به نام زن... ♡

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دستمال کاغذی به اشک گفت قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می کنی؟
عاشقم با من ازدواج می کنی؟
اشک گفت : ازدواج اشک و دستمال کاغذی!
تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای زبا له می شوی
پس برو و بی خیال باش
عاشقی کجاست !
تو فقط دستمال باش...
دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد و گریه کرد
در تن سفیدو نازکش دوید خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بودو عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود دانه های اشک داشت.
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ممنونم كانوپوس جان خيلي عالي بود... طبعي سرشار از لطافت... متشكرم گلم:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
بريز اي اشک تنهايي بروي دفترم امشب

بروي دفترم با خاطرات دلبرم امشب

کنم هرشب دعايي تا ز دل بيرون رود مهرش

ولي آهسته مي گويم الهي بي اثر باشه


 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ای اشک نگاه خسته ام را دریاب
این چشم به خون نشسته ام را دریاب
از زندگی ام فقط تو ماندی اشک
این عمرزهم گسسته ام را دریاب...
 

m@ys@m

عضو جدید
کاربر ممتاز
شاعر زيبا شيرازي

زن

من منم من يك زنم آزادگي پيراهنم
عشوه از پا تا سرم ليكن ز سنگم اهنم
من منم من مادرم دوستم رفيقم،همسرم
شيره ي جانت ز من چادر مينداز بر سرم
تاب گيسوسم سرابي بيش نيست
نقش بيهوده بر ابي بيش نيست
وين لب لعل و حديث چشم مست
بر لب مست خرابي بيش نيست
وصف ابروي كمان و تير مژگان سياه
حربه و ابزار جنگ شعر نابي بيش نيست
من منم من يك زنم عطر هوس دارد تنم
نطفه ي هستي درم از جان و از دل مي تنم
روبهك من شير زنم خاموش تو من روشنم
با سلاح دين دگر اتش مزن بر خرمنم
تا بداني چيست جان و جوهرم
دستي اندازو تو درياب گوهرم
نيمه ي تنها مرا از خود بدان
من برابر با تو جنس ديگرم
بال و پر بگشا كه اندر راه عشق
بال پرواز گر تويي من شهپرم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
اشک، خُدای من اشک ...
بدون احساس کمترین خجالت، به پهنای صورت گریستن را دوست می دارم؛
اما نه به خاطر این یا آن مساله ی حقیر،نه به خاطر پشت كردن یک دوست، نه به خاطر نگاهي گريزان و دلفريب
تنها بخاطر آنکه ناگهان تنهایمان گذاشت و رفت، و آنکه اینک در خاک خفته است و یادش به خیر...چه مظلومانه و چه غريب ...راهي شدو رفت هنوز از بهاران زندگيش 27 گل نچيده بود...ياد آن سفركرده كه صد غافله دل همره اوست
ببار اي اشك ...ببار اي اشک نه برای آنچه که بر تک تک ما در محدوده ی محقر زندگی فردی مان می گذرد؛ بلکه به خاطر مجموع مشقاتی که هر كس به تنهايي در زیر اين آفتاب زندگي كشيده است و همچنان می کشد؛ به خاطر همه چشماني که اشک می ریزند و یا دیگر ندارند که بریزند.
گریستن به خاطر درد هایی که نمی شناسی شان، و درمان های دروغین .
به خاطر رنج های عظیم آنکس که هرگز او را ندیده ای و نخواهی دید .
بخاطر تنهايي مادري فرزند مرده... بخاطر دل شكسته پدري كمر بشكسته...
ميشنوي اين ناله هاي دل من است ... اين بغض شيشه سكوت من است كه با يورش اندوه به سنگ غم ميشكند... فانوس نگاهت را وام ميخواهم ... ميخواهم برم تا سر قله تنهايي خويش .... ميخواهم آنجا فرياد كنم يك لحظه ديدار تورا...

آخر چرا بي خدا حافظي ... آخر چرا اينچنين آشفته و مشتاق ... شوق ديدار چه كس تورا اينگونه از بدرود آخرين وا داشت... دلت در پي سوداي چه بود ... چه ديده بودي در آن سوي ديوار نور ...

بريز اي اشك كه هم درد و هم درمان از توست ...بريز اي اشك غم امشب ... بريز اي اشك ..
هنوز آخرين كلامش در گوش من است :
مي آيم نازنينم تا سه شنبه ديگر ... مي آيم..

دوشنبه بود و من منتظر و دل نگران... برفي سنگين كوچه هاي شهر را ميپوشاند... دلم دلهره ويراني داشت... زبانم جويباري از.. وان يكاد ..داشت...چه سرماي ملال انگيزي بر جانم افتاده بود..
اندوهي بس سنگين در پشت پرده هاي مبهم پندارم خفته بود ... نميدانستم از چه رو اينچنين مرغي سركنده را ميمانم...
شايد حجم حادثه آنچنان بود كه از شبي پيشتر بر جانم تازانده بود... و من به خود فريبي مشغول .
آه چرا فردا نميشد.
آري ...

هرگز براي او فردايي نبود..
و من ماندم و فرداهاي بدون او
.....من ماندم و هرگز و هنوز
....من ماندم و ياد او
....
هنوز منتظرم شايد بيايد.
شايد اين سه شنبه بيايد.. شايد... شايد.









گلابتون:gol:
 

mohammadjavaad

عضو جدید
4

4

وقتی تو گریه میکنی
ثانیه شعله ور میشه
گر میگیره بال نسیم
گلخونه خاکستر میشه
وقتی تو گریه میکنی
ترانه هام بم تر میشن
شمعدونی ها میترسن و
ایینه ها کمتر میشن
وقتی تو گریه میکنی
ابرای دل نازک شب
ابی میشن برای تو
ستاره ها میسوزن
مثل یه دسته رازقی
پرپر میشن به پای تو
.
.
.
 

ویدا

عضو جدید
ببخشید گلاب عزیز...امتیاز ندارم ولی نوشته ات خیلی بیشتر از این امتیاز ها می ارزید...

حالام واسه اینکه یه کم از اسپم بودن درآد یه جمله کوتاه از کتاب شازده کوچولو می نویسم:

چه دیار اسرار آمیزی است,دیار اشک...!
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
بهارم رد پايت اينجاست ... خودت نيستي ... چيزي بنويس گلم... :sweatdrop:

چشم گلاب جون!:gol:
این دو بیت رو می نویسم..البته نام شاعرش رو یادم نمیاد..

اشک ها آهسته می لغزند بر رخسار زردم
آرزو دارم روم جایی که دیگر برنگردم

عهد کردم این پریشانی،دگر با کس نگویم
گفت آخر با تو دردم؛اشک گرم و آه سردم
 

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
با اجازه از گیس گلابتون عزیز
کی اشکات و پاک می کنه شبا که غصه داری
دست رو موهات کی می کشه وقی من و نداری
شونه ی کی مرحم هق هقت می شه دوباره
از کی بهونه می گیری شبای بی ستاره
برگ ریزونای پاییز کی چشم به رات نشسته
از جلو پات جمع می کنه برگ های زرد و خسته
کی منتظر می مونه حتی شبای یلدا
که خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
 

pishoo

عضو جدید
زیبا و به جا بود;)
بعضی از آقایون فکر می کنن گریه زن بخاطر ضعیف بودنشونه ولی نمی دونن نشون دادن این اشکها نشون دادن قدرتشونه:D
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
مرسي بهارم ... خيلي زيبا بود ... لطف كردي نازنينم:heart:

حامد جان محبتتان روزافزون ... بيشتر به ما سربزنيد:gol:

پيشو جان خيلي خوش اومدي گلم... :gol:

كانوپوس جان كم پيدا شدي عزيزدلم... كجايي گلم.؟:heart:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دلیل اشک!



دانم که دانست او دليل گريه هايم را


نمي دانم که حس کرد او حضورش در سکوتم را ؟


و مي دانم که مي دانست ز عاشق بودنش مستم


وجود ساده اش بوده که من اينگونه دل بستم!!!


 

گلابتون

مدیر بازنشسته
دليل گريه ام چيست

با صدايي گرفته از باد پرسيدم : دليل گريه ام چيست ؟
و باد بدون توجه به سوالم براه خود ادامه داد .
از قطرات باران که بر صورتم مي لغزيدند پرسيدم : چرا گريانم اي باران؟
باران هم بدون آميختن با قطرات اشک من
بر زمين ريخت و به جريان آب پيوست .
آفتاب با ملايمت خاصي بر صورتم تابيد
از او پرسيدم : دليل اشکم چيست ؟
او هم بدون جواب داشت به سرخي مينشست .
از پرندگان در حال پرواز پرسيدم : دليل اشک من چيست ؟
آنها هم بدون توجه به سوالم به دنبال رزق و روزي خود رفتند .

تنهايي در کنار رودخانه نشستم و در افکار خود فرو رفتم .

من ميتوانستم پاسخ سوال خود را درطبيعت بيابم
زندگي بدون هدف وجود ندارد .
بعضي با موفقيت و بعضي با شکست مواجه مي شوند
اشک براي سرنوشتي مي ريزيم که بر هيچ کس آشکار نيست.
دنبال پاسخ به سوالي هستيم که جواب ندارد

و در آخر مي گرييم ... براي نامعلوم ...براي آنچه نميتوانست باشد ... براي آنچه كه دلها را به هم ميكشاند... براي آنچه ميتوانست دلي را بشكند. براي آنچه سكوت را به خود مي آميخت .. براي لحظات تطهير يافته از سرشك چشمانم...

غرق در تماشاي حرکت زيبا و يکنواخت رودخانه ميشوم که باز هم ميپرسم ازخود :چرا گريانم ؟
شايد به خاطر اينکه در اين دنياي پهناور به تنهايي به دنبال حقايقي هستم که بر من آشکارنيست .

از درخت بيد سالخورده كنار رودخانه ميپرسم : آيا هميشه گريان خواهم بود ؟
او در جواب ميگويد: دليل بودنت را درياب و به زندگيت جهت بده
برگي بر صورتم ميافتد و اشکم را پاک ميكند.
برگ را به دست ميگيرم
چه ساده و چه زيبا آخرين لحظات عمر خود را رقص رقصان بر روي آب ميافتد... با آنكه ميداند ديگر نخواهد بود...

ديگر بر چه چيز بگريم... سكوت من سرشار از عشق است و اميد... :gol:


 

گلابتون

مدیر بازنشسته


کجای این جنگل شب
پنهون میشی خورشیدکم
پشت کدوم سد سکوت
پر میکشی چکاوکم
چرا به من شک میکنی
من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و
سرشارم از هوای تو
دست کدوم غزل بدم نبض دله عاشقمو
پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقم مو
گریه نمیکنم نرو
آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون
بغض نمیکنم ببین
سفر نکن خورشیدکم
ترک نکن منو نرو
نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو
نزار که عشقه منو تو این جا به آخر برسه
بری تو و مرگه من از رفتنتو سر برسه
گریه نمیکنم نرو
آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون
بغض نمیکنم ببین
نوازشم کنو ببین
عشق میریزه از صدام
صدام کنو ببین که باز غنچه میدن ترانه هام
اگر چه من به چشم تو کمم قدیمیم گمم
آتشفشان عشقمو دریای پر طلاطمم
گریه نمیکنم نرو
آه نمیکشم بشین
حرف نمیزنم بمون
بغض نمیکنم ببین


 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
اولش فکر نمي‌کردم ادامه دار بشه... پيش‌بيني مي‌کردم بعد از چند روز به صفحات بعد منتقل بشه... از آبجي گلاب و بقيه بچه‌ها سپاس‌گزارم براي برقراري و رونق اين تاپيک زيبا!
:gol:
 

russell

مدیر بازنشسته
عجب چشمه ايست اين چشمه چشمان من
نميخشكد هرگز اين چشمه جوشان من
تا دردي در دل من خزيد
اشكي ز چشم من چكيد
اين درد و اينهم اشك
صد درد و آن يك قطره اشك
يك قطره اشك صد درد است
صد قطره اشك چند درد است؟

:gol:


ممنون گلاب جان من تازه اینجا رو دیدم
ممنون از همه شما
:gol:
 

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
قطعه ای کوتاه

قطعه ای کوتاه

هیچ می دانی که فرق اشک با لبخند چیست؟
آری ای جان!اشک از لبخند با ارزش تر است

تاجر لبخند در بازار بسیار است لیک
اشک را در نزد اهل دل مقامی دیگر است

هدیه ی لبخند را هرکس به لب آرد،ولی
اشک،تنها حرف عاشق در فراق دلبر است
:gol:
متاسفانه نام شاعرش رو نمی دونم..
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم و مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني آه ، اي شکوه بي پايان اي طنين شور انگير من مي شنوم به آسمان بگو که من مي شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و مي شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته است...ناله هاي عاشقانه ام..آه هاي پرسوزدل خسته ام را ميشنوي.سكوت تو را به نغمه دل انگيز تارم ميسپارم و با زخمه هاي اشكهاي جانسوزم مينوازم... ميشنوي اي شب ؟
براي تو مينوازم براي تو ميخواهم بخوانم... صدايم به كهن ترين صداي زمانه ميماند ..گويا از اعماق تاريخ از انتهايي ترين نقطه زمان از دل اولين عاشق دل خسته زمان مي آيد... راستي كه بود او؟ شايد از من تنهاتر.
نميدانم لحظه هاي تنهاييم را با كه تقسيم كرده بودم كه تمام دلتنگي هايش نصيب من شد...تمام سهم اشكهايش قسمت من شد.. ببار اي اشك ... ببار اي اشك...كه خوش خلوتي دارم امشب..بزن تار و بزن تار كه دل پرخوني دارم امشب..شاه پر پروازم را چه كس بريد.. و اينچنين مرا به كنج ازلت نشانده ..تنهايي بزرگترين سهم من است..
سازم را مينوازم به زخمه هاي شورانگيز اشكهايم.ميشنوي .. اي آسمان .
دلت شكست اي آسمان ..ببار ببار..سبك كن ببار ..ببار
ببار بر من ..بر اين دل خسته ..براين هياهوي پيوسته ..براين نازك خيالم بي آوايم..براين دستان تهي و منتظرم... ببار ببار ببار
كاش يكي مي آمد ..يكي مي آمد.. باقدرتي اساطيري.. اين ميله هاي تنهايي مرا از هم ميگشود و برايم پر پروازي به ارمغان مي آورد..دستانم را ميگرفت و مرا به پروازي عاشقانه ميكشاند.
پرنده بغضم را رها ميكردم.. قفسش را درهم ميشكستم.. رها ميشدم رها رها رها .. آزاد و رها.
با دوبال بگشوده از عشق و آزادي...ميپريدم و ميجهيدم و سر به آسمانها ميساييدم..كاش كسي مي آمد...

هاي آدمها .. هاي آدمها ..اي آنان كه دل خوش داريد ..من هم اينجايم..دركنارتان ..درهمسايگيتان..توي همين هياهوي و من مي شنوم مي شنوم هياهوي زمانه را که مرا از پريدن و پرکشيدن بازداشته است .

بزن تار و بزن تار و بزن تار...بزن اي همدم تنهايي من .. بزن تار كه امشب هواي حوصله ام ابريست و باراني ...


گلابتون :heart:
 
آخرین ویرایش:

nasim khanom

عضو جدید
کاربر ممتاز
لیاقت اشک !

لیاقت اشک !



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ریخت . شیوانا از مقابل آنها عبور کرد . وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید.
زن گفت : همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا می رنجاند!
او مرد لایق و خوبی است و تنها عیبی که دارد بد دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا به گریه وا می دارد.
شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت :
هیچ انسانی لیاقت اشک های انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل دیگری را به درد آورد و اشک او را ببیند.
[/FONT]
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
قطره ی اشکی که بر گونه ای فرو می غلتد چه زیباست.
و برای شستن زخم های دل شکسته چه مرهم ظریفی است.
چقدر زیبا گفته اند که اشک تراوش چشمه ی دل است.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani 🔺️هوای تو... ♡ ادبیات 687
سرمد حیدری ♡... مـــادر... ♡ ادبیات 153

Similar threads

بالا