سيد شهيدان اهل قلم - شهيد مرتضي آويني

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوستان خوب و دوستداران شهدا.:gol:

راستش اين تاپيك رو براي اين ساختم تا اگه عكس، مطلب، صوت، تصوير و خلاصه اثري از سيد مرتضي آوينيه عزيز داريم، اينجا قرار بديم تا بقيه دوستان هم استفاده كنند.


بسم الله...:gol::gol:
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
نام: سید مرتضی
نام خانوادگی: آوینی
شهرت: سید شهیدان اهل قلم
تحصیلات: فوق لیسانس معماری
ولادت: شهر ری 1326
شهادت: 20 فروردین 1372 فکه :gol:
نحوه شهادت: انفجار مین
مزاریادبود: بهشت زهرا قطعه 29
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام كه درهر سوراخش كه سر می‌كردی به یك خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.
اینجانب - اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در كلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به كمك اسرائیل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان یك پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز كشورهای عربی یك روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ كلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به كلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را كه نوشته؟» صدا از كسی درنیامد من هم ساكت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.
ناگهان یكی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم كلی سر و صدا كرد و خلاصه اینكه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یكی از معلمین، كار را درست كرد و من فهمیدم كه نباید وارد معقولات شد.
بعدها هم كه در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌كردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می كردند كه وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است كه در حدود سال‌های45-50 با یكی از دوستان به منزل یك نقاش‌كه همه‌اش از انار نقاشی می‌كشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌كردیم با یك حالت خاصی به ما می‌فهماند كه به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از دانشكده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بی‌آنكه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه كتاب هایی می‌خواند، معلوم است كه خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یك راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما كاری را كه اكنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین كامل می‌گویم كه تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های كوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم كه دیگر چیزی كه «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم.:gol: هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سعی كردم كه خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه كه انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند كسی هم كه فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی كند آنگاه این خداست كه در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.
با شروع كار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم كه برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی كشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی كه پیش از ما بوسیله كاركنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود، مشغول به كار شدیم. یكی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود كه فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از كانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود كه بیل را كنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، كار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ كاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام كه بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی كه در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم كوچكی نیز – اگر خدا قبول كند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نكند كه هیچ.
به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتكت هستم! از سال 58 و 59 تاكنون بیش از یكصد فیلم ساخته ام كه بعضی عناوین آنها را ذكر می كنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در تركمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیك به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یك ترم نیز در دانشكده سینما تدریس كرده‌ام كه چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر كردم. مجموعه مباحثی را كه برای تدریس فراهم كرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در كتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما كه نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.
منبع :سایت شهید آوینی
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
فیلم شناسی

  • شش روز در ترکمن صحرا
  • سیل خوزستان
  • خان گزیده‌ها
  • حقیقت
  • با دکتر جهاد در بشاگرد
  • هفت قصه از بلوچستان
  • با تیپ المهدی در محور رأس البیشه
  • شیر مردان خدا! کرب‌وبلا در انتظار است
  • روایت فتح
  • شهری در آسمان
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
  • آئینه جادو
  • توسعه و مبانی تمدن غرب
  • گنجینه آسمانی
  • یک تجربه ماندگار
  • فردایی دیگر
  • حلزون‌های خانه به دوش
  • رستاخیز جان
  • آغازی بر یک پایان
  • فتح خون
  • امام و حیات باطنی انسان
  • با من سخن بگو دوکوهه
  • مرکز آسمان
  • نسیم حیات
  • سفر به سرزمین نور
  • انفطار صورت (در باب مبانی نظری هنر)
وی همچنین آثار منتشر نشده‌ای در حوزهٔ ادبیات دارد.
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
  • آئینه جادو
  • توسعه و مبانی تمدن غرب
  • گنجینه آسمانی
  • یک تجربه ماندگار
  • فردایی دیگر
  • حلزون‌های خانه به دوش
  • رستاخیز جان
  • آغازی بر یک پایان
  • فتح خون
  • امام و حیات باطنی انسان
  • با من سخن بگو دوکوهه
  • مرکز آسمان
  • نسیم حیات
  • سفر به سرزمین نور
  • انفطار صورت (در باب مبانی نظری هنر)
وی همچنین آثار منتشر نشده‌ای در حوزهٔ ادبیات دارد.


اينها اسامي كتابهاي چاپ شده ي سيد مرتضي آوينيه... كه انتشارات ساقي اونها رو به چاپ رسونده...

ممنون برادر:gol:
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه جان ممنون بابت تاپیک زیبات :gol: مطلب درباره زندگینامه ایشان دارم ولی متاسفانه در قالب کتابه و فرصت تایپ ندارم اگه اجازه بدی گهگاه به خاطر علاقه ای که به این تاپیک و شخصیت ایشان دارم گوشه ای از صحبت هاشون رو قرار بدم

مشک رنج های انقلاب را به دندان کشیده ایم و دست و پا داده ایم ، اما رهایش نکرده ایم



اذان موسیقی بهشت گمشده ی وجود است که اگر در خود ژرف شوی ، آن را در تپش قلب و در ضرباهنگ نبض خویش که خلقت تو در آن ، هر دم ، تجدید می شود، باز خواهی یافت
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند تا در مقتل کربلای عشق آسان‌تر بریده شوند؟

و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین علیه السلام را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟

و مگر نه آنکه خانه‌ی تن راه فرسودگی می‌ پیماید تا خانه‌ی روح آباد شود؟

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه‌ی سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده ‌اند؟

و مگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرمهایی فربه و تن ‌پرور بر می‌آید؟

پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره ‌های کوچک که به کوچه ‌هایی بن‌ بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنکه پرنده‌ی روح، دل در قفس نبندد پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی ‌هراسد....
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
انقلاب اسلامي رستاخيز تاريخي انسان است. بعد از قرن‌ها «هبوط» انقلاب اسلامي يك توبه تاريخي است و بنابراين آن هرگز اقتصادي، اجتماعي و سياسي نيست؛ انقلاب اسلامي يك انقلاب فرهنگي است در جهاني كه به صورت يك دهكده جهاني با يك فرهنگ واحد درآمده است.

شهيد سيد مرتضي آويني:gol:
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهيد آويني از زبان ديگران




بسم الله الرحمن الرحيم

خداوند انشاءالله اين شهيد را با پيغمبر (ص) محشور كند. من حقيقتاً نمي‌دانم چطور مي‌شود انسان احساساتش را در يك چنين مواقعي بيان و تعبير كند؟ چون در دل انسان يك جور احساس نيست.
در حادثه‌ي شهادتي مثل شهادت اين شهيد عزيز، چندين احساس با هم هست. يك احساس غم و تأسف است از نداشتن كسي مثل سيدمرتضي آويني. اما چندين احساس ديگر هم با اين همراه است كه تفكيك آنها از همديگر و بازشناسي هر يك و بيان كردن آنها، كار بسيار مشكلي است. به هر حال اميدواريم كه خداوند متعال خودش به بازماندگانش، به شما پدرشان، مادرشان، خانمشان، فرزندانشان.
همه كسانشان. به شما كه بيشترين غم، سنگين‌تر غصه را داريد، تسلّي بخشيد . چون جز با تسلّي الهي، دلي كه چنين گوهري را از خويش جدا مي‌بيند، واقعاً آرامش پيدا نمي‌كند. فقط خداي متعال بايد تسلي بدهد و مي‌دهد. من با خانواده‌هاي شهداء، زياد نشست و برخاست كرده‌ام و مي‌كنم و از شرايط روحي آنها آگاهم. گاهي فقدان يك عزيز، مصيبتي است كه اگر مرگ او شهادت نبود، تا ابد قابل تسلي نبود.
اما خداي متعال در شهادت، سرّي قرار داده كه هم زخم است و هم مرهم و يك حالت تسلّي و روشنايي به بازماندگان مي‌دهد. من خانواده شهيدي را ديدم كه فقط همان يك پسر را داشتند و خداي متعال آن پسر را از آنان گرفته بود. البته از اين قبيل زياد ديده‌ام يك نمونه اش.
وقتي انسان عكس آن جوان را هنگامي كه با پدرش خداحافظي مي‌كرد كه به جبهه برود، مي‌ديد، با خودش فكر مي‌كرد كه اگر اين جوان كشته شود، پدر و مادرش تا ابد خون خواهند گريست.
يعني منظره اين را نشان مي‌داد. بستگي آن پدر و مادر به آن جوان از اين منظره كاملاً مشخص بود. ( من آن عكس را دارم. آن را بعداً براي من آوردند. من هم آن عكس را قاب شده نگه داشتم. اين عكس حال مخصوصي دارد. ) اما خداي متعال به آن پدر و مادر، آرامش و تسلايي بخشيده بود كه خود پدرش به من گفت: من فكر مي‌كردم اگر اين بچه كشته شود، من خواهم مرد. ( يعني همان احساسي را كه من از مشاهده آن عكس داشتم، ايشان با اظهاراتش تأييد مي‌كرد. )
مي گفت: « ولي خداي متعال دل ما را آرام كرد. » در اين مورد هم همين است. يعني وقتي شما مي‌دانيد كه فرزندتان در پيشگاه خداي متعال درجات عالي دارد، پرواز مي‌كند بعني آن چيزي كه همه‌ي عرفا و اهل سلوك و آن سرگشته‌هاي وادي‌هاي عشق و شور معنوي و عرفاني يك عمر به دنبالش گشته‌اند و دويده‌اند، او با اين فداكاري و اين شهادت به دست آورده و رضوان و قرب الهي را درك كرده است.
خوشحال مي‌شويد كه فرزندتان به اين‌جا رسيده است. اميدواريم كه خداوند متعال درجات او را عالي كند. من با فرزند شما نشست و برخاست زيادي نداشتم. شايد سه جلسه كه در آن سه جلسه هم ايشان هيچ صحبتي نكرده بود من با ايشان خيلي كم هم‌صحبت شدم، منتها آن گفتارهاي تلويزيوني را از سال‌ها پيش مي‌شنيدم و به آنها علاقه داشتم. هر چند نمي‌دانستم كه ايشان آنها را اجرا مي‌كند. لكن در ايشان همواره نوري مشاهده مي‌كردم. ايشان دو- سه مرتبه آمد اينجا و روبه روي من نشست. من يك نور و يك صفا و يك حالت روحاني در ايشان حس مي‌كردم و همين جور هم بود.
همين ها هم موجب مي‌شود كه انسان بتواند به اين درجه‌ي رفيع شهادت برسد. خداوند انشاء الله دل‌هاي داغديده و غمگين شما را خودش تسلّي بدهد. اگر ما به حوزه‌ي آن شهادت و شهيد و خانواده شهيد نزديك مي‌شويم، براي خاطر خودمان است. بنده خودم احساس احتياج مي‌كنم. براي ما افتخار است كه هر چه مي‌توانيم به اين حوزه شهادت و اين شهيد، خودمان را نزديك بكنيم.
چند روز پيش توفيق زيارت مقبره‌ي اين شهيد را پيدا كردم. پنج‌شنبه گذشته رفتيم آن‌جا و قبر مطهر ايشان و آن همرزم و همراهشان – شهيد يزدان پرست – را زيارت كرديم. انشاء الله كه خداوند درجاتشان را عالي كند و روز به روز بركات آن وجود بابركت را بيشتر كند. كارهايي كه ايشان داشتند، انشاء الله نبايد زمين بماند. انشاء الله براي روايت فتح يك فكر درست و حسابي شده است كه ادامه پيدا كند.
نبايد بگذارند كه كارهاي ايشان زمين بماند. اين كارها، كارهاي باارزشي بود. ايشان معلوم مي‌شود ظرفيت خيلي بالايي داشتند كه اين‌قدر كار و اين همه را به خوبي انجام مي‌دادند؛ مخصوصاً اين روايت فتح، چيز خيلي مهمي است. شب‌هايي كه پخش مي‌شد، من گوش مي‌كردم. ظاهراً سه – چهار برنامه هم بيشتر اجرا نشد.
حالا يك مسئله اين است كه آن كاري كه ايشان كرده‌اند و حاضر و آماده است، چگونه از آن بهره‌برداري بشود. يك مسئله هم اين است كه كار ادامه پيدا كند. آن روز كه ما از اين آقايان خواهش مي‌كرديم و من اصرار مي‌كردم كه اين روايت فتح ادامه پيدا كند، درست نمي‌دانستيم چگونه ادامه پيدا كند، بعد كه برنامه اجرا شد، ديديم همين است. يعني زنده كردن ارزش هاي دفاع مقدس در خاطرها.
آن خاطرها را يكي‌يكي از زبان‌ها بيرون كشيدن و آنها را به تصوير كشيدن و آن فضاي جنگ را بازآفريني كردن. اين كاري بود كه ايشان داشت مي‌كرد و هرچه هم پيش مي‌رفت، بهتر مي‌شد يعني پخته‌تر مي‌شد. چون كار نشده‌اي بود. غير از اين بود كه بروند به ميدان جنگ و با رزمنده‌اي حرف بزنند. آن كار خيلي آسان‌تر بود. اين كار هنري‌تر و دشوارتر و محتاج تلاش فكري و هنري بيشتري بود.
اول ايشان شروع كرد و بعد كم‌كم بهتر و پخته تر شد. من حدس مي‌زنم اگر ايشان زنده مي‌ماند و ادامه مي‌داد، اين كار خيلي اوج پيدا مي‌كرد. حالا هم بايد اين برنامه دنبال شود. تازه در همين ميدان هم منحصر نيست يعني بازآفريني آن فضا از خاطره‌ها يكي از كارهاست.
در باب جنگ و ادامه‌ي روايت فتح كارهاي ديگري هم شايد بشود انجام داد. حيف است كه اين كار تعطيل است. من خيلي خوشحال شدم از اينكه زيارتتان كردم.
متون (روايت فتح) شاهكار ادبي است و من آنقدر هنگام شنيدن و ديدن برنامه‌ لذت مي‌برم كه قابل وصف نيست.

مقام معظم رهبري
 

Comet1986

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه عزیزم این را به تو تقدیم می کنم به پاس تمام لحظه های عاشقانه ای که با هم در این سرزمین داشتیم. اینجا که به قول شما، شهر زنده هاست...


 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
شب عملیات کربلای 5 بود. برای فیلمبرداری رفته بودیم خط مقدم. حجم آتش خیلی زیاد بود. آنقدر که تقریبا همه دنبال سوله یا کانالی برای سنگر گرفتن بودند ،خوب موظف هم بودند خودشان را حفظ کنند. ما هم جایی نداشتیم ، صدای انفجارها آنقدر مهیب بود که به قولی همه را جورگیر کرده بود. کم کم داشتیم به صرافت برگشت می افتادیم که یکدفعه سید به نماز ایستاد. دو رکعت نمارش که تمام شد ، انگاه که هیچ اتفاقی نیفتاده . با آرامشی عجیب کار را از سر گرفت.

برگرفته از کتاب گوشه هایی از زندگی سید شهدای اهل قلم
مجتبی زحمتکش
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند ، از دنیا نخواهند برد :gol:

شان انسان در این است که از زمان و مکان و مقتضیات آن ها فراتر رود و غل و زنجیر جاذبه های خاک را از دست و پای روح خویش بگشاید و به مقام ولایت رسدو کسی این مقام را در خواهد یافت که از خود و آن چه دوست دارد ، در راه خدا بگذرد و سر تسلیم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش و " و فدیناه بذبح عظیم " نازل کند :gol:
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاطمه عزیزم این را به تو تقدیم می کنم به پاس تمام لحظه های عاشقانه ای که با هم در این سرزمین داشتیم. اینجا که به قول شما، شهر زنده هاست...



مرسي خواهر عزيزم.:gol:

دلم براي شهر آدم زنده ها تنگ شده...


هیچ کس را تا به بلای کربلا نیازموده اند ، از دنیا نخواهند برد :gol:

شان انسان در این است که از زمان و مکان و مقتضیات آن ها فراتر رود و غل و زنجیر جاذبه های خاک را از دست و پای روح خویش بگشاید و به مقام ولایت رسدو کسی این مقام را در خواهد یافت که از خود و آن چه دوست دارد ، در راه خدا بگذرد و سر تسلیم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش و " و فدیناه بذبح عظیم " نازل کند :gol:

:gol:
 

كربلايي حسام

اخراجی موقت
توجه کنید دوستان
صوتهایی که قرار داده میشه برای شنیدن هست
اگه میخواید دانلود کنید
اگه برنامه REAL PLAYER رو داشته باشید
به محض کلیک روی دکمه پخش یه پیامی بالای صفحه دیده میشه به اسم download video
روی اون کلیک کنید و گزینه save as رو بزنید

میتونید اینطوری دانلود کنید
 

Similar threads

بالا