طرف دیگر طناب
طرف دیگر طناب
روزی نویسنده یک مجله توریستی و دخترش می*خواستند در مورد نوع کاری که آن روز انجام می*دهند، تصمیم گیری کنند. از آنجا که پدر می*دانست دخترش به بازی بیس*بال علاقه*مند است، از او پرسید: "دوست داری بازی رنجرهای تگزاس را تماشا کنی؟"
دختر پاسخ داد: "نه خیلی ممنون پدر"
پدر با تعجب پرسید: "چرا نه؟"
دختر پاسخ داد: "زیرا ترجیح می*دهم در آنطرف طناب باشم."
پدر در حالی که به دخترش خیره شده بود سعی کرد منظور او را از این حرف بفهمد. زیرا می*دانست که دخترش عاشق بازی بیس*بال است. پس منظور او از اینکه می*خواهد در آن طرف طناب باشد چیست؟
آیا این یکی از اصطلاحات جدید جوانان بود؟ تصمیم گرفت از دخترش این مسئله را سؤال کند.
دختر پاسخ داد: "یادتان هست که پارسال تابستان من و خواهر کوچکترم به تماشای فیلم برداری فیلم دالاس رفتیم؟"
پدر سر خود را تکان داده و منتظر بقیه داستان شد.
دختر اینگونه ادامه داد که جهت دور نگهداشتن تماشاچیان از صحنه، طنابی به دور آنجا کشیده بودند و او به همراه تماشاچیان آنطرف طناب ایستاده بود و ناظر رفت و آمدهای سریع کارکنان صحنه بود. آنروز بسیار هوا گرم بود و همه از جمله بازیگران در زیر نورافکن*ها از شدت گرما عرق می*ریختند و از آن روز به بعد او تصمیم می*گیرد که اگر زمانی حق انتخاب داشته باشد، به جای اینکه ناظر انجام کارهایی باشد، خود مشغول انجام دادن آن کارها باشد. نهایتاً صحبتهای خود را اینگونه جمع بندی کرد: "ترجیح می*دهم به جای اینکه شاهد بازی بیس بال باشم، مشغول بازی بیس بال باشم"
بدین گونه دختر متوجه دو نیرو در زندگی می*شود، فعال و منفعل. اگر چه تماشا کردن بسیار لذت بخش است، ولی لذت واقعی شرکت کردن در بازی زندگی است. منفعل بودن به نوعی طفره رفتن و تعلل می*باشد و انسان نیز به سادگی به این مرحله عادت کرده و وابسته به آن می*شود. قطع وابستگی حاصل از این تعلل بسیار مهم است، زیرا روح را از قید جهان*های پایین رها می*سازد. سعی من در این است که بدین وسیله به شما الهامی*جهت چگونه زیستن و لذت بردن از زندگی بدهم.
درست است که گاهی گرفتاری*هایی پیش می*آید، ولی این هم جزو بازی است. شما به عنوان روح، دینی به خود دارید، و آن هم شرکت در تجربه*ی "زندگی کردن" و دریافت غنی*ترین و کامل*ترین تجارب است.
طرف دیگر طناب
روزی نویسنده یک مجله توریستی و دخترش می*خواستند در مورد نوع کاری که آن روز انجام می*دهند، تصمیم گیری کنند. از آنجا که پدر می*دانست دخترش به بازی بیس*بال علاقه*مند است، از او پرسید: "دوست داری بازی رنجرهای تگزاس را تماشا کنی؟"
دختر پاسخ داد: "نه خیلی ممنون پدر"
پدر با تعجب پرسید: "چرا نه؟"
دختر پاسخ داد: "زیرا ترجیح می*دهم در آنطرف طناب باشم."
پدر در حالی که به دخترش خیره شده بود سعی کرد منظور او را از این حرف بفهمد. زیرا می*دانست که دخترش عاشق بازی بیس*بال است. پس منظور او از اینکه می*خواهد در آن طرف طناب باشد چیست؟
آیا این یکی از اصطلاحات جدید جوانان بود؟ تصمیم گرفت از دخترش این مسئله را سؤال کند.
دختر پاسخ داد: "یادتان هست که پارسال تابستان من و خواهر کوچکترم به تماشای فیلم برداری فیلم دالاس رفتیم؟"
پدر سر خود را تکان داده و منتظر بقیه داستان شد.
دختر اینگونه ادامه داد که جهت دور نگهداشتن تماشاچیان از صحنه، طنابی به دور آنجا کشیده بودند و او به همراه تماشاچیان آنطرف طناب ایستاده بود و ناظر رفت و آمدهای سریع کارکنان صحنه بود. آنروز بسیار هوا گرم بود و همه از جمله بازیگران در زیر نورافکن*ها از شدت گرما عرق می*ریختند و از آن روز به بعد او تصمیم می*گیرد که اگر زمانی حق انتخاب داشته باشد، به جای اینکه ناظر انجام کارهایی باشد، خود مشغول انجام دادن آن کارها باشد. نهایتاً صحبتهای خود را اینگونه جمع بندی کرد: "ترجیح می*دهم به جای اینکه شاهد بازی بیس بال باشم، مشغول بازی بیس بال باشم"
بدین گونه دختر متوجه دو نیرو در زندگی می*شود، فعال و منفعل. اگر چه تماشا کردن بسیار لذت بخش است، ولی لذت واقعی شرکت کردن در بازی زندگی است. منفعل بودن به نوعی طفره رفتن و تعلل می*باشد و انسان نیز به سادگی به این مرحله عادت کرده و وابسته به آن می*شود. قطع وابستگی حاصل از این تعلل بسیار مهم است، زیرا روح را از قید جهان*های پایین رها می*سازد. سعی من در این است که بدین وسیله به شما الهامی*جهت چگونه زیستن و لذت بردن از زندگی بدهم.
درست است که گاهی گرفتاری*هایی پیش می*آید، ولی این هم جزو بازی است. شما به عنوان روح، دینی به خود دارید، و آن هم شرکت در تجربه*ی "زندگی کردن" و دریافت غنی*ترین و کامل*ترین تجارب است.