رباعی و دو بیتی

EVER GREEN

عضو جدید
سعدی

سعدی

:gol:

چون حال بدم در نظر دوست نکوست
دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست


چون دشمن بیرحم فرستادهٔ اوست
بدعهدم اگر ندارم این دشمن دوست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
حافظ

حافظ

ای دوست دل از جفای دشمن درکش
با روی نکو شراب روشن درکش

با اهل هنر گوی گریبان بگشای
وز نااهلان تمام دامن درکش
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر يک نفـسـت ز زندگاني گذرد
مـگذار که جز به شادماني گذرد
هشدار که سرمايه سوداي جهان
عمرست چنان کش گذراني گذرد ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سعدی

سعدی

هشیار سری بود ز سودای تو مست
خوش آنکه ز روی تودلش رفت ز دست

بی‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود
ور هیچ نباشد چو تو هستی همه هست
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سعدی

سعدی

روی تو به فال دارم ای حور نژاد
زیرا که بدو بوسه همی نتوان داد

فرخنده کسی که فال گیرد ز رخت
تا لاجرم از محنت و غم باشد شاد
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما بدین در نه پی حشمت وجاه آمده ایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمده ایم
رهرو منزل عشقیم و زسر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیام نیشابوری

خیام نیشابوری

بر چهره گل نسيم نوروز خوش است
در صحن چمن روي دلفروز خوش است
از دي که گذشت هر چه گويي خوش نيست
خوش باش و ز دي مگو که امروز خوش است
 

EVER GREEN

عضو جدید
ملک‌الشعرای بهار

ملک‌الشعرای بهار

افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست
فریاد که فریادرسی پیدا نیست


بس لابه نمودیم و کس آواز نداد
پیداست که در خانه کسی پیدا نیست
:gol:
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد بگور و چه گرگ بدشت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هستم به وصال دوست دلشاد امشب‏
و زغصه هجر گشته آزاد امشب‏
با يار بچرخم و به دل مى‏گويم‏.
يارب كه كليد صبح گم باد امشب‏

مولوی

 

torpheh

عضو جدید
هر روز دلم در غم تو زار تر است
هر روز ازین عشق تو بیزار تر است
بگذاشتی و غم تو مگذاشت مرا
انگار غمت از تو وفادار تر است
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت

آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت
 

armstrong

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
باباطاهر

باباطاهر

ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان،کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان،کجایی
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ای دل، قدمی به راه حق ننهادی
شرمت بادا که سخت دور افتادی
صد بار عروس توبه را بستی عقد
نایافته کام از او، طلاقش دادی

شیخ بهایی
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عشق از ازل است و تاابد خواهد بود
جوینده عشق بی‌عدد خواهد بود

فردا که قیامت آشکارا گردد

هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود ... :gol::gol:
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گفتم که: اگر چه آفت جان منی
جان پیش کشم تو را، که جانان منی
گفتا که: اگر بنده‌ی فرمان منی
آن دگران مباش، چون زآن منی


**عراقی**
 

ehsanstr

عضو جدید
کوله بار جدایی

کوله بار جدایی

کوله بار جدایی
به دوشم کوله باری از جدایی است مرا با کوی هجران آشنایی است
بگوش من هنوز از دور و نزدیک صدای گفتگو های جدایی است
 

ehsanstr

عضو جدید
بی صدایی

بی صدایی


به هرسویی صدایی بی صدایی است
دل درد آشنای من هوایی است
درین ویرانه رستای نگاهم
جهانی را هوای کد خدایی است
:gol::gol:
 

EVER GREEN

عضو جدید
منوچهری

منوچهری

:gol:

هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
 

Dandalion

عضو جدید
ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید ابوالخیر

دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیدهٔ گریان میسوخت

میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت
 

EVER GREEN

عضو جدید
ناصرخسرو

ناصرخسرو

:gol:
تا ذات نهاده در صفائیم همه
عین خرد و سفرهٔ ذاتیم همه
تا در صفتیم در مماتیم همه
چون رفت صفت عین حباتیم همه

 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هـر گـه کـه بـنـفشه جامه در رنگ زند
در دامـن گـل بـاد صبا چـنگ زند
هُشیار کـسی بــود کــه بــا سیمبری
می نوشد و جــام باده بـر سنگ زند

:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌ تر است
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اوحدی

اوحدی

امروز که گشت باغ رنگین از گل

شد خاک چمن چو نافهٔ چین از گل

بشکفت به صحرا گل مشکین، نه شگفت

گر ناله کند بلبل مسکین از گل
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو به ناز خود فزودی

به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی!
 

EVER GREEN

عضو جدید
در کوی تو هیچ کار من ناشده راست
ایام به کین خواستن من برخاست
واخر به دلت گذر کند چون بروم
کان دلشده کی رفت و چگونه‌ست و کجاست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
دردم از یار است و درمان نیز هـــم
دل فدای او شد و جان نیز هم
اینکه می گویند آن خوشتر ز حسن

یار ما این دارد و آن نیــــز هـــم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
اشکی به چشم و در دلم آهی نمانده است
دیگرا مرا ز عشق گواهی نمانده است

در چشم بی فروغ من از رنج انتظار
غیر از نگاه مانده به راهی نمانده است
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت بکشندش ز جفا
تا مرد به عزت ببرندش سر دست
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
در راه عشق هرچه قدم بیشتر زدم
از خار غم به جان و جگر نیشتر زدم
از عشق او نصیب من این شد که در غمش
گه پیرهن دریدم و گاهی به سر زدم
 

Similar threads

بالا