دلت واسه بچگیات تنگ نشده

وضعیت
موضوع بسته شده است.

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
به به عجب تاپیکی
من دلم برای اون زمانی تنگ شده که همه فامیل دور هم جمع میشدیم و با هم میگفتیم و میخندیدیم ولی الان......................افسوس
دلم برای بچگیهام تنگ شده بیشتر برای اون زمانی که مادر بزرگم هنوز از پیش ما نرفته بود(البته منظورم اینه که مادر بزرگم از شهر ما به اهواز نقل مکان کرد) وقتی مادر بزرگم رفت عشق و محبت هم از دل من رفت
از دوست عزیزم تنهایی بابت این تاپیک خوب تشکر میکنم
زنده باشی

خواهش میکنم آقا جواد
ایشالله که خدا مادربزرگتونو بیامرزه
منم دلم واسه اون دوران خیلی تنگه ولی چه میشه کرد رفت ..........
 

رنگ خدا

عضو جدید
کاربر ممتاز
چنان مسخ گشتم از زندگی.
که فراموشم شد تمامی بچگی.
چنان لبریزم از دلهره دلواپسی
که خریدم رنگ را به جای سادگی
 

T I T A N I U M

عضو جدید
آره تنگ شده
خیلی تنگیده
برا بچگی هایی که تنها فکرم کارتون دیدن بود
برا بچه گیهام که دیگه هیچ وقت فکرم همش مشغول یکی نبود
برا چگیام که از بدی دنیای بزرگترا خبر نداشتم
برا بچه گیام که فقط مامان بابا رو دوس داشتم
برا بچه گیام که نمی دونستم عشق چیه
خدا بهم همه چی داد ولی مزه شیرین عشق رو فقط پشت شیشه دیدم
عاشق شدم و معشوق ندیدم
دلم تنگه برت کجائی
کجاااااااااااا
:cry::cry::cry:
:cry::cry:
:cry:
 

m220z2000

عضو جدید
بچگي دوران خوبيه اما كي حال داره دوباره بزرگ بشه
اگه قراره تو بچگي بمونم من هستم
خيلي هم خوبه
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
همیشه قدر اون چیزی رو که داریم نمی دونیم ! الان افسوس بچگیمون رو می خوریم! فردا افسوس جوانی! :surprised:


دلم واسه بچگی هام تنگ شده ولی اصلا دوست ندارم برگردم، حوصله اون همه سختی کشیدن برای بزرگ شدن رو ندارم!
 

sharlin

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا:cry:
من بچگیام انقده خوب بودم
 

industry

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی بچه بودیم آرزومون این بود که بزرگ بشیم مرد بشیم (یا خانم بشیم)
وقتی بزرگ شدیم آرزومون اینه که دوباره بچه بشیم!!!! با بازیهاش ،با مسئولیت نداشتن هاش، فقط حال خودمونو بکنیم.....
 

windy

عضو جدید
delam lak zade bara arameshe un doran
...
che dir mifahmim ke zendegi haman ruzhaee bud ke zud separi shodanash ra arezu mikardim
 

::arash::

عضو جدید
کاربر ممتاز
فعلا که نه
ای کاش من 2 سال بزرگتر از الان بودم
 

لی لی جون

عضو جدید
خيلي مضحک است. گذشت زمان را مي‌گويم. نمي‌داني از کجا آمد و چه کرد و کجا رفت. کوچک که بوديم برايمان تولد مي‌گرفتند. شمع توي کيک م ي‌کاشتند فوتش مي‌کرديم. کلي بچه‌ي جيغو اطرافمان بالا پايين مي پريدند. بادکنک دستمان مي‌دادند. ما هم زور مي‌زديم تا فوتش کنيم. پر باد که مي‌شد يا مي‌ترکيد يا مي‌ترکاندند! بزرگ‌تر که شديم نه از کيک خبري بود نه از آن بچه‌هاي قد و نيم قد که الان براي خودشان کسي شدند. تنها چيزي که هنوز هم دستمان است آن بادکنک است که هر روز بادش مي‌کنيم و شب که مي‌شود مي‌ترکانيم! اين بادکنک‌ها که از ما خسته نمي‌شوند، ما چه؟ ما هم از اين بازي راضي هستيم؟
بايد بگويم من هنوز فوت دارم تا بادکنک باد کنم! نمي‌دانم چند روز، چند ماه يا چند سال؟ فقط مي‌دانم تا وقتي
صبح چشمانم را باز مي‌کنم و بادکنک بالاي سرم مي‌بينم بايد به اين بازي ادامه دهم…
 

Faeze Ardeshiry

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
اگه بگی یه ذره
عمرا
الان که بزرگم خوبه
 

mrp69

عضو جدید
چرا دلم خیلی واسه اون موقع ها تنگ شده.اون موقع ها که همه چیز واسم قشنگ بود اون موقع که زندگی معنا داشت.وقتی که دلخوری هامون از هم دیگه با یه معذرت خواهی برطرف میشد و دوباره میشدیم مثل قبل.دلم واسه سادگی بچگی هام تنگ شده.واسه اون موقع که دلتنگی هام خیلی کمتر از الان بود.

واسه وقتی که معنی عشق رو نمی فهمیدم....
 

seyederobab

عضو جدید
فقط خدا می دونه که من چقدر دلم واسه بچگی هام تنگیده
خیلی خوف بود پاک معصوم بی گناه :child:
دوره ای خیلی شیرین همش دنبال بازی و بازیگوشی و کنجکاوی و بپر بپر و شلوغی :w33:
وای خدای من اگه می شد بارگشت چی می شد :w14::w14:
 

laleh_a

عضو جدید
کاربر ممتاز
چرا خیلی دلم تنگ شده....:cry:
اون وقتا زمونه جور دیگه ای بود....
فکر نکنین چقدر سنم زیاده ها... نه.... ولی یهو خیلی همه چیز عوض شد...:cry:
 

zahra aram

عضو جدید
کاش به زمانی برگردم که تنها غم زندگیم شکستن نوک مدادم بود...
چرا خیلی دوس دارم برگردم!
 

ariyana.1365

عضو جدید
اون موقع ها هم خنده هامون هم گریه هامون هم دوستیامون واقعی بود
صداقت موج میزد....
کاش میشد برگردیم
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا