زندگینامه شهید شعبانعلی توکلی و انشاء های تامل برانگیز ایشان

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
بسم رب الشهدا


زندگی نامه شهید شعبانعلی توکلی بقلم برادر ایشان




در زمستان سال 1339 در يك خانه محقر قديمي كه به صورت موروثي هر ماهه روضه و عزاداري سالار شهيدان در آن برگزار مي شد؛فرزند چهارم خانواده در شب تولد دوازدهمين امام شيعيان به دنيا آمد كه نام او را شعبانعلي نهادند. پدرش درجه دار بازنشسته ارتش بود كه بعلت ظلم ستيزي و عدم تطبيق با نظام حاكم و فساد موجود در ارتش با بيست سال كار بازنشسته گشته و به عبادت و ذكر مشغول شد.

علي از دوران كودكي به همراه پدر مرتب در مسجد محل حضور داشت و ذكر و ياد خدا و ياد حماسه هاي سالار شهيدان با ذهن و اعتقاد او عجين مي شد.در سال هاي تحصيلي همواره جزو شاگردان ممتاز بود مگر تنها موردي كه در سال سوم دبيرستان(نظام تحصيلي)در سال1356در دبيرستان خوارزمي بعلت نوشتن انشاء كه موضوع آن دستاورد هاي انقلاب شاه معدوم بود،به علت انتقاد شديد، او را از درس انشاء تجديد كردند كه اين موضوع يكي از نقاط عطف در زندگي كوتاه او بود.در سال هاي 55 تا 57 با مطالعه كتب مذهبي و بدست آوردن اطلاعيه ها و اعلاميه هاي حضرت امام(قدس سره) و فعاليت در مسجد "لُر زاده" كه با منزلشان فاصله ی زيادي داشت به فعاليت شديد پرداخته و نقش مهمي در تكثيرنوارها و اعلاميه ها و پخش آنها داشت.لازم به ذكر است علي بعلت روحيه تقوي سعي مي نمود بيشترين فعاليت مذهبي و اجتماعي خود را دور از محل خود و چشم دوستان و آشنايان انجام دهد و كمتر راجع به آن حتي با خانواده صحبت كند.در برپايي تظاهرات زمان پيروزي انقلاب بصورت فعال شركت داشت. بعد از پيروزي انقلاب در سال 58 و قبولي در دانشگاه صنعتي شريف، از همان بدو ورود به جمع دانشجويان مسلمان پيوست و با سابقه ي مطالعاتي خود بطور سريع به تحليل، جمع بندي و تفكيك نظريات و وافكار گروه هاي منافق و الحادي بصورت ظاهر و آشكار پرداخته و به يك مبارزه وسيع در مقابل آنها به همراه ساير همرزمانش پرداخت.در عين حال به علت نظم در امور و ظرفيت بالاي فكري بطور همزمان علاوه بر فعاليت در دانشگاه بطورهمزمان با دادستاني انقلاب اسلامي و سپاه پاسداران و بعداً مديريت مجلس شوراي اسلامي شروع به همكاري نمود و با تشكيل جهاد دانشگاهي بعد از مدتي يعني بعد از غائله گنبد عازم تركمن صحرا گشت و از همان ابتدا به شناسايي موقعيت فرهنگي ،اقتصادي و اجتماعي منطقه مشغول شده و عوامل ايجاد بلوا و زمينه هاي آن را بررسي كرده و تمام موضوعات را بصورت خلاصه نويسي و فيش نويسي بصورت مكتوب درآورد.بعد از سركوب منافقين و گروهك هاي چپ، جهت محو زمينه هاي رشد آنها،به فعاليت شديد فرهنگي در منطقه مشغول گشته و در جهت تشكيل هيئت هاي واگذاري زمين و راه اندازي كِشت موقت فعاليت گسترده اي را شروع نمود.بعد از ماجراي تسخير لانه ي جاسوسي توسط دانشجويان پيرو خط امام،علي به سمت مسئول گروه فرهنگي جهاد دانشگاهي دانشگاه صنعتي شريف منصوب شده و به مبارزه فرهنگي خود در دانشگاه ،ابعاد وسيع تري بخشيد بطوريكه بعد از گذشت چندين سال از شهادت ايشان در آن دانشگاه مشهود است ، كه اين فعاليت بر پايه ارشاد فريب خوردگان،جذب افراد بي طرف در موضوعات اجتماعي به سمت فرهنگ اسلامي و مقابله شديد با سردمداران نفاق و كفر استوار مي گشت. در طي اين مدت تا قبل از شروع جنگ تحميلي گاه بيش از يك يا چند شب فرصت حضور در منزل را نداشت.در زمان شروع تجاوزهاي جنايتكاران شرق و غرب به ميهن اسلامي ايشان در تركمن صحرا مشغول فعاليت بودند كه مدتي بعد با ارسال يك تلگرام خبر حضور ايشان در جبهه دارخوين به خانواده رسيد. از خاطرات حضور اول ايشان در جبهه دارخوين مي توان به مورد زير اشاره كرد.با توجه به عدم اعتماد ايشان به فرماندهي عنصر خائني چون بني صدر،بنابر دستور امام و تكليف مذهبي كه بر خود ضروري دانستند قرار شده بود كه با باز كردن دريچه هاي سد، آب را به طرف نيروهاي عراقي هدايت كرده و نيروهاي ذرهي آنها را به دام اندازند ولي براي عدم جلب توجه دشمن مي بايد گروهي در خط مقدم جبهه دارخوين، نزديكي روستاي محمديه تا آخرين لحظات در خط باقي مانده تا دشمن متوجه موضوع نشود. بني صدر و فرماندهان وابسته به او قول تخليه اين نيروهاي بسيجي را در زمان بالا آمدن آب داده بودند. عمليات انجام شده و اين نيروهاي مخلص تا آخرين لحظه در سنگرهاي خود در محاصره آب باقي ماندند ولي از اعزام هليكوپتر خبري نمي شود،كه البته به خواست خداوند بطرز معجزه آسا با فروكش آب مي توانند به پايگاه هاي خود برگردند بطوريكه تصور رفت كه به شهادت رسيده باشند.با سنگين تر شدن مسئوليت حضور در سنگر فرهنگي دانشگاه و لزوم همكاري با نهادهاي انقلاب همچون سپاه، دادستاني انقلاب و مجلس شوراي اسلامي با وجود عشق به حضور در جبهه هاي نبرد مستقيم با كفر،ايشان نتوانستند بطور پيوسته در جبهه حضور يابند تا عمليات بيت المقدس جهت آزادسازي خرمشهر.اما در اين مدت به علت قدرت جذب شديد ايشان، چندين بار از سوي منافقين مورد سوء قصد قرار گرفتند و به علت چالاكي و خواست پروردگار جان سالم به در بردند. بطوريكه در شعاع وسيعي از منطقه محل سكونت ايشان و مسجد هيچ فردي از منافقين كه در ساله هاي 59 و 60 آزادانه به بحث و مانور مي پرداختند، قدرت بحث و رو در رويي با ايشان را در خود نمي ديدند.در اين ايام ايشان بصورت عضوي از دلاوران سپاه نيز بودند كه بعلل امنيتي و تنوع فعاليت هاي مورد نياز انقلاب اين موضوع را با هيچكس بجز مادر گراميشان در ميان نگذاشته بودند كه بعد از شهادت، ساير اعضا خانواده و دوستان مطلع گشتند.همانطور كه گفته شد ايشان با وجود اينكه تمامي توان و وقت خود را در راه مبارزه در جبهه هاي مختلف با كفر نهاده بودند ولي در آتش فراق از جنگ مستقيم با دشمن مي سوختند. تا آنكه بعد از اتمام عمليات پيروزمندانه فتح المبين بعد از اصرار فراوان و گرفتن موافقت مسئولين ذي ربط با اطلاع از در پيش بودن يك عمليات وسيع در آينده نزديك در تاريخ اول ارديبهشت ماه سال 61 در جمع خانواده برنامه اعزام به جبهه را مطرح كردند كه با توجه به جو انقلابي خانواده و علي رقم آنكه روحيات ايشان حكايت از عشق به لقاءالله و آمادگي و رسيده شدن ميوه وجودشان جهت پيوستن به ديدار حق را داشت،ممانعتي به عمل نيامد و ايشان به منطقه اعزام گشتند.از موارد قابل ذكر آنكه ايشان در موقع خداحافظي كوتاه و سريعشان باقاطعيت از شهادت خود خبر دادند.با اعزام ايشان و ساير همرزمانشان در جهاد دانشگاهي به منطقه، فرماندهي منطقه به ايشان تكليف نموده بود كه شما مي بايد در خطوط عقب و جبهه هويزه جهت پشتيباني ساير نيروها باقي بمانيد ولي ايشان چند شب قبل از شروع عمليات به همراه همرزم ديرينه اش برادر مجيد صفايي به جبهه دارخوين رفته و با آشنايي قبلي از فرمانده دلاور تيپ محمد رسول الله(ص) "محسن وزوايي"،اجازه حضور در خط مقدم را مي خواهند و با گرفتن موافقت ايشان به تيپ محمد رسول الله(ص) پيوسته و با شروع مرحله ي دوم عمليات در تاريخ15/2/61 ما بين منطقه ي حسينيه و شلمچه بر اثر برخورد با مين به درجه رفيع شهادت نائل مي گردد و پيكر پاكش در تاريخ 18/2/69 در جمع شهدا در بهشت زهرا به خاك سپرده مي شود.


 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
توضیحی در مورد انشاء ها

توضیحی در مورد انشاء ها

خواستم یه نکته ای رو برای توجه بیشتر بگم.
این انشاء هایی که از این پست به بعد می ذارم رو ایشون در سن 17 سالگی یعنی وقتی سوم ریاضی بودن نوشتن که مصادف بوده با زمان حکوت شاه و نزدیکای انقلاب.
ایشون دانش آموز بسیار باهوشی بودن و تمام نمراتشون بیست بود؛ به جز در درس انشا که بخاطر انتقاد شدید از دوران حکومت شاه از این درس تجدیدشون کردن.

 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]" نامه اي به فرزندم كه در قرن آينده زندگي خواهد كرد."[/FONT]


قرن 14 هجري
نمي دانم كه تو كيستي كه نامه ي من را جسته اي و مي خواني زيرا اين نامه را به پسرم نوشته ام. لابد به خودت زحمت زيادي داده اي تا بتواني آن را بيابي و قفل صندوق آن را بشكني. زيرا كه من آن را زير راه پله ي زير زمين خانه ام در كنار پنجره پنهان كرده ام.چه مي گويم؟! شاید آن زمان كه تو اين نامه را ميخواني از اين چيزها خبري نباشد و لابد نيز همينطور است.نمي دانم مي تواني از اين كلمات چيزي بفهمي يا نه؟زيرا كه فكر مي كنم زبان فارسي هر روز به زوال و نيستي نزديك تر مي شود.بنابراين به همراه اين نامه سه برگ از آن را به زبان هاي بزرگ قرنم ترجمه كرده ام و همراه اين نامه قرار داده ام تا شايد بتواني آن را درك كني.نمي دانم الان در آنجا چه مي گذرد. آيا زمانت با آنچه من فكر مي كنم مطابق است يا نيست؟ مي توانم مجسم كنم كه مردمان حتي جايي براي ايستادن ندارند و چنان در هم مي لولند كه در اثر كمترين بي توجهي برخوردي جانانه با يكديگر مي كنند يا شايد انسان هاي خودخواه، انسان ها را رو به نابودي سوق داده اند و اجتماع كوچكي داريد.در اين زمانه كه من زندگي مي كنم سرزمين ها به اردوگاه هاي مختلف تقسيم شده اند.يكي غربي ، يكي شرقي.عده ي بسياري نيز بين اين سرزمين ها و اردوگاه ها سرگردانند،گروهي در جنگند و براي منافع ديگران نابود مي شوند.صداي مهيبي برمي خيزد و صدها نه بلكه هزاران نفر به هوا مي روند و نابود مي شوند و لحظه اي بعد سكوت برقرار مي شود.
اين صحنه ها بارها تكرار مي شود تا منافع طبقه ي خاصي حمايت شود. شايد در زمان تو اينچنين نباشد؛همه برادروار به دور از ارتش ها و سلاح ها با يكديگر زندگي مي كنيد و ديگر كسي شب در خانه را قفل نمي كند و يا اين كه كسي طمع و حسرت و آز و كينه را نمي شناسد. مي داني چرا ما همواره در جنگيم؟بخاطر صلح! شايد مضحك باشد اما اينطور است.جنگ بخاطر صلح و آرامش! از يكي كه همواره در جنگ با درون خويش مي باشد تا ميليون ها نفر كه بخاطر منافع مشترك پايه ي جنگ مي گذارند.
بشر هدف از آفرينش را از ياد برده است.خودخواهي ها و جاه طلبي ها در رابطه ي بشر با بشر حكمفرما شده اند و از غرايز و شهوت ها پيروي مي كند. هيچكسي پيدا نمي شود كه به مستمندان ياري دهد. پيام بشر به كار تبديل شده است.عده اي كار را براي خود انجام مي دهند و گروهي ديگر براي ديگران زيرا كه برده ي آنان مي باشند.
كوتاه كلام دنياي سرسام آوري داريم.هيچ چيز مسير طبيعي را طي نمي كند.همه چيز به طرز مضحكي درآمده است؛ شايد در زمان تو چنين نباشد و يا اين كه از اين بدتر باشد. دنياي تو را اينگونه تصور مي كنم كه بشر بدان حد پيشرفت كرده است كه بي نياز كار طاقت فرساي 10 الي 12 ساعت در روز شده است؛فقط به استراحت مي پردازد و يا اينكه در آزمايشگاه ها به دنبال را ه حل هاي بهتر براي زندگي مي باشد.
بگذار از سازمان هاي بازيچه ي كشورها در زمان خود بگويم.در زمان من سازماني به نام ملل متحد وجود دارد كه قريب به اتفاق كشورها عضو آن مي باشند.هدف از تشكيل اين سازمان بوجود آوردن فضاي سالم براي اعضا مي باشد و از وظايف عمده ي آن اينكه اين روزها بيشتر از آن صحبت مي رود ايجاد صلح بينِ ملل مي باشد و اين وظيفه اي خطير مي باشد كه اين سازمان كمتر موفق گرديده است در زمينه ي آن موفق باشد و علناً ديده مي شود كه زير نفوذ چند صاحب قدرت مي باشد و حق كُشي هاي بسياري در آن بر ضد ملل فقير و به نفع خودشان صورت مي گيرد. يكي از اين نمونه هاي بارز حق وتو مي باشد.بدين صورت كه به چند كشور بزرگ اجازه داده شده است تا بتوانند اگر قطع نامه اي بر ضد منافع آنان بود آن را رد كنند در حالي كه اكثراً با آن موافق باشند.
ببين حتي دو دوزه بازي را تا مراجع بي طرف خود كشيده اند.ديگر چه انتظاري از بقيه مي توان داشت؟!
شايد در زمان تو اين مشكلات وجود نداشته باشد اما من مطمئنم كه ديگر مشكلات سد راه شما خواهد شد.حتما تكنولوژي خودتان باعث گرفتاري هاي بسيار برايتان شده است. زيرا من به وضوح مي بينم كه در زمان ما با پيشرفت سريع علم و دانش، آن زمينه ها بيشتر پيشرفت كرده كه از خودپرستي ها و جاه طلبي ها و شهوت ها حمايت مي كند. ساختن بمب هاي اتمي نمونه ي بارز اين نوع مي باشد. درحالي كه بشر هنوز به دنبال ويروس يا چيزي شبيه به آن درحال سرماخوردگي است. درحاليكه سلاح هاي جنگي آن براي قرن بعد نيز كافي است. مثلاً هنوز پزشكي مطابق با زمان پيشرفت نكرده است؛در اقسي نقاط جهانِ ما مردمان بسياري بر اثر فقر مي ميرند.هر ساله هزاران تن در قاره ي آسيا از بين مي روند تا كشور هاي قوي بتوانند موشك جديدي به فضاي لايتناهي پرتاب كنند.البته من مخالف دومي نيستم اما بدين فكر مي كنم كه ما از يك جنس هستيم چرا بايد با انساني كه همانند ما دو چشم يك عقل سالم و يا شايد بهتر از ما دارد چنين كنيم؟ ممكن است بدين دليل باشد كه در قرن ما شهوت ها و جاه طلبي ها،غرور كاذب و خودپسندي ها قلب بشر را تسخير كرده اند.بشري كه با انجام كار نيك شاد مي شود، ديگر شادي را از ياد مي برد و هيچگاه به فكر همسايه خود نمي باشد. شعار فقط يك چيز شده است.من من من...اميدوارم كه تو چنين نباشي زيرا كه جهان فاني اين ارزش را ندارد كه بخاطر آن خود را محكوم به من كني.همواره سعي كن خودت باشي. پا در كفش ديگران نكن. هيچگاه خود را گول نزن. سعي كن خود را بشناسي، عيب هاي خود را بيابي و سدهاي محكمي در برابر آنان ايجاد كني تا خود نيز نتواني آن را از ميان برداري. به هيچكس جز خودت اميدوار نباش. به چيزي تكيه نكن تا بتواني بالا روي، بهتر شوي و خود را بهتر بشناسي.شايد اين ها كه مي نويسم نيز نمونه اي از خودپسندي قرن من باشد اما سعي كن همواره متعادل باشي تا سرافراز از هر ميداني بيرون آيي.




 
آخرین ویرایش:

بی تاب

عضو جدید
سلام عزیزم ممنون که یاد پاک شهدا رو زنده می کنی اجرت با سالار شهیدان...
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]ما انسان ها[/FONT]

[FONT=&quot]چه چيزي است كه از درون ما مي جوشد و مانند ذرات سبك گرد و خاك معلق در هوا كه با اندك نسيمي به جلو رانده مي شود؛ به جلو مي راندمان و هيچگاه از حركت نمي ايستد؟چه كسي است كه باور كند اجدادمان زماني همديگر را مي دريدند و مي خوردند و اكنون بر سطح ماه فرود مي آيند و چنگ بر منظره ها خواهند انداخت؟اما باور داريم.ما باور داريم كه در آفريقا مي ميرند و در شرق و غرب در رفاه غوطه ورند.هدف چيست؟چگونه موجودي هستيم؟چه انتظاري از دنيا و خود داريم؟انسان هايي مادي و سودجو گشته ايم.[/FONT]​

[FONT=&quot]آيا مي توان مجسم كرد كه موجودي تا اين اندازه تغيير پذیر باشد؟ ساعتي پيش مشغول سخنراني براي امت خود مي باشد و كلماتي از قبيل زيبايي، خوبي، دوستي و راحتي بر زبان مي راند و درگر ساعت صحبت از كشتار و قتل عام مي كند. در اينجا به اين نكته ي بسيار مهم اشاره مي كنيم كه شرط اساسي انسان بودن، بافرهنگ بودن است. دو بافرهنگ در دو گوشه ي جهان يكديگر را بهتر درك مي كنند تا دو برادر كه از فرهنگ نصيبي ندارند. چون فرهنگ نباشد انسان بودن خود به خود منفي مي شود و غريزه ها و شهوت ها در رابطه بين وبشر و بشر حكمفرما مي شود و همواره از سودجويي و خودپرستي پيروي مي كنند.اگر تاختن به سمت لايتناهي تنها شرط انسان بودن است،انسان ماشين هايي ساخته است كه از هر دانشمندي مسائل را زودتر حل مي سازد و دردسر كمتري دارد. آنگاه پي مي بريم كه تنها علامه بودن مطرح نيست.مقصود از آفرينش و خلق كردن اين است كه انسان ها مكمل يكديگر باشند. بادانشان بي فرهنگ در دنيا كم نبوده اند، هم قاضيان بي اعتنا به حق هم سياست مداران بي اعتنا به انسانيت. در زندگاني به كساني بر مي خوريم كه طبيبي نامورند و يا مهندسي شاخص اما در نگاه آنان برق آدميت ديده نمي شود. اما هستند كساني كه سواد خواندن و نوشتن ندارند ليكن روح آنان نشان دهنده ي انسانيت آنها مي باشد. رفتن به مكتب و مدرسه شرط انسان بودن نيست. انسان بودن صرفاً يك كالاي مادي نمي باشد كه مي توان آن را خريد و بدان وسيله فخر فروشي كرد بلكه كالاي معنوي مي باشد كه در طي ساليان دراز عده ي محدودي بدان دست مي يابند و معمولا هيچ رابطه اي با تاختن به سوي لايتناهي ندارند. [/FONT]​


در انتها اشاره مي كنيم به اين كه پيشرفت در يك اجتماع بستگي به انسان بودن افراد دارد و اين نيز به فرهنگ و فرهنگ حقيقي به كثرت معلومات و محفوظات نيست بلكه به نيرويي است مركب از حسن ذوق، خوشي قريحه، شم استنباط مطلب و حل مشكلات زندگي بوسيله ي فكر كردن و چاره انديشي معقول و اين كار علاوه بر آن كه يك مقدار استعداد طبيعي و ذوق خدا داد مي خواهد بايد به وسيله ي فراگرفتن معلومات ديگران و خواندن حاصل تجارب گذشتگان و تدابير معاصرين بدست آيد و در اين راه نباید يك آن از خواندن و تجربه اندوختن بياساييم.
 

fateme_en

عضو جدید
کاربر ممتاز
"يك دانشمند رياضي چگونه مي تواند به اجتماع خود خدمت كند."
انسان موجودي است در حال پيشرفت، هيچ گاه تسليم طبيعت نشده، همواره سعي بر غلبه بر آن را داشته است. آنگاه كه در غارها مي زيسته براي رهايي از شر دشمنان طبيعي از آتش استافده مي كرده است و با زندگي دسته جمعي كه بدان پي برده است. زيرا مي دانسته كه زندگي دست جمعي براي او مفيد مي باشد. خواه اين فايده از لحاظ دفاعي باشد و يا از لحاظ پيروزي بر موانع طبيعي باشد. پس زندگي دست جمعي را آغاز كرد تا بتواند به افكار خود جامه عمل بپوشاند و بر موانع طبيعي پيروز شود. به فكر استاده از طبيعت افتاد و براي استفاده از آنها به جانوران روي آورد. جانوران را اهلي كرده و از مزاياي آن ها استفاده كرد. سپس به فكر بوجود آوردن وسايل جديد و يا بدست آوردن وسايل جديدتري شد.از اين پس بود كه بشر رو به پيشرفت نهاد.از ميان اينان افرادي چون:بيروني،خيام،خرازي، ارشميدس،غياث الدين جمشيد كاشاني برخواستند تا زنجير اين قافله را در دست گرفته و خود پيش گام شوند و با ابتكارات خود در زمينه ي رياضيات و يزيك سهم عظيمي در پيشرفت بشر را دارا باشند.براي مثال از رسالات جمشيد كاشاني و ابوريحان بيروني در ساختمان صدها دستگاه علميه پيچيده ي امروز استفاده شده است.براي نمونه مي توان گفت كه محاسبه ي نسبت محيط دايره به قطر آن نخستين بار به وسيله ي كاشاني بدست آمد و اين مهم چنان در صنعت امروز اثر دارد كه تقريباً به جرات مي توانم بگويم قريب به 190دستگاه هاي دقيق و ظريف صنعتي امروزي از اين خاصيت به نحوي استفاده كرده اند.غياث الدين جمشيد كاشاني آلات رصد را مي شناخت و به كار مي برد و خود نيز آلات رصد مخصوصي به نام "طبق المناطق" اختارع كرد كه بعد ها نام آن به "جام جم" تبديل شد.وي بدست "دارالغ بيك" به تاسيس رصدخانه ي سمرقند كه بنايي عظيم بود،پرداخت و از اين لحاظ وي را مي توان يكي از بانيان علم نجوم دانست كه در پيشرفت علم نجوم نقش بسيار حساسي را ايفا كرد تا جايي كه اين جرقه ها در آن ادوار باعث سرعت شگرف علوم فضايي شد. تا جايي كه امروز سفينه هاي فضايي و اقمار مصنوعي به خدمت بشر درآمده اند.
يك قمر مصنوعي اطلاعات را از يك فضا به فضاي ديگر با صدها كيلومتر فاصله صادر مي كند و مورد استفاده هزاران نفر قرار مي گيرد و آنان را بارور مي سازد.
از كتب مشهور وي مي توان "رساله ي محيطيه" درباره ي نسبت محيط دايره به قطر آن، "رساله كماليه" درباره بعد ها و قوس ها، "مفتاح الحساب والقرآن" را نام برد.
از ديگر مردان بزرگ رياضيات كه به وي لقب پدر علم رياضيات داده اند؛ ابوريحان محمد بيروني از نام آورترين دانشمندان و متفكران سرزمين ايران است و در شرق و غرب آثار و نوشته هاي او هنوز از اعتبار قابل ملاحظه بهره دارد.از اين مرد بزرگ آثار علمي و ادبي بسياري به جا مانده است.كتاب هاي ابوريحان بيشتر به زبان علمي وي يعني زبان عربي نوشته شده است.اين كتب از هر دو نظر علمي و ادبي از بهترين كتاب هاي تمدن دوره ي اسلامي است. از كتاب هاي مشهور وي مي توان "التفهيم" را نام برد. وي كتاب را بشيوه ي درسي يعني روشي كه درخور فهم مبتديان باشد نوشته شده است. اين كتاب شاهكاري است از علم و ادب كه براي پي بردن به اصطلاحات علمي آن زمان از منابع غني بشمار مي آيد.
 

Similar threads

بالا