زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

afsoon6282

مدیر تالار مهندسی كشاورزی
مدیر تالار
غربت را نبايد در شهری غريب . . .

يا در گمشدن لحظه های آشنا جستجو کرد . . .

هر وقت عزيزت نگاهش را به ديگری تعارف کرد تو غريبی . . .

 

karami1368

عضو جدید
قطار

قطار

و قطار راهت را برو نه دیگر کوه توا ریطش دارد و نه ریط علی پیراهن اضافهدیگر هیچ چیط مثل سابق نیست ((خودم))
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودم نخواستم


[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]خودم نخواستم[/FONT]
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]تقصير تو نبود!
خودم نخواستم چراغ قديمي خاطره ها خاموش شود!
خودم شعرهاي شبانه اشك را فراموش نكردم!
خودم كنار ِ آرزوي آمدنت اردو زدم!
حالا نه گريه هاي من ديني بر گردن تو دارند،
نه تو چيزي بدهكار ِ دلتنگي ِ اين همه ترانه اي!
خودم خواستم كه مثل زنبوري زرد،
بالهايم در كشاكش شهدها خسته شوند
و عسلهايم
صبحانه كسي باشند،
كه هرگز نديدمش!
تنها آرزوي ساده ام اين بود،
كه در سفره صبحانه تو هم عسل باشد!
كه هر از گاهي كنار برگهاي كتابم بنشيني
و بعد از قرائت بارانها زير لب بگويي :
«يادت بخير! نگهبان گريان خاطره هاي خاموش!»
همين جمله،
براي بند زدن شيشه شكسته اين دل بي درمان،
كافي بود!
هنوز هم جاي قدمهاي تو،
بر چشم تمام ترانه هاست!
هنوز هم همنشين نام و امضاي مني!
ديگر تنها دلخوشي ام،
همين شكفتن شعله است!
همين تبلور بغض!
به خدا هنوز هم از ديدن تو
در پس پرده باران بي امان،
شاد مي شوم!
[/FONT]
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ایمان هر چه پنهان تر است پاکتر است و عشق هر چه در پناه "کتمان" مخفی تر است زلال تر است
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترانه را در سکوتم بشنو
نور را در سیاهی ام ببین
فانوس را در سرمای حضورم لمس کن
رود را بر خشکی کویر تجسم کن
آغاز را در ختم روانم جستجو کن
و رویا را در بیداری ام بیفشان
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
آموخته ام که راه رفتن در کودکی در شبی بارانی کنار پدرم شگفت انگیز ترین چیز در بزرگسالیست...
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
تقصير تو نبود!
خودم نخواستم چراغ ِ قديمي خاطره ها،خاموش شود!

خودم شعرهاي شبانه اشک را،فراموش نکردم!

خودم کنار ِ آرزوي آمدنت اردو زدم!
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
زندگي شايد آن لحظه مسدوديست كه نگاه من در ني ني چشمان تو خود را ويران مي سازد ودر اين حسي است كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت ...
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
مهربان ، ای لطیف:

کاری کن در مسیر شکوفایی و کمال از نو تعریف شوم. و در یک عروج،

الهی و پرواز خدایی از بعد زمینی و خاکی خود رها شوم و به بعد ،

افلاکی و آسمانی خود ارتقاع پیدا کنم . و به کمال برسم، به این توفیق

توفیق الهی که معا شقه ایی از نزدیک با حضرت دوست است ،

دست پیدا کنم.

به من آن توفیق را بده که به عنوان عبدی صالح و بنده شایسته

زندگی خود را در مسیر کمال سوق دهم . تا اندیشه من نردبان،

معراج من شود.

و با اراده تو مثبت بیندیشم و مثبت بگویم، تا زندگی من خلق زیبائیها،

باشدو عشق من به زندگیم، بارش رحمت الهی را در ذهن الهی من ،

آسان کند ، پر حاصل و زیبا.

هویت من به عنوان یک انسان عارف خود شکوفا ، یک هویت الهی و

انسانی است.و تو کریم بنده نواز با تمام زیبائیت در وجود من جلوه،

گری می کنی و راه زیبا زندگی کردن را به من نشان میدهی.

زیرااینگونه خواسته ام تا زندگیم را متحول کنی ، تا به راه ،

موفقیت و سعادت رهنمون شوم.

ای خدای رحمان ...

ای قادر و مقتدر ، به خوبی می دانم که همه چیز در جهان هستی

به فرمان توست ، کمکم کن با اندیشیدن آگاهانه در مسیر زندگی

به سوی کمال قدم بردارم(آمین یا رب العالمین)


 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم مي خواد سر بزنم برم به خونه خدا دلم مي خواد پر بزنم بشم ديوونه خدا دلم مي خواد فرش دلم بشه يه آسمون دعا دلم مي خواد دفتر من بشه زمونه خدا دلم مي خواد قطره بشم، بشم به چاكر خدا دلم مي خواد تكيه كنم آروم به شونه خدا دلم مي خواد كوير بشم، بشم به وسعت رها دلم مي خواد قد بكشم تو عطر و پونه خدا دلم مي خواد سجده كنم تو وسعت مهر خدا دلم مي خواد بوسه بشم برم رو گونه خدا دلم مي خواد دل بكنم بشم خود خود دعا تا كه ديگه زار نزنم، بشم بي خونه خدا
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدايا، من عشق به تو را هم از تو مي خواهم وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر كاري كه مرا به تو نزديك كند خدایا ... خدايا، مرا راهي ده كه فقط به در خانه ي تو توانم آمد . دستي ، كه فقط در خانه تو توانم كوفت . خدايا، من را چشمي ده كه فقط گريان تو باشد وسينه اي كه فقط سوزان تو . به من نگاهي ده كه جز رو ي تو نتوانم ديد . وگوشي كه جز صداي تو نتواند شنيد خودت را معشوقترين من قرار ده . مرا عاشقترين خويش . خدايا، چشم جويبار عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده ، مبادا دل من اسير كوي ديگري شود و پيشاني محبت من بر خاك ديگري بسايد . خدايا مرغ دلم كه در دام توست، مبادا كه ياد آشيان ديگري كند . خدايا... همزمان بارشد گياه محبتت در باغچه ي دلم هر چه هرزه گياه هست از ريشه بخشكان . خدايا... نكند كه روي از من بتابي ونشود كه نگاه حيران مرا منتظر بگذاري اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده اي گل بخش ديگران از گل گلستان تو اي باغبان باغ رحمت ، اي عزيز و مهربانم ، اي خداي بي همتاي من
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمي خواهم خدايم بيکران باشد
نمي خواهم عظيم و قادر و رحمان
نمي خواهم که باشد اين چنين آخر
خدا را لمس بايد کرد.

نگو کفر است
خدا را مي توان در باوري جا داد
که در احساس و ايمان غوطه ور باشد
خدا را مي توان بوئيد
و اين احساس شيريني است

نگو کفر است
که کفر اين است
که ما از بيکران مهربانيها
براي خود
خدايي لامکان و بي نشان سازيم
خدا را در زمين و آسمان جستن
ندارد سودي اي آدم
تو بايد عاشقش باشي
و بايد گوش بسپاري
به بانگ هستي و عالم
که در هر خانه اي آخر خدائي هست

نگو کفر است
اگر من کافرم، باشد
نمي خواهم خدايا زاهدي چون ديگران باشم
نمي خواهم خدايم را
به قديسي بدل سازم
که ترسي باشد از او در دل و جانم

نگو کفر است
که سوگند ياد کردم من
به خاک و آب و آتش بارها اي دوست
خدا زيباترين معشوق انسانهاست
خدا را نيست همزادي
که او يکتاترين
عاشق ترين
معبود انسانهاست.
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا جون , گرمی دست آدما , دروغیه
خدا جون , چشمای من , اسیر این شلوغیه
خدا جون , رنگو وارنگن آدما , جور واجورن
خدا جون , قولای این آدما کشک و دوغیه
من می خوام , دست نوازش بکشی روی سرم
من می خوام ترانه هاتو بشنوه , گوش کرم
خدا جون می خوام یه عاشقی باشم برای تو
که تو دستامو بگیری که دیگه هیچ جا نرم
خدا جون من پر از اشتباهمو و پر از بدی
چرا پس راه درستو , تو نشونم نمی دی ؟
خدا جون , گم شدم اینجا , نکنه ندیدمت ؟
آخ خدا جون , من دارم میشم شبیه خط خطی
من دارم حل میشم اینجا , دارم عادت می کنم
من دارم به هر کسی , عرض ارادت می کنم
این مترسکا دارن , قلبمو , آتیش می زنن
آره من دارم , همین ها رو زیارت می کنم
خدا جون , نمی کشی دست نوازش رو سرم ؟
پس چرا بهم نمی گی که کنارشون نرم ؟
آخه عشقی , که دارن این آدما , قلابیه
شایدم گفتی بهم , من نشنیدم , که کرم ...
کاشکی بارون , منو میشستو و میبرد از رو زمین
من می خوام تازه بشم , خب تازگی , یعنی همین
خدا جون , چیز زیادی دارم از شما می خوام ؟
خدا جون , تورو خدا , یه کم با من حرف بزنین ...
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
از من پرسیدن خدای تو کجاست ؟

می خوام بگم خدای من کجاست ...

می خوام بگم خدای من کیه ...



نمی دانم او را چه بنامم اما شاید بتوان گفت؛

یار تنهایی من، همدل خلوت من، پر پروازم،

شعر ترانه هایم، نغمه‌های سكوتم، ، عشق پاك كودكیم،

آن زمان كه من از مادر متولد شدم با من بود،

در كنار من، در اتاق من، در دل تنهایی من در تمام

لحظه های خالی من بود و او بود كه پر كرد

نگاه من را از تمام خلقت خود و او بود كه گفت

بخوانم به هر نامی كه می‌خواهم .

اون تنها كسی بود و هست كه به من نگفت

چی صداش كنم...

اون تنها كسی بود و هست كه دوستم داشت

و داره بدون این كه از من چیزی بخواد.

اون كسی هستش كه بر خلاف ما آدم‌ها كه خیلی

وقت‌ها حوصله هم رو نداریم همیشه همیشه همیشه

و همه جا چهار زانو می‌شینه و به حرف‌های ما،

به غر غر كردن‌های ما گوش می‌كنه بدون این كه

كوچك ترین اخمی بكنه یا حوصلش سر بره.

اون كسی هستش كه هیچ وقت مسخره‌ات نمی‌كنه

هیچ‌وقت تحقیرت نمی‌كنه و همیشه دوست داره،

بزرگت می‌كنه و به تو امید می‌دهه

اون كسی كه وقتی گریه می‌كنی خودش اشكاتو پا می‌كنه

اون كسی كه وقتی قلبت می‌شكنه تو رو به آغوش

می‌گیره كه كم‌تر درد شكست رو احساس كنی

كسی كه همیشه از خود ما جلوتره قبل از این‌كه بهش

بگیم، می دونه ...

كسی كه هیچ وقت پایان نداره و هر چه قدر هم در

موردش كنكاش كنی باز می بینی اول راهی

و ...




خدایا خیلی تنهام کمکم کن تنها تر نشم..
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری
خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی
اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟
خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟
من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن
من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟
خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته
زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره
اون می خواد که من نباشم، باشه ،اشکالی نداره
خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت
ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
همان يك لحظه اول
كه اول ظلم را مي ديدم از مخلوق بي وجدان
جهان را باهمه زيبايي وزشتي
بروي يكديگر ويرانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
كه درهمسايه صدها گرسنه چند بز مي گرم عيش ونوش مي ديدم
نخستين نعره مستانه را خاموش اندم
برلب پيمانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم يكي عريان و ارزان ديگري پوشيده ازصد جامه رنگين
زمين و آسمان را واژگون مستانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي او بودم
نه طاعت مي پذيرفتم نه گوش از بهراستغفار اين بيدادگرها تيزكرده
پاره پاره دركف زاهد نمايان صد دانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگرمن جاي اوبودم براي خاطرتنها يكي مجنون صحراگرد بي سامان
هزاران ليلي نازآفرين را كوكوآواره و ديوانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
اگر من جاي او بودم
بعرش كبريائي باهمه صبرخدايي
تاكه مي ديدم عزيزنابجايي ناز بر يك ناروا گرديده خواري مي فروشد
گردش اين چرخ را وارونه بي صبرانه مي كردم

عجب صبري خدادارد
اگرمن جاي اوبودم
كه مي ديدم مشوش عارف وعالم ز برق
فتنه اين علم عالم سوز مردم كش
بجز انديشه عشق و وفا معدوم هرفكري
دراين دنياي پرافسانه مي كردم

عجب صبري خدا دارد
چرا من جاي او باشم
همين بهتركه اوجاي خود بنشسته وتاب تماشاي زشتكاريهاي اين مخلوق را دارد
وگرنه من بجاي اوچو بودم
يكنفس كي عادلانه سازشي
با جاهل و فرزانه مي كردم
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنام زیباترین پرستیدنی نمی دانم چندمین روز است که باریکه کهکشان نور در من خاموش شده ...
نمی دانم چندمین روز است که از رقص بی ریای ماهی ها بی خبرم ...
نمی دانم چندمین روز است که دخیل شمایلم را گلوگاه شقایق بسته ام ...
نمی دانم چندمین روز است که لالایی پاک اطلسی را نشنیده ام ...
نمی دانم چندمین روز است که از پرنده های عاشق و بالهایشان بی خبرم ...
تنها می دانم با نور چشمانت آسمان شبم همیشه روشن است ...
تنها می دانم مهربان خدایی دارم که مرا با تمام بدی هایم دوست دارد
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
اي دل ساده بکش درد که حقت اين است
از زمانه بشو دلسرد که حقت اين است
هر چه گفتم مشو عاشق نشنيدي
حالا همچو پائيز بشو زرد که حقت اين است
ديدي آخر دم مردانه به جز لاف نبود
بکش از مردم نامرد که حقت اين است
آنچه بر عاشق دلخسته روا دانستي
فلک آخر سرت آورد که حقت اين است
 

MehD1979

متخصص زراعت و اگرواکولوژی
کاربر ممتاز
 
بالا