تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
از تن چو برفت جان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو
وانگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو
شمعم که همه نهان فرو میگریم
میخندم و هر زمان فرو میگریم
چون هیچ کس از گریه من آگه نیست
خوش خوش بمیان جان فرو میگریم
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت اشکی که چون بر جامی فتاد
هردم از آتش دل چون خم می در جوشم
سینه درد و دیده باران نفسی مغشوشم
پدرم روضه رضوان به
دو گندم بفروخت
من چرا ملک جهانی به رخت نفروشم
میدان وفا دل جوانمرد منست
درمان دل سوختگان درد منست
مدامم مست ميداردنسيم جعد گيسويتمن که دارم در گدایی گنج سلطانی به دست
کی طمع در گردش گردون دون پرور کنم
تا رقیبان را نبینم خوش دل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم تو را
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |