من با خاطرات تو زنده خواهم ماند

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]این روزها..مدام آن روزها را بخاطر می آورم[/FONT]
[FONT=&quot]یادم می آید آن روزها تمام راه های کوتاه را زود به انتها می رساندم[/FONT]
[FONT=&quot]تا که شاید زودتر به سر در خیال [/FONT][FONT=&quot]"او" [/FONT][FONT=&quot]آغوش بگشایم[/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]دیشب در خواب تو را دیدم[/FONT]
[FONT=&quot]با همان لبخند همیشگی ات بر لب[/FONT]
[FONT=&quot]با همان نگاه پر معنا و پنهانی ات[/FONT]
[FONT=&quot] با همان دلوشه های زیر کانه ات[/FONT]
[FONT=&quot]با همان پریشانی چشمانت[/FONT]
[FONT=&quot]مهربان بودی ای یار![/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]فکر می کنم خیلی دلم بستنی با همان طمع های همیشگی را می خواهد!![/FONT]
[FONT=&quot]شاه توت سیب ترش قهوه[/FONT]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] شب که می شود مدام گوشه ای می نشینم و چشمانم را تنگ تر و تنگ تر می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]مدام دستانم را در میان موهایم می غلتانم و به "او" می اندیشم[/FONT]
[FONT=&quot]به "او" که تمام دوست داشتن هایم را جلا می بخشد[/FONT]
[FONT=&quot]باز هم یک شب دیگر ..[/FONT]
[FONT=&quot]یک دلتنگی دیگر[/FONT]
[FONT=&quot]یک آرزوی دیگر[/FONT]
[FONT=&quot]باز هم یک شب دیگر![/FONT]
[FONT=&quot]گاه در این ساعت ها عجیب سرشار از "او" می شوم[/FONT]
[FONT=&quot]گرمایش را در تمام وجودم حس می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]گاه در خیال تا کهکشان ها با "او" پر می کشم[/FONT]
[FONT=&quot]و درست در لابلای این لذت ها[/FONT]
[FONT=&quot]به یادم می آید که چقدر دور است از من و تمناهایم![/FONT]
[FONT=&quot]چقدر هم نزدیک است به تمام هیجان ها وخیالاتم!![/FONT]
 
آخرین ویرایش:

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]و شب برایم شروع تمام تمنا های دست نیافته است[/FONT]
[FONT=&quot]کاش می دانستی[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز

[FONT=&quot]وقتی ادم های یک رابطه آدم های تلافی می شوند یعنی ان رابطه دارد به قهقرای خود می کشد ..همین کافیست برای تمام نگفته هایمان

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های گذشت و فراموشی تلخی ها می شوند یعنی ان رابطه دارد به اوج لحظه هایش می رسد ..همین کافیست برای تمام دوست داشتن هایمان

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های "داد زدن" می شوند یعنی آن رابطه دارد به انسداد خود می کشد ..همین کافیست برای تمام فاصله هایمان.

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی ادم های یک رابطه ادم های گذشته هایشان می شوند یعنی آن رابطه دارد به حال آدم ها می مالد!همین کافیست برای سادیسم و مازوخیسم بازی هایمان.

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی ادم های یک رابطه آدم های فراموشی می شوند یعنی ان رابطه دارد به مرگ لحظه هایش کشیده می شود ..همین کافیست برای تمام تنهایی هایمان.[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های وراجی های عاشقانه می شوند یعنی ان رابطه دارد به جاهای خوبی می کشد(همان خودارضایی های روحی منظورم هست) ..همین کافیست برای تمام خر شدن هایمان دوباره مان.[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی ادم های یک رابطه آدم های بی حوصله شدن می شوند یعنی آن رابطه دارد به نق ونوق زدن هایش می رود ..همین کافیست برای کنار کشیدن هایمان .[/FONT]
[FONT=&quot]
[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های خیانت می شوند یعنی آن رابطه دارد به باتلاق احساساتش می رسد ..همین کافیست برای انجماد انسانیتمان.[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی ادم های یک رابطه آدم های به ارگاسم رسیده می شوند یعنی ان رابطه دارد به اوج ارتداد و خیانت و فراموشی ومرگ خود می کشد ..همین کافیست برای خفه کردن تمام تمناهایمان.

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های توجیه کردن می شوند یعنی ان رابطه زیر پوستی دارد به انحطاط می کشد همین کافیست برای تمام نق زدن هایمان.

