دین یا دنیا ؟ کدامیک

دین یا دنیا ؟ کدامیک

  • دین ( هر کدام از ادیان الهی )

    رای: 36 76.6%
  • دنیا

    رای: 11 23.4%

  • مجموع رای دهندگان
    47

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ، اول از همه چیز امیدوارم عزاداریهاتون مورد قبول پروردگار متعال قرار گرفته باشه

شاید از سوال من تعجب کرده باشیدولی خب متاسفانه حقیقتیست . زیاد با این امر برخورد میکنیم گاهی اوقات متوجه میشیم گاهی نه .
سوال من از شما اینه که اگه روزی شما بین دو راهی دین ( حالا هر دین الهی که دارید ) و دنیا قرار بگیرید و مجبور شید یکی رو انتخاب کنید کدومو انتخاب مکینید ؟ لطفا قبل از اینکه پستهای بعدی بنده رو بخونید نظر خودتونو بدید ولی خواهشا تا تکمیل تایپیک پست نزنید .
.................................................................................................................................
................................................................................................................................
..................................................................................................................................
...................................................................................................................................
............................................................................................................................
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خب ممنونم که اومدین .ابتدای امر نظر خودمو میدم من به شخصه هم دین رو انتخاب میکنم هم دنیا ( البته توجه شود که اینجا حق انتخاب یکیس بنابراین دو گزینه هیچکدام و هر دو حذف شده )
ولی اگر خدایی نکرده بین دو راهی دین و دنیا قرار گیرم امیدوارم که راه دین رو انتخاب کنم
انشاالله

این اتفاق میتونه خیلی چیزها باشه مثلا از راه حرام پول در اوردن برای دنیا و...............

لطفا ادامه پستهامو نیز با دقت بخونید
و بعد از اتمام تمام پستهای بنده که اعلام خواهم کرد در صورت تمایل پست
بزنید .

تشکر از صبر و تحملتون:gol::gol:
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
شمر بن ذی الجوشن

شمر بن ذی الجوشن

نام اصلی او شمر بن فرط ضیابی کلابی، از طایفه بنی کلاب ( طایفه ای که مادر حضرت ابوالفضل (ع) را در خود پرورانیده بود ) بود. پدرش «ذی الجوشن» بعدها اسلام آورد و اسبی بنام «عرجاء» را بعنوان هدیه نزد پیغمبر برد.
شمر، از روسای هوازن بود. اگر چه اول با علی بن ابی طالب (ع)صلح نمود و در جنگ صفین در لشگر آن حضرت بود و حتی ضربتی از سپاه شام خورد و مجروح شد اما بعداً به گروه خوارج پیوست و در کوفه مسکن کرد و در آن شهر به روایت حدیث پرداخت. سال ۶۱ هجری قمری که حرکت حسین بن علی (ع) به سمت عراق شد، شمر اخبار این حرکت را دقیقا پی گیری می‌کرد. در تاریخ این واقعه، شمربن ذی الجوشن در چند جا نقش اساسی داشت.

۱- از جمله افرادی بود که «عبیدالله بن زیاد» حاکم کوفه، او را برای پراکنده کردن مردم کوفه از اطراف مسلم بن عقیل، یار حسین بن علی، به دارالاماره فرستاد.
۲- زمانی که عمر بن سعد، فرمانده لشگر کوفه در نامه‌ای برای حاکم کوفه نوشت که حسین بن علی حاضر شده که یا برگردد و یا به یکی از سرحدات کشور اسلامی برود «عبیدالله حاکم کوفه» نظر داد که باید پذیرفت ولی وقتی شمر از این نامه مطلع شد، او را منع کرد و گفت که اگر حسین بن علی خود را تسلیم نکند و برود، بعداً قدرتمند می‌شود. پس بهتر است نگذارید برود. عبیدالله هم نظر شمر را قبول کرد او را فرمانده سپاه با ۴۰۰۰ جنگجو کرد و همراه با نامه‌ای به طرف عمربن سعد فرمانده کوفه در کربلا فرستاد، تا از حسین بخواهد که یا تسلیم شود و یا به جنگ تن در دهد و به دنبال این نامه، گفت ای عمر سعد، اگر اینکار را انجام نمی‌دهی از لشگر ما کناره بگیر و لشگر را به شمربن ذی الجوشن واگذار.
۳- در روز عاشورا او فرمانده پیاده‌های لشگر کوفه بود.
۴- در آخرین ساعتهای روز دهم محرم، زمانی که حسین بن علی جراحت‌های زیادی در سر و بدن داشت، شمر، با چکمه و خنجر برهنه بر سینه او نشست و سر او را از تن جدا کرد.

منبع : کتبخانه طهور
 
آخرین ویرایش:

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمر بن السعد

عمر بن السعد

عمر بن سعد یک روز بعد از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا، یعنی روز سوم محرم، با چهار هزار سوار از اهل کوفه وارد کربلا شد و عروة بن قیس احمی را نزد امام فرستاد و گفت:« از او بپرس برای چه به این سرزمین آمده و چه می‌خواهد.»
عروه چون خودش از کسانی بود که برای امام نامه نوشته بود، شرم ‌کرد نزد او برود.

عمرو سعد این کار را به همه بزرگانی که نامه به امام نوشته بودند پیشنهاد کرد و همگی از انجام آن خودداری کردند. عاقبت کثیر بن عبدالله شعبی که مردی گستاخ بود، برخاست و گفت:« من به نزد او می روم و اگر بخواهی، به خدا او را غافلگیر می کنم و می‌کشم
عمر گفت:« نمی خواهم او را بکشی، ولی از او بپرس برای چه به این جا آمده.»
کثیر به سوی امام رفت.
ابو ثمامه صائدی که از یاران امام بود، وی را مشاهده کرد و به امام عرض کرد:« خدا کارت را به نیکی پایان دهد یا ابا عبدالله! بدترین مردم زمان و جسورترین و خونریزترین آنان به نزد تو می‌آید.»
آن‌گاه برخاست و سر راه او را گرفت و گفت:« اگر می‌خواهی نزدیک بیایی، شمشیرت را بگذار!»
گفت:« نه به خدا این کار را نمی کنم. من یک فرستاده هستم. اگر سخن مرا می‌شنوید، پیغامی را که آورده ام، می گویم و گرنه باز می‌گردم.»
ابوثمامه گفت:« پیغامت را به من بگو تا برسانم. من نمی گذارم تو به امام نزدیک شوی، زیرا تو مردی بددل و خونریزی.»
کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و جریان را به او گفت.
عمر سعد، قرة بن قیس حنظلی را فرستاد.
هنگامی که امام علیه السلام وی را دید، به اصحاب فرمود:« آیا او را می شناسید؟»
حبیب بن مظاهر گفت:« آری این مردی است از قبیله حنظله تمیم و از خواهر زادگان من است. او را مردی خوش عقیده می دانستم و باور نداشتم که در این معرکه حاضر شود و به جنگ شما بیاید.»
قره آمد و به امام علیه السلام سلام کرد و پیام عمر بن سعد را رساند. امام حسین علیه السلام فرمود:« مردم این شهر به من نامه نوشتند که به این جا بیایم. پس اگر آمدن مرا خوش ندارید، باز می گردم.»
حبیب بن مظاهر به او گفت:« وای بر تو ای قره! کجا به نزد مردم ستمکار باز می گردی؟! همان جا بمان و این مرد را که خداوند به وسیله پدرانش تو را به سعادت و بزرگواری رسانید، یاری کن
قره گفت:« پیش رییس خویش باز می‌گردم و پاسخ این پیغام را می رسانم. آن گاه در این باره فکر می کنم!»
پس به سوی عمر بن سعد بازگشت و پاسخ امام را به او گفت.
عمر گفت:« امیدوارم خداوند مرا از جنگ و قتال با او معذور دارد.»

منابع:

ارشاد مفید، ج 2، ص 86.
دانشنامه رشد
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام حسین علیه‏السلام مردى از یاران خود به نام عمرو بن قرظه انصارى را نزد عمر بن سعد فرستاد و از او خواست که شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشند، و عمربن سعد پذیرفت. شب هنگام، امام حسین علیه‏السلام با بیست نفر از یارانش و عمربن سعد با بیست نفر از سپاهیانش در محل موعود حضور یافتند.
امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود عباس بن على و فرزندش على اکبر را در نزد خود نگاه داشت، و همینطور عمربن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیه همراهان دستور باز گشت داد.
ابتدا امام حسین علیه‏السلام آغاز سخن کرد و فرمود: اى پسر سعد! آیا با من مقابله مى‏کنى و از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراسى ندارى؟! من فرزند کسى هستم که تو بهتر مى‏دانى! آیا تو این گروه را رها نمى‌کنى تا با ما باشى؟ و این موجب نزدیکى تو به خداست.
عمربن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم مى‏ترسم که خانه‏ام را خراب کنند!
امام حسین فرمود: من براى تو خانه‌ات را مى‏سازم.
عمربن سعد گفت: من بیمناکم که املاکم را از من بگیرند!
امام فرمود: من بهتز از آن به تو خواهم داد، از اموالى که در حجاز دارم. و به نقل دیگرى امام فرمود که: من «بغیبغه» را به تو خواهم داد، و آن مزرعه بسیار بزرگى بود که نخل‌هاى زیاد و زراعت کثیرى داشت و معاویه حاضر شد آن را به یک میلیون دینار خریدارى کند ولى امام آن را به او نفروخت.
عمربن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناکم و مى‏ترسم که آنها را از دم شمشیر بگذراند!
امام حسین علیه‏السلام هنگامى که مشاهده کرد عمربن سعد از تصمیم خود باز نمى‌گردد، از جاى برخاست در حالى که مى‏فرمود: تو را چه مى‏شود ؟! خداوند جان تو را به زودى در بسترت بگیرد و تو را در روز قیامت نیامرزد، به خدا سوگند من مى‏دانم از گندم عراق جز به مقدارى اندک نخورى!
عمربن سعد با تمسخر گفت: جو، ما را بس است!!(60)
و برخى نوشته‏اند که: امام حسین علیه السلام به او فرمود: مرا مى‏کشى و گمان مى‏کنى که عبیدالله ولایت رى و گرگان را به تو خواهد داد؟! به خدا سوگند که گواراى تو نخواهد بود، و این عهدى است که با من بسته شده است، و تو هرگز به این آرزوى دیرینه خود نخواهى رسید! پس هر کارى که مى‏توانى انجام ده که بعد از من روى شادى را در دنیا و آخرت نخواهى دید، و مى‏بینم که سر تو را در کوفه بر سر نى مى‏گردانند! و کودکان سر تو را هدف قرار داده و به طرف او سنگ پرتاب مى‏کنند
منبع :
http://emametanha.persianblog.ir/post/64
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تصمیم عمربن سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام

تصمیم عمربن سعد برای جنگ با امام حسین علیه السلام

عمربن سعد از آن آدمهایی بود که هم خدا را می خواست هم خرما را، کوشش می کرد که تمردی از عبیدالله بن زیاد نکرده باشد و آن ابلاغی را که برایش جهت حکومت ری (همین منطقه تهران و اطراف آن) صادر شده بود ابن زیاد از او پس نگرفته باشد و در عین حال خیلی کوشش می کرد یک کاری بکند که خودش را به گناه بزرگ آلوده نکند. لهذا دو سه باری که حضرت با او صحبت کردند، وقتی که گزارش می داد گزارشها را طوری می داد که بلکه غیظ ابن زیاد بخوابد، و احیانا – تاریخ نوشته است – یک چیزهایی را از پیش خودش می گفت که امام حسین علیه السلام نگفته بودند، مثلا: حسین بن علی آن قدر هم که شما شنیده اید سر مخالفت ندارد. در آخرین نامه اش به عبیدالله زیاد یک چنین چیزی نوشته بود که شما در این کار عجله نکنید و تصمیم خیلی شدیدی نگیرید و ما امیدوار هستیم بلکه بتوانیم یک کاری بکنیم که صلح در امت برقرار بشود و خون حسین بن علی هم ریخته نشود و وضع حکومت شما هم همین طور که هست برقرار باشد. نامه ای نوشته بود که ابن زیاد را کمی به فکر فرو برد.

آدمهای خبیث بدذات هرجا که باشند اثر وجودی خودشان را بروز می دهند. عده ای در حاشیه مجلس او نشسته بودند. یکی از اینها همین شمربن ذی الجوشن بود. وقتی ابن زیاد گفت از پسر سعد چنین نامه ای آمده است، از جا بلند شد و گفت: امیر! یکوقت به حرفهای عمرسعد خام نشوی، حسین پسر علی است، اینها شیعیان متفرق در بلاد زیاد دارند، تو از کجا اطمینان داری که شیعیان اینها که در بلاد مختلف متفرق هستند اگر اطلاع پیدا کنند به اینجا نیایند و اگر آمدند کار بسیار مشکل است. سیاست اقتضا می کند که قبل از آنکه این خبر به بلاد مختلف پخش بشود تو به سرعت کار حسین را یکسره کنی. می گویند وقتی ابن زیاد این جمله را شنید تکان خورد، گفت مثل اینکه خواب بودم مرا بیدار کردی، بعد این شعر را خواند:

الآن قد عقلت مخالبنا به *** یرجو النجاة و لات حین مناص

گفت: الآن چنگالهایمان خوب به حسین بن علی بند شده و او امید به رهایی دارد در حالی که راه فرار بر او بسته است. این جمله را که از شمر شنید، ضمنا نسبت به عمرسعد هم ناراحت شد که اینها چیست که تو برای من می نویسی؟! برداشت یک نامه تندی به عمرسعد نوشت که ما تو را نفرستادیم آنجا برای ما مصلحت اندیشی کنی، اینها چیست برای من می نویسی؟! تو مأمور یکی از دو کاری: یا باید حسین بن علی را بکشی و سرش را برای من بفرستی، یا خودش را کت بسته تحویل من بدهی. اگر حاضری دستور ما را اجرا کن، حاضر نیستی ما شخص دیگر را به امارت جیش منصوب می کنیم. یک نامه هم محرمانه نوشت، به دست خود شمر داد و گفت: آن نامه مرا به او بده، اگر قبول کرد که بسیار خوب او امیر باشد تو هم امر او را اطاعت کن، اگر دیدی قبول نمی کند فورا این حکم را بیرون بیاور گردنش را بزن سرش را برای من بفرست و خودت امیر جیش باش.
وقتی که شمر نامه اول را به عمرسعد داد، او خواند و یک نگاهی به سراپای شمر کرد، گفت تو نگذاشتی، من می فهمم، این وسوسه را تو کردی. شمر گفت: حالا به هر حال چه کار می کنی؟ دستور امیر را اجرا می کنی یا نه؟ او هم حدس زد که اگر بگوید نه چه خواهد شد، گفت: البته اجرا می کنم. شمر گفت: بسیار خوب، تکلیف من چیست؟ گفت: تو امیر و فرمانده پیادگان باش.

منبع : کتابخانه طهور
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
پشیمانی عمر بن سعد پس از عاشورا

پشیمانی عمر بن سعد پس از عاشورا

پس از حادثه عاشورا، عمر بن سعد از کربلا به کوفه بازگشت و به قصر دارالاماره نزد عبیدالله بن زیاد رفت. عبیدالله به او گفت:« فرمانی را که من درباره کشتن حسین برای تو نوشته بودم نزد من آر.»
عمر بن سعد گفت:« فرمان گم شده است.»

عبیدالله بن زیاد گفت:« باید آن فرمان را بیاوری! آن نامه را گذاشتم تا اگر زنان قریش به من اعتراض کنند، آن نامه عذر من باشد.»
آن گاه گفت:« به خدا سوگند، من به تو درباره حسین نصیحتی کردم که اگر سعد مرا مورد مشورت قرار داده بود حق او را ادا کرده بودم.»
عثمان بن زیاد (برادر عبیدالله بن زیاد) گفت:« راست می گوید. کاش فرزندان زیاد تا قیامت همه زن بودند و حلقه در بینی آنان آویخته بود و حسین کشته نمی‌شد. » عبیدالله بن زیاد انکار کرد.

عمر بن سعد از قصر دارالاماره بیرون آمد و گفت:« به خدا سوگند که هیچ کس زیانکارتر از من بازنگشته است. از عبیدالله فرمان بردم و نسبت به خدا نافرمانی و عصیان کردم، و رشته خویشاوندی خود را پاره ساختم.»
از آن پس مردم کوفه از ابن سعد کناره می‌گرفتند و بر هر گروهی که می‌گذشت، روی از او بر می‌گرداندند؛ چون به مسجد می رفت، مردم بیرون می رفتند و هر کس او را می دید دشنامش می‌داد. پس در خانه خود نشست تا کشته شد.

حمید بن مسلم می‌گوید:« وقتی عمر بن سعد از کربلا بازگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم.»
گفت:« از حالم مپرس، که هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشته است. خویشاوند نزدیکم را کشتم و گناه بزرگی مرتکب شدم.»

منبع : دانشنامه رشد
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خواهشا فقط بخوانید

خواهشا فقط بخوانید

حضرت حسین‌ بن‌ علی رضی الله عنهما



حسین‌ بن‌ علی رضی‌الله‌عنه در پنجم‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ در مدینه منوره متولّد شد. رسول‌ الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم او را تحنیك‌ كرد و در گوشش اذان داد و در حق وی دعا کرد، و او را حسین نام نهاد، و روز هفتم برایش عقیقه نمود. برایش‌ دعا فرمود و نامش‌ را "حسین"‌ گذاشت‌. وی از همان کودکی شجاع و دلیر بود. حسین‌ رضی الله عنه هنگام‌ وفات‌ رسول‌ اكرم‌صلی الله علیه و سلم حدود شش‌ سال‌ و نیم‌ عمر داشت‌؛ زیرا او در ماه‌ شعبان‌ سال‌ چهارم‌ هجری‌ به‌ دنیا آمد و رحلت‌ رسول‌ اكرم‌صلی الله علیه و سلم روز دوشنبه‌ دوازدهم‌ ربیع‌ الاوّل‌سال‌ یازدهم‌ هجری‌ واقع‌ شد.

برخی حالات و فضایل حضرت حسین رضی الله عنه
آن حضرت صلی الله علیه وسلم درحق وی فرمود: «حسین منی و انا من حسین، اللهم احبّ حسیناً» حضرت حسین رضی الله عنه از من و من از حضرت حسین هستم، بار الها! حضرت حسین رضی الله عنه را محبوب دار.
ابن حبان، ابن سعد، ابویعلی و ابن عساکر از حضرت جابر ابن عبدالله رضی الله عنه روایت کرده اند که وی فرمود: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که فرمود: «من سرّه ان ینظر الی رجل من اهل الجنة وفی لفظٍ سیّد شباب اهل الجنة فلینظر الی حسین بن علیّ» کسی که بخواهد به یکی از مردان جنت نگاه کند یا فرمود به نوجوانان اهل جنت نظر دارد، حضرت حسین رضی الله عنه را نگاه کند.
حضرت ابو هریره رضی الله عنه می فرماید: یکدفعه رسول الله صلی الله علیه وسلم در مسجد تشریف فرما بود، فرمود: آن دو پسر بچه شوخ کجایند؟ یعنی حضرت حسن و حسین رضی الله عنهما، ناگاه هر دو آمده و خود را به بغلش انداختند و به داخل کردن انگشت در محاسن مبارک آغاز نمودند، آنوقت رسول الله صلی الله علیه وسلم دهان حضرت حسین رضی الله عنه را بوسید و فرمود: بار الها! من بااین شخص محبت دارم ،شما هم با این و با کسی که با این محبت کند، محبت داشته باشید.
روزی ابن عمر...... به سایه کعبه نشسته بود، دید که حضرت حسین رضی الله عنه از جلو دارد می آید، بمحض دیدن او، فرمود: این شخص در این زمان نزد اهل آسمان، از تمام افراد روی روی زمین محبوبتر است.
حضرت حسین رضی الله عنه بسیار سخاوت داشت، جهت همکاری با مردم از جان و مال خویش دریغ نمی ورزید، و می فرمود: بر آوردن حاجت شخصی نزد من از یک ماه اعتکاف بهتر است.
ابوایوب‌ انصاری ‌رضی الله عنه می‌فرمايد: روزی‌ نزد رسول‌ الله صلی الله علیه و سلم رفتم‌، دیدم‌ كه‌ حسن‌ و حسین‌ رضی‌الله عنهما بر روی سینه‌‌ مبارک رسول‌الله صلی الله علیه و سلم بازی‌ می‌كنند، گفتم‌: یا رسول‌ الله! اینها را دوست‌ داری‌؟ فرمود: چرا دوست‌ نداشته‌ باشم‌، اینها دو ریحانه‌ (موجب‌راحت‌ و شادمانی‌) من‌ در دنیا هستند.
حضرت حارث‌ از حضرت علی رضی‌الله‌عنه‌ (به‌ طور مرفوع‌) روایت‌ كرده‌ است‌ كه‌ پیامبر اكرم ‌صلی الله علیه و سلم فرمود: «حسن‌ و حسین‌ سرور جوانان‌ بهشت‌ هستند».
................
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه بسیار نمازگزار و روزه‌دار بود، ایشان‌ بیست‌ بار پیاده‌ به‌ زیارت‌ خانه‌‌ خدا رفتند.
حسین‌رضی الله عنه بسیار متواضع‌ بود، روزی‌ بر جماعتی‌ از فقرا كه‌ پاره‌ نان‌هایی‌ بر زمین‌ گذاشته‌ بودند و می‌خوردند گذر نمود و در حالی‌ كه‌ بر مركبی‌ سوار بود به‌ آنها سلام‌ گفت‌، آنان‌ به‌ او گفتند: ای‌ پسر رسول‌ خدا! بفرمایید!. حسین‌ از مركب‌ خویش‌ فرود آمد و فرمود: «إن‌َّ اللهَ لا یحِب‌ُّ الْمُسْتَكْبِرین‌َ»؛
(خداوند مستكبران‌ را دوست‌ ندارد»، آنگاه‌ نشست‌ و با آنها مشغول‌ خوردن‌ شد و سپس‌ فرمود‌: شما مرا دعوت‌ كردید، من‌ هم‌ اجابت‌ نمودم‌، اكنون‌ من‌ شما را برای‌ صرف‌ غذا به‌ خانه‌‌ خود دعوت‌ می‌كنم‌، آنها دعوت ‌او را پذیرفتند و به‌ منزل‌ وی‌ رفتند.
........................
فاجعه‌ی‌ كربلا
اگر امكان‌ طفره‌ رفتن‌ از ذكر این‌ حادثه‌ دلخراش‌ وجود داشت‌، حادثه‌ای‌ كه‌ سر هر مسلمان‌ را از شرم‌ پایین‌ می‌آورد و پیشانی‌اش‌ را عرق‌آلود می‌كند، ما اصلاً به‌ ذكر آن‌ نمی‌پرداختیم‌، اما تاریخ‌ همگام‌ با حوادث‌ تلخ‌ و شیرین‌ به‌ سیر خود ادامه‌ می‌دهد و مورّخ‌ به‌ خاطر ثبت‌ وقایع‌ و اتمام‌ سخن‌خود مجبور است‌ برخلاف‌ خواست‌ قلبی‌ خود به‌ ذكر این‌ گونه‌ فاجعه‌ها بپردازد.
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه
از بیعت‌ با یزید خودداری‌ كرد و بر این‌ امر اصرار ورزید و در شهر جدّ بزرگوارش‌ ماند. یزید و كارگزارانش امتناع‌ وی‌ را بیش‌ از انكار عبدالله بن‌ عمر، عبدالرحمن‌ بن‌ ابی‌بكر و عبدالله بن‌ زبیر و دیگران‌ اهمیت‌ دادند؛ زیرا از قرابت‌ او با رسول‌ الله صلی‌الله‌علیه‌وسلم‌ و تأثیر این‌ قرابت‌ آگاهی‌ داشتند و موضع‌ِ پدرش‌ را در برابر حكومت‌ امیر معاویه‌ پیش‌نظرداشتند؛ اما باز هم‌ حضرت‌ حسین‌رضی‌الله‌عنه نرمش‌ اختیار نكرد و تسلیم‌ نشد و از موضعی‌ كه‌ با بصیرت‌ و اطمینان‌ انتخاب‌ كرده‌بود منحرف‌ نگشت‌.

..................................................
حسین‌ بن‌ علی رضی الله عنه در راه‌ كوفه‌
حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه ...........در بین‌ راه‌ از قتل‌ مسلم و هانی‌ بن‌ عروة اطّلاع‌ یافت‌. آن‌گاه‌ بارها «إنا لله و إنا إلیه‌ راجعون‌» را می‌خواند. مردم‌ گفتند: حال‌ كه‌ چنین‌ است‌ خودتان را به‌ كشتن‌ ندهید. فرمود: «زندگی‌ بعد از آنها فایده‌ای‌ ندارد». وقتی‌ به‌ محل‌ "حاجز" رسید فرمود‌: «شیعیان‌ ما دست‌ از یاری‌ ما كشیده‌اند، هر كس‌ دوست دارد از همین‌ جا برگردد و هیچ‌ گونه‌ ملامت‌ و سرزنشى متوجه او نخواهد شد». با شنیدن‌ این‌ سخن‌ عده‌ای‌ ازهمراهان‌ پراكنده‌ شدند (اینها بادیه‌ نشینانی‌ بودند كه‌ در بین‌ راه‌ به‌ ايشان پیوسته‌ بودند) و به جز كسانى كه از مكّه‌ با لشكرهمراه‌ بودند كس ديگری باقی‌ نماند.
عبیدالله بن‌ زیاد
سپاهی‌ به‌ فرماندهی‌ "حرّبن‌ یزید تمیمی"‌ به‌ سوی‌ حضرت حسین رضی‌الله‌عنه ‌ فرستاد. حرّ در محلی‌ به‌ نام‌ "ذوحم"‌ به‌ حضرت‌حسین‌ رضی الله عنه رسید. حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه نماز ظهر را با آنان‌ خواند و هر گروه‌ به‌ جای‌ خود بازگشتند. بعد از ادای‌ نمازعصر، حضرت حسین‌ رضی الله عنه دو كیسه‌ی‌ انباشته‌ از نامه‌ بیرون‌ آورد و در برابر ایشان‌ بر زمین‌ ریخت‌ و تعدادی‌ از آنها را خواند و سبب‌ آمدن‌ خود را توضیح‌ داد. حرّ گفت‌: «ما از ‌ كسانی‌ كه‌ برای‌ تو نامه‌ نوشته‌اند نیستیم‌، ما برای‌ جنگ‌ با شما نیامده‌ایم‌، فقط‌ مأموریت‌ داریم‌ تا رسیدن‌ به‌ نزد ابن‌ زیاد شما را همراهی‌ كنیم‌». حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه فرمود: مرگ‌ از این‌ كار آسان‌تر است‌. حرّ با شنیدن این حرف‌ برگشت و به‌ گوشه‌ای‌ رفت‌. در این‌ هنگام‌ جمعی‌ از مردم‌ كوفه‌ به‌ نزد حسین ‌رضی الله عنه آمدند. از آنان‌ احوال‌ مردم‌ آنجا را جویا شد. یكی‌ از آنان‌ كه‌ مجمّع‌ بن‌ عبیدالله عامری‌ بود گفت‌: «سران‌ و بزرگان‌ مردم‌ رشوه‌های‌ بزرگ‌ دریافت‌ كرده‌اند و كیسه‌هایشان‌ پر شده‌ است‌ و همگی‌ علیه‌ شما هم‌دست شده‌اند، اما بقیه‌ی‌ مردم‌، دل‌هایشان‌ به‌ هوای‌ شما پَر می‌زند، ولی‌ فردا شمشیرشان‌ به‌ كشتن‌ شما از نیام‌ بیرون خواهد آمد».
هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ حسین‌ رضی الله عنه به‌ محل‌ "نینوا" (نزدیك‌ كربلا) رسید پیك‌ ابن‌ زیاد نامه‌ای‌ برای‌ حرّ آورد كه‌ به‌ او فرمان‌ داده‌ بود تا حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه را از راه‌ بیابانی‌ آرام‌ آرام‌ به‌ سوی‌ عراق‌ هدایت‌ كند، تا سپاه‌ او در رسد. روز بعد (دوم‌محرم‌ سال‌ 61 هـ.) عمر بن‌ سعد با لشكرش‌ از راه‌ رسید. ........... اما شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ مخالفت‌ كرد و گفت‌: باید او به‌ فرمان‌ تو تن‌ در دهد. زیاد به‌ عمر بن‌ سعد همین‌ چیز را ابلاغ‌ كرد. حسین‌رضی الله عنه گفت‌: «سوگند به‌ خدا كه ‌این‌ كار را نخواهم‌ كرد».
عمربن‌ سعد جنگ‌ با حسین ‌رضی الله عنه را به‌ تأخیر انداخت‌ و وقت‌‌گذرانی‌ كرد. زیاد، شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ را به‌ سوی‌ او فرستاد و به‌ او گفت‌: نزد عمربن سعد برو، اگر او پیشروی‌ كرد همراه‌ او بجنگ‌، درغیر این صورت‌ گردنش‌ را بزن‌ و خود به‌ جای‌ او فرمانده‌ باش‌!.

در میدان‌ كربلا

هنگامی‌ كه‌ حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه به‌ كربلا رسید پرسید: اسم‌ این‌ سرزمین‌ چیست‌؟ گفتند: كربلا. فرمود: «آری‌! كرب‌ (غم‌) و بلا». ابن‌ زیاد به‌ ابن‌ سعد فرمان‌ داد تا آب‌ را بر‌ روی‌ حضرت‌ حسین‌رضی الله عنه ببندند. حضرت‌ حسین ‌رضی الله عنه خطاب به‌ یارانش‌ در حالی‌كه‌ شمشیرهای‌ خود را حمایل‌ كرده‌ بودند فرمود: «آب‌ بردارید و اسب‌های‌ خود و اسب‌های‌ دشمن‌ را سیراب‌ كنید». و نماز ظهر را با آنان‌ خواند.
ابن‌ سعد، شمربن‌ ذی‌ الجوشن‌ را به‌ فرماندهی‌ پیاده‌ نظام‌ منصوب‌ كرد. شب‌ پنجشنبه‌ نهم‌ محرم‌ به‌ حسین‌ و یارانش‌ تاختند. حسین‌ رضی الله عنه در آن‌ شب‌ به‌ اهل‌ بیتش‌ سفارش‌هایی‌ كرد و برای‌ یارانش‌ خطبه‌ای‌ ایراد نمود و فرمود‌:«شما اختیار دارید بروید و مرا تنها بگذارید؛ زیرا دشمن‌ مرا می‌خواهد». برادران‌، پسران‌ و برادرزادگان‌ وی‌ عرض کردند:«خدا هرگز روزی‌ را نیاورد كه‌ پس‌از تو زنده‌ بمانیم». فرزندان‌ عقیل‌ گفتند: «خود و اموال‌ و خویشان‌ خود را فدایت‌ خواهیم‌ كرد، بعد از شما زندگی‌ برای‌ ما تلخ‌ و ناگوار خواهد بود».
............

. حضرت حسین رضی الله عنه‌ نزدیك‌ سپاه‌ دشمن‌ رفت‌ و آنها را از نسب‌، مقام‌ و مرتبت‌ و فضایل‌ خویش‌ آگاه‌ ساخت‌ و فرمود: ‌«من‌ فرزند دختر پیامبر شما هستم‌. به‌ خود آیید و از خویشتن‌ بپرسید كه‌ آیا برای‌ شما رواست‌ كه‌ فردی‌ چون‌ مرا بكشید؟...».
در این‌ هنگام‌ حرّبن‌ یزید ریاحی‌ به‌ اسب‌ خود نهیب‌ زد و به‌ حضرت‌ حسین‌ پیوست‌ و در ركاب‌ او جنگید تا كشته‌ شد.
شمربن‌ ذی‌الجوشن‌ به‌ یاران‌ حسین ‌رضی الله عنه حمله‌ برد. آنان‌ مردانه‌ در برابر او ایستادگی‌ كردند. حسین‌رضی الله عنه برای‌ آنان‌ دعای‌خیر می‌كرد و می‌فرمود‌:«خداوند بهترین‌ پاداش‌ پرهیزگاران‌ را به‌ شما عنایت‌ كند». یاران‌ حضرت حسین تا پای‌ جان‌ جنگیدند. بسیاری‌ از برادران‌ حسین‌ بن‌ علی رضی‌الله‌عنهما ‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. "شمر" فریاد برآورد كه؛‌ منتظر چه‌ هستید؟ او- حسین- را بكشید. "زرعه بن‌ شریك‌ تمیمی"‌ پیش‌رفت‌ و با شمشیر به‌ شانه مبارکش ضربه‌ای وارد کرد. سپس‌ "سنان‌ بن‌ انس‌ نخعی" جلو رفت و ابتدا ایشان را با نیزه‌ مورد ضربه‌ قرار داد و سپس‌ از اسب‌ فرود آمد و سر مبارک حضرت حسین‌ را از تن‌ جدا كرد.
ابومخنف‌ به‌ نقل‌ از جعفربن‌ محمد می‌گوید: «هنگامی ‌که حضرت حسین رضی‌الله‌عنه به شهادت رسید سی‌ و سه‌ زخم‌ِ نیزه‌ و سی‌ و چهار ضربه شمشیر بر بدن‌ مبارکش ظاهر بود».
بنابر قول مشهور مورخین تعداد‌ كسانی‌ كه‌ با حضرت حسین‌ رضی الله عنه در كربلا شهید شدند هفتاد و دو نفر بودند. از محمّدبن‌ حنفیه‌ نقل‌ شده‌ است كه‌‌: «هفده ‌نفر از نسل‌ حضرت فاطمه‌ رضی‌ الله عنها به همراه حضرت حسین رضی‌الله‌عنه به‌ شهادت رسیدند».



فاجعه‌ی‌ كربلا از منظر علمای‌ اهل‌ سنّت‌

امامان‌ و بزرگان‌ اهل‌ سنّت‌ همواره‌ این‌ كار یزید و فرماندهان‌ او مانند عبیدالله بن‌ زیاد، عمر بن‌ سعد و شمربن‌ ذی‌ الجوشن ‌را زشت‌ دانسته‌ و از آنها اعلام‌ برائت‌ و بیزاری‌ نموده‌اند و به‌ شهادت‌ رساندن‌ ظالمانه‌‌ حضرت‌ حسین‌ رضی الله عنه و یاران‌ او را كاری‌ بسیار نفرت‌انگیز دانسته‌ و ناراحتی‌ قلبی‌ خویش‌ را اظهار داشته‌اند.

منبع : پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین


 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
انتقاد از دو نفر

انتقاد از دو نفر

هیچ کدوم...
همیشه میانه رو باش ...

دنیا در کنار دین یه برعکس !
اگه طوری که تو اسلام گفته شده عمل کنیم مطمئن باشین هم دینو داریم هم دنیا رو !;)
متاسفانه باز هم دو نفر معلوم شد که تنها مبنی بر عنوان تایپیک پست میدن و اصلا و ابدا به پستهای دیگه به خصوص زننده تایپیک توجه ندارن

مسئله ای که من چندین بار نوشتم و حتی بزرگ و از دوستان خواهش کردم

جواب این دو نفر در همان پستهای ابتدایی بنده داده شده :(:mad::(
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشکر از دوستان

تشکر از دوستان

السلام علی الحسین
و علی عَلی بن الحسین
و علی اولاد الحسین
و علی اصحاب الحسین

تشکر از دوستانی که صبر کردن:gol::gol::gol:
حالا دیگه نوبت شماست بسم الله
 

morta

عضو جدید
کاربر ممتاز
متاسفانه باز هم دو نفر معلوم شد که تنها مبنی بر عنوان تایپیک پست میدن و اصلا و ابدا به پستهای دیگه به خصوص زننده تایپیک توجه ندارن

مسئله ای که من چندین بار نوشتم و حتی بزرگ و از دوستان خواهش کردم

جواب این دو نفر در همان پستهای ابتدایی بنده داده شده :(:mad::(
خب از بس زنگارنگ یمنویسید ادم ولو میشه :D
 

Sarp

مدیر بازنشسته
تا در آن شرایط قرار نگیری نمیشه تصمیم گرفت

ولی من هر دو رو انتخاب میکنم
البته نه این دینی که تو منبرها به خرد ملت داده اند !

اسلام دین آسایش و رفاه هست !
نه دین شکم گرسنه و عبادت خدا ، بی هیچ اعتراضی !

