مشاعرۀ سنّتی

Alone_Queen

عضو جدید
تو احترام حريمي تو افتخار حطيمي
تو يادگار منايي خدا كند كه بيايي
تو مشعري عرفاتي، تو زمزمي تو فراتي
تو رمز آب بقايي خدا كند كه بيايي

 

behnam-t

عضو جدید
من نخواهم کرد ترک لعل یار و جام می
زاهدان معذور داریدم که اینم مذهب است
 

Alone_Queen

عضو جدید
در آينه روي شاهدان نيست عجب

خود شاهد و خود آينه‌اش اين عجبست
http://www.www.iran-eng.ir/images/smilies/new/53.gif
 

seeemesooo

عضو جدید
ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست

بشکستن آن روا نمیدارد مست


چندین سر و پای نازنین از سر و دست

از مهر که پیوست و به کین که شکست
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
زمرد و گية سبز هردو همرنگ اند
وليك زين به نگين دان كشند و زان به جوال
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
حسن ترا بینم فزون خلق ترا بینم زبون
چون آمد از جنت برون چون تو نگاری بی برات

در نارم از گلزار تو بیزارم از آزار تو
یک دیدن از دیدار تو خوشتر ز کل کاینات
 

seeemesooo

عضو جدید
حق چو شراب ازلی دردهد
مرد خورد باده حق مردوار
پرورش جان به سقاهم بود
از می و از ساغر پروردگار
***مولانا***
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره كن درد كسی كز همه ناچارتر است
هر گرفتار كه در بند تو مینالد زار
میبرد حسرت صیدی كه گرفتار تر است
عقل پرسید كه دشوار تر از مردن چیست
عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
تو بحر لطافتی و ما همچو کفیم
آنسوی که موج رفت ما آنطرفیم
آن کف که به خون عشق آلودستی
بر ما میزن که بر کفت همچو دفیم
 
  • Like
واکنش ها: abfa

abfa

عضو جدید
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم
ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
از مرگ میپرسیم واز پیوند میگویی/ از ریشه از سبزینه از آوند میگویی
از قرن میپرسم که روحم را تصاحب کرد / از شاهکار فتح شاه زند میگویی
از عشق میپرسم که صبرم را به پایان برد / از سروهایی که نمی افتند میگویی
ای که به زخم سینه ام تزویر میگویی / ای که به شمشیرت سخاوتمند میگویی
ای که دلی دیوانه را آزاده می نامی / اما به باورهای تلخم بند میگویی
ای که دمی کوتاه را یک عمر میدانی / اما به عمری آرزو یکچند میگویی
از تو نمی پرسم چرا اینگونه ای بامن / میدانمت درپاسخم لبخند میگویی
 

abfa

عضو جدید
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
من از تو مي مردم
اما تو زندگاني من بودي
تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي
وقتي كه من خيابانها را
بي هيچ مقصدي مي پيمودم
تو با من مي رفتي
تو در من مي خواندي
تو از ميان نارونها گنجشكهاي عاشق را
به صبح پنجره دعوت مي كردي

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا