وقتی که خیلی خوشحالم...
وقتی که خیلی خوشحالم...
ديدم، خودم ديدم، پروانهی قشنگی هی در گلوی من میرقصيد.
من داشتم برای يک ستاره ترانه میخواندم.
ديدم، خودم ديدم، يک قناری قشنگ، از آن همه آواز
تنها حنجرهی ترا نشانم میداد.
زندگی چقدر زيباست دختر عمو!
ديروز نامهی عزيزی از شيراز آمد
نامهاش، زبان شقايق بود،
انگاری هر واژه، باور کن! هر واژه به ديگر واژه عاشق بود.
عجيب است، منِ شبکور، جهان را چه قشنگ میبينم.
« سید علی صالحی »
وقتی که خیلی خوشحالم...
ديدم، خودم ديدم، پروانهی قشنگی هی در گلوی من میرقصيد.
من داشتم برای يک ستاره ترانه میخواندم.
ديدم، خودم ديدم، يک قناری قشنگ، از آن همه آواز
تنها حنجرهی ترا نشانم میداد.
زندگی چقدر زيباست دختر عمو!
ديروز نامهی عزيزی از شيراز آمد
نامهاش، زبان شقايق بود،
انگاری هر واژه، باور کن! هر واژه به ديگر واژه عاشق بود.
عجيب است، منِ شبکور، جهان را چه قشنگ میبينم.
« سید علی صالحی »