کسی که میتواند سیر باشد ولی ظلم رو قبول میکنه و گرسنه میمونه و با این حال واسه حسین هم عزاداری میکنه از شمر هم بدتر هست
چون حسین به خاطر آزادگی کشته شد تا زیر ظلم نرود !
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا در آن شرایط قرار نگیری نمیشه تصمیم گرفت

ولی من هر دو رو انتخاب میکنم
البته نه این دینی که تو منبرها به خرد ملت داده اند !

اسلام دین آسایش و رفاه هست !
نه دین شکم گرسنه و عبادت خدا ، بی هیچ اعتراضی !

کسی که میتواند سیر باشد ولی ظلم رو قبول میکنه و گرسنه میمونه و با این حال واسه حسین هم عزاداری میکنه از شمر هم بدتر هست
چون حسین به خاطر آزادگی کشته شد تا زیر ظلم نرود !
بله خب درسته بابک جان ولی من درست متوجه نشدم
اینطور بگم اگه حتی راه برات مشخص باشه کدوم رو قبول میکنی
میگن شیطون عمر رو اینطور وسوسه کرده
یا حسین حقه و به ناحق کشته میشه و تو به حکومت ری میرسی
یا حسین ناحقه و به حق کشته میشه و بازم تو به حکومت ری میرسی
البته عمر بعد از صحبتهایی که با امام حسین انجام داد ظاهرا به حقانیت او پی برده بوده
چون در حضور ابن زیاد جلوی کلی از خارجیها بیان میکنه که به خدا قسم بهترین مخلوقها رو کشتی .
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بله خب میگیم دنیا مزرعه آخرته

ولی میگم بحث اصلی من سر این جور مسائله

آیا درسته که ما حق کسی رو ناحق کنیم تا به یک ناحق مادی و دنیوی برسیم ؟
 

ایران86

کاربر فعال
سلام..به نظرم خدا به اشرف مخلوقات قدرت تعقل وتفکر داده...پس میشه بااین قدرت دردنیا خوب روازبد تشخیص داد.....وبه یه جایی رسید....ولی با دین به تنهایی کاری نمیشه کرد.....باید دردنیا آزموده بشی.....وسعی کنی سیم ارت خودتو باخدای خودت قوی کنی.....شاید نیاز به دین خاصی نباشه...چون هرکسی دروجود خودش نیاز به معبود روحس میکنه.....این یه نظر کاملا شخصیمه ومیدونم حتما مخالف داره.....:gol:
 

mehdisato66

عضو جدید
به نظر من دنيا بدون پول و دين بدون اعتقاد هيچ فايده اي نداره.پس نتيجه ميگيرم كه هيچ كدوم به درد نميخوره.
 

#ZaHra#

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرکی میتونه الان یه حرفی بزنه و یا دینو انتخاب کنه یا دنیارو
ولی تا پای عمل نرسه .................
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
هرکی میتونه الان یه حرفی بزنه و یا دینو انتخاب کنه یا دنیارو
ولی تا پای عمل نرسه .................

احسنت الآن خیلی کار ساده است .
انتخاب آخرت نامحدود یا دنیای محدود که .........
میبینید که !
منظورم اینه که ما هنوز مورد آزمایش قرار نگرفته ایم ( البته شایدم قرار گرفتیم و خودمون خبر نداریم ) و این چنین .......... نظر میدن
 

#ZaHra#

عضو جدید
کاربر ممتاز
احسنت الآن خیلی کار ساده است .
انتخاب آخرت نامحدود یا دنیای محدود که .........
میبینید که !
منظورم اینه که ما هنوز مورد آزمایش قرار نگرفته ایم ( البته شایدم قرار گرفتیم و خودمون خبر نداریم ) و این چنین .......... نظر میدن
من به شخصه الان انتخابی نمیکنم چون ممکنه فردایی بیادو یاده همچین روزی بندازنمو به خاطر انتخابم که الان دین بوده ممکنه فردا دنیا باشه بازخواستم کنن ترجیح میدم اعتقاداتمو قوی کنم تا روز انتخاب اصلی ،انتخابم دین باشه نه دنیا.......
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
کسانی که امام حسینو کشتن فکر میکردن راه دین رو میرن، منظورم همین تشخیص بود که دین کدومه دنیا کدومه...

من خیلی موافق نیستم به پست 9 بنده همون که گفتم فقط بخونید توجه کنید .

اونا خیلی از ویژگیهای امام حسین رو میدونستن از پیغمبر خیلی چیزا در موردش شنیده بودن و ............
حتی خودشون گفتن که تغییری در رفتارش شاهد نکردن
اگه بتونی بری تو اون سایت اون وقت عمق فاجعه رو بهتر ..........
 

turquoise

عضو جدید
کاربر ممتاز
هردوتا باهم غیر ممکنه بشه یکیشو انتخاب کنی:mad:
و بعد آخه کدوم آدمی تو این مورد بین دو راهی قرار می گیره :surprised::surprised::surprised:
من هردوتاشو با هم میخوام به علاوه آخرت خوب
 

محممد آقا

عضو جدید
کاربر ممتاز
هردوتا باهم غیر ممکنه بشه یکیشو انتخاب کنی:mad:
و بعد آخه کدوم آدمی تو این مورد بین دو راهی قرار می گیره :surprised::surprised::surprised:
من هردوتاشو با هم میخوام به علاوه آخرت خوب

خیلی آدمها قرار گرفتن عمر یکیشون و .................
شایدم برای ما پیش اومده خودمون خبر نداریم .
اونکه انشالله
 

Similar threads

بالا