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های تکراری می شوند یعنی ان رابطه به ارگاسم روانی اش رسیده است ..همین کافیست برای خیانت های پنهانی مان
.[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های جا زدن می شوند یعنی اساسا آن رابطه ..هیچی نبوده..همین کافیست برای تمام زیر سوال بردن هایمان.

[/FONT]
[FONT=&quot]وقتی آدم های یک رابطه آدم های واقعی می شوند یعنی آن رابطه اساسا به انزوا کشیده شده است ..همین کافیست برای توجیه تمام خزعبلات دیگر .
"خودم"
[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه ی روابط و همه انسانها می توانند برای یک فرد مفید باشند اگر هدف تعالی روح باشد

خدایا ، آنان که به من بدی کردند مرا هوشیار کردند
آنان که از من انتقاد کردند به من راه و رسم زندگی آموختند
آنان که به من بی اعتنایی کردند به من صبر و تحمل آموختند
آنان که به من خوبی کردند به من مهر و وفا آموختند
پس خدایا ، به همه اینان که باعث تعالی دنیا و آخرت من شدند ، خیر و نیکی برسان:warn:
[SIZE=+0]شهید دکتر مصطفی چمران[/SIZE]
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
دير است ديگر
بگذار برای وقتی که از آنجا به خانه برگشتيم
باد شمال می‌گويد
نَم‌نَمِ بارانی که بيايد
همه‌ی دنيا مال خودمان می‌شود،
حتی شب‌پَره، خَطمی، ماه
ارغوان و عطرِ هر چه خوشست بيايد،
بگذار همسايه‌ها
خوابِ يک انارِ نو رسيده ببينند
چه عيبی دارد!؟
ما که راهِ دور باغ‌های بالا را
بهتر از هر کبوتری بلديم
پس نگرانِ چه هستی؟!
هوا خوش است
من از خورجينِ ماه
مشتی گندم و ترانه برداشته‌ام
تو هم برای پيراهنت
تکمه‌ی کوچکی از خوابِ ستاره بچين،
حيف است اين همه حرف باشد وُ
از تو و ترانه و روشنايی نباشد!
باد شمال
هميشه از سمتِ شمال می‌وزد،​
گول نخوری
سید علی صالحی
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
به خدا من خسته‌ام
خيلی دلم می‌خواهد از اينجا
به جانب آن رهاییِ آرامِ بی دردسر برگردم،
آيا تو قول می‌دهی
دوباره من از شوقِ سادگی ... اشتباه نکنم!؟
...سيد علی صالحی
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجيب است، بعد از اين همه سال
همين که باز اسمِ دريا می‌آيد
يک طوری بفهمی نفهمی ... گريه‌ام می‌گيرد.
ببينم، تو دلتنگ دريا نمی‌شوی؟!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
روباه گفت:بیا و من و اهلی کن
آدم ها فقط از چیزهایی که اهلی می کنن می توانند سر در بیاورند آدم ها دیگر برای سر در اوردن از چیزها وقت ندارند
همه چیز را حاظر از دکان ها می خرند اما چون دکانی نیست که دوست معامله کند آدم ها مانده اند بی دوست!
راهش اینست که خیلی حوصله کن


شازده کوچولو برگشت پیش روباه ..
گفت خدانگه دار!
روباه گفت ..خدانگهدار!اما رازی که گفتم خیلی ساده است
"جز با دل هیچی را چنان که باید نمی توان دید نهاد را چشم سر نمی بیند"
ارزش گلِ تو به اندازه عمریست که به پاش صرف کردی
...روباه گفت انسان ها این حقیقت را فراموش کرده اند اما تو نباید فراموشش کنی
تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلیش کرده ای مسئولی
تو مسئول گلت هستی
شازده کوچولو تکرار کرد "من مسئول گلم هستم"
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه کسی گلی رو دوست داشته باشه که تو کرور ها و کرور ها ستاره فقط یکدونه از اون هست برای احساس خوشبختی همینقدر بسشه که نگاهی به اون همه ستاره بندازه و با خودش بگه :
گل من یه جایی میون اون ستاره هاست
"شازده کوچولو"
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
به یاد داشته باش که یک مرد ، عشق را پاس می دارد، یک مرد هر
چه را که می تواند به قربانگاه عشق می آورد ، آنچه فداکردنی است فدا می
کند ، آنچه شکستنی است می شکند و آنچه را که تحمل سوز است تحمل می کند؛
اما هرگز به منزلگاه دوست داشتن به گدایی نمی رود


زنده یاد نادر ابراهیمی
 

sweetest

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو زخاطرات من
دلم عجیب مرده است
دگر دعا نکن مرا
که از خدا خورده است
برو ز خاطرات من
چه زود رنگ غم شدی
ز صفحه ی خیال من
نه رفته ای نه کم شدی
برو ز خاطرات من
به ذهن تو خطور کرد...
مگر دلت ز سنگ بود؟؟؟
که از دلم عبور کرد
برو ز خاطرات من
نه عشق سهم من نشد
امان ازین حواس پرت
دچار شک و ظن نشد ...

 

zhilamo

عضو جدید
حرفهاي ما هنوز ناتمام...
تا نگاه مي کني
وقت رفتن است

بازهم همان حکايت هميشگي !
پيش از آنکه با خبر شوي
لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود
ای دریغ و حسرت همیشگی ...
ناگهان
چقدر زود
دير مي شود!
 

nazila65

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot] شب که می شود مدام گوشه ای می نشینم و چشمانم را تنگ تر و تنگ تر می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]مدام دستانم را در میان موهایم می غلتانم و به "او" می اندیشم[/FONT]
[FONT=&quot]به "او" که تمام دوست داشتن هایم را جلا می بخشد[/FONT]
[FONT=&quot]باز هم یک شب دیگر ..[/FONT]
[FONT=&quot]یک دلتنگی دیگر[/FONT]
[FONT=&quot]یک آرزوی دیگر[/FONT]
[FONT=&quot]باز هم یک شب دیگر![/FONT]
[FONT=&quot]گاه در این ساعت ها عجیب سرشار از "او" می شوم[/FONT]
[FONT=&quot]گرمایش را در تمام وجودم حس می کنم[/FONT]
[FONT=&quot]گاه در خیال تا کهکشان ها با "او" پر می کشم[/FONT]
[FONT=&quot]و درست در لابلای این لذت ها[/FONT]
[FONT=&quot]به یادم می آید که چقدر دور است از من و تمناهایم![/FONT]
[FONT=&quot]چقدر هم نزدیک است به تمام هیجان ها وخیالاتم!![/FONT]
یعنی این روزها باز نوشته هام حالو هوای "او"ی قصه هام رو داره ..
این روزها ..این روزهای لعنتی ...
 

zeinab68

عضو جدید
کاربر ممتاز
بي تو، مهتاب‌شبي، باز از آن كوچه گذشتم،

همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،

شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.



در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد

باغ صد خاطره خنديد،

عطر صد خاطره پيچيد:



يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم

پر گشوديم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتيم

ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.



تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.

من همه، محو تماشاي نگاهت.



آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشة ماه فروريخته در آب

شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ



يادم آيد، تو به من گفتي:

- ” از اين عشق حذر كن!

لحظه‌اي چند بر اين آب نظر كن،

آب، آيينة عشق گذران است،

تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،

باش فردا، كه دلت با دگران است!

تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!



با تو گفتم:‌” حذر از عشق!؟ - ندانم

سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،

نتوانم!



روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،

چون كبوتر، لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“



باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم

تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم، نتوانم! “



اشكي از شاخه فرو ريخت

مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...



اشك در چشم تو لرزيد،

ماه بر عشق تو خنديد!



يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم

پاي در دامن اندوه كشيدم.

نگسستم، نرميدم.



رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌هاي دگر هم،

نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،

نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...



بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم!
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتی می آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
كه لذت باران های بی هنگام را می بَرد!
گفتی می آیی
و یاد تمام روزهایی افتادم
كه بیهوده چتر برداشته بودم!
 

kajal4

عضو جدید
کاربر ممتاز
این روزها دلم که می گیرد
نگرانت می شوم
و می دانم اینهمه ابر را
برای قشنگی گوشه ی آسمان نگذاشته اند...
 

arezo.d

عضو جدید
بگذار که در حسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدارت بگذار بمیرم
دشوار بودن مردن و روی تو را ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذار که چون شمع کنم پیکر خود را آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
بگذار چو خورشید گدازنده مس فام
در دامن شب با تن تب دار بمیرم
بگذار شوم سایه ایوان بلندت
سویت خزم و در گوشه دیوارت بمیرم
می میرم از این درد که جان دگرم نیست
تا از غم عشق تو دگربار بمیرم
تا بوده ام ای دوست وفادار تو بودم
بگذار بدان گونه وفادار بمیرم

 

Similar threads

بالا