گریه و خون
گریه کن آری
و اگر طاقتتان هست، کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم!
و خودت نیز مدد کن!
که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون طپش موج مصیبا بلند است، بگستردگی ساحل نیل است!
بگذارید که قبلش بنویسم
که بخشید مرا یوسف زهرا!
اگر این مخمل خون بر تن تبدار حروف است
که این روضه مکشوف لهوف است
عطش بر لب طفلان رباب است و صدای طپش سطر به سطرش همگی
موج مزن آب فرات است!
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است
ولی حیف که ارباب قتیل العبرات است!
ولی حیف که ارباب اسیر الغربات است!
ولی حیف
هنوز هم که هنوز است حسین ابن علی تشنه یک جرعه آب است!
و زنی محو تماشاست
زبالای بلندی
الف قامت او دال
و همه هستی او در کف گودال
سپس آه، که الشمر...
نه نه!
خدایا چه بگویم، که دلت تاب ندارد
بخدا باخبرم از طپش روضه، که خود غرق عزایی!
تو خودت کربلایی!
قسمت می دهم آقا
به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی!
تو کجایی؟
تو کجایی؟
باید که گریزی بزنم آه
به یک مجلس پر شور
که این کار ثواب است!
ثواب است و نفس در قفس سینه هر مستمعش مثل عذاب است
دل تک تکشان، وای کباب است
ببین روضه عجب صادق و ناب است
که برپا شده در بین خرابه است!
بیا گوش آری سخن از قحطی آب است
ولی یک نفر آنجاست که بیتابتر از باقی آنهاست
ببینید...
ببینید! درست است
رباب است، رباب است!
« گلم رنگ نداره.............دگر رنگ نداره!.................اگر آمده میدان............سر جنگ نداره!»
چه بزمی ست!!!
چه شوری ست!
چه حالی ست!
فقط روضه و ناله ست!
و مداح پر از عاطفه اش طفل سه ساله ست!
که در دست ظریفش
که در دست نحیفش...
سر باباست!
سلام ای سر زیبا
سر بابا!!!
چه کسی کرده به ویرانه مقیمم؟
چه کسی کرده یتیمم؟
عمه جان!
این سر منور را کمکم می کنی تا که بردارم؟
شامیان
ای حرامیان!
دیدید؟
راست گفتم که من پدر دارم!
ای پدر جان...
عجب دلی داری...
ای پدر جان عجب سری داری!!!
گیسوانم را به پات می ریزم
تا ببینی چه دختری داری...
خیلی زیباست من که کلی ....
"ربنا اتنا فی الدنیا زیارت الحسین و فی الاخره شفاعه الحسین "