چند ضربه به در کلاس نواخته شد و خانم معلم به طرف در رفت و آن راگشود. لحظه ای درنگ کرد
سپس از همانجا گفت:مریم ایرانی؟ مریم از جایش برخاست و معلم گفت : برو دفتر خانوم مدیر مریم
وقتی از پله ها با لا میرفت در این فکر بود که چه بگوید.مدتی بیحرکت روی پله ها ایستاد و بعد در
زد و وارد شد به جز خانوم مدیر کسی در اتاق نبود
سلام اجازه هست؟من مریم ایرانی هستم!
سلام خوب مریم خانوم شما شنبه غیبت کردی یکشنبه حاضر بودی و دوباره دوشنبه غیبت
توضیح درستی داری؟
خانوم مدیر دفتری که نگاه میکرد بست و منتظر جواب مریم ماند.
خانوم مدتی است سرن درد میکنه شنبه به درمانگاه رفتم ولی خیلی طول کشید گفتند دوشنبه بیا باز
رفتم ولی به قدری شلوغ بود که نوبت من نرسید.
با چه کسی رفته بودی؟
خودم تنهایی
چرا تنهایی؟
خانوم راستش مادرم خیلی سرش شلوغه و هم نمیخواستم متوجه و نگرانم شه.
متاسفم نمیتونم بپذیرم امروز تا پایان زنگ در حیاط بمان فردا صبح با مادرت بیا تا ببینیم چیکار
میتونیم بکنیم حالا برو.
مریم چشمی گفت و در حالی که لبانش خشک شده بود از دفتر خارج شد.
مادر مشغول صاف و صوف کردن چادرش رو طناب بود که صدای زنگ او را به سمت در برد
خانومی با چادر مشکی که از لای در دیده میشد با مادر صحبت کوتاهی کرد و رفت مادر به اتاق
مریم آمد و گفت:مدیر مدرسه خواسته فردا به دبیرستان برم علتش را هم غیبت های زیاد تو
عنوان کرده کی غیبت کردی که ما بی خبریم؟
مریم آنچه را برای مدیر توضیح داده بود برای مادر گفت بعد اضافه کرد نخواستم شما رو نگران کنم.
مادر که ناراحت شده بود فریاد زد:
این چه درد بی درمانی هست که آنقدر به تو فشار آورده تا از درس و مشقت بیفتی و دنبال علاج باشی؟
در صورتی که صبح ها یک ساعت به تو امان میداده تا جلوی آئینه وایسی و خودت رو برانداز کنی اینقدر حالت خوب بود که شب ها قبل از خواب کفشهایت را تمیز میکردی لباست را صاف میکردی اینها به خاطر سردردت بود؟خیال کردی کسی متوجه نیست من با نظم و انظباط مخالف نیستم اما رفتار تو مشکوکه وبا خودم میگفتم
شاید میخواهد بگه بزرگ شده.
مریم در سکوت بود ولی درونش اشوبی بود ضربان قلبش هر لحظه تند تر میشد و با صدایی که گویی از ته چاه در می آید گفت:
مامان این خانوم کی بود؟
همان خانومی که پشت در مینشیتد.
حتما رفت و آمد دختران را کنترل میکنه یا اولیائ را راهنمایی میکنه.
مریم سعی میکرد از مادر حرف بکشد و اضافه کرد:مامان چرا اینقدر عصبانی هستی؟مگه به شما چی گفته؟
مریم مسئله ای هست که تو به من نگفتی؟خانوم مدیر میخواهد علت غیبت هایت را بداند میخواهم از زبان خودت بشنوم هر چه هست بگو قبل از اینکه خواهرت بیاید بگو.
باز هم سکوت کرد و با خود اندیشید تا فردا هیچ چیز را لو نمیدهد.
*********************
سپس از همانجا گفت:مریم ایرانی؟ مریم از جایش برخاست و معلم گفت : برو دفتر خانوم مدیر مریم
وقتی از پله ها با لا میرفت در این فکر بود که چه بگوید.مدتی بیحرکت روی پله ها ایستاد و بعد در
زد و وارد شد به جز خانوم مدیر کسی در اتاق نبود
سلام اجازه هست؟من مریم ایرانی هستم!
سلام خوب مریم خانوم شما شنبه غیبت کردی یکشنبه حاضر بودی و دوباره دوشنبه غیبت
توضیح درستی داری؟
خانوم مدیر دفتری که نگاه میکرد بست و منتظر جواب مریم ماند.
خانوم مدتی است سرن درد میکنه شنبه به درمانگاه رفتم ولی خیلی طول کشید گفتند دوشنبه بیا باز
رفتم ولی به قدری شلوغ بود که نوبت من نرسید.
با چه کسی رفته بودی؟
خودم تنهایی
چرا تنهایی؟
خانوم راستش مادرم خیلی سرش شلوغه و هم نمیخواستم متوجه و نگرانم شه.
متاسفم نمیتونم بپذیرم امروز تا پایان زنگ در حیاط بمان فردا صبح با مادرت بیا تا ببینیم چیکار
میتونیم بکنیم حالا برو.
مریم چشمی گفت و در حالی که لبانش خشک شده بود از دفتر خارج شد.
مادر مشغول صاف و صوف کردن چادرش رو طناب بود که صدای زنگ او را به سمت در برد
خانومی با چادر مشکی که از لای در دیده میشد با مادر صحبت کوتاهی کرد و رفت مادر به اتاق
مریم آمد و گفت:مدیر مدرسه خواسته فردا به دبیرستان برم علتش را هم غیبت های زیاد تو
عنوان کرده کی غیبت کردی که ما بی خبریم؟
مریم آنچه را برای مدیر توضیح داده بود برای مادر گفت بعد اضافه کرد نخواستم شما رو نگران کنم.
مادر که ناراحت شده بود فریاد زد:
این چه درد بی درمانی هست که آنقدر به تو فشار آورده تا از درس و مشقت بیفتی و دنبال علاج باشی؟
در صورتی که صبح ها یک ساعت به تو امان میداده تا جلوی آئینه وایسی و خودت رو برانداز کنی اینقدر حالت خوب بود که شب ها قبل از خواب کفشهایت را تمیز میکردی لباست را صاف میکردی اینها به خاطر سردردت بود؟خیال کردی کسی متوجه نیست من با نظم و انظباط مخالف نیستم اما رفتار تو مشکوکه وبا خودم میگفتم
شاید میخواهد بگه بزرگ شده.
مریم در سکوت بود ولی درونش اشوبی بود ضربان قلبش هر لحظه تند تر میشد و با صدایی که گویی از ته چاه در می آید گفت:
مامان این خانوم کی بود؟
همان خانومی که پشت در مینشیتد.
حتما رفت و آمد دختران را کنترل میکنه یا اولیائ را راهنمایی میکنه.
مریم سعی میکرد از مادر حرف بکشد و اضافه کرد:مامان چرا اینقدر عصبانی هستی؟مگه به شما چی گفته؟
مریم مسئله ای هست که تو به من نگفتی؟خانوم مدیر میخواهد علت غیبت هایت را بداند میخواهم از زبان خودت بشنوم هر چه هست بگو قبل از اینکه خواهرت بیاید بگو.
باز هم سکوت کرد و با خود اندیشید تا فردا هیچ چیز را لو نمیدهد.
*********************