یکی از شیطونیاتو بگو!!

AminNePo

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی از بچه های اتاقمون همستر داشت .یه بار یواشکی بهش بیاز دادیم. بیچاره یه گاز که زد تا یه ساعت داشت تو قفسش می دویید:redface:

من براش نوشابه (کوکا یا پپسی اثرش بهتره) یا قهوه تجویز میکنم!
 

pmehdiq

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی دیگه از شیطونیام این بود که خواهرم همیشه از دستم گریه می کرد:surprised:

البته وقتی سنم کمتر بود اینطوری بودما ....الان آفااااااااااااااااااااااااااا شدم :D
 

R A H A

عضو جدید
یکی دیگه از شیطونیام این بود که خواهرم همیشه از دستم گریه می کرد:surprised:

البته وقتی سنم کمتر بود اینطوری بودما ....الان آفااااااااااااااااااااااااااا شدم :D
خواهرتو بگو بیاد پیش من میخوام یه چیزایی یادش بدم چون منم تو چزوندن داداشا استادم:D
 

R A H A

عضو جدید
اون روزا گذشت ...الان که خیلی دوستش دارم ......

اما اونوقتها هیشکی حریف من نبود :eek:
برو خدارو شکر کن اونوقتها داداش من نبودی
 

عطر بارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یادمه یه بار (البت چن بار ولی چون رسمه میگن یه بار گفتم یه بار) از این کرمای ابریشم بر میداشتم میزاشتم رو سر دخیای فامیل!
یه چن بارم انواع جک و جونورو تو حیاط خونه مادربزرگه چال کردم از همون کرمای ابریشم تا قورباغه و جوجه!
دو بارم انباری خونه خودمون یه بارم خونه مادربزرگه رو با خاکستر یکی کردم!
تو مدرسه با سنگ زدم سر همکلاسیمو شیتوندم!
تو هنرستان یدونه مار فسخلی بردیم گذاشتیم تو کشوی میز معلم، معلم اومد از کشو کچ برداره جاش مار برداشت!
معلم کارگاه برقمون تو هنرستان رو دوبار به تکفاز یه بار به سه فاز وصل کردم!
پشم شیشه کولر آبی تو هنرستانو برداشتیم بعد جا شکر دادیم به خورد معلممون!
سر همکلاسیم رو به کمک چنتا از بکس دیگه به صورت چارراه اصلاح نمودیم!
تو آز-شیمی اول دبیرستان بجای آب مقطر به استاد آب اکسیژنه دادم دستش سوخت!
توی اتاق مدیر هنرستان یه اسپیکر کوچیک گذاشته بودیم ازش صدای جک جونور در میاوردیم بیچاره اتاقشو عوض کرد!
تو چایی داداشم نمک ریختم دادم بش!
بسه یا بازم بگم؟

حالا بزار چنتا دیگه بتعریفم!
تو عنفوان جوانی در خانه مادربزرگه درختی بود که ما آنجا خانه درختی داشتیم بنده لطف کردم و شبانه شاخه های درخت را به صورت نامحسوس اره نمودم!
فردا که دو عدد از پسرخاله ها به بالای خانه درختی صعود کردن شاخه های درخت لطف کرد و شیتستند!
پسرخاله ها را در بیمارستان جمع نمودیم!
دم گوساله مادربزرگه را به ستون طویله به کمک پسرخاله اتصال دادیم و رم کردن حیوان همان و نصف شدن دمش همان!
در بادکنک آب ریخته و از طبقه ۶ بر سر بکس همسایه شلیک مینمودیم!
تصور نمایید در کلاس به صورت ۲۰ درجه باز باشد و ما لطف کرده و بالای آن یک سطل زباله جایگذاری کنیم، حال که استاد مربوطه وارد کلاس شود چه اتفاقی رخ میدهد؟
روی دیبدمینی های کبابی ما برای طعمدار شدن و به مزاق بکس خوش آمدن نفت میریختیم!
در سفری که به ماسوله داشتیم به همراه یک عدد از بکس که بور بود ما ملت را اسگل کرده و اورا روس معرفی مینمودیم!
در اردو درون ساک یکی از بکس ماست تزریق نمودیم!
در همان اردو سرصندلی معلم در اتوبوس آدامس چسبانده کردیم!

شیطان بزرگ امین!
احترام بگذارید!
:eek::surprised::eek::surprised::eek:
نه خسته :razz:
 

panjere

عضو جدید
کاربر ممتاز
یه خیابون نزدیک خونمون بود .دو ردیف درخت نارنج دو طرفش بود .با دوستامون چن تا نارنج نرسیده میکندیم .
قلشون میدادیم وسط خیابون. مال هرکی میرفت زیر ماشین له میشد برنده بود.:biggrin:
بیچاره راننده ماشینه!!!!!;)
 

hosseinb

عضو جدید
کاربر ممتاز
1 بار شیطونی کردم :surprised:





















































اگه باهوش باشید نیاز به توضیح نداره اما اگه بخواید توضیح میدم :d



















































































راستی داشت یادم میرفت
بعد 1 هفته باز شیطونی کردم
:surprised::surprised::surprised:
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
1 بار شیطونی کردم :surprised:





















































اگه باهوش باشید نیاز به توضیح نداره اما اگه بخواید توضیح میدم :d



















































































راستی داشت یادم میرفت
بعد 1 هفته باز شیطونی کردم
:surprised::surprised::surprised:
منظورت چيه؟........................ من يك فكر بد كردم................آره نكن از اين كارها خوب نيست
 

abu_72

عضو جدید
کاربر ممتاز
خاطرات مدرسه2

1.يك بار ما معلم نداشتيم رفتيم توي حياط مدرسه پيش انساني داشت واليبال بازي ميكرد ما هم رفتيم كتكشون زديم بعد خودمون وايساديم بازي كردن......... چه كلاس شلوغ كاري داشتيم اما درس خون

2.يك بار هم زنگ تفريح بود همه بچه هاي مدرسه رو از زمين بيرون كرديم وايسادسم فوتبال بازي.......خداي كلاس ما مثل اين مافيا ها بود.................

3.مدرسه ما دو طبقه بود و فقط كلاس ما پايين بود بعد ما تويي راه رو كمين ميكرديم بچه هاي كلاس هاي ديگه رو مياورديم تويي كلاس تا ميخوردند ميزديم بعد هم يا ماژيك براشون سيبيل ميزاشتيم


دليل اين كه كلاس ما اينقدر پربو بود ميدوني چيه؟

هممون ميريم كشتي بعد ادعاي زور بازومون ميشد............. هنوز هم با بچه ها ميريم
 

ddahmadss

عضو جدید
کاربر ممتاز
اعدام نشدم اما زیاد دعوام کردن
آخه خرمالو هم شاخه هاش ترده هم نسبتا بلنده
 

arash.eng

عضو جدید
يه بار به جاي دوستم رفتم يه كلاس عمومي كه به جاش من حاضر بگم
دير رسيدم جا نبود مجبورا كنار يه دختر خانوم اتفاقا يكي يه دونه تو كل دانشگاه نشستم( دختره خيلي خوشگل بود تقريبا همه تو كفش بودن )
سرمو كه برگردوندم به طرف دختره ديدم يه ورقه جلوشه استاد داره كوييز ميگيره فكرشم نميكردم تو درس عمومي كوييز بگيرن از تعجب و از شدت فشاري كه در اون لحظه بهم وارد شد خندم گرفت
بلند شدم كه در برم چون ممكن بود قضيه لو بره نزديكاي در خروجي بودم كه استاد برگشت و جلوي همه بهم گفت:
"عاشقي بد درديه! "
فك كرده بود به خاطر دختره رفتم كلاس و پيشش نشستم
 

ریحانه النبی

عضو جدید
يه بار به جاي دوستم رفتم يه كلاس عمومي كه به جاش من حاضر بگم
دير رسيدم جا نبود مجبورا كنار يه دختر خانوم اتفاقا يكي يه دونه تو كل دانشگاه نشستم( دختره خيلي خوشگل بود تقريبا همه تو كفش بودن )
سرمو كه برگردوندم به طرف دختره ديدم يه ورقه جلوشه استاد داره كوييز ميگيره فكرشم نميكردم تو درس عمومي كوييز بگيرن از تعجب و از شدت فشاري كه در اون لحظه بهم وارد شد خندم گرفت
بلند شدم كه در برم چون ممكن بود قضيه لو بره نزديكاي در خروجي بودم كه استاد برگشت و جلوي همه بهم گفت:
"عاشقي بد درديه! "
فك كرده بود به خاطر دختره رفتم كلاس و پيشش نشستم

:biggrin:
 

arman23

عضو جدید
من شیطون نبودم اصلا

جدی میگم اصلا

فقط با پسر همسایه مون تحت تاثیر این فیلمها میخواستیم کشنده ترین داروی دنیارو بازیم

نفت و گازوییل رو قاطی میکردیم و به (ببخشید ها) ملخ و پروانه تزریق میکردیم

1بار هم کاپشن نوی دوستمو که وضع مالیشون عالی(وحشتناک مایه دار) بود رو تو کلاس اول یواشکی پاره کردم

1 بار هم برای تنبیه 1 فروشنده گرونفروش تو ایستگاه 5 تله کابین توچال 2 مشت آدامس ازش تک زدم

1 بر هم از لج مسول مخابرات پادگانمون ک نمیذاشت زنگ بزنیم یه سیم برداشتم پریز برقو وصل کردم به تلفن داخلی پادگان سیستم تلفن داخلی سوخت(ای وای ببخشید این مال بچگی نبود)


وقتی کلاس پنجم بودم جوهر خودکار بیک رو روی نشیمن صندلی مشکی معلم خالی کردم وقتی فرداش اومد نیم ساعت فحش میداد

دیگه کار بدی نکردم به جون خودم
 
آخرین ویرایش:
بالا