کوچه های تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
بوي جوي موليان آيد همي

ياد يار مهربان آيد همي

ريگ آموي و درشتيهاي او

زير پايم پرنيان ايد همي

آب جيحون از نشاط روي دوست

خنگ ما را تا ميان آيد همي

اي بخارا شاد باش و دير زي

مير زي تو شادمان آيد همي

مير ماه است و بخارا آسمان

ماه سوي آْسمان آيد همي

مير سروست و بخارا بوستان

سرو سوي بوستان آيد همي

بوي جوي موليان ياد يار مهربان

بوي جوي موليان ياد يار مهربان آيد همي
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
به سوی تو، به شوق روی تو ، به طرف کوی تو
سپیده دم آیم ، مگر تو را جویم ، بگو کجایی ؟
نشان تو، گه از زمین ،گاهی ز آسمان جویم
ببین چه بی پروا ، ره تو را می پویم ، بگو کجایی؟
کی رَوَد رخ ماهت از نظرم ... نظرم
به غیر نامت کی نام دگر ببرم ... ببرم
اگر تو را جویم حدیث دل گویم ، بگو کجایی
به دست تو دادم ، دل پریشانم ، دگر چه خواهی؟
فُتاده ام از پا ، بگو که از جانم ، دگر چه خواهی؟
یک دم از خیال من نمیروی ای غزال من
دگر چه پرسی زحال من
تا هستم من ، اسیر کوی تواّم به آرزوی تواُم
اگر تو را جویم ، حدیث دل گویم ، بگو کجایی ؟
به دست تو دادم ، دل پریشانم ، دگر چه خواهی؟
فُتاده ام از پا ، بگو که از جانم ، دگر چه خواهی ؟....
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
من كه در تو زندگاني يافتم
من كه هستي رازچشمانت..نگاهت يافتم
ديگر قرارم نيست
ديگر شكيبم نيست
من كه در تو مردهام
من كه هستي را زچشمانت.. نگاهت يافتم
من كه آلامم ميان تيره مويت..صدايتيافتم
ديگر قرار نيست
ديگر توانم نيست
من كه در تو مرده ام
من كه درياد و خيالت مرده ام
من كه در ياد و وجودت نيستم
قصه گوي قلب من ديگر قرارمنيست
خدا راآسمانها را گواهي
من كه در تو مرده ام
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی در اوج ایستادم

حقارت آرزوهای پوشالی گذشته تنم را سوزاند ...

وقتی در اوج ایستادم

تمامی من از ما پر شد ...

وقتی در اوج ایستادم

تنم لرزید از روزی که سقوط کنم ...

وقتی در اوج ایستادم

یادم آمد کجا بودم و دارم به کجا میرسم !

وقتی در اوج ایستادم

مقصد نهایی در کنارم بود ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز



چیزی آرام آرام در من رسوخ می کند ...

چیزی از آن دست شعرهای طولانی و بی مفهوم !

چیزی از آن دست شب های بارانی و حس های موهوم ...

چیزی آرام آرام در من رسوخ می کند ...

و من نمی ترسم !

دیگر از هیچ چیز نمی ترسم ...

گمان می کنم جایی همین نزدیکی ها باشد ...

جایی درون من ...

ترس را می گویم !

می دانی ؟

هیچ می دانی؟!

به آرامش نیاز دارم ...

به آرامش نیاز دارم ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز



دو قدم مانده به ماه ...

میروم شاید خدا در پشت ماه پنهان شده است ...

دیگران میگویند خدا در همه جاست ...

دیگران میگویند خدا در آغوش دارد تو را ...

نمیدانم !

این روز ها گم شده ام در ایستگاه متروک زمان ...

اینجا گاهی دست دلها می لرزد ...

اینجا دیگر هیچ چیز باقی نمانده است ...

اینجا غرق نفهمیدن است ...

اینجا مملو است از آدمکهایی با لبخندی ژکوند که به تو سلام می گویند !

اینجا صد بار بگویی انسان مگر می شنود گوشی؟!

اینجا اگر بر گوش احساساتت بزنی می نگری لبخند آدمیان را ...

اینجا غرق ابهامات است ...

.

.

.

خدا یا تو اینجا هم گم شده ای ؟!...

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز



پیدا می شوی و سر از تنهایی ام در می آوری ...

گم می شوم در چشمانت ...

گم می شوی ...

و پیدا می شوم در تنهایی ام ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
بی تفاوتی

نگاه

لبخند

هیجان

عشق

دوری

اشک

شکست

جدایی

تنفر

بی تفاوتی

برای رسیدن به بی تفاوتی این همه راه لازم بود؟!

از بی تفاوتی تا بی تفاوتی چقدر فاصله است ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر دلتنگی بده ،دلتنگ کسی باشی ولی هیچ جور نتونی باش کنار بیای ،کاش آدم میتونست جای خالیشون را با یه بهونه پر کنه ولی نگاه میکنه میبینه بازم یه بهونه هست اونم دلتنگی
دلم میخواد فریاد بزنم دلتنگتم
خدایا دلتنگی همه عزیزام رو پیش خودت میارم تا در پناه تو باشند
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم صدا می زند تورا

...

در کوچه باغ های فراموشی،

دو باره گم شده ای

مثل سالهای کودکی

...

همیشه از چشمگذاشتن می ترسیدم

و آن روز نوبت منبود

چشمهایم را بستم

یک،دو،سه...

و بازکردم

تو گم شده بودی

و من پی تو می دویدم

هنوز من بی تو...

وقتی پیدایت کنم

دیگرچشمهایم را نخواهم بست!
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ترانه خوان عشق
تو رفتی و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به یاد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم
جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بیخ و بن بکند کوه درد و غم این سیل
چنین که گریه کند چشم آسمان با من
رسد همیشه به فریاد باده نوشان حق
بگفت این سخن آن میر می کشان با من
بساط خویش به جای دگر برم زین شهر
چنین که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمی شود خاموش
هنوز یاد تو این یاد مهربان با من
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآی، بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتی از یادم
هنوز عشق تو این عشق جاودان با من

:gol:حمید مصدق:gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو آدم ها را اما
در یک سبد می ریزی و
به دوش می کشی
بزرگتر ها
آنجا می مانند و
کوچکتر ها
از لابلای سوراخ ها
می گریزند
***************
خدا کند....
خدا کند فقط
وقتی که می رسم
هنوز....
بر سبدم
به جا مانده باشد
کسی.....
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
با من بمان که ظلمت شب از راه می رسد.
وقتی که هیچ یاری نیست و آسایش گریخته است ،
خدایا ! ای یاور بی کسان با من بمان !
در هر لحظه به حضور (( تو)) نیازمندم.
چه چیزی جز لطف (( تو)) می تواند ترسها را در هم شکن؟
چه کسی جز (( تو)) می تواند راهنما و پناه من باشد؟
در روزهای ابری و آفتابی با من بمان!
از هیچ دشمنی نمی هراسم، چون (( تو)) در کنار منی!
آنجا که (( تو)) هستی اشک ها سوزنده نیستند،
مرگ هم تلخ نیست.
اگر با من بمانی ، همیشه پیروزم.
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز


عروسکش را محکم در آغوش کشید ...

نگاهی به دریا ...

عروسک را آرام بوسید و به دریا انداخت ...

عروسک غرق شد ...

این آخرین یادگاری بود ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز


قاصدک روی دستم نشست ...

چشم بستم ...

می خواستم تمام آرزوهای ته مانده را بخوانم !

اما ...

دست ها لرزید ...

قاصدک را فوت کردم !

بدون هیچ آرزویی ...!
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز


از وقتی رفته ای

جای « تو »

در آرزوهايم یک آدمک کاغذی گذاشته ام !

آدمک کاغذی احساس ندارد ...

چشـم ندارد، بیچاره گوش هم ندارد ...

طفلکی حتی دهـان هم ندارد ...

آدمک کاغذی

اما « دروغ » نمی گويد ... !!!

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزی من نیستم ...

روزی تو نیستی ...

و روزی همه ی ما

به بی رنگی اي مداوم مبتلا می شویم ...!
 

archi_atish

عضو جدید
کاربر ممتاز
خداوند در هر حضوری جدای نهان کرده برای کمال ما

پس چه خوش است روزی را که دریابیم حضور هیچ کس در زندگی‌ ما اتفاقی نیست...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:من دلم تنگ می شود:gol:

من دلم تنگ می شود
برای تو
برای هرآنچه که تکانم می دهد
تـــــا تــامل خـــویش
بـــــــرای خاطراتمان
چیزهایی که تو، توهم می خوانیشان
دلــم کــه تنـــگ می شــود
پای لحظه های خالی از تو
بــساط اشک پهن می کــنم
گوش خیالم را به گذشته می چسبانم
صدایت را از امواج پراکندهی زمان جمع می کنم
پژواک صدایت بر دیوار ذهن می کوبد
پر از آواز می شوم از تو
مگرغیر از این است
که توهم هم وجود دارد؟
باشد ...
به خودم دروغ نمی گویم!
اما به حقیقت دقایق پریشان عاشقی سوگند
دلم برای این توهم تنگ می شود:gol:
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای شنیدن صدای که دوستش میداری همین لحظه هم بسیار دیر است، افسوس خواهی خورد زمانی را که آن سوی سیم ها کسی بی احساس میگوید:
برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد !!!!
 

archi_atish

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی‌ از غربت ایام دلم می‌گیرد
مرغ امید من از شدت غم میمیرد
...
دل به رویای خوش خاطره‌ها میبندم
باز هم خاطره‌ها دست مرا می‌گیرد
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم برای کسی تنگ است...

دلم براي كسي تنگ است
كه آفتاب صداقت را
به مهماني گلهاي باغ ميآورد.
و گيسوان بلندش را
به باد ميداد.
و دستهاي سپيدش را
به آب ميبخشيد.

دلم براي كسي تنگ است
كه چشمهاي قشنگش را
به عمق آبي درياي واژگون ميدوخت
و شعرهاي خوشي چون پرنده ميخواند.

دلم براي كسي تنگ است
كه همچو كودك معصومي
دلش براي دلم ميسوخت
و مهرباني را نثار من ميكرد.

دلم براي كسي تنگ است
كه تا شمال ترين شمال
و در جنوب ترين جنوب
هميشه و در همه جا
– آه با كه بتون گفت
كه بود با من
و پيوسته نيز بي من بود.
و كار من ز فراقش
فغان و شيون بود
كسي كه بي من ماند
كسي كه بامن نيست
كسي كه...
– دگر كافيست.

«حميد مصدق»
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا