال مي گردد... من به اجراي اين شروط و ضوابط و سپس پرداختن به فوتبال دعوت نمي کنم، بلکه اينها در واقع براي کسي است که توان انجام ورزش هاي شرعي را ندارد و براي مؤمن صادق، ادلّه نقلي و عقلي مبني بر تشبّه فوتبال به کفّار کافي است، زيرا انجام بازي فوتبال بغض انسان را نسبت به کفّار متزلزل مي سازد، ولي جوانان اين امر را شادي و بازي مي پندارند (و تحسبونه هيناً و هو عند الله عظيم...).

در پايان اميدوارم که اين پيام براي جوانان و ديگران مؤثر و مفيد باشد. اللّهم آمين.

به قلم: عبد الله النجدي

رياض-ربيع الاول1423هـ



ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

تحريم اهداء گل ـ هيئت علماي ارشد

بسم الله وحده و الصّلاة علي خير خلقه محمد صلّي الله عليه و سلّم،

و بعد: فتواي کميته دائم علماي ارشد کشور توحيد (که خدا ايشان را ياري نموده و عزّت داده و دشمنانشان را ذليل گردانده است).

اين فتوا در تحريم اين گلهاي خبيث به دليل بوهاي تحريک آميزي که دارند و به سبب اينکه اين کار تقليد از غرب ملعون و مسخ هويّت اسلامي ناب شمرده مي شود، است. از خدا مي خواهيم که امّت اسلام را از اين فتوا بهره مند سازد و حجت را بر آنها تمام کند، والله المستعان!



متن فتوا:

شماره فتوا:21409

تاريخ:21/3/1421

الحمد لله و الصلاة و السلام علي من لا نبيّ بعده.

و بعد، کميته دائم پژوهشها و فتواهاي علمي از سؤال مستفتي محمد عبد الرحمن العمر از حضر ت مفتي کلّ آگاه شد که از سوي دبيرکلّ هيئت علماي ارشد با شماره 1330 و در تاريخ 21/3/1420 به اين کميته ارائه شده است.



متن سؤال:

در بعضي از بيمارستانها، اماکني براي فروش گل وجود دارد، و ما عيادت کنندگاني را مي بينيم که دسته هاي گل را به بيماران تقديم مي کنند، اين کار چه حکمي دارد؟

در طول قرون متمادي اهداء گل (طبيعي يا مصنوعي) هيچگاه جزء سنّت عيادت از بيماران نبوده و اين عادتي است که از بلاد کفر وارد شده و عدّه اي که ايمان ضعيفي داشته اند، از آنها تأثير گرفته و اين عادت را انتقال داده اند. حقيقت اين است که بردن گل نفعي براي بيمار ندارد، بلکه تشبّه و تقليد محض از کفّار محسوب مي شود و نه هيچ چيز ديگر، و فقط خرج کردن پول در غير راه درست است که اين اعتقاد فاسد را به دنبال دارد که اين گلها باعث شفا مي شود! بر اين اساس نبايد از گل در مورد مذکور استفاده کرد، نه به صورت فروش و نه خريد و نه اهدا...
"اين سخنان در حالي از طرف کارخانه هاي فتوا سازي وهابيت صادر ميشود که اميران آنان با امضاي قرار دادهاي ميلياردي و اهداي کمکهاي بلاعوض به همان بلادهاي کفر ، نوکري خويش را به شکلي متفاوت به اثبات مي رسانند..."

ترجمه: سايت سلام شيعه
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
چرا شیعیان به عایشه بد وبیراه میگویند؟

چرا شیعیان به عایشه بد وبیراه میگویند؟

جواب سایت التوحید:

مذهب شیعه به فرموده مولایش امیرالمومنین علیه السلام که فرموده اند از سبابین(فحش دهندگان) نباشید قائل به سب و فحش نیست و هر کسی که اینگونه باشد را مذمت مینماید . اما قائل است باید کارهای خلاف کسانی که ظالم بوده اند امثال معاویه را بازگو کرد تا حقیقت برای همگان روشن شود و اگر غیر از این باشد به تاریخ و به دین خیانت نموده ایم. لیکن نمیدانم چرا بعضی از اقایان وقتی این مطالب و روایات را از کتب خودشان نقل میکنیم میگویند داری بد گویی میکنی ؟اگر بد است در کتب شما چه میکند ؟و چرا نباید این حرفها را گفت؟؟؟؟؟
در اینجا فقط به برخی روایات کتب خود اهل سنت که در مورد شخصیت عایشه میباشد و شیعه را به خاطر نقل انها متهم به بدگویی میکنند خدمت خوانندگان تقدیم مینماییم تا خود خوانندگان قضاوت نمایند که شیعه بدگویی نمیکند بلکه فقط نقل میکند.
اكراه عائشه از بردن نام اميرالمؤمنين عليه السلام
همان‌گونه كه در متن يكي از روايات بخاري آمده عائشه مي گويد: رسول خدا به هنگام بيماري دو دستش را بر شانه‌ عبّاس و شخص ديگري گذارده بود و از مرد ديگر نامي نمي‌برد
فخرج بين رجلين أحدهما العباس
صحيح بخاري، ج 1، ص 169
عيني در شرح صحيح بخاري مي‌نويسد:
ابن عبّاس گفته است عائشه به علّت خوش نداشتن نام علي از بردن نام او خودداري كرده است.
ولكن عائشة لا تطيب نفسا له بخير
چون عايشه از علي دل خوشي نداشت.
عمدة القاري ، عيني(855 هـ ) ، ج 5 ، ص 192 .
خوشحالی و نشاط عایشه از شهادت اميرالمومنين عليه السلام:
طبري و أبو الفرج و ابن سعد و ابن‌ اثير گفته‌اند: هنگامي كه خبر شهادت اميرالمومنين عليه السلام به عائشه رسيد اين بيت را سرود:
فالقت عصاها و استقر بها النوىكما قرّ عيناً بالاياب المسافر
آن زن از شادى ، عصاى خود را انداخت و در جاى خود قرار گرفت بدانگونه كهمسافر، وقتى از سفر بر مى گردد خوشحال مى شود.
سپس پرسيد: چه كسى على را كشت؟ گفتند: مردى از قبيله مراد.
عايشه اين شعر زننده را خواند.
فان يك نائياً فلقد نعاه غلام ليس فى فيه التراب
يعنى: اگر او دور است، خبر مرگ او را جوانى داد كه خاك به دهان ندارد.
و چون زينب دختر امّ‌سلمه از او سئوال كرد: آيا اين همه شادماني براي خبر كشته شدن علي است؟ گفت: هرگاه من اين خبر را فراموش كردم دوباره به من ياد آوري كنيد.
تاريخ الطبري ( 310 هـ )، ج 4، ص 115، بتحقيق نخبة من العلماء الأجلاء، ط. مؤسسة الأعلمي ـ بيروت في ذكر سبب عن مقتل أمير المؤمنين من حوادث سنة 40 هـ و الكامل لابن أثير ( 630 هـ) ، ج 3 ، ص 198 و معجم الشعراء للمرزباني كما في أعيان الشيعة ، ج 3 ، ص 285 و مقاتل الطالبيين ، ابوالفرج اصفهاني ( 356 هـ ) ، ص 26.
و يا در جاي ديگر دارد که:
روى أبو الفرج في مقتل الإمام علي[عليه السلام] وقال: لمّا أن جاء عائشة قتل الامام علي سجدت أي: سجدت شكرا للّه مما بشروها به.
هنگامي كه عائشه خبر شهادت [حضرت] علي [عليه السلام] را شنيد به سجده افتاد، يعني: از خوشحالي خبري كه به او دادند به سجده افتاد.
مقاتل الطالبيين ، ابوالفرج اصفهاني ( 356 هـ ) ، ص 27 ، بتحقيق كاظم المظفر ط. المكتبة الحيدرية ـ النجف وط. القاهرة سنة ، 1368 هـ ص 43.
حساسيّت عايشه نسبت به حضرت خديجه سلام الله عليها
هرگاه عايشه مى‌ديد كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله از حضرت خديجه عليها السلام به خوبى ياد كرده و او را مى‌ستايد با جسارت مى‌گفت: چه قدراز اين پيرزن بى دندان ياد مى‌كنى؟! خداوند عزّ وجلّ بهتر از او را به توداده است...
عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ كَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَكَرَ خَدِيجَةَ أَثْنَى عَلَيْهَا فَأَحْسَنَ الثَّنَاءَ قَالَتْ فَغِرْتُ يَوْمًا فَقُلْتُ مَا أَكْثَرَ مَا تَذْكُرُهَا حَمْرَاءَ الشِّدْقِ قَدْ أَبْدَلَكَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهَا خَيْرًا مِنْهَا
مسند ، احمد بن حنبل ( 241 هـ ) ، ج 6 ، ص 118.

حساسيت عائشه نسبت به همسران دیگر پیامبر خد اصلی الله علیه واله و سلم
عايشه هر شأن و فضيلتى را براى خود، پدر ودوستدارانش ـ از نزديكان و خويشان ـ مى خواست. هر گاه مى‌ديد كه پيامبرصلى اللّه عليه وآله مورد محبّت يكى از همسرانش قرار مى‌گرفت و آن حضرتنزد او مى‌ماند، بر او مى‌شوريد; همان گونه كه با زينب دختر جحش اين گونهرفتار كرد. آن گاه با حفصه تبانى كردند كه هر گاه پيامبر صلى اللّه عليهوآله نزد هر كدام از آن ها وارد شود بگويد: من از شما بوى مغافير [نوعى صمغ بد‌بو] استشمام مى‌كنم تا ايشان از ماندن و عسل خوردن نزد زينب امتناعورزد! و با يكديگر هم قسم شدند تا كسي را از اين تباني با خبر نسازند.
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ يُوسُفَ عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ عَنْ عَطَاءٍ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ عَائِشَةَ - رضى الله عنها - قَالَتْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم - يَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَيْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ وَيَمْكُثُ عِنْدَهَا فَوَاطَيْتُ أَنَا وَحَفْصَةُ عَنْ أَيَّتُنَا دَخَلَ عَلَيْهَا فَلْتَقُلْ لَهُ أَكَلْتَ مَغَافِيرَ إِنِّى أَجِدُ مِنْكَ رِيحَ مَغَافِيرَ. قَالَ «لاَ وَلَكِنِّى كُنْتُ أَشْرَبُ عَسَلاً عِنْدَ زَيْنَبَ ابْنَةِ جَحْشٍ فَلَنْ أَعُودَ لَهُ وَقَدْ حَلَفْتُ لاَ تُخْبِرِى بِذَلِكِ أَحَدًا».
صحيح بخاري ، محمد بن اسماعيل ( 256 هـ ) ، ج 6 ، ص 69 . تفسير يا ايها النبي لم تحرم ما احل الله لك
ایا ما جز ناقل این وقایع بودیم؟سوال این است به چه سبب نباید این مطالب عنوان شود ؟مگر ما دنبال حق نیستیم ؟مگر نه این است که باید تعصب را کنار بگذاریم و با دیده عقل مذهب خود را قبول نماییم؟چرا اقایان از نقل ان مطالب وحشت دارند؟؟فتامل
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
آخرالزمان،فراماسونری و فتنه های وهابیون سعودی

آخرالزمان،فراماسونری و فتنه های وهابیون سعودی

با توجه به تخريب روز افزون نمادهای تاريخی و اسلامی در عربستان مقابله با حذف نمادهای مراسم حج از سوی دولتها و مردم مسلمان جهان ضروری است وقتی علل برخورد رژيم آل سعود با نمادها و اماکن مسلمانان در سرزمینهای مقدس مکه و مدینه را بررسی ميكنيم علاوه بر تفكر صهيونی وهابيت سرمنشاء اين تخريبها را در نفوذ جريان شيطانی فراماسونری ميابيم تا جايی كه بازسازی شهرهای مقدس مكه و مدينه زير نظر يكی از فراماسونهای مشهور قرار گرفته است نورمن فاستر يكی از فراماسونهای انگليسی از افرادی است كه قرار است پروژه ملك عبدالله ، پادشاه سعودی در مكه را بر عهده بگيرد
لزوم مقابله با حذف نمادهای الهی حج از سوی دولتها و مردم مسلمان جهان با توجه به تخريب روز افزون نمادهای تاريخی و اسلامی در عربستان بوسيله موسسه ثقلين مشهد مورد بررسی قرار ميگيرد

هم اكنون بيش از 14 قرن است كه مسلمانان جهان در راستای عمل به يكی از فرايض الهی و اسلامی در اين ايام خود را به سرزمين حجاز و خواستگاه حج ابراهيمی می رسانند و با به جای آوردن عظيم ترين فريضه اسلامی قدرت خود را به رخ ساير اديان وانسانهای عالم ميكشانند
مطمئنا وقتی دانشمندان علوم مختلف طبيعی از نجوم و زيست شناسی گرفته تا فيزيك و شيمی طواف انبوه انسانهای مسلمان را بر گرد خانه كعبه كه طبق آخرين بررسی های دانشمندان مركز ثقل خشكيهای عالم است ميبينند و آن را با گردش سيارات و كرات در عظيمترين اجسام آسمانی بر گرد ستاره ها و نوترونها و الكترونهای يك اتم بر گرد پروتون را در ريزترين ذرات شناخته شده مقايسه ميكنند در حقانيت دين مبين اسلام كه احكام آن بر اساس فطرت تمام مخلوقات عالم تبيين شده است هيچ شكی به خود راه نميدهند

طی سالهای اخير كه وهابيت با نفوذ و حمايت قدرتهای استكباری در سرزمين عربستان سعودی شكل گرفته است و به خصوص طی چند سال اخير بسياری از نمادهای اسلامی اين سرزمين در شهرهای مدينه و مكه مورد تعرض قرار گرفته است
اين حركت با تخريب حرم مطهر ائمه بقيع در 86 سال پيش آغاز شد و اكنون نيز شاهد برچيدن نمادهای فريضه حج در اعمال سعی بين دو كوه صفا و مروه و همچنين قرار دادن ديوار به جای آبليسكهايی كه به عنوان نماد شيطان در سرزمين مكه قرار گرفته بود تا حاجيان آنها را رمی كنند هستيم
نماد كهن شيطان در صحرای عرفات كه در 21 كيلومتری شمال مكه قرار داشت و هر ساله توسط ميليون‌ها زائر خانه خدا در مناسك «رمی جمرات» در سه نوبت سنگ باران می‌شد در سال‌های اخير، حكومت سعودی اين سه نماد باستانی را، كه نه تنها از نظر مناسك اسلامی بلكه از نظر تاريخ اديان و اسطوره‌شناسی نيز واجد اهميت منحصر‌به‌فرد بودند، برداشت و به جايش ديواری ساده گذارد. با اين تغيير، كه قطعاً تصادفی نبود، «رمی شيطان» از غنی ترين نماد برائت انسان از شيطان تهی شد.

در فضايی نماد ابليسك از مناسك حج حذف می‌شود كه سر نورمن فاستر معمار بزرگ انگليسی و ماسون بلندپايه كه بازسازی مكه به دست اوست، در سراسر جهان نمادهای ابليسك يا به تعبير ديگر «هرم‌های ايلوميناتی» را به پا می‌كند.

وقتی علل اين برخورد رژيم آل سعود را بررسی ميكنيم علاوه بر تفكر صهيونی وهابيت سرمنشاء اين تخريبها را در نفوذ جريان شيطانی فراماسونری ميابيم تا جايی كه بازسازی شهرهای مقدس مكه و مدينه زير نظر يكی از فراماسونهای مشهور قرار گرفته است نورمن فاستر يكی از فراماسونهای انگليسی از افرادی است كه قرار است پروژه ملك عبدالله ، پادشاه سعودی در مكه را بر عهده بگيرد
از هم اكنون با حذف كوههای صفا و مروه و همچنين آبليسك مناسك رمی جرمات در حج همچنين بسياری از مكانها مقدس و مورد احترام مسلمانان ميتوان به نقشه شوم وهابيت كه نوكران و عمال صهيونيسم در سرزمين حجاز هستند پی برد مطمئنا اگر وضع به همين منوال پيش رود و دولتها و ملتهای اسلامی دست روی دست بگذارند طی چند سال آينده هيچكدام از نمادهای تاريخی شهرهای مكه مدينه باقی نخواهد ماند


حتی پيش از آنكه اين طرح ها برای بازسازی چهره مسجدالحرام آغاز گردد ، بسياری از مسلمانان پيرامون نوسازی هايی كه در مكه در جريان بود نگران بودند. ايجاد يك شهر مدرن ، كمترين شباهت را با زادگاه پيامبر اسلام(ص) خواهد داشت. زائران می توانند از شعب استارباكس شير قهوه خريده و از فروشگاه های زنجيره ای كنتاكی يا مك دونالد غذا تهيه كنند. علاوه بر اين طی سالهای اخير اولين مدرسه اسلام يعنی خانه حضرت خديجه سلام الله عليها ، همسر پيامبر نيزبه دليل همين افزايش موج ساخت و ساز ها در مكه تخريب شده است. متاسفانه بايد اقرار نمود مطمئنا با پيشبرد چنين طرح هايی ، خسارات و آسيب های بيشتری متوجه بناهای تاريخی مكه خواهد گرديد هرچند حاكمان عربستان سعودی چندان نگران حفاظت از اين بناهای تاريخی نيستند، چراكه از نظر آنها ، اسلام تكريم چنين بناهايی را برابر با بت پرستی می داند
چندی پيش نيز حضرت آيت الله العظمی صافی گلپايگانی در پيامی كه به دفتر سايت بازسازی بقيع در موسسه ثقلين مشهد ارسال داشتند با ذكر اهميت بقاع و اماكن شريفه كه همه سوابق تاريخی و يادگارهای ماندنی عصر اول اسلام هستند تاكيد كرده بودند بايد مسلمانها تا دنيا باقی است از انها پاسداری نمايند كه تاريخ اين مواقف هميشه زنده و در برابر چشم جهانيان باشد
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
مهدویت و وهابیت

مهدویت و وهابیت

رویکرد وهابیت نسبت به مهدویت:

اعتقاد به مهدویت درمیان مذاهب اسلامی مورداتفاق است تاجايي كه فرقه متعصّب وهّابیت نیز آن را پذیرفته و به تواتر احادیث آن اعتراف کرده اند.تمامي فرقه های اسلامی بدون استثنا ظهور مردی از دودمان پیامبر را در آخر الزمان به نام مهدی که دنیا را پر از عدل و داد می‌کند پذیرفته اند و روایت آن را در کتب خود از پیامبر اکرم(ص) نقل کرده اند.

کتاب های فراوانی در این زمینه به وسیلة دانشمندان اهل سنّت و علمای شیعه بر اساس روایات قطعی و متواتر نگاشته شده است. ابن قیّم جوزیه در المنار المنیف فی الصحیح والضعیف، جلال الدین سیوطی و ابوالحسن محمّد بن حسین بن عاصم سحری در الحاوی للفتاوی، علامه مناوی درفیض القدیر، حافظ ابن حجر عسقلانی در فتح الباری، قاضی شوکانی در ابراز الوهم المکنون، ابن حجر هیتمی در الصواعق المحرقة، تفتازانی درشرح مقاصد وشیخ ناصرالدین البانی بر تواتر آنها تاكيد كرده اند.

بزرگان و نويسندگان سني مذهب چون: مبار کفوری، احمد بن محمّد بن صدیق، سفارینی حنبلی، سید محمّد صدیق حسن، ابوالخطیب محمّد شمس الحق، عظیم آبادی، شیخ ابوالحسین آبری، برزنجی، شیخ محمّد خضر حسین، ابو الاعلی مودودی، احمد زینی دحلان، شیخ منصور علی ناصف، قرمانی دمشقی بر تواتر احاديث مهدوي صحه گذاشته اند. حتّی متعصّب ترین فرقه های اسلامی یعنی وهّابی ها نیز آن را پذیرفته و به متواتر بودن احادیث آن اعتراف کرده اند.

شاهد این مطلب بیانیه ای است که چند سال قبل از طرف رابطة العالم الاسلامی که شدیداً زیر نفوذ وهابی ها و دولت سعودی است، ‌در پاسخ به سؤالی که از آن‌ها دربارة ظهور حضرت مهدی(ع) شده بود، صادر گردید.

این بیانیه در پاسخ یکی از اهالی کنیا به نام ابومحمد گفته است: ابن تیمیّه مؤسّس مذهب وهابیان احادیث مربوط به مهدی(ع) را نیز پذیرفته است... . به هنگام ظهور فساد در جهان و نشر کفر و ظلم، خداوند جهان را به وسیلة مهدی پر از عدل و داد می کند، آن گونه که از ظلم و جور پر شده است. او آخرین خلیفة راشدین دوازده گانه است که پیامبر طبق کتاب های صحاح از آن خبر داده است.

در پایان اين بيانيه چنین نتیجه گیری می‌شود: بنابراین اعتقاد به ظهور مهدی بر هر مسلمانی واجب است و این جزء عقاید اهل سنّت و جماعت است و هیچ کس جز افراد نادان و بی خبر یا بدعتگذار آن را انکار نمی کند.
با اين حال وهابيت به علت دشمني شديد باشيعه در مواردي به مخالفت با اين اعتقاد پرداخته اند: گسترش شايعات در حوزه مهدويت، حمايت از مدعيان دروغين مهدويت، توهين به حضرت مهدی (عج) در كتا‌ب‌ها، ماهواره‌‌‌ها‌ و سايت‌های اينترنتی، فتوای وهابيت به توهين به امام زمان (عج(، توهين و طعنه زدن به نواب اربعه، ايجاد شبهه در اعتقاد به چهار نايب خاص حضرت مهدی (عج) و بازی كردن با نشانه‌های حتمی ظهور و ايجاد شك در اذهان شيعيان از اقدامات وهابيون در مبارزه با مهدويت شيعه است.در اينجا بطور مختصر به بعضي از آنها اشاره مي شود:

1.تولد امام مهدي


بنابراعتقاد شيعه وبرخي از علماي اهل سنت، حضرت مهدی که پیامبر اكرم از ظهورش خبر داده است ، هم اكنون موجود است. مادرش نرگس و پدرش امام حسن عسکری (ع) است و اكنون حاضر است؛ در حالی كه این شبهه را برای برخی به وجود آورده اند كه مهدی موعود هنوز زاده نشده و به هنگام آخرالزمان ظهور می كند.

، در حالی كه بسیاری از علمای مذاهب چهار گانه اهل سنت در کتب و نوشته های خود اعتراف کرده اند که حضرت مهدی (عج )، هم اكنون نیز زنده است، وهابیون منکر تولد امام زمان هستند .

اولین دلیل وهابیون که بیشتر مطرح می شود استناد به تاریخ طبری است . طبری مورخ معروف تاریخ اسلام است که همزمان با اوایل تولد امام زمان زنده بوده است و در سال 310 هجری (اوایل قرن چهارم هجری فوت کرده است ) . وهابیون معتقدند طبری ، مورخ معروف و تاریخ نگار قدرتمند جهان اسلام در تاریخش گفته است که امام حسن عسکری فرزند دختر یا پسری نداشته است .

دانشمندان و علمایی از وهابیون نظیر: احسان ظهیر اللهی(دانشمند پاکستانی ) ، محی الدین خطی ، عبد الجبار تونسی ( از صاحب نظران آفریقایی) ، محمد مال الله بحرینی ، دکتر ناصر غفاری ( استاد دانشگاه مدینه )، دکتر رشاد (استاد دانشگاه محمد بن صعود در ریاض ) ، همگی به اتفاق در آثار مکتوبشان به صراحت گفته اند : ان الحسن العسکری لیس له عقب من ذکر او انسی . کتاب های این افراد موجود است و حتی در برخی از مراکز علمی و دانشگاهی تدریس می شود.
وی تأکید و تصریح کتب تاریخی اهل سنت را مبنی بر این که در تاریخ اشاره شده امام حسن عسکری فرزندی نداشته اند ، اصلی ترین دلیل وهابیت در رد تولد و حضور امام زمان دانست و خاطر نشان کرد: تمام وهابی های عصر حاضر مطالبشان را در این زمینه از کتاب منهاج السنة ابن طینیه نقل می کنند و این درحالی است كه در این کتاب 9 جلدی بیش از 9با ر تصریح شده که امام حسن عسکری فرزند دختر یا پسری نداشته از جمله جلد 4 صفحه 87 و تمام این موارد به محمدابن جریر طبری در قرن سوم نسبت داده شده اما در این ارجاع ، شماره مجلد و صفحه کتاب طبری ذکر نشده است .

پاسخ این شبهه در همان کتاب تاریخ طبری است ! یعنی طبری هرگز اشاره نکرده که امام حسن عسکری فرزندی نداشته است و این استدلال ها به منبع کتاب طبری کاملا بی اساس است . تاریخ طبری در حال حاضر با انواع چاپ های مختلف موجود است و حتی سی دی آن هم وجود دارد ؛اما همه فکر می کنند چون طبری تاریخ نویس بزرگی است کسی به سراغ بررسی کتاب وی نمی رود و همه با اشاره به نامش این دلیل رامی پذیرند در صورتی که با بررسی دقیق تاریخ طبری درمی یابیم که وی چنین مطلبی را در کتابش نیاورده است .

اصولادر تاریخ طبری نوشته نشده که امام حسن عسکری فرزندی نداشته است.

2.زندگی امام زمان در عصر حاضر


وهابیون معتقدند ك چون ابن خلدون گفته درمورد امام مهدی ،هیچ حدیث صحیحی نداریم ، پس او هنوز به دنیا نیامده است . ابن خلدون 23 روایت و حدیث را راجع به حضرت مهدی جمع آوری کرده ، 19 مورد از آن ها را تضعیف نموده و گفته که این احادیث سند معتبر ندارند و آن ها را از حجت و حجیت انداخته ؛ در مورد 4 حدیث باقی مانده هم سكوت كرده و هیچ سخنی بیان نکرده است .

بايد دانست تمام احادیث موجود درباره حضرت مهدی محدود به همین تعداد نيست که با رد کردن آن ها توسط ابن خلدون بتوان گفت که حدیثی درمورد ولادت امام مهدی وجود ندارد . این امر حکایت از قضاوت نابه جای وهابیون دارد ، چون مسئله ای به اهمیت و گستردگی وجود امام مهدی را نمی توان با رد 23 حدیث توسط ابن خلدون انکار کرد، این در حالی است که فقط درکتب اهل سنت بیش از هزار حدیث درباره حضرت مهدی آورده شده است .

شیخ محسن عباد استاد دانشگاه مدینه این شبهه را که به ابن خلدون استناد می کند ، در مجله الجامعة الاسلامیه المدینه شماره 46 رد کرده و آورده است که ابن خلدون در شأن رد حدیث نیست ، او مورخ بوده و به فلسفه تاریخ و جامعه می پرداخته است؛ ولی محدث نبوده و حق نداشته در (جَرح ؟) و تعدیل حدیث وارد شود.

از طرف ديگروهابیون ادعا می کنند چون در دو کتاب مهم از صحاح سته یعنی صحیح بخاری و صحیح مسلم اسم حضرت مهدی ذکر نشده ، پس او هنوز به دنیا نیامده است؛ اما مگر این دو کتاب مرجع تمام احادیث جهان اسلام هستند در حالی كه در 4 كتاب دیگر اهل سنت این موضوع آمده است.
بخاری هم عصر امام زمان ، در قرن سوم و در زمانی می زیست و زمانی کتابش را نوشت که خفقان شدیدی حاكم بود.در چنین اوضاعی کاملا طبیعی است که بخاری نامی از امام مهدی در کتابش ذکر نکند . او نمی توانست علنا وجود ایشان را اعلام کنند ، چون در این دوران بنی عباس تأثیر مستقیم سوء در زندگی ائمه دارندو بخاری در این شرایط ونیر به دلیل این که کتابش از سوی حکومت متوقف یا سانسور نشود، هیچ اشاره ای به تولد امام مهدی ندارد .
بخاری در صحیح خود اشاره مستقیمی به نام امام مهدی و تولد ایشان ندارد ، اما به توصیف ایشان پرداخته است . وی در حدیثی ذکر می کند : عیسی بن مریم می آید و پشت سر امام ٍ امیرٍ اقتدا می کند . وی تعابیر امام و امیر به وصف امام مهدی پرداخته است ، هر چند که مستقیم نام ایشان را نیاورده است .
شارحان صحیح بخاری از جمله : عمدة القاری ، فتح الباری ، ابن حجر، ارشادالساری ، همه در شرح این کتاب نوشته اند که منظور بخاری از این تعبیر امام مهدی است ، اما چون نمی توانسته به دلیل شرایط نام صریح ایشان را ذکر کند ، به توصیف پرداخته است .

به هر حال با کمی مطالعه و بررسی آشکار می شود که دلایل وهابیون از روی تعصب و بدون پایه های علمی و مستند دینی و روایی است که هر فردی می تواند به این شبهات با دلایل قوی و محکم پاسخ دهد.
 
آخرین ویرایش:

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
وهابیت بازوی آمریکا در مبارزه با فرهنگ مهدویت است

وهابیت بازوی آمریکا در مبارزه با فرهنگ مهدویت است



رئیس بخش حدیث دانشگاه بین‌المللی آل‌البیت(ع) با اشاره به تلاش شبانه‌روزی فرقه وهابیت علیه شیعیان، این فرقه ضاله را بازوی آمریکا در مبارزه با فرهنگ اهل بیت و مهدویت دانست.

حجت‌الاسلام سید محمد حسینی قزوینی در همایش "مهدویت و وهابیت" به فعالیت‌های انحرافی فرقه وهابیت در جهان اشاره کرد و افزود: اگر جوانان وهابی به سرزمین‌های اسلامی سرازیر می‌شوند و هر روز فاجعه‌ای به بار می‌آورند، به دنبال از بین بردن تفکر شیعه هستند.

وی اضافه کرد: امروز تفکر و مبانی فکری وهابیت در حقیقت احیاکننده تفکر دودمان بنی‌امیه است، همان دودمانی که سال‌ها با اسلام جنگیدند.

وی خاطرنشان کرد: بنی‌امیه تمام تلاش خود را به کار برده‌اند تا نام اهل بیت را از زبان‌ها بیندازند و نام علی(ع) را از قاموس اسلام حذف کنند و امروز این تفکر بنی‌امیه در فرقه وهابیت و لیدرهای وهابی نمایان است.

حجت‌الاسلام حسینی قزوینی با بیان اینکه امروز به تعبیر امام راحل، وهابیت مروج اسلام آمریکایی و ابوسفیانی است، تصریح کرد: امروز فرهنگ اهل بیت در دل و جان مردم نفوذ کرده است و این مسئله برای وهابیت قابل تحمل نیست.

وی با اشاره به تخریب قبور اهل‌بیت به دست وهابیان، اظهار داشت: آنها با محل احیای تفکر اهل بیت مشکل دارند، نه با در و دیوار و گنبدهای حرم اهل بیت وقتی حرم عسگریین توسط وهابیون تخریب شد، لیدرهای وهابیت به طور علنی به یکدیگر تبریک می‌گفتند.
رئیس بخش حدیت دانشگاه بین‌المللی آل‌البیت(ع) بیان داشت: اگر وهابیت در گذشته، در مبارزه با فرهنگ اهل بیت، فقط به مباحث نظری و ایدئولوژی بسنده می‌کردند و با بیان لفظ مشرک و کافر برای شیعیان اکتفا می‌کردند، امروز پا را فراتر گذاشته و اعتقاد به اهل بیت و مهدویت را نشانه مشرک‌شدن شیعه و خروج از دین اسلام می‌دانند.

وی افزود: وهابیت به عنوان بازوی توانمند استکبار در مبارزه با فرهنگ اهل بیت فعالیت می‌کند.

وی با اشاره به برخی جنایات وهابیت برای حذف فرهنگ مهدویت، گفت: این افراد متعصب با کمک مالی عربستان و آمریکا، از هیچ جنایتی برای مبارزه با فرهنگ اهل بیت دریغ نمی‌کنند و با این جنایت‌ها می‌خواهند در دل شیعیان رعب و وحشت ایجاد کنند.

حجت‌الاسلام حسینی قزوینی ادامه داد: امروز تفکر مهدویت در دنیا به عنوان یک فرهنگ بالنده که روح مبارزه با مظاهر استکبار را در کالبد جوامع دنیا دمیده است، در حال گسترش است و استکبار جهانی از گسترش مهدویت زجر می‌کشد.

این استاد حوزه و دانشگاه با بیان اینکه فرقه وهابیت، تنها فرقه‌ای است که در راستای تحقق اهداف آمریکا فعالیت می‌کند، تصریح کرد: در حال حاضر این فرقه متعصب با در اختیار داشتن حدود 57 ماهواره و 40 هزار سایت اینترنتی، به صورت شبانه‌روز علیه شیعیان تبلیغ می‌کنند.

وی گفت: در یکی از سایت‌های مرتبط با وهابیت، حدود 30 هزار عنوان کتاب ضدشیعی قرار دارد.

حجت‌الاسلام حسینی قزوینی دفاع از فرهنگ اهل بیت را فقط منحصر به طلاب و استادان دانشگاه ندانست و گفت: امروز هیچ عذری برای ترک دفاع از اهل بیت نداریم.

وی گفت: وهابیت از نظر سرمایه علمی در رتبه زیرصفر قرار دارد و اگر جوان دانشجو، الفبای فرهنگ شیعه را به خوبی فراگیرد، از عهده بالاترین مقام علمی و مذهبی وهابیت برمی‌آید.

رئیس بخش حدیت دانشگاه بین‌المللی آل‌البیت(ع) در ادامه به اعتراض آیت‌الله مکارم شیرازی به فعالیت‌های انحرافی و ضدشیعی وهابیان و اعلام برپایی مناظره در رسانه‌های جهان از سوی این مرجع تقلید اشاره کرد و یادآور شد: وقتی وهابیان با موضع جدی آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی مواجه شدند، انواع فحش و ناسزا به این مرجع عالیقدر روا داشتند و این ناسزاگویی‌ها بهترین دلیل بر بطلان عقاید آنهاست.

وی بهترین شیوه مقابله با این گروه متعصب را اطلاع‌رسانی از جنایات و عقاید بطلان این فرقه دانست و افزود: اگر ماهیت وهابیت را در تضاد با اسلام و قرآن و عملکرد 200 سال اخیر و جنایات این فرقه را برای مردم بازگو کنیم، این شیوه بهترین روش برای دفاع از فرهنگ ناب اهل بیت است.

حجت‌الاسلام حسینی قزوینی بر ضرورت نشر فرهنگ اهل بیت تاکید کرد و بیان داشت: اگر فرهنگ اهل بیت را منتشر کنیم، به طور قطع مردم شیفته و دلباخته این فرهنگ می شوند.
در 20 سال اخیر پنج هزار برابر 15 قرن گذشته، جوانان تحصیلکرده و استادان دانشگاه از فرقه‌های وهابی و اهل سنت به مذهب شیعه روی آوردند.
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
«مهدویت از منظر وهابیت» در گفتگو با دکتر عصام العماد (قسمت دوم/ پایانی)

«مهدویت از منظر وهابیت» در گفتگو با دکتر عصام العماد (قسمت دوم/ پایانی)

جناب آقای دکتر العماد! آیا در منابع مورد استناد وهابیت، ذکری از زمان و مکان دقیق ظهور و یا سخنی از نشانه‌ها و علائم قطعی و ظنّی ظهور حضرت مهدی(عج) به میان آمده است؟ مسئله دیگر، همانگونه که شیعه معتقد به برخی از خروج‌های تمهیدی و ظهورهای مقدماتی ـ چه وجه مثبت آن مانند خروج سید حسنی و چه وجه منفی آن مانند خروج سفیانی و یمانی ـ است که قبل از ظهور نهایی واقع خواهند شد، آیا در مستندات وهابیت به ظهور چنین افرادی به عنوان تمهید و مقدمه ظهور منجی کل، تصریح شده است؟

به طور کل، اهل تسنن در کتاب‌های «الفتن»، «الملاحم و الفتن» و «اشراط‌الساعه» ـ مانند «اشراط الساعه» یوسف بن عبدالله بن یوسف الوابل ـ به صورت مستقل درباره شرایط ظهور و زمان و مکان آن، بحث کرده‌اند. آنها مکان ظهور را «مکه» می‌دانند؛ روایاتی هم دربارة علامات ظهور امام زمان(عج) نقل می‌کنند که به خروج و قتل نفس زکیه اشاره دارند. مسئله «یمانی» را به این صورت که شیعه مطرح می‌کند، ند‌ارند؛ بلکه به شخصی اشاره می‌کنند به نام قحطانی. به مسئله «سید خراسانی» هم اشاره کرده‌اند؛ مانند روایت «إذا سمعتم من المشرق ...» که برخی از اهل تسنن می‌گویند اشاره به سید خراسانی است که «از مشرق» یعنی از طرف ایران، خواهد آمد! منابع آنها اشارات دیگری هم دارند به مسائل متعددی چون جنگ‌های میان امام مهدی(عج) و منکران که در آخرالزمان به وقوع خواهد پیوست.
بنده معتقدم اگر بخواهیم دربارة علامات ظهور امام مهدی(عج) و بسیاری دیگر از مواردی که به صورت مشترک مطرح است، بحث علمی کنیم؛ مثلاً درباره تعبیر «الرایات السود؛ پرچم‌های سیاه» که هم در روایات اهل بیت آمده و هم در روایات اهل تسنن؛ باید گفت مسائلی که در منابع اهل تسنن به صورت کمرنگ اشاره شده اند، در متون شیعه به علت الگوبرداری از روایات اهل بیت، به شکل پررنگ، روشن و واضح آمده است. در گذشته بنده بحث علامات ظهور حضرت که در کتب اهل تسنن آمده است را خوب نمی‌فهمیدم؛ اما از هنگامی که به مجامع روایی شیعه مراجعه کردم، به علت وجود اهل‌بیت به عنوان مفسران و شارحان کلام رسول اکرم(ص)، مسئله برایم مفهوم ‌شد. اهل تسنن چون روایات رسول خدا را، بدون توجه به سخن شارحان آن، یعنی اهل بیت(ع)، نقل کرده‌اند، بسیاری مسائل برایشان واضح نیست و از این جهت، اعتقادات شیعه کاملتر، روشن‌تر و شفاف‌تر است. در حقیقت اهل تسنن از باب علم حضرت رسول(ص)، یعنی علی(ع) و اهل‌بیت(ع) وارد نشده‌اند.
چنانکه حضرتعالی اشاره ‌فرمودید، چندان اختلاف فاحش نظری میان فریقین، در بحث مهدویت نیست، اما سئوال این است که به هر حال این اختلافات جزئی هم ـ که از حیث منابع به وجود آمده‌اند ـ سبب بروز اختلافات فاحش عملی شده‌اند که متأسفانه در عرصه اجتماع شاهد آنیم؛ تا آنجا که برخی از مذاهب و فرق اسلامی، دیگر حتی مبانی نظری موجود خود را نیز تمکین نمی‌کنند؛ آیا این اختلافات، به اصل مهدویت خدشه و آسیب وارد نمی‌سازد؟

نه، من فکر می‌کنم اگر از مدخل نظری و جنبه علمی ـ منهای مسائل رسانه‌ای و سیاسی ـ وارد مسئله شویم، از این باب آسیبی متوجه اصل مسئله نخواهد شد. تا وقتی که گفتگوی علمی در دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه برقرار باشد، مشترکات هم خیلی زیاد خواهد بود. ولی متأسفانه وهابیت فکر می‌کنند، اگر اعتقادات امامیه را بپذیرند، ممکن است جوانان آنها شیعه شوند و این را شکست خود و پیروزی شیعه می‌دانند. پس مسئله بیشتر، سیاسی و مصلحت‌اندیشی‌های نابجاست. مثلاً ابن کثیر می‌نویسد: اصلاً شیعیان در قرن هشتم، مستضعف بودند؛ نه کشوری داشتند، نه امکاناتی و نه دولتی و حتی مورد توهین و تحقیر نیز واقع می‌شدند. وی سپس حقیقتی را اظهار می‌کند که به سبب آن، صدها و بلکه هزاران نفر، شیعه شدند. او هم در کتاب تفسیر و هم در کتاب تاریخ خود می‌نویسد: یهودیان و مسیحیانی که در زمان ما مسلمان می‌شوند، پس از اسلام آوردن، دوازده امامی می‌شوند! ـ الان شیعیان، دولتی به نام جمهوری اسلامی ایران دارند، تبلیغات دارند، رسانه دارند، امکانات دارند، اما آن زمان هیچ نداشتند. حتی شاید وجوهاتی هم به مرجع تقلید شیعه نمی‌رسید. در رابطه با شیعه و اعتقادات آنها کتاب‌های محدودی وجود داشت ـ ابن کثیر ادامه می‌دهد: علت اینکه تازه واردان به اسلام، شیعه می‌شوند، این است که آنها می‌گویند قبل از مسلمان شدن در منابع دینی خود، اعم از تورات و انجیل و دیگر کتب مقدس، دیده‌ایم که به این نکته تصریح شده که پس از پیامبر آخرالزمان، دوازده نفر به عنوان جانشین آن حضرت خواهند آمد! وقتی ما مسلمان می‌شویم، شما تنها رسول اکرم(ص) را به ما معرفی می‌کنید و از آن دوازده نفر خبری نیست! ابن کثیر در ادامه می‌نویسد: من هر کار کردم که آنها را قانع کنم تا از تشیع دست برداشته و به تسنن برگردند، قبول نکردند! ابن کثیر در پایان اعتراف می‌کند: هرچند خبر این دوازده نفر در کتاب‌های معتبر ما اهل تسنن مانند صحیح بخاری و مسلم و سنن ابن داود موجود است!
بنده پس از شیعه شدن، یک یهودی را ملاقات کردم که دقیقاً همان حرف و داستان ابن کثیر را تکرار می‌کرد. این یهودی، اول وهابی شد، بعد سنی شد و در آخر هم شیعه شد! من از او پرسیدم که چرا چنین کردی؟ او در جواب، همین حرف ابن کثیر را بیان کرد که من در منابع یهودیان و مسیحیان، خبر پیامبر آخرالزمان و دوازده جانشین پس از ایشان را دیده بودم؛ پس از اسلام آوردن از وهابیان آمریکا درباره این دوازده نفر پرسیدم. گفتند فقط ایرانی‌ها ‌و رافضی‌ها ‌این ائمه دوازده‌گانه را دارند. گفتم مرکز رافضی‌ها کجاست؟ گفتند: قم. من به قم رفته و آنجا شیعه شدم!
پس باید در حرف ابن کثیر تأمل کرد. خبر ائمه دوازده‌گانه نه تنها در منابع شافعی‌ها، حنفی‌ها، مالکی‌ها، وهابی‌ها، زیدی‌ها، اسماعیلی‌ها و ‌همه گروههای اسلامی ـ‌ با وجود اختلافات عمیق اعتقادی و افتراقات عدیده مکانی و زمانی ـ وجود دارد؛ بلکه در منابع یهودیان و مسیحیان نیز آمده است. این نشان‌دهندة حقانیت شیعه در مسئله مهدویت و معرفت امام زمان(عج) است.
پس چنانکه روشن شد، می‌توان گفت: سر سختی گروه‌هایی از اهل سنت در برابر مهدویت، علی‌رغم نص صریح تمام منابع، تنها جنبه سیاسی دارد؛ مثلاً وهابی‌های سعودی ‌فکر می‌کنند که اگر این حقیقت را بیان و یا تأیید کنند، به نفع ایران تمام خواهد شد و ایران از نظر سیاسی در یمن، عراق، لبنان، مراکش و دیگر کشورهای اسلامی موفق خواهد شد! پس نتیجه می‌گیرند برای اینکه تشیع یا به تعبیر آنها «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه، پا نگیرد، باید اعتقاد به امام زمان را خدشه‌دار کرد! اما به آنها باید گفت که: اعتقادات مهدوی که با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران، به وجود نیامد! انقلاب ایران تازه سی سال است که به وقوع پیوسته، در حالیکه ابن کثیر 650 سال قبل به این حقیقت اذعان نموده است! شما به ایران چکار دارید؟! شما بنگرید که رسول اکرم چه گفته است!
متأسفانه در مناطق اسلامی، فرهنگ دشمنی با ایران را رایج کرده‌اند و این دشمنی، به مهدویت هم که مورد اعتقاد ایرانی‌ها است، سرایت کرده! در حالی که اهل تسنن، مهدویت را بر اساس منابع خود باید از ضروریات دین بدانند؛ اما آنها متأسفانه از هر حربه‌ای، و لو به قیمت از بین بردن اعتقادات خود، برای نابودی دشمنانشان استفاده می‌کنند. و از همین روست که کتاب‌های متعددی به نام «افسانه مهدویت» تألیف می‌نمایند! در حالیکه اگر این اعتقاد، افسانه باشد، این افسانه در کتاب‌های وهابیت هم ریشه دارد! در کتاب‌های سنن ابی داود سیستانی، مسند احمد بن حنبل و همه منابع فرقه‌های چهارگانه اهل تسنن، موجود است. اگر چنین باشد، ما باید افسانه‌های دیگری هم داشته باشیم! در اینصورت، همه احادیث اسلامی، افسانه خواهند بود و جزء اساطیر محسوب می‌شوند!
جناب دکتر! همانگونه که مستحضرید در فرهنگ شیعه مسئله‌ای وجود دارد به نام «انتظار»؛ قائلیم که حتی خود امام زمان(ع) نیز بیش از هزار سال است که منتظر زمان ظهور است. تلقی امامیه از انتظار، مثبت و حرکت‌زا است! این باور به یک فرهنگ برای آنها تبدیل شده است و بر اساس آن حتی شعارهایی درست کرده‌اند مانند: «منتظر مصلح، خود باید صالح باشد» که این شعار خود زمینه ساز شعور و خودسازی خیل عظیم جوانان جامعه می‌شود. با این مقدمه، سئوال این است که مسئله «انتظار» از چه جایگاهی در مذاهب اهل تسنن، به ویژه در فرقه «وهابیت» برخوردار است؟ آیا همانند شیعه، به صورت یک فرهنگ عمومی و تأثیرگذار» بر ماهیت و روابط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها می‌باشد؟

مسئله انتظار به صورت کامل، آنگونه که در روایات ائمه اهل بیت(علیهم‌السلام) مطرح است، به علت دوری و محرومیت اهل تسنن از خاندان وحی، در نزد آنها مطرح نیست و بدیهی است که پویایی تلقی شیعه را نیز نخواهد داشت.
بنده به این نتیجه رسیده‌ام که ریشه همه ایرادهای وهابیت بر شیعه، در منابع خود آنهاست! اگر پیروان وهابیت با کمی دقت و بصیرت و بدون تعصب به کتب خود مراجعه نمایند، مسئله انتظار را خواهند دید؛ اگرچه بسیار کمرنگ‌تر از شیعه. در این زمانه، مسئله مدعیان مهدویت در جهان اهل تسنن، بسیار زیاد و حاد شده و این نشان دهندة آن است که مسئله انتظار در میان آنها ریشه دارد! بله، ادعای این مدعیان دروغین، دلیل بر این است که جامعه آنها منتظرند به گونه‌ای که گاهی به محض دیدن یک فرد مبارز و مؤمن، به راحتی او را مهدی آخرالزمان(عج) قلمداد می‌کنند! مانند همین «مهدی سودانی»، که او سیدی مؤمن و مجاهد بود که علیه انگلیس قیام کرد و هرگز هم ادعای مهدویت نداشت، اما چون سودانی‌ها دیدند اهل اصلاح، جهاد، تقوا، دعا و نیایش است، گفتند پس این همان مهدی موعود است! و دشمنان نیز برای اینکه او در مبارزه بر علیه استعمار به اهدافش نرسد، تهمت ادعای مهدویت را به او نسبت دادند. در سومار هم همینطور شد؛ یکی از سادات معروف آنجا را که علیه استعمار ایتالیا مبارزه می‌کرد، مهدی آخرالزمان دانستند. در مصر و حتی در میان وهابیت عربستان این مسائل فراوان است؛ مثلاً فردی به نام «محمد عبدالله» که در مکه بر علیه آل سعود قیام کرد را مهدی موعود نامیدند! شخصیت‌های متعددی از اهل تسنن را می‌بینید که در میان صحبت‌ها یا لابلای کتاب‌هایشان، ادعا می‌کنند که الآن زمان ظهور مهدی موعود است. بسیاری از علمای وهابی‌ ادعا می‌کنند که همة علائم ظهور حضرت، تحقق پیدا کرده و ممکن است که این زمان، زمان ظهور باشد. پس واقعاً مفهوم انتظار نزد اهل تسنن و وهابیت، به مانند شیعه، یک مفهوم مقدس است، ولی به علت برکات اهل بیت(ع)، این مسئله در مذهب امامیه، ابعاد بالاتر و عمیق‌تری می‌یابد.
در محیط شیعه کتب متعددی در مورد «فلسفه انتظار» نوشته شده و می‌شود؛ ولی متأسفانه در میان اهل تسنن، دیگر در مورد «فرهنگ و فلسفه انتظار» کتابی نمی‌نویسند؛ و حال آنکه هنوز در کتابهایشان، کلمه «منتظَر» را به اسم مهدی(عج)، ملحق می‌کنند و می‌نویسند: «المهدی المنتظر»! و وهابیان در عربستان سعودی کتاب‌های زیادی منتشر می‌کنند به عنوان «المهدی المنتظر»! اما آنها در همان حال به شیعه ایراد می‌گیرند که چرا منتظرند و چقدر از انتظار دم می‌زنند؟!
چنانکه مستحضرید در فرهنگ شیعه، منتظر واقعی، وظایفی بر عهده‌ دارد؛ یعنی هم از لحاظ روحی و معنوی باید آمادگی همیشگی خود را حفظ کند تا در صورت تشریف‌فرمایی حضرت، به موقع در رکابش قرار گیرد ـ و برای تحقق این امر توصیه می‌شود که مثلاً ادعیه وارده مانند دعای ندبه صبح جمعه، دعای سمات قبل از غروب جمعه و دیگر مناجات‌ها را فراموش نکند ـ و هم باید از دیگر وظایف اجتماعی و فرهنگی خود برای زمینه سازی فرج آن حضرت، غافل نشود! آیا در عصر غیبت این فرهنگ، ولو به صورت رقیق شده، در میان اهل‌ سنت وجود عینی و ملموس دارد؟ آیا آنها خود راموظف می‌دانند که در این رابطه وظایفی را بر عهده گیرند و کارهایی را جهت تسهیل یا تسریع در امر ظهور انجام دهند؟

بله، آنها هم مسئله انتظار را دارند، ولی به تعبیر شما، رقیق شده و کمرنگ‌تر از شیعه. نکته مهمی که نباید از آن غافل شد این است که دوری از امام علی(ع)، باعث ایجاد حقد و کینه‌ در دل می‌شود! اهل تسنن هم از برکت اهل بیت(ع) محروم شدند و هم نفوذی‌های دولتی ـ عباسی و اموی ـ با شگرد خاص خود توانستند معارفی که ائمه(ع) درباره مهدویت فرموده‌اند و فرقه‌های اهل جماعت از پذیرش آن اجتناب کرده‌اند را به نام خود و با قرائت دلخواه خود به مذاهب اهل تسنن تزریق نمایند!
عمده مشکلات مکتب خلفا در اعتقاد به مهدویت، امامت، خلافت و دیگر مسائل عقیدتی و فقهی و اخلاقی، همه ریشه در محرومیت آنها از معارف مکتب اهل بیت دارد.
یعنی شما میان اعتقاد یا عدم اعتقاد به مهدویت، با اعتقاد یا عدم اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و فرزندان گرامی ایشان(علهیم‌السلام)، ارتباط قائلید؟

بله، این ارتباط وثیق است و حتماً بی‌اثر نیست. من در کتاب‌های اخیر خود این بحث را مطرح کرده‌ام. بی شک اعتقاد به مهدویت با اعتقاد به ولایت علی‌ابن ابیطالب(ع) رابطه مستقیم دارد و وهابیون به علت عدم اعتقاد به ولایت علی(ع)، در اعتقاد به مهدویت شکست خورده‌اند. طبیعی است اگر من از اولین امام دور شوم، این انحراف به صورت هرمی شکل خواهد گرفت. گرچه شاید در ابتدا این شکاف عقیدتی چندان بزرگ نباشد، ولی در طول زمان، بزرگ‌تر خواهد شد و بنیان تمام اعتقادات ما را فرو خواهد ریخت. کسی که از اهل بیت دوری گزید، قطعاً از خیلی از مسائل محروم خواهد شد و این اقتضای محرومیت از اهل بیت است؛ چون بالاخره وقتی روایات اهل بیت در کتب و منابع آنها نیامد، بدیهی است که باعث می‌شود روایات دولتی و حکومتی و روایات سلاطین ظلمه، جایگزین آنها شود و مسائل مهمی چون اعتقاد به مهدویت، به صورت شفاف روشن نشود؛ چراکه نباید از یاد برد که حاکمان اموی و عباسی معتقدند که رهبران دینی امت هم می‌باشند!
اما کم‌کم با ناباوری متوجه شدند که بر اساس دیدگاه برخی از علمای اهل تسنن، مهدویت شیعه، همان مهدویت رسول اکرم(ع) است؛ ولی جسارت و آزادگی اعلام علنی آن را نداشتند. حتی الآن برخی متعصبان سنی و وهابی چون می‌بینند اسناد حقانیت شیعه، در صحاح شش‌گانه و نه‌گانه آنها ثبت است و یکی از علل عمده گرایش به تشیع در جهان تسنن را وجود همین روایات در منابع خود می‌دانند، بحث جدیدی به نام «اخبار الدخیله» را برای نجات و بی‌اثر نشان دادن این اسناد روایی مطرح می‌کنند! وهابی‌ها در این چند ساله کتاب‌ها و پایان‌نامه‌های دانشگاهی بسیاری با عنوان «ما ادخله الشیعه فی کتب السنّیه؛ آنچه که شیعه از روایات خود در کتب اهل سنت داخل کرده است»!! نوشته اند؛ در حالی که اولاً مسانید اینها کاملاً سنی است، ثانیاً به اعتراف بزرگان خودشان، شیعه آن زمان در اقلیت بوده و در استضعاف به سر می‌برده است! با استناد منابع خودشان شیعه در آن هنگام حاکم نبود بلکه محکوم بود، غالب نبود بلکه مغلوب بود، ظالم نبود بلکه مظلوم بود! با این وصف چگونه می‌توانستند روایات خود را در لابلای مهمترین کتب اکثریت سنی‌ و حاکم وارد کنند؟! البته این متعصبان، باز در جواب می‌گویند: گویا احادیث ائمة امامیه و احادیث مهدویت، توسط شیعیان نفوذی در کتب اهل تسنن وارد شده باشد! ولی این شبهه نیز خوشبختانه توسط بزرگان اهل تسنن جواب داده شده است. و جز عده معدود و محدودی، طرفدار ندارد.
بله، سئوالات جدّی بسیاری برای آنها پیش آمده است؛ مثلاً با خود می‌گویند: چگونه منابع ما بر اعتقاداتی از شیعه که آنها را قبول نداریم، صحه می‌گذارند؟! و یا می‌گویند: چگونه است که ما شیعیان زیادی را در سراسر جهان می‌شناسیم که حتی یک کتاب شیعه را هم نخوانده‌اند؛ بلکه تنها توسط کتب صحاح ستّه شیعه شده‌اند! پس متعصبان سنّی چون متوجه شدند که احادیث و منابع آنها، مروج تشیع است صلاح کار را در آن دیدند که منابع خود را هم زیر سؤال ببرند! ما نمی‌دانیم که این قصه به کجا منتهی می‌شود؟! شاید پس از این هم بخواهند نقش شیعه در تدوین قرآن را بررسی کنند و ادعا کنند که آیه تطهیر یا آیات ولایت و مباهله را شیعیان جعل کرده‌اند! به هر حال همة این مسائل، دلیل بر حقانیت شیعه است.
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
آقای دکتر، فرمودید که در طول تاریخ، مدعیان دروغین مهدویت در بین اهل سنت کم نبوده‌اند! شاید این انحراف، ریشه در اعتقاد آنها به «مهدویت نوعیه» داشته باشد!‌ ما شیعیان، اعتقاد به «مهدویت شخصیه» داریم و می‌گوییم، موعود آخرالزمان، شخصی است، به نام مهدی(ع) فرزند امام حسن عسکری(ع) از مادری به نام نرجس که در سال 255 هجری در سامرا به دنیا آمده و و و که با این ترتیب و با استناد به منابع معتبر، دیگر مشخصات شخصی حضرت، برای ما به روشنی مشخص شده است. آیا منابع اهل سنت ـ جدای از اعتقاد فرقه‌هایشان به تولد و یا عدم تولد حضرت ـ مشخص کرده‌اند که مهدی موعود چه کسی است؟ پدر و مادرش چه نام دارند؟ صفات و ویژگی‌های علمی و شخصی آن حضرت چیست؟ و آیا به طور خلاصه، اهل تسنن «مهدویت نوعیه» را قبول دارند یا« مهدویت شخصیه» را؟

بله، اکثر اهل تسنن، «مهدویت نوعیه» را قبول دارند. درست می‌گوئید، یکی از مشکلات بزرگ اهل تسنن در مبحث مهدویت، همین نکته است و این باعث شده که هم مدعیان دروغین زیاد شوند و هم هر مدعی، طرفداران زیادی برای خود پیدا کند. در حالی که در تشیع، چون اسم و دیگر مشخصات حضرت کاملاً معین است این آسیب، کمتر متوجه آنها می‌شود و این یکی از برکات تبعیت شیعه از اهل بیت(ع) است. جهان اهل تسنن نمی‌تواند تشخیص دهد و دلیل محکم بیاورد که این مدعی، دروغین است؛ چون در این باره، محک و میزان صحت سنجی دقیق دینی ندارند. آنها تنها منتظر یک منجی هستند! متأسفانه این یک مشکل اساسی و بزرگ در میان اهل تسنن است و الحمدلله، شیعیان از این مشکل دورند چون به تعبیر شما معتقد به «مهدویت شخصیه» هستند.
اتفاقاً در فرقه‌های منحرفی چون متصوفه که اصالتاً ماهیت غیرشیعی دارند، این انحراف یعنی اعتقاد به «مهدویت نوعیه» کاملاً مشهود است. اگرچه فرق صوفیه علی رغم ثبت تاریخی پیشینه بزرگان سلاسل آنها، در ادواری از تاریخ بنابر مصالحی، خود را منتسب به شیعه می‌کنند در حالیکه منابع موثق تاریخی گواه صادقند بر اینکه سلسله‌دارانی چون: احمد غزالی، بایزید بسطامی، ابوالحسن خرقانی، شبلی بغدادی، علاءالدوله سمنانی، عزیزالدین نسفی، منصور حلاج، نجم‌الدین کبری، اسماعیل قصری و و و همه سنی بودند، اما نکته قابل تأمل این است که وجه مشترک همه سلسله‌های صوفیه، اعتقاد به «مهدویت نوعیه» است! در طول تاریخ اسلام، بسیاری از بزرگان و اقطاب صوفیه در بزنگاه‌ها و سر فرصت، ادعای مهدویت کرده‌اند؛ مانند محمد نوربخش، بزرگ سلاسل معروفیه، نوربخشیه و ذهبیه که در زمان تیموریان چنین ادعایی کرد اما توسط امیر تیمور گورکانی دستگیر و ادب شد و تا مدتی مجبور به دست کشیدن از این گزافه‌گویی‌ها شد. این یک واقعیت اسفناک تاریخی است که اساس انحرافات فرقه‌هایی چون صوفیه، ریشه در مکتب خلفا دارد!

و اما مسئله دیگر؛ اعتقاد شیعه به این نکته است که حضرت صاحب الزمان(عج)، مصلح جهانی است و بالطبع پس از ظهور، اصلاحاتی اساسی انجام خواهد داد؛ آیا اهل تسنن نیز چنین اعتقادی دارند؟ لطفاً شکل‌گیری، کیفیت و ویژگی‌های «حکومت واحد جهانی حضرت مهدی(عج)» را بنابر منابع وهابیت توضیح داده و بیان فرمایید که آیا تحقّق این حکومت از راه معمول و متعارف صورت می‌گیرد و یا با معجزه و خرق عادت به وقوع می‌پیوندد؟ همچنین از این دیدگاه، اقدامات اصلاحی مصلح کل(عج) چه خواهد بود و سرانجام ایشان چه خواهد شد؟
بدیهی است این مسئله در منابع امامیه مفصل‌تر آمده باشد، ولی به هر حال بر اساس روایات متواتری که در این باره وجود دارد مانند: «یملأ الأرض قسطاً و عدلا کما ملئت ظلماً و جوراً» نشان ‌دهندة این است که آنها معتقدند امام زمان(عج) می‌آید تا عدل را در سراسر زمین بگستراند و ظلم و جور را از دنیا بردارد. پس به حکومت جهانی امام زمان و معاجز بزرگ ایشان مانند: گسترش عدالت، ندای آسمانی و خسف بیداء معتقدند. حتی در روایاتی از حضرت رسول اکرم(ص) نقل می‌کنند که وقتی حضرت مهدی تشریف فرما شود، «یبعث الله ملائکة تحرس مکه فی انفاقها»؛ یعنی وقتی حضرت مهدی بیاید، خداوند فرشتگانی می‌فرستد که «انفاق» مکه را نگهبانی کنند! بزرگان اهل تسنن، در طول صدها سال نمی‌دانستند که «نفق» یعنی چه؟ تا اینکه چند سال قبل، پادشاه عربستان در کوه‌های اطراف مکه، «نفق» یا همان «تونل» درست کرد! بعد از این اقدام تازه فهمیده‌اند نفق یعنی چه؛ که بنا بر این روایت اگر بخواهند راه مکه را ببندند، به دلیل کوهستانی بودن اطراف مکه، تنها کافی است تونل‌های آن را ‌بندند! این روایت می‌فرماید، در آخر الزمان وقتی سفیانی بخواهد به مکه حمله کند، ملائکه می‌آیند و در اطراف این تونل‌ها، از مکه نگهبانی و حراست می‌کنند.
پس اهل تسنن و به ویژه وهابیان عربستان معتقدند که شمار زیادی از علامات ظهور حضرت، به وقوع پیوسته‌ است و بر این باورند که حکومت امام زمان، حکومت عدالت و دارای معجزات متعدد خواهد بود. و همچنین عقیده دارند که هنگام ظهور، حضرت مسیح پشت سر امام زمان(ع) نماز خواهد خواند و این حرکت عیسی(ع) باعث گرایش مسیحیان به اسلام خواهد شد. مستندات زیادی درباره این مسائل، در منابع اهل تسنن، موجود است.
جناب دکتر! توصیه و راهکار شما جهت ارائه و عرضه بهتر معارف اهل بیت(ع) به اهل سنت، به ویژه در مسئله مهدویت، چیست؟

من معتقدم که روش عرضه، بسیار مهم است؛ مثلاً وقتی ما کتاب «غیبت نعمانی» یا «غیبت شیخ طوسی» یا «غیبت ابی زینب» و یا «اکمال‌الدین» شیخ صدوق را ورق می‌زنیم، می‌بینیم که خیلی از مسائل مهم مهدویت در این کتاب‌ها موجود است؛ امّا متأسفانه اهل تسنن و مخصوصاً وهابیت از آنها محرومند. بنده فکر می‌کنم، می‌توانیم این منابع مهم و راهگشا را با روش‌های نوین علمی و شیوه‌های جدیدی که مورد قبول آنها قرار می‌گیرد، عرضه کنیم. بالاخره ممکن است شخصی فلان دکتر را قبول نداشته باشد که به او توصیه پزشکی کند، ولی دکتری دیگر با همان تخصص را قبول داشته باشد؛ شما بهتر است که به دکتر معتمد آن شخص بگویید: این آقا شما را قبول دارد، شما لطفاً به او فلان توصیه پزشکی را بکنید!
من معتقدم با تغییر روش؛ مثلاً با عدم ذکر کتابها و منابع حساسیت برانگیز، می‌توانیم همین معالم و معارف اهل بیت را به اهل تسنن تزریق کنیم. من بحمدالله در کتاب «المنهج الجدید و الصحیح فی عرض غیبه المهدی علی الوهابیه»، سعی کردم از همین روش استفاده کنم؛ چون اهل تسنن و به ویژه وهابیت به نام‌های کتب شیعه حساسند و به محض رؤیت آنها، موضع می‌گیرند. یا همچنین اگر ما بتوانیم اشاراتی را از منابع اهل تسنن استخراج و همان معارف رقیق را با برجسته سازی در قالب منابع معتدل خودشان تزریق نماییم، پذیرش آن، خیلی بهتر صورت می‌گیرد. باید دانست که هدایت آنها بسیار مهم تر از، جدال و نزاع و خصام است؛ چون رسول اکرم(ص) هنگامی که امام علی(ع) را برای تبلیغ به یمن فرستاد، به ایشان فرمود: «لأن یهدی الله بک رجل خیر لک من الدنیا و مافیها؛ اگر تنها یک نفر توسط تو هدایت شود، بهتر است از دنیا و آنچه در آن است» همین توصیه در روایتی دیگر به این شکل آمده: «خیر لک مما طلعت علیه الشمس؛ بهتر است برای تو از هر چیزی که آفتاب بر آن بتابد» و یا «خیر لک من حمر النعم» آمده است.
پس واقعاً ما باید سعی کنیم، از روش‌های جذاب هدایتی استفاده نمائیم. اگر کتاب «غیبت نعمانی» بازنگری شود و برای ارائه به نسل امروز، با هیأتی جدید فصل‌بندی و بازنویسی گردد، بسیار مؤثرتر خواهد بود.
حضرتعالی مستحضرید که در این زمان، هجمه‌ گسترده‌ای به مفهوم و مصداق مهدویت در اینترنت، ماهواره، رسانه‌های پیشرفته جهانی، با پشتیبانی پیدا و پنهان قدرت‌های سلطه‌جو، در حال انجام است که متأسفانه آتش این فتنه را برخی از علمای مغرض وهابی شعله‌ورتر می‌کنند! تازه فتوای جواز ـ العیاذ بالله ـ توهین و لعن بر امام زمان را نیز صادر می‌کنند! جوان امروز ما هم، ناگزیر در معرض امواج این رسانه است و تا حدودی خوراک فکری و روحی خود را از همین شبکه‌های ارتباط جمعی می‌گیرد. دانشجو، بیشتر از این که گوش به ما بسپارد، چشم و گوش و ذهن خود را به اینترنت، فیلم و ماهواره می‌سپارد. حال با چنین وضعی، توصیه شما به استادان معارف دانشگاه‌ها درباره شیوه و متد طرح بحث مهدویت در کلاس، و یا نحوه برخورد استادان با سئوالات و شبهات جوانان دانشجو، چیست؟

با این اوضاع و احوالی که فرمودید و بنده نیز تصدیق می‌کنم، باز معتقدم اگر از منظر دیگر نگاه کنیم، در گذشته، مشکلات مهدویت به مراتب بیشتر از زمان حال بوده است؛ چون کتاب‌ها و منابع درجه اول جهان اسلام ـ اعم از شیعی، سنی و وهابی ـ به صورت محدود و معدودی گسترش یافته بودند و در واقع در دسترس عموم قرار نداشتند. ولی الان با ورود پدیده CD، ورود ماهواره و اینترنت و پس از راه اندازی چاپخانه‌ها و انتشارات‌های بزرگ و تبدیل جهان به دهکده، همه و همه، باعث شده که استدلالات گذشتگان تمام فرقه‌های اسلامی در اثبات مهدویت، به راحتی در جهان گسترش یابد. الآن دیگر حرف‌هایی که مثلاً زمانی امام فخرالدین رازی در کنج کتابخانه شخصی خود درباره مهدی موعود(عج) نوشته بود، در قالب یک لوح به دست همه و از جمله وهابی‌ها رسیده است! یا مثلاً حرفی که امام طبری، فارغ از ملاحظات سیاسی این زمان وهابیت، درباره مهدی آخرالزمان گفته و یا سخنان مهمی که امام ابن حزم‌اندلسی در‌ اندلس، به هنگام شرح روایات اهل تسنن در مورد حضرت مهدی به ثبت رسانده، و یا سخنان امام شافعی یا امام ابوداود سجستانی و حتی ابن تیمیه، که در طول حیات خود، در پنهان‌ترین زاویه‌ها و در کنج کتابخانه‌های شخصی خود نوشته بودند، که اتفاقاً مطابق با اعتقادات اصیل شیعه در مبحث مهدویت بوده است را الان همه اهل تحقیق و نظر در اختیار دارند. همه تصدیق می‌کنند که در آن زمان، امکان اتصال بین علماء و دانشمندان هم از نظر مکانی و هم زمانی وجود نداشت و آنها کاملاً منفک از یکدیگر بودند پس امکان وقوع تبانی و توطئه از جانب آن علماء کاملاً منتفی است. بدیهی است که اگر امام فخرالدین رازی در این رابطه چیزی گفته حتماً امام سمرقندی از آن بی‌اطلاع بوده و یا امام صنعانی در یمن چیزی گفته که امام‌اندلسی نمی‌دانسته است؛ ولی در قرن بیست و یکم همه آن افکار، گفته‌ها و نوشته‌ها توسط یک CD به هم وصل می‌شوند و در کنار هم قرار می‌گیرند و دست محقق برای استدلال و نتیجه گیری باز می‌شود. پس واقعاً عجیب است در قرن معاصر، یعنی قرن امکانات، که واقعاً مصداق بارز «سنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛(فصلت/53) هست، دیگر کسی در مصداق موعود آخرالزمان یا در مهدویت شخص آن حضرت که امام محمد ابن الحسن العسکری(ع) است و مادرش نرجس خاتون بوده و چهار نایب خاص داشته، شک کند!! آیا در قرن بیست و یکم و پس از تبدیل شدن جهان به یک دهکده، چون مشاهده می‌کنیم که حرف همه آن دانشمندان در زمان‌ها و مکان‌های مختلف، در مورد موعود آخر الزمان یکی بوده و مصداق گفته‌های آنها یک نفر است، پس باید شک ‌کنیم که در این موضوع توطئه‌ای جمعی صورت گرفته است؟! چگونه در زمانه عدم امکانات، امکان وقوع چنین توطئه‌ای گسترده، وجود داشته است؟! این واقعاً چیزی جز لجاجت و تعصب نیست. اگر وهابیت یا اهل تسنن یا برخی شیعیان سنی زده و وهابی زده که این حرف‌ها را تکرار می‌کنند، در قرن نوزدهم و هیجدهم و یا قبل از آن می‌زیستند، حرفی نبود؛ اما الان و در قرن بیست ویکم، انسان تنها کافی است در سایت جستجوگر گوگل کلمه «مهدی» را تایپ کند، تا تمام دلایل مهدویت را یکجا جمع ببیند!
دلایل مهدویت از دیدگاه شیعه فوق العاده زیاد است. بنده معتقدم همانگونه که بحث «معجزات علمی قرآن» در قرن اخیر مطرح شده است، بحث «معجزات علمی مهدویت» نیز در این قرن، مطرح است؛ چون اهل‌بیت(ع) حامی و حامل واقعی معارف قرآن و همسنگ آن است و به همان مقدار که در کشفیات قرن بیستم، از قرآن افزوده شده است، به همان میزان به ادلّه و شواهد وجود امام مهدی(عج) افزوده شده است؛ چراکه هیچ‌گاه، بر اساس تعبیر رسول اکرم(ص)، میان امام مهدی(عج)، و قرآن جدایی نخواهد افتاد.
جناب دکتر عصام العماد! جهت حسن ختام این گفتگو، از شما می‌خواهم که خاطره‌ای از ره یافتن و استبصارتان، هدیه خوانندگان معارف بفرمایید.

مهمترین خاطره و نکته زندگی ‌من، مسئلة استبصار و شیعه شدنم می‌باشد. چون روزی که شیعه شدم، حقانیت امام مهدی(عج) را به همان مفهوم «مهدویت شخصیه» مورد نظر اهل بیت(ع)، فهمیدم. این خود برای من مهمترین خاطره ای است که تا روز مرگ هم آن را فراموش نخواهم کرد. احساس می‌کنم که اگر آن را فراموش کنم، خدا را ناسپاسی کرده‌ام؛ چون امام صادق(ع) در تفسیر آیه مبارکه «لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(تکاثر/8) می‌فرمایند مهمترین سؤال از شما در روز بازپسین، سئوال از ولایت ما اهل بیت(ع) است.
امیدوارم که ان شاءالله، روزی همة مسلمانان جهان، حقایق و معارف واقعی اهل بیت(ع) را آنگونه که قرآن کریم در آیات مباهله، تطهیر، ولایت و دیگر آیات و آنگونه که رسول اکرم(ص) در احادیث ثقلین، سفینه، منزلت و دیگر روایات ذکر کرده‌اند، به صورت کامل درک کنند و از تفسیر و تأویل نابجا و تحریفات وزارت اطلاعات اموی و عباسی که سعی در مصادره قرآن و سنت نبوی(ص)، به نفع سیاست‌های دنیوی خود داشتند، بپرهیزند و براساس تحقیق و دوری از تعصب، حقیقت واقعی انوار اهلبیت را دریافت نمایند. من فکر می‌کنم که بهترین نعمت خداوند برای ما همین مذهب «امامیه اثنی عشریه» است که باید به صورت علمی و به دور از تعصبات مذهبی و نسبی ـ که تفکر اعراب جاهلی بوده است ـ و براساس آیه «فَبَشِّرْ عِبَادِی * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ»(زمر/17و18) به بررسی و شناخت حقایق آن پرداخت. و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.
سوتیتر

ـ اهل تسنن در کتاب‌های «الفتن»، «الملاحم و الفتن» و «اشراط‌الساعه»، درباره شرایط ظهور و زمان و مکان آن، بحث کرده‌اند. آنها مکان ظهور را «مکه» می‌دانند؛ روایاتی نقل می‌کنند که به خروج و قتل نفس زکیه اشاره دارند. مسئله «یمانی» را به شکل شیعه ند‌ارند؛ بلکه به شخصی اشاره می‌کنند به نام قحطانی. در روایاتشان به «سید خراسانی» هم اشاره شده است.
ـ بنده پس از شیعه شدن، یک یهودی را ملاقات کردم که دقیقاً همان حرف‌های ابن کثیر را می‌زد. این یهودی، اول وهابی شد، بعد سنی شد و در آخر هم شیعه شد! من علت را از او پرسیدم. او در جواب، سخن ابن کثیر را بیان کرد که در منابع یهودیان و مسیحیان، خبر پیامبر آخرالزمان و دوازده جانشین پس از ایشان را دیده بودم؛ پس از اسلام آوردن از وهابیان آمریکا درباره این دوازده نفر پرسیدم. گفتند فقط رافضی‌ها ‌این ائمه دوازده‌گانه را دارند. گفتم مرکز رافضی‌ها کجاست؟ گفتند: قم. من به قم رفته و شیعه شدم!
ـ سر سختی گروه‌هایی از اهل سنت در برابر مهدویت، علی‌رغم نص صریح منابع آنها، تنها جنبه سیاسی دارد؛ مثلاً وهابی‌های سعودی ‌فکر می‌کنند که اگر این حقیقت را بیان کنند، به نفع ایران تمام خواهد شد و ایران از نظر سیاسی در کشورهای اسلامی موفق خواهد شد! پس نتیجه می‌گیرند برای اینکه «هلال شیعی» به رهبری ایران در منطقه، پا نگیرد، باید اعتقاد به امام زمان را خدشه‌دار کرد!
ـ بنده به این نتیجه رسیده‌ام که ریشه تمام ایرادهای وهابیت به شیعه، در منابع خود آنهاست! اگر پیروان وهابیت به کتب خود مراجعه نمایند، مسئله انتظار را خواهند دید؛ هرچند بسیار کمرنگ‌تر از شیعه. مسئله مدعیان مهدویت در جهان اهل تسنن، بسیار زیاد و حاد شده و این نشان دهندة آن است که مسئله انتظار در میان آنها ریشه دارد!
ـ برخی از متعصبان سنی و وهابی چون می‌بینند اسناد حقانیت شیعه، در صحاح شش‌گانه و نه‌گانه آنها ثبت است و یکی از علل عمده گرایش به تشیع را وجود همین روایات می‌دانند، برای بی‌اثر نشان دادن این اسناد، بحث جدیدی را با عنوان «ما ادخله الشیعه فی کتب السنّیه؛ آنچه که شیعه از روایات خود در کتب اهل سنت داخل کرده»!! مطرح می‌کنند؛ چون سئوالات بسیاری برای پیروان آنها پیش آمده؛ مثلاً می‌گویند: چگونه شیعیان زیادی در سراسر جهان هستند که تنها توسط کتب صحاح ستّه شیعه شده‌اند!
ـ با این اوضاع و احوال، باز معتقدم، در گذشته مشکلات مهدویت به مراتب بیشتر از این زمان بوده است؛ چون منابع درجه اول اسلامی در دسترس عموم قرار نداشت؛ اما الان با ورود پدیده CD، ورود ماهواره و اینترنت و پس از راه اندازی چاپخانه‌ها و انتشارات‌های بزرگ و تبدیل جهان به دهکده، همه و همه، باعث شده که حرف‌های بزرگان اهل سنت مانند امام فخر رازی، امام طبری، امام ابن حزم‌اندلسی و یا سخنان امام شافعی یا امام ابوداود سجستانی و حتی ابن تیمیه، که در طول حیات خود، در پنهان‌ترین زوایا و در کنج کتابخانه‌های شخصی و فارغ از ملاحظات سیاسی این زمان وهابیت، درباره مهدی آخرالزمان گفته و نوشته بودند، به سهولت در دسترس جهانیان قرار گیرد.

پدیدآورنده: سید مجتبی مجاهدیان
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
اخرین دست گل حضرات هم که قتل عام مردم بیگناه بحرین است.
خدا نابودشون کنه.
 

royan aria

عضو جدید
تاپیکت خیلی جامع و جالب بود
ممنون که اینقدر اهمیت میدید
تشکرهام وسطش تمام شد
شرمنده:redface:
 
بالا