تا چند ز جان مستمند اندیشی
تا کی ز جهان پرگزند اندیشی
آنچه از تو ستد همین کالبد است
یک مزبله گو مباش چند اندیشی
گوی توفیق و کرامت در میان افکندهاند
کس به میدان در نمیآید سواران را چه شد
مطرب از درد محبت عملي ميپرداخت
كه حكيمان جهان را مژه خون پالابود
ميشكفتم ز طرب زانكه چو گل بر لب جوي
بر سرم سايه آن سرو سهي بالا بود
مگر نسيم تنت صبح در چمن بگذشت
كه گل به بوي تو بر تن چون صبح جامه دريد
تقدیرچنین بوده یک دم نشد آسودهجام جهان نماست ضمیر منیر دوست
اظهار احتیاج خود آنجا چه حاجت است
---------------------------------------------------
ببخشید اشتباه نوشته بودم مجبور شدم پاکش کنم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |