مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
شکوه‌ات از هر که باشد به‌ که در دل خون‌ شود

شرم کن زان لب ‌که‌ گردد محضر تبخالها
 

raha

مدیر بازنشسته
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
جهان پير است و بي بنياد، از اين فرهادكش فرياد
كه كرد افسون و نيرنگش، ملول از جان شيرينم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
وفا اگر نتوانی مرا ببر از یاد

تو هم به عهدِ خودت کارِ روزگاران کن
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یارب بده مرا به دل نعمتی که بود

خرسندی حقیقت و پاکیزه توشه‌ای
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
رود به خواب دو چشم، از خیال تو هیهات

بود صبور دل اندر فراق تو حاشاک
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
یکی دریاست هستی نطق ساحل

صدف حرف و جواهر دانش دل



ببخشید بازم تشکرام فعال نیست.:gol:
 

oli

عضو جدید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
 

hakimamir

عضو جدید
دلم تا عشق باز آمد در او جز غم نمی بینم دل بی غم کجا جویم که در عالم نمی بینم
 

fairy a

عضو جدید
دیگری را مثل یک حس غریب
در طپش های دل خود یافتن
روح و جان و هستی و آمال خویش
از ته دل جملگی را باختن
 

setayesh87

عضو جدید
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گرنکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
بی مزد بود و بی منت هر خدمتی که کردم
یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
تا آشنای ما سر بیگانگان نداشت

غم با دل رمیده ما آشنا نبود
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم
آنوقت
میان دو دیدار قسمت کنیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا