دیدی ای دل غم عشق دگر بار په کردتو خود ای گوهر یكدانه كجایی اخر
كز غمت دیده مردم همه دریا باشد
معشوق من بگشوده در روي گداي خانه اش تا سر كشم من جرعه اي از ساغر و پيمانه اشروز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی
من نه رمیدم نه گسستم
وصل تو اجل را ز سرم دور همیداشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |