saeideh_77077
عضو جدید
اختیار داری روزبه خان، دشمنت شرمنده باشهشرمنده سعیده خانم!!!!!!!!!!!!!
ولی یه بار که عیبی نداره..........
گپ و گفتگوی خودمانی مهندسین مواد و متالورژی
- شروع کننده موضوع Nimitzo
- تاریخ شروع
saeideh_77077
عضو جدید
سلام، خوبین؟ ببخشید راستش من شاگرد تنبل این باشگاهم، شما باید سوالتون رو از شاگرد زرنگا بپرسید، بعدشم اینجا نه، توی قسمت حل مشکلات علمی
http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=32954
آخرین ویرایش:
saeideh_77077
عضو جدید
آخرش اخراج شدی؟؟؟؟من هستم.
من نگهبان این تالارم.
شیفتم تا ساعت پنجه.
saeideh_77077
عضو جدید
حاضرین لطفا خودشون رو معرفی کنن...
saeideh_77077
عضو جدید
آخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااا....؟؟؟
آخه چرا چي ؟؟؟
آرامش خود را حفظ كنيد
در صورت لزوم ، ماسك هوا را از بالاي سر خود برداشته و جلوي دهان بگذاريد
همچنين دو در اضطراري در جلو و دو در در عقب موجود
آیهان
عضو جدید
سلام! چه طوری؟سلام به همه.
من باز اومدم.
فرهنگ
مدیر بازنشسته
من هستم.
من نگهبان این تالارم.
شیفتم تا ساعت پنجه.
اخر اخراج شدی.....
میدونی چیه ؟؟؟ خیلی به یعضی موضوعات نباید فکر کرد
آیهان
عضو جدید
سلام! چه طوری؟
خوبم.ممنون.تو چگونه ای؟
اخر اخراج شدی.....
میدونی چیه ؟؟؟ خیلی به یعضی موضوعات نباید فکر کرد
یعنی ساکت شو و فقط اسپم کنم؟
یعنی چی که فکر نکنم؟
از شما بعیده!
من پایم......یکی بیاد با من اینجا رو شلوغ کنیممممممممممم
بنده خداها اینقدر کار رو سرشون ریخته که وقت سر خاروندن ندارن........بچه های قزوین هم که متواری....
کجایید؟ این نانو انقدر وقت گیره؟؟!!!1
بعد این همایش ببینم کی سرش شلوغه ....
دغدغه مند
عضو جدید
پادشاهی می خواست نخست وزیرش را انتخاب کند...
چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید»...
پادشاه بیرون رفت و در را بست...
سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.
نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود!
آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!!
و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته!
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم».
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین
سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛
هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».
پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد».
چهار اندیشمند بزرگ کشور فراخوانده شدند.
آنان را در اتاقی قرار دادند و پادشاه به آنان گفت که: «در اتاق به روی شما بسته خواهد شد و قفل اتاق، قفلی معمولی نیست و با یک جدول ریاضی باز خواهد شد، تا زمانی که آن جدول را حل نکنید نخواهید توانست قفل را باز کنید. اگر بتوانید مسئله را حل کنید می توانید در را باز کنید و بیرون بیایید»...
پادشاه بیرون رفت و در را بست...
سه تن از آن چهار مرد بلافاصله شروع به کار کردند. اعدادی روی قفل نوشته شده بود، آنان اعداد را نوشتند و با آن اعداد، شروع به کار کردند.
نفر چهارم فقط در گوشه ای نشسته بود!
آن سه نفر فکر کردند که او دیوانه است. او با چشمان بسته در گوشه ای نشسته بود و کاری نمی کرد. پس از مدتی او برخاست، به طرف در رفت، در را هل داد،باز شد و بیرون رفت!!!
و آن سه تن پیوسته مشغول کار بودند. آنان حتی ندیدند که چه اتفاقی افتاد که نفر چهارم از اتاق بیرون رفته!
وقتی پادشاه با این شخص به اتاق بازگشت، گفت: «کار را بس کنید. آزمون پایان یافته و من نخست وزیرم را انتخاب کردم».
آنان نتوانستند باور کنند و پرسیدند: «چه اتفاقی افتاد؟ او کاری نمی کرد، او فقط در گوشه ای نشسته بود. او چگونه توانست مسئله را حل کند؟»
مرد گفت: «مسئله ای در کار نبود. من فقط نشستم و نخستین
سؤال و نکته ی اساسی این بود که آیا قفل بسته شده بود یا نه؟ لحظه ای که این احساس را کردم فقط در سکوت مراقبه کردم. کاملأ ساکت شدم و به خودم گفتم که از کجا شروع کنم؟
نخستین چیزی که هر انسان هوشمندی خواهد پرسید این است که آیا واقعأ مسأله ای وجود دارد، چگونه می توان آن را حل کرد؟ اگر سعی کنی آن را حل کنی تا بی نهایت به قهقرا خواهی رفت؛
هرگز از آن بیرون نخواهی رفت. پس من فقط رفتم که ببینم آیا در، واقعأ قفل است یا نه و دیدم قفل باز است».
پادشاه گفت: «آری، کلک در همین بود. در قفل نبود. قفل باز بود. من منتظر بودم که یکی از شما پرسش واقعی را بپرسد و شما شروع به حل آن کردید؛ در همین جا نکته را از دست دادید. اگر تمام عمرتان هم روی آن کار می کردید نمی توانستید آن را حل کنید. این مرد، می داند که چگونه در یک موقعیت هشیار باشد. پرسش درست را او مطرح کرد».
ببینید کسی نیست...
منم نمی تونم یه تنه شلوغ کنم ....
یه زمانی در طول روزrezab همیشه بود. الان کجاست؟؟؟؟
نیمیتزو خودت کجایی ؟؟ هی میای منو اینجا دعوا میکنی؟؟
من سر جلسه امتحان بودم
شما هم بايد دعوا بشي وگرنه همين چند تا پست هم نميزاري
سلام . امتحان چه طور بود؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من سر جلسه امتحان بودم
شما هم بايد دعوا بشي وگرنه همين چند تا پست هم نميزاري
navidsaket
عضو جدید
سلام به همه ی بچه ها
دوستان عزیز من با اجازه ی شما میرم امتحان ارشد نجف آباد
شب به خیر و تا 1 هفته دیگه خداحافظ
دوستان عزیز من با اجازه ی شما میرم امتحان ارشد نجف آباد
شب به خیر و تا 1 هفته دیگه خداحافظ
Similar threads
Similar threads
-
-
اتاق اندیشه و بحث و نتیجه گیری علمی برای پیشرفت مهندسین مواد!!!- شروع شده توسط Hamid_MadNess
- پاسخ ها: 65
-
-
-