خبر میدادی کی میای
گاوی گوسفندی چیزی قربونی میکردیم
امسال دوست پارسال آشنا
کجا بودی ؟
حاجی حاجی مکه
نگفتی شاید کسی منتظرت باشه
خب ببخشید
خبر میدادی کی میای
گاوی گوسفندی چیزی قربونی میکردیم
امسال دوست پارسال آشنا
کجا بودی ؟
حاجی حاجی مکه
نگفتی شاید کسی منتظرت باشه
خب ببخشید
امشب میان خش خش پاییز پرسه میزنم،
چشمهای تو را...
[FONT=times new roman, times, serif] تو را که دیگر نیستی، اما یادم باشد که هنگام[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] بازگشت، شانه هایم را جا بگذارم...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] شاید یکروز غرور چشمهایت بشکند، در همین راه...[/FONT]
[FONT=times new roman, times, serif] کسی چه می داند![/FONT]
یکی الان به من گفت:
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارساست
بعد شماها هی میگین چرا نیستی؟ چرا بی معرفتی؟
فکر میکنین چرا اینو گفت؟ چون پیشنهاد دوستیشو رد کردم چون ......
ااااااااااااااااااااااااااااااااااه ه ه ه ه ه ه ه
همون قبلیه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب هزار تا راه داره برای مقابله با این افراد تو تایید کن همونه؟
یه تاپیکم بزار متن پیغامشو هم بزار
تا دیگه اینجوری مزاحم نشه
نه
اصلا تو باشگاه نیست
.............
حالم خوب نیست................ حالم اصلا خوب نیست.........
سلام خوبی؟خوب همه این تنهایی رو دارن.ولی دلم چند روزه گرفته.همه واقعا تنها هستند
چرا اینجوریه؟
تو دیگه چرا؟
ممنون عزیزمسلام خوبی؟خوب همه این تنهایی رو دارن.ولی دلم چند روزه گرفته.
و چه امید عظیمی به عبث انجامید
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دستهای تو توانایی آن را دارد
که مرا
زندگانی بخشد
…
دفتر عمر مرا
با وجود تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من
زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی
من به بی سامانی
باد را می مانم
من به سرگردانی
ابر را می مانم…[...]تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختیمن به اندازه ی زیبایی تو غمگینمچه امید عبثی
**********
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم...... میبینم.......
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟ هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟ هیچ
تو همه هستی من هستی من تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟ همه چیز
تو چه کم داری؟ هیچ
دیگه دارم به خودم شک می کنمآخه حرفامو نمی فهمه کسیمن که دست دلمو رو می کنمچرا دنیامو نمی فهمه کسیدل من مونده رو دستمدلی که همه ی دار و نداره آدمهکاش یکی از ته دل به من بگهعاشق این دل صاف و سادمهآخه من چیزه زیادی نمی خامیه نوازش یه نگاهه مهربونیکی که خودش باشه تا بتونیمواسه همدیگه بمونیم هر دومون
دلم گرفته از این قلبها که از چوب استازین زمانه که خوبی همیشه مصلوب است
من در آیینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه میبینم...... میبینم.......
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور؟ هیچ
من چه دارم که سزاوار تو؟ هیچ
تو همه هستی من هستی من تو همه زندگی من هستی
تو چه داری؟ همه چیز
تو چه کم داری؟ هیچ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | ||
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | ||
دل نوشتههاي عرفاني | ادبیات | 430 | ||
*****حرف دل***** | ادبیات | 117 | ||
۩ ۞ ۩ جایی برای حرفهای دل فیدل ۩ ۞ ۩ | ادبیات | 13 |