شهر خالی ست ز عشاق بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند
Z zarnaz_a مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,431 شهر خالی ست ز عشاق بود کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,432 دیوانه زدست عشق تو کنونم آواره چو مجنون در دشت جنونم
Sharif_ مدیر بازنشسته Oct 18, 2008 #8,433 من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ چشم ها را باید شست طور دیگر بید دید واژه هارا باید شست واژه باید خود باد واژه باید خود باران باشد
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست و چرا در قفس هیچ کس کرکس نیست گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟ چشم ها را باید شست طور دیگر بید دید واژه هارا باید شست واژه باید خود باد واژه باید خود باران باشد
باران بهاری عضو جدید کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,434 داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید خرقه رهن می و مطرب شد و زنّار بماند
behnaz_arch عضو جدید Oct 18, 2008 #8,436 بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش حال پریشان دل کرد طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش حال پریشان دل کرد طوطیی را به خیال شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد
behnaz_arch عضو جدید Oct 18, 2008 #8,437 دانی از زندگی چه می خواهم من تو باشم، تو ، پای تا سر تو زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو، بار دیگر تو
دانی از زندگی چه می خواهم من تو باشم، تو ، پای تا سر تو زندگی گر هزار باره بود بار دیگر تو، بار دیگر تو
comudf کاربر بیش فعال کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,438 ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست پیر مرد آرام و با لبخند کنده ای در کوره افسرده جان افکند چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست پیر مرد آرام و با لبخند کنده ای در کوره افسرده جان افکند چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
Sharif_ مدیر بازنشسته Oct 18, 2008 #8,439 وه چه خوش می ایدم در وقت رقصیدن که سرو دست ها بر دوش بید و ارغوان می اورد شرمنده همچنان tnx ندارم
shabnam777 عضو جدید کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,440 در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود ....... از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
ویدا عضو جدید Oct 18, 2008 #8,441 تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق هردم آید غمی از نو به مبارک بادم
d_vasegh عضو جدید Oct 18, 2008 #8,442 مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان این است و دیگر گون نخواهد شد
behnaz_arch عضو جدید Oct 18, 2008 #8,443 در مدرسه تحصیل محبت نتوان کرد این مسئله علمی است که آموختنی نیست
gh_engineer عضو جدید کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,444 سعدی سعدی تو را حکایت ما مختصر به گوش آید که حال تشنه نمیدانی ای گل سیراب
gh_engineer عضو جدید کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,445 باران اشکم میرود وز ابرم آتش میجهد با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
gh_engineer عضو جدید کاربر ممتاز Oct 18, 2008 #8,446 سعدی سعدی آفرین بر زبان شیرینت کاین همه شور در جهان انداخت
seeemesooo عضو جدید Oct 18, 2008 #8,447 تمنا تمنا راه نما به مبنا امانا امانا كو كو پاسبانا ***my own***
Sharif_ مدیر بازنشسته Oct 18, 2008 #8,448 اهوی اتشین رو چون در بره دراید کلفور خشک گردد با مشک تر برابر
d_vasegh عضو جدید Oct 19, 2008 #8,449 روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
باران بهاری عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,450 تو از هر در که باز آیی بدین خوبی ّو زیبایی دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
seeemesooo عضو جدید Oct 19, 2008 #8,451 ياري نكند كس، گلي را، جز، خاري زكنار عاشق او كه باشد، به دشمن، كه گويد زنهار گل كه پژمرد، كنارش، به خوشيها بنشست پروانه چو شهدش ،بنوشيد ،نديدش انگار ***my own***
ياري نكند كس، گلي را، جز، خاري زكنار عاشق او كه باشد، به دشمن، كه گويد زنهار گل كه پژمرد، كنارش، به خوشيها بنشست پروانه چو شهدش ،بنوشيد ،نديدش انگار ***my own***
seeemesooo عضو جدید Oct 19, 2008 #8,453 تق تق تق تق ميزنه عزرائيل واسه چي واسادي اينجا بي دليل شادي رفته شده غم تبديل همه ول معطليم ديگه تعطيل
تق تق تق تق ميزنه عزرائيل واسه چي واسادي اينجا بي دليل شادي رفته شده غم تبديل همه ول معطليم ديگه تعطيل
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,454 لیک دیدم تو بر ان شاخه بی برگی لیک دیدم که توبر چهره امیدم خنده مرگی
ie student عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,455 ياري كه مرا كرده فراموش تويي با مدعيان گشته هم آغوش،تويي
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,456 یارب این نو گل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از دست حسود و چمنش
محـسن ز مدیر بازنشسته کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,457 شب عید است و یار از ما چغندر پخته می خواهد خیالش میرسد من گنج قارون زیر سر دارم
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,458 مزن بر سر ناتوان دست زور که روزی به پایش بیفتی چو مور
رنگ خدا عضو جدید کاربر ممتاز Oct 19, 2008 #8,460 هان مشو نوامید که واقف نهی از سر غیب باشد ادر پرده بازیهای پنهان غم مخور