شهیدی که از شهادت خود خبر داشت ... !

آقا سید

مدیر بازنشسته
چند روزی بود که از آموزش آبی خاکی ، در سد دز دزفول می گذشت ...
این آموزش برای بالا بردن آمادگی جسمانی برگذار شده بود ...
تو این آموزش سخت که در اوایل زمستان برگذار شد، شب ها بدون هیچگونه لوازم غریق نجات به آب می زدیم ...
باید تو اون شرایط قرار بگیری تا بفهمی من چی میگم ...
زمستان ، ساعت دو نیمه شب ، مسافت چند کیلومتری رو تو یک منطقه کوهستانی که عمق آب اصلا معلوم نبود باید طی می کردیم ...
این تمرینات برای این بود که ما ، در شرایط سخت قرار بگیرم ، بدنمون آماده بشه و ترسمون بریزه ...
بعضی وقت ها ما رو توی رود دز می ریختن و با اون شدت جریان آب ، باید خلاف جریان رو شنا می کردیم ...
آب اکثر بچه ها رو با خودش می برد فقط اونهایی که قدرت بدنی بالایی داشتن موفق بودن ...
بهر حال آموزش با تموم سختی هاش تمام شد و جهت اطلاع ، بنده نفر دوم این آموزش ها شدم ...
نزدیک عملیات بود ... همه منتظر بودن که مسئول تیم ها مشخص بشن ، این انتظار معنی داشت !
معنی این انتظار این بود که ، مسئولین تیم ها که چه کسانی هستند ... بزرگی یا کوچکی عملیات رو نشون می داد ...
بالاخره انتظار به سر رسید و با اسم مسئولین تیم ها بچه ها متوجه شدند عملیات بزرگی رو در پیش داریم ...
سه تیم به عنوان عمل کننده انتخاب شدند که شب اول باید به خط می زدند و سه تیم هم به عنوان پشتیبانی ...
مسئول تیم های خط شکن عبارت بودند از امیدی ، دولابی و اگه خدا قبول کنه آقا سید ...
شرح واقعه عملیات باشه در خاطرات بعدی ...
از اینجا به بعد می خوام در رابطه با امیدی براتون صحبت کنم ، بچه نظام آباد تهران بود ، صدای قشنگی داشت ...
تو اون تقریبا یکسال رفاقتمون من یاد ندارم نمازش رو فرادی خونده باشه همیشه به جماعت ...
بسیجی بود بقول شهید همت بسیجی دریادل ، از اون نمازشب خونهای منظم بود ...
یکی دوشب قبل از عملیات ، تو نخلستان دیدم امیدی تو تاریکی خلوت کرده ...
مقداری جلو رفتم ، موقعی که مطمئن شدم خودشه ، خواستم برگردم که مزاحم خلوتش نشم ، که دیدم صدام کرد ...
گفت سید خودتی ، گفتم آره ، گفت بیا کنارم بشین ، نشستم ، گفت سید دوست داری یه خبری رو بهت بدم ...
گفتم چرا که نه ، گفت انشاءالله بعد از عملیات یه خبرهایی میشه ...
لبخندی زدم و گفتم مبارکه ، ازدواج دیگه ...
گفت تو همین چیزهاست بذار بعدا بهت می گم ...
شب عملیات شد تیم من باید جلو تر از تیم امیدی حرکت میکرد ...
رفتم پیشش که ازش خداحافظی کنم و حلالیت بگیرم ...
دیدم اشک تو چشم هاش جمع شده ولی مثل کوه استوار ...
بهش گفتم علی جون وعده ما یادت نره ، " هر کدوم شهید شد دیگری رو شفاعت کنه " ...
گفت سید پس اینو بدون بعد از عملیات چلو مرغ افتادی ...
گفتم علی چی داری می گی بد جوری داری نور بالا می زنی ...
ولی درست می گفت ، به چند تا از دوستان نزدیک دیگش هم گفته بود که من تو این عملیات شهید میشم ...
جالبترش هم اینجاست که بچه های تیمش می گفتند ...
روز شهادتش که صبح از خواب بیدار شده بود ... حالت عجیبی داشت ...
به یکی از بچه ها گفته بود امروز روزه آخره ، ولی طرف متوجه نشده بود ...
ساعاتی قبل از عملیات هم گلوله هایی رو که عراق شلیک می کرد ... مثل توپ بازی که ما می کردیم ...
می گفت کدوم عمل می کنه و کدوم عمل نمی کنه ...
ساعت 11 صبح تو محوطه ایستاده بود که گلوله ای از طرف عراق شلیک میشه ...
یکی از بچه ها می گه موقعی که گلوله داشت می اومد گفته بود این ماله منه ...
و با اصابت ترکش از ناحیه سر به شهادت می رسه ...
یادش گرامی ، و راهش که عاشق ولایت بود پر رهرو باد
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
حتی خجالت میکشم متن رو دوباره بخونم اقا سید..
واقعا خجابت میکشم..
اونها کجا بودن و ما نسل جوون کجائیم؟!
اقا سید کاش بزاری ما بچه ها بوت کنیم..به خدا بوی شهدا رو میدی..
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک
 

Eshragh-Archi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آقا سید; [B گفت:
مسئول تیم های خط شکن عبارت بودند از امیدی ، دولابی و اگه خدا قبول کنه آقا سید ...[/b]

.:w17::w17::w17:

سید جان غواصی خیلی سخته یا نه..؟


حتی خجالت میکشم متن رو دوباره بخونم اقا سید..
واقعا خجابت میکشم..
اونها کجا بودن و ما نسل جوون کجائیم؟!

واای خدا جون منم همینطوریم..ارش حرف دلمو زدی..

.
 
آخرین ویرایش:

maverick

عضو جدید
با سلام :smile:
خیلی برام جالبه که افرادی و شهدایی که مثل این شهید عزیز داشتیم تو فضایی رشد کردند که مثل فضای امروز جامعه ما اسلامی هم نبوده اما همیشه برام این سئوال پیش اومده که اگه خدای ناکرده شرایطی مثل شرایط دفاع مقدس پیش بیاد بازهم چنین افرادی خواهیم داشت ؟! ( البته این رو هم باید در نظر گرفت که فضای جبهه در دوران مقدس معنویت و انسان سازی بوده )


پ.ن : یادمه یه زمانی تو بسیج کسایی رو پیدا میکردی که برای رضای خدا و فقط برای این جمله که " بسیج لشکر مخلص خداست " می اومدن و فعالیت می کردند اما الان چی ؟ خیلی ها فقط برای کارت سبز ، ریاست و... میان ...


انشا ا... توفیق شهادت در راه خدا نصیب همه دوستان بشه ..
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
با سلام :smile:
پ.ن : یادمه یه زمانی تو بسیج کسایی رو پیدا میکردی که برای رضای خدا و فقط برای این جمله که " بسیج لشکر مخلص خداست " می اومدن و فعالیت می کردند اما الان چی ؟ خیلی ها فقط برای کارت سبز ، ریاست و... میان ...

من الان عضو بسیج هستم..
تلاش میکنم..میرم و میام..
هنوز هم رنگ کارت و این مسخره بازیا رو ندیدم!
دوست عزیزم اینطوری که شما میفرمایید هم نیست..
 

maverick

عضو جدید
من الان عضو بسیج هستم..
تلاش میکنم..میرم و میام..
هنوز هم رنگ کارت و این مسخره بازیا رو ندیدم!
دوست عزیزم اینطوری که شما میفرمایید هم نیست..

سلام :smile:

من هم نگفتم همه اینجورین ( متاسفانه اکثرا اینجوری هست )، بابا همین الان توی سپاه یه سری آدمهایی رو میتونی ببینی که واقعاً نور بالا می زنن و آدم به حالشون قبطه میخوره ولی تعدادشون و واقعاً هم کمه ....


پ.ن : یه زمانی از سپاه ناحیه برای برگزاری جلسات یه مقدار مختصری کیک و ساندیس در اختیار پایگاه فرار داده می شد تا از برادارا پذیرایی کنیم ، اخرش کار به جایی رسید که مجبور شدیم در کمدش رو قفل کنیم ، این برای من خیلی زور داشت که ما جای مقدسی مثل بسیج که هی کش بریم از بیت المال و بخوریم یا کار انجام بدیم ؟ یا مثلا مواردی داشیم که موقع بررسی پرونده میدیم که طرف هر سال میاد فرم عضویت پر میکنه و میره ( خودت هم میدونی 1 بار هم کافیه ) بعد که ازش می پرسیدم بابا 1 بار کافیه میگفت میخوام مطمئن بشم کارت سبزم میاد بعد میگفتیم خب بیا فعایت کن ما امارت رو رد می کنیم طرف سه سوت جیم می شد کلاً همیشه یه سری افراد ثابت پای کار توی پایگاه بودند ...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
سلام:gol:
مرسي آقا سيد...:gol:
خوش به سعادتشون... و خوش به سعادت شما... با اينكه خيلي خوبيد، ولي با اين حال هم قول شفاعت از دوستاي شهيدتون گرفتيد...:gol:

كاش شهدا شفاعت من رو سياه رو هم بكنن.:(

سلام آبجی ...
اون زمان ، یه رسمی بین بچه ها بود ...
هر وقت نزدیک عملیات که می شد همه می دونستند بعد از عملیات تعدادی از بچه دیگه نخواهند بود ...
برای همین اونهایی که با هم رفیق بودن این قرارها رو با هم می ذاشتن ...
یادمه هر خانواده ای که بچه شون شهید می شد ...
نزدیک ترین رفیق اونو پیدا می کردن و مطالب خصوصی که شهید داشت از اون جویا می شدن ...
آبجی ، تو جبهه دو نفر آنقدر بهم نزدیک می شدن که روابطشون از دو تا برادر هم صمیمی تر می شد ...
خیلی ها هم با همدیگه خطبه برادری می خوندن و در صورت شهید شدن هر کدوم شفاعت رو حقی برای خودشون می دونستند . :gol:
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
حتی خجالت میکشم متن رو دوباره بخونم اقا سید..
واقعا خجابت میکشم..
اونها کجا بودن و ما نسل جوون کجائیم؟!
اقا سید کاش بزاری ما بچه ها بوت کنیم..به خدا بوی شهدا رو میدی..
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک

آرش جان دنباله راه شهدا رو گرفتن ساده ست فقط بصیرت می خواد و آگاهی ...
بدونی برای چی رفتن و از ما چه انتظاری دارن ...!
آرش جان خیلی دوست دارم ، بوی شهدا رو بگیرم ولی هنوز خیلی راه مونده ، یعنی به اون آمادگی نرسیدم ...
زمان جنگ انقدر روحیات معنویمون بالا بود که حتی خواب های قشنگ و معنی دار می دیدیم ...
یه شب تو خط مقدم جبهه خواب دیدم یکی از رفقام که در عملیات بدر شهید شده بود به خوابم اومد ...
بهش گفتم تو هنوز زنده ای گفت آره ...
گفت : میای با خودم ببرمت ...
گفتم آره ...
گفت پس دنبالم بیا ...
گفتم تو برو تا من به بچه ها بگم و بیام ...
وقتی از سنگر بیرون اومدم دیدم نیستش ...
دور و برم رو نگاه کردم ، دیدم تمام نخل های سوخته دوباره سبز شده ...
تمام بیابون که با گلوله های توپ و خمپاره شخم زده شده بود . پر از گلهای رنگ و وارنگ بود ...
یه دفعه صدایی رو شنیدم ، نگاه کردم دیدم اون شهید کنار گلها نشسته و به من میگه زود باش بیا ...
دویدم ، بهش رسیدم و گفتم بریم ...
یه نگاه به سر و وضعم کرد و لبخندی زد و گفت ، اینجوری !
وقتی خودمو نگاه کردم دیدم ، لباس راحتی تنمه ...
معذرت خواهی کردم و گفتم صبر کن الان میرم عوض می کنم و برمی گردم ...
زمانی که رفتم لباس عوض کردم و برگشتم دیدم رفته و من از خواب پریدم ...
آرش جان این خواب چه معنی میده ...
آیا به این معنی نیست که من آمادگی برای شهادت رو نداشتم ...
آیا به این معنی نیست که اسم شهید رو بسادگی رو هر کی نمیشه گذاشت ...
آیا به این معنی نیست که شهادت شرایطی رو داره که باید ایجاد بشه ...
و آیا ...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
با سلام :smile:
خیلی برام جالبه که افرادی و شهدایی که مثل این شهید عزیز داشتیم تو فضایی رشد کردند که مثل فضای امروز جامعه ما اسلامی هم نبوده اما همیشه برام این سئوال پیش اومده که اگه خدای ناکرده شرایطی مثل شرایط دفاع مقدس پیش بیاد بازهم چنین افرادی خواهیم داشت ؟! ( البته این رو هم باید در نظر گرفت که فضای جبهه در دوران مقدس معنویت و انسان سازی بوده )


پ.ن : یادمه یه زمانی تو بسیج کسایی رو پیدا میکردی که برای رضای خدا و فقط برای این جمله که " بسیج لشکر مخلص خداست " می اومدن و فعالیت می کردند اما الان چی ؟ خیلی ها فقط برای کارت سبز ، ریاست و... میان ...


انشا ا... توفیق شهادت در راه خدا نصیب همه دوستان بشه ..

سلام دوست عزیز ...
ایرانی جماعت یه روحیه مثال زدنی داره به اسم غیرت ...
اگه جنگی در بگیره بازم میشیم مثل اون موقع ها (البته ما دعا می کنیم این اتفاق هیچ وقت نیفته)...
در رابطه با معنویت هم ، همانطور که خودت گفتی شرایطش ایجاد میشه ...
در رابطه با بسیج هم الان آدم ها ی مخلص زیاد داره ...
اینکه بعضی ها برای کارت گرفتن میان ، آره احتمالش زیاده ، چرا که برای عضویت در بسیج محدودیتی وجود نداره ...
همه چی بستگی به نیت درونی فرد داره ، شاید بقول تو عدهای هم برای گرفتن کارت اومده باشن ...
ولی اینو بدون از اینجور آدمها تو زمان جنگ هم بودن ، اون زمان من آدمهای بدتر از این هم دیدم ...
اما من و تو هر وقت نگاه به زمان دفاع مقدس می کنیم ابعاد منفی اون رو نمی بینیم ...
همش خوبی می بینیم و پاکی، چرا ؟
چرا نگاه الان ما تغییر کرده ، چون متاسفانه همه چی رنگ و بوی سیاسی گرفته ...
این مرز بندی های سیاسی باعث شده ، اگه بخوایم نگاهی به بسیج داشته باشیم متاسفانه طرف خالیه اونو ببینیم ...
و اگه صحبتی هم بخوایم بکنیم همش جنبه منفی داره ...
حالا فرض بر اینکه طرف برای گرفتن کارت اومده باشه ...
چه اشکالی داره ، اینجا دیگه هنره منو می طلبه که بتونم اونو جذبش کنم ...
نه اینکه با یک برخورد غلط باعث دفع اون بشم ...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
سلام :smile:

من هم نگفتم همه اینجورین ( متاسفانه اکثرا اینجوری هست )، بابا همین الان توی سپاه یه سری آدمهایی رو میتونی ببینی که واقعاً نور بالا می زنن و آدم به حالشون قبطه میخوره ولی تعدادشون و واقعاً هم کمه ....


پ.ن : یه زمانی از سپاه ناحیه برای برگزاری جلسات یه مقدار مختصری کیک و ساندیس در اختیار پایگاه فرار داده می شد تا از برادارا پذیرایی کنیم ، اخرش کار به جایی رسید که مجبور شدیم در کمدش رو قفل کنیم ، این برای من خیلی زور داشت که ما جای مقدسی مثل بسیج که هی کش بریم از بیت المال و بخوریم یا کار انجام بدیم ؟ یا مثلا مواردی داشیم که موقع بررسی پرونده میدیم که طرف هر سال میاد فرم عضویت پر میکنه و میره ( خودت هم میدونی 1 بار هم کافیه ) بعد که ازش می پرسیدم بابا 1 بار کافیه میگفت میخوام مطمئن بشم کارت سبزم میاد بعد میگفتیم خب بیا فعایت کن ما امارت رو رد می کنیم طرف سه سوت جیم می شد کلاً همیشه یه سری افراد ثابت پای کار توی پایگاه بودند ...

همیشه به دوستان می گفتم ، اگه می خوای یه راهپمیایی بزرگ و منظم رو خراب کنی ...
با یه وانت کیک و ساندیس بیا توشون و اونها رو توزیع کن ...
با ور کن سه سوت همه چی میرزه بهم ...
نمی دونم این مردم ما چرا انقدر نسبت به کیک و ساندیس اونم مجانی حساسیت دارن ...
عزیز دلم ، خودت میدونی همیشه بسیج از جیب خرج میکرده ...
بارها و بارها شده که برای یه جلسه پول نداشتیم میوه یا شیرینی بخریم ...
و خود بچه ها خودجوش خرج می کردن ...
از صحبت هات معلومه تو بسیج فعالیت کردی ...
اون کیک و ساندیس که آنقدر برات مهمه رو دیدی ،
اما اون همه خرج های رو که بچه ها از جیب خودشون تو مراسم های مختلف کردن اونهم بدون هیچ چشم داشتی ندیدی ؟
می بینی بازم داریم نکات منفی بسیج رو مطرح می کنیم ...
در رابطه با عضویت هم که عنوان کردی ...
در بسیج به روی همه بازه ، چرا که یک تشکیلات مردمیه ...
حالا چه اشکال داره که طرف بیاد فرم پر کنه ولی به فعالیت نپردازه ...
اگه منظورد اینه که طرف برای گرفتن تسهیلات میاد هیچ اشکالی نداره بذار بیاد ...
ما باید بتونیم از این فرصت استفاده کنیم :gol:
 

Reza mechanic

کاربر بیش فعال
سلام :smile:

من هم نگفتم همه اینجورین ( متاسفانه اکثرا اینجوری هست )، بابا همین الان توی سپاه یه سری آدمهایی رو میتونی ببینی که واقعاً نور بالا می زنن و آدم به حالشون قبطه میخوره ولی تعدادشون و واقعاً هم کمه ....


پ.ن : یه زمانی از سپاه ناحیه برای برگزاری جلسات یه مقدار مختصری کیک و ساندیس در اختیار پایگاه فرار داده می شد تا از برادارا پذیرایی کنیم ، اخرش کار به جایی رسید که مجبور شدیم در کمدش رو قفل کنیم ، این برای من خیلی زور داشت که ما جای مقدسی مثل بسیج که هی کش بریم از بیت المال و بخوریم یا کار انجام بدیم ؟ یا مثلا مواردی داشیم که موقع بررسی پرونده میدیم که طرف هر سال میاد فرم عضویت پر میکنه و میره ( خودت هم میدونی 1 بار هم کافیه ) بعد که ازش می پرسیدم بابا 1 بار کافیه میگفت میخوام مطمئن بشم کارت سبزم میاد بعد میگفتیم خب بیا فعایت کن ما امارت رو رد می کنیم طرف سه سوت جیم می شد کلاً همیشه یه سری افراد ثابت پای کار توی پایگاه بودند ...

دوست عزیز واقعا خوشحالم که با منطق حرف میزنی
آره اون افراد هستند همه پایگاه ها هم هستند
من بابام جانبازه میگه ما تو اردوگاه 80نفر بودیم که داوطلبی رفته بودیم که بعد آموزش تکاوری شدیم 10 نفر .........................همه میخواستندخدمت کنند
بعضی پایگاه هامون واقعا وضعشون خرابه ..... مسئول درست و حسابی ندارن
ولی پایگاهی که من اونجامسئولیتش رو به عهده دارم همه نوع رقم افراد هست 3000نیرو ثبت نامی داریم. قسم میخورم که 90درصد جوانان منطقه عضو هستند
اما نظر همشون یکیه؟
ولی یه سوال دارم چرا اون بچه بسیجی ها با وجود اینکه امتحان داشتند با وجود نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی و .... زندگیشونو ول کردند و اومدند توخیابون ها؟ دیوونه ان؟ عقل ندارن؟ پول میگیرن ؟ به خاطر یه کیک و ساندیس میان؟

دوست عزیز یکی به یه چیزی اعتقاد داره بهش ایمان داره ...... یکی هم هست اعتقاد داره ولی ایمانش خیلی ضعیفه
 

maverick

عضو جدید
با سلام :smile:
ون کیک و ساندیس که آنقدر برات مهمه رو دیدی ،
اما اون همه خرج های رو که بچه ها از جیب خودشون تو مراسم های مختلف کردن اونهم بدون هیچ چشم داشتی ندیدی ؟
می بینی بازم داریم نکات منفی بسیج رو مطرح می کنیم ...
دوست عزیز ، مشابه بحث بالا رو با یکسری از دوستان سپاهی داشتم اصل قضیه این بود : من میگفتم " شما چرا از بیت المال استفاده شخصی میکنید ؟ اونها می گفتند شما استفاده شخصی ما رو می بینی اما اونجایی که ما از جیبمون برای سپاه خرج کردیم رو نمی بینی !؟ " من اون موقع یاد اون دستان معروف افتادم که طرف می رفت از نونوایی نون می دزید و بعدش اون رو 2 تا فقیر می بخشید و می گفت یه نون دزدیدم 1 گناه مردم 2 بار صدقه دادم میشه 1-2 = 1 ثواب !!!
من همیشه به این دوستان سپاهی می گفتم شما باید مکتبی باشید و طبق گفته آقای خامنه ای " از سپاه کمتر از عالی قابل قبول نیست " یعنی اینکه در همه زمینه ها از جمله شرعی باید بهترین باشید اما همیشه جوابم این جمله مسخره بود که سپاه هم جزئی از جامعه هست و این چیزها طبیعه !!!! پس چطور ادعای سبز پوش ولایت دارید وفتی تو جزییات دینی مشکل دارید وقتی خمس و زکات مالتون رو نمی دید و نون حرام به منزل می برید و نمی دونید که باید واجبات شرعیتون رو پرداخت کنید .

بحث پول از جیب خرج کردن تا از بیت المال خوردن خیلی فرق داره !!! ( وسیله پذیرایی که به دست ما می رسید طبق آمار و نفری 1 عدد برای هر جلسه بود ! اینکه شما میری نفری چند تا بر می داری اولاً مشکل شرعی داره دوماً اصلاً به نظر من توهین میکنی به نظر امام راحل که فرمودند "بسیج لشکر مخلص خداست " یعنی وقتی میایی تو فقط برای خدا بیا و بس ، نه بر ای موارد جانبی مثل ، اسلحه دست گرفتن و فخر فروشی به مردم تو محل ، گیر بی جا دادن به ملت ، غیبت کردن ، تهمت ناروا زدن و.... )

دوستان من بحثم سر چیزهای پیش پا افتاده ای مثل کیک و ساندیس نیست ، ببخشید یکم رک صحبت میکنم ، منظورم هم همه افراد نیست ، من میگم چرا الان طرف چون تو محل کسی تحویلش نمی گیره میاد عضو بسیج میشه ، چون نمیتونه دختربازی کنه و کسی بهش پا نمیده میاد تو بسیج که بتونه خودی نشون بده !؟

دوستان عزیز یه زمانی من هم بسیجی بودم و حزبم فقط حزب علی بود و رهبرم فقط سید علی ، اما چی شد که تغییر کردم ؟ واقغیات دردناک زیادی رو دیدم ، من تو عسلویه ( نماد وابستگی ملی ) کار کردم و دیدم که چه تبلیغات وارنه ای میشه تو صدا و سیما ! خیلی چیزها رو نمیشه این جا گفت ، چون اولاً اون بندگان مخلصی که تو سپاه و بسیح هنوز هم هستند که حسابشون از بقیه جداست دوماً ممکنه بعضیا سوء استفاده کنند .

همیشه گفتم بسیج و سپاه و رو حانیت نماینده یه طرز تفکره ، کسی که یکی از این لباسهای مقدس رو میپوشه همیشه باید مواظب رفتار و کردارش در جامعه باشه چون ممکنه با یک اشتباه در انظار مردم عادی کل یک سیستم رو زیر سئوال ببره....


حرف برای گفتن زیاده ، اما مجال سخن کوتاه


برقرار باشید .
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
با سلام :smile:
دوست عزیز ، مشابه بحث بالا رو با یکسری از دوستان سپاهی داشتم اصل قضیه این بود : من میگفتم " شما چرا از بیت المال استفاده شخصی میکنید ؟ اونها می گفتند شما استفاده شخصی ما رو می بینی اما اونجایی که ما از جیبمون برای سپاه خرج کردیم رو نمی بینی !؟ " من اون موقع یاد اون دستان معروف افتادم که طرف می رفت از نونوایی نون می دزید و بعدش اون رو 2 تا فقیر می بخشید و می گفت یه نون دزدیدم 1 گناه مردم 2 بار صدقه دادم میشه 1-2 = 1 ثواب !!!
من همیشه به این دوستان سپاهی می گفتم شما باید مکتبی باشید و طبق گفته آقای خامنه ای " از سپاه کمتر از عالی قابل قبول نیست " یعنی اینکه در همه زمینه ها از جمله شرعی باید بهترین باشید اما همیشه جوابم این جمله مسخره بود که سپاه هم جزئی از جامعه هست و این چیزها طبیعه !!!! پس چطور ادعای سبز پوش ولایت دارید وفتی تو جزییات دینی مشکل دارید وقتی خمس و زکات مالتون رو نمی دید و نون حرام به منزل می برید و نمی دونید که باید واجبات شرعیتون رو پرداخت کنید .

بحث پول از جیب خرج کردن تا از بیت المال خوردن خیلی فرق داره !!! ( وسیله پذیرایی که به دست ما می رسید طبق آمار و نفری 1 عدد برای هر جلسه بود ! اینکه شما میری نفری چند تا بر می داری اولاً مشکل شرعی داره دوماً اصلاً به نظر من توهین میکنی به نظر امام راحل که فرمودند "بسیج لشکر مخلص خداست " یعنی وقتی میایی تو فقط برای خدا بیا و بس ، نه بر ای موارد جانبی مثل ، اسلحه دست گرفتن و فخر فروشی به مردم تو محل ، گیر بی جا دادن به ملت ، غیبت کردن ، تهمت ناروا زدن و.... )

دوستان من بحثم سر چیزهای پیش پا افتاده ای مثل کیک و ساندیس نیست ، ببخشید یکم رک صحبت میکنم ، منظورم هم همه افراد نیست ، من میگم چرا الان طرف چون تو محل کسی تحویلش نمی گیره میاد عضو بسیج میشه ، چون نمیتونه دختربازی کنه و کسی بهش پا نمیده میاد تو بسیج که بتونه خودی نشون بده !؟

دوستان عزیز یه زمانی من هم بسیجی بودم و حزبم فقط حزب علی بود و رهبرم فقط سید علی ، اما چی شد که تغییر کردم ؟ واقغیات دردناک زیادی رو دیدم ، من تو عسلویه ( نماد وابستگی ملی ) کار کردم و دیدم که چه تبلیغات وارنه ای میشه تو صدا و سیما ! خیلی چیزها رو نمیشه این جا گفت ، چون اولاً اون بندگان مخلصی که تو سپاه و بسیح هنوز هم هستند که حسابشون از بقیه جداست دوماً ممکنه بعضیا سوء استفاده کنند .

همیشه گفتم بسیج و سپاه و رو حانیت نماینده یه طرز تفکره ، کسی که یکی از این لباسهای مقدس رو میپوشه همیشه باید مواظب رفتار و کردارش در جامعه باشه چون ممکنه با یک اشتباه در انظار مردم عادی کل یک سیستم رو زیر سئوال ببره....


حرف برای گفتن زیاده ، اما مجال سخن کوتاه


برقرار باشید .
دوست عزیز من با شما قصد بحث و جدل رو ندارم ...
اگه اون کیک و ساندیسی که میگی از ناحیه برای پایگاه اومده ، که این معمول نیست ...
حرف شما درسته نباید به اون دست زد ...
ولی تعجب من در اینه که ، در یک حوزه مقاومت ما سال ها می دویدیم که بتونیم برای کارهای اساسی بودجه ای رو بگیرم ، نمی شد ...
حالا ناحیه برای جلسات کیک و ساندیس توزیع می کنه ، عجیبه ...
احتمالا این کیک و ساندیس از حوزه برای شما می اومده نه ناحیه ...
که حوزه هم بیچاره چشمش به ناحیه است ...
خیلی پایگاه ها هستند که وسایل اداریشون رو هنوز خودشون دارن می خرن ...
ولی در کل من حرفت رو می پذیرم اگه اون پذیرایی ها برای همین اومده ، باید در همین موضوع هم استفاده بشه ...
عزیز دلم ، من نمی دونم بین تو اون دوستان سپاهیت که واقعا براشون متاسفم چی گذشته ...
ولی اینو می دونم که اگه اشتباهی بوده و هست نباید به حساب همه بذاری ...
و تغییر عقیده بدی و مسیر اعتقادیتو عوض کنی ...
و فکر کنم حالا که جنبشی شدی ، دیگه محکم و استوار شدی ...
و اگه اشتباهاتی هم تو جنبش باشه دیگه اونها رو نمی بینی ، و هر چی که می بینی صداقت و زیبایی ...
پس به هدفت فکر کن ...
و این همه اشباهات و مشکلات رو بذار برای ما ...
چون ما به این سادگی تغییر عقیده نمی دیم و تو هدفمون ثابت قدم هستیم ...
و می دونیم چکار داریم می کنیم ...
و اگه مشکلی هم باشه و یا اشتباهاتی ببینیم اونو انشاءالله حل می کنیم ...
 

maverick

عضو جدید
دوست عزیز من با شما قصد بحث و جدل رو ندارم ...
اگه اون کیک و ساندیسی که میگی از ناحیه برای پایگاه اومده ، که این معمول نیست ...
حرف شما درسته نباید به اون دست زد ...
ولی تعجب من در اینه که ، در یک حوزه مقاومت ما سال ها می دویدیم که بتونیم برای کارهای اساسی بودجه ای رو بگیرم ، نمی شد ...
حالا ناحیه برای جلسات کیک و ساندیس توزیع می کنه ، عجیبه ...
احتمالا این کیک و ساندیس از حوزه برای شما می اومده نه ناحیه ...
که حوزه هم بیچاره چشمش به ناحیه است ...
خیلی پایگاه ها هستند که وسایل اداریشون رو هنوز خودشون دارن می خرن ...
ولی در کل من حرفت رو می پذیرم اگه اون پذیرایی ها برای همین اومده ، باید در همین موضوع هم استفاده بشه ...
عزیز دلم ، من نمی دونم بین تو اون دوستان سپاهیت که واقعا براشون متاسفم چی گذشته ...
ولی اینو می دونم که اگه اشتباهی بوده و هست نباید به حساب همه بذاری ...
و تغییر عقیده بدی و مسیر اعتقادیتو عوض کنی ...
و فکر کنم حالا که جنبشی شدی ، دیگه محکم و استوار شدی ...
و اگه اشتباهاتی هم تو جنبش باشه دیگه اونها رو نمی بینی ، و هر چی که می بینی صداقت و زیبایی ...
پس به هدفت فکر کن ...
و این همه اشباهات و مشکلات رو بذار برای ما ...
چون ما به این سادگی تغییر عقیده نمی دیم و تو هدفمون ثابت قدم هستیم ...
و می دونیم چکار داریم می کنیم ...
و اگه مشکلی هم باشه و یا اشتباهاتی ببینیم اونو انشاءالله حل می کنیم ...
سید بزرگوار ، من هم اینجا قصد بحث سیاسی ندارم که جاش و نیست و حرمت شهدا بیش از این هست که بیایم و قضیه رو سیاسی کنیم. از پست زیبای اولت هم ممنونم .

جنبش میلیونی سبز هم مشکلاتی داره زیاد هم داره ، منکرش هم نیستم ، اما نظام حاکم هم همینطور ، اما آیا همینطوری که من می پذیرم ما مشکلاتی داریم شما هم قبول میکنید مشکلاتی دارید ؟ بعید می دونم .

برادر بزرگوار قصد من تغییر عقیده کسی نیست . هرکسی که بخواد و ببینه راهش رو انتخاب میکنه و اگه این راه رو با بینش انتخاب کرده باشه در این راه استوار می میونه .

انشا ا.. که شما و بقیه بزرگواران بتونید مشکلاتی رو که 30 ساله حل نشده حل کنید ، انشا ا... که مملکت اقا امام زمان همیشه سر پا و سرفراز باشه و انشا ا... که روحیه و فرهنگ شهادت همیشه برقرار باشه


یا حق
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اقاسید
عالی بود
بازم مثه همیشه گل کاشتید

خدایا مرگ منو شهادت تو رکاب امام زمان روحی فداه قرار بده


اینم بگم من از 5ابتدایی توی حوزه و پایگاه های بسیج... رفت وامد داشتم
از رزمایش بگیر تا گشت و...هم بودم
ولی تا الان به مولا علی قسم یه دونه کارت بسیج عادی هم ندارم
بعضیا لطف کنند تعمیم ندن و...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
اقاسید
عالی بود
بازم مثه همیشه گل کاشتید

خدایا مرگ منو شهادت تو رکاب امام زمان روحی فداه قرار بده


اینم بگم من از 5ابتدایی توی حوزه و پایگاه های بسیج... رفت وامد داشتم
از رزمایش بگیر تا گشت و...هم بودم
ولی تا الان به مولا علی قسم یه دونه کارت بسیج عادی هم ندارم
بعضیا لطف کنند تعمیم ندن و...

سلام علی جان روحیه تو برام مثل روز روشنه ...
این دوستمون هم قصد سویی نداشت ...
بعضی حرفهاشم درست بود ...
انشاءالله خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه :gol:
 

علی رضا1111

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام علی جان روحیه تو برام مثل روز روشنه ...
این دوستمون هم قصد سویی نداشت ...
بعضی حرفهاشم درست بود ...
انشاءالله خدا عاقبت هممون رو ختم به خیر کنه :gol:

انشالله هممون یه روز به اون درجه ی خود شناسی برسیم
و انشالله روزی صاحب اصلی بیاد
تا همچی درس بشه
اقاسید دعا کنید
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
من هر وقت که این دکمه ی تشکر رو میخوام نیست..
بیاد در خدمتم...
اقا سید یه سوال دارم ازتون..:
اگر الان برگردیم به عقب..دوست دارین اگر شهید شدین مفقود الاثر بشین یا نه؟!
میبخشید سوال رو واضح میپرسم..اخه من مطمئنم اگر بودم دعا میکردم جسمم هرگز به تهران نرسه و همون توی مرز بمونه..جایی که عشق در اونجا تعریف میشد.
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
من هر وقت که این دکمه ی تشکر رو میخوام نیست..
بیاد در خدمتم...
اقا سید یه سوال دارم ازتون..:
اگر الان برگردیم به عقب..دوست دارین اگر شهید شدین مفقود الاثر بشین یا نه؟!
میبخشید سوال رو واضح میپرسم..اخه من مطمئنم اگر بودم دعا میکردم جسمم هرگز به تهران نرسه و همون توی مرز بمونه..جایی که عشق در اونجا تعریف میشد.

آرش جان می خوای صندلی داغ راه بندازی ؟
خیلی از بچه ها از اینجور سوالها از ما دارن ...
بخصوص سوالهای در رابطه با شب عملیات و حال و هوای رزمنده ها ...
اما سوال تو :
درخواست شهادت و یا اینکه چه چوری شهید بشن بستگی به روحیه و شرایط معنوی بچه ها داشت ...
از درون کسی هم نمی شد خبر دار شد ...
اما از رفتارها می شد برداشت هایی کرد ...
صادقانه اگه بخوام بگم ، میشد بچه ها رو به چند دسته تقسیم کرد ...
دسته اول کسانی بودن که دوست داشتن صحیح و سالم به خانهاشون برگردن ...
دسته دوم که شرایط معنوی بالاتری داشتن از واژه رضم به رضائک استفاده می کردن ...
یعنی واگذار می کردن به خدا ... هر چی اون بخواد ...
دسته سوم که بازم شرایط معنوی بالاتری داشتن ، مرتب برای نائل شدن به فیض شهادت دعا می کردن ...
و دسته چهارم که بدجوری نور بالا می زدن ، هم از شهادت خودشون خبر دار می شدن و هم بعضی هاشون از خدا شیوه شهادتشون رو طلب می کردن ...
مثلا همینطور که تو دوست داشتی مفقودالاثر بشی ، این بچه ها مصداق آیه والسابقون السابقون بودن ...
شهید امیدی هم از دسته چهارم بود ...
من هم صادقانه می تونم بگم از دسته دوم بودم ...
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
آرش جان می خوای صندلی داغ راه بندازی ؟
خیلی از بچه ها از اینجور سوالها از ما دارن ...
بخصوص سوالهای در رابطه با شب عملیات و حال و هوای رزمنده ها ...
اما سوال تو :
درخواست شهادت و یا اینکه چه چوری شهید بشن بستگی به روحیه و شرایط معنوی بچه ها داشت ...
از درون کسی هم نمی شد خبر دار شد ...
اما از رفتارها می شد برداشت هایی کرد ...
صادقانه اگه بخوام بگم ، میشد بچه ها رو به چند دسته تقسیم کرد ...
دسته اول کسانی بودن که دوست داشتن صحیح و سالم به خانهاشون برگردن ...
دسته دوم که شرایط معنوی بالاتری داشتن از واژه رضم به رضائک استفاده می کردن ...
یعنی واگذار می کردن به خدا ... هر چی اون بخواد ...
دسته سوم که بازم شرایط معنوی بالاتری داشتن ، مرتب برای نائل شدن به فیض شهادت دعا می کردن ...
و دسته چهارم که بدجوری نور بالا می زدن ، هم از شهادت خودشون خبر دار می شدن و هم بعضی هاشون از خدا شیوه شهادتشون رو طلب می کردن ...
مثلا همینطور که تو دوست داشتی مفقودالاثر بشی ، این بچه ها مصداق آیه والسابقون السابقون بودن ...
شهید امیدی هم از دسته چهارم بود ...
من هم صادقانه می تونم بگم از دسته دوم بودم ...


:gol::gol::gol::gol:
:cry:
آقا سيد، شديد دلم هواي شهدا رو كرده...
خسته شدم از سياست، از مردم، از خيلي چيزا آقا سيد...:cry:
دعا كن شهدا امسال هم منو دعوت كنن تا مهمونشون باشم تو كربلاي ايران...
دلم هواي طلاييه رو كرده....
هواي فكه...
بوي شهدا...

آقا سيد....
زياد دعام كن....:gol:

ياحق:gol:
 

خيبر

عضو جدید
کاربر ممتاز
:gol::gol::gol::gol:
:cry:
آقا سيد، شديد دلم هواي شهدا رو كرده...
خسته شدم از سياست، از مردم، از خيلي چيزا آقا سيد...:cry:
دعا كن شهدا امسال هم منو دعوت كنن تا مهمونشون باشم تو كربلاي ايران...
دلم هواي طلاييه رو كرده....
هواي فكه...
بوي شهدا...

آقا سيد....
زياد دعام كن....:gol:

ياحق:gol:
منم هوای تورو دارم ابجی..
میدونم خسته ای..از همه چیز..روحت خسته تر از روح منه؟!
ابجی تو که خبر داری..تو که میدونی من زخمی شدم..زخمیه زخمی..
برخی نزدیکانم منو به خاطر عقایدم کنار گذاشتن..
برخی دوستانم چه تو محیط واقعی و چه تو محیط مجازی تنهام گذاشتن..
فحش خردم..توهین شنیدم..
زخمی شدم ابجی..دیشب بریدم..نامه نوشتم به یکی از بچه های همین باشگاه..گفتم تو دائیت شهیده..تو دعام کن..تو بخوا که من شهید شم..ولی..ولی ابجی اگر ما بریم کی میخواد عمار زمانه رو یاری کنه؟!
نه ابجی..من میمونم..میمونم و تا وقتی اقا زندس مثل یه مرد جلوی سپاهیان بیشمار دشمناش می ایستم و رجز میخونم و میچرخم..میخوام مثل حر بمیرم..میخوام قلمم دستم باشه و بچرخونم و بعد بمیرم..
محکم باش ابجی..محکم.


اقا سید دیشب یه خواب پر برکت دیدم..براتون تعریف میکنم..
نمیدونم چرا حس میکنم که من شهید میشم..واقعا نمیدونم چرا...شاید زیادی خوشبین هستم..
ولی حس میکنم شهید میشم..
امسال توی محرم دقیقا شب عاشورا..به آقا گفتم:
اقا یا برای ظهور مهدیت دعا کن یا اینکه دعا کن شهید بشم..دقیقا همون دعایی که بی بی زینب کرد..
میدونم ابی عبدلله بخاطر بی بی زینب هم که شده برام دعا میکنه..
 

fatam

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم هوای تورو دارم ابجی..
میدونم خسته ای..از همه چیز..روحت خسته تر از روح منه؟!
ابجی تو که خبر داری..تو که میدونی من زخمی شدم..زخمیه زخمی..
برخی نزدیکانم منو به خاطر عقایدم کنار گذاشتن..
برخی دوستانم چه تو محیط واقعی و چه تو محیط مجازی تنهام گذاشتن..
فحش خردم..توهین شنیدم..
زخمی شدم ابجی..دیشب بریدم..نامه نوشتم به یکی از بچه های همین باشگاه..گفتم تو دائیت شهیده..تو دعام کن..تو بخوا که من شهید شم..ولی..ولی ابجی اگر ما بریم کی میخواد عمار زمانه رو یاری کنه؟!
نه ابجی..من میمونم..میمونم و تا وقتی اقا زندس مثل یه مرد جلوی سپاهیان بیشمار دشمناش می ایستم و رجز میخونم و میچرخم..میخوام مثل حر بمیرم..میخوام قلمم دستم باشه و بچرخونم و بعد بمیرم..
محکم باش ابجی..محکم.


اقا سید دیشب یه خواب پر برکت دیدم..براتون تعریف میکنم..
نمیدونم چرا حس میکنم که من شهید میشم..واقعا نمیدونم چرا...شاید زیادی خوشبین هستم..
ولی حس میکنم شهید میشم..
امسال توی محرم دقیقا شب عاشورا..به آقا گفتم:
اقا یا برای ظهور مهدیت دعا کن یا اینکه دعا کن شهید بشم..دقیقا همون دعایی که بی بی زینب کرد..
میدونم ابی عبدلله بخاطر بی بی زینب هم که شده برام دعا میکنه..


داداش، شرمنده ام نكن با اين حرفات....
هركي ندونه، خدا و خوده شهدا ميدونن كه چقدر داري زحمت ميكشي... چي كشيدي، چيا بهت گفتن و از چيا گذشتي...
اينا بي جواب نميمونه داداش خيبر...
داداش، هر كه در اين راه مقرب تر است، جام بلا بيشترش ميدهند...

من هميشه ميگفتم كه براي من هيچ راهي براي شهادت وجود نداره... نه جنگي هست و نه انقلابي...
ولي الان ميبينم كه نه! به قول همين آقا سيد، دره باغ شهادت باز باز است...
اينم ميدونه جنگه ماست...
راه ولايت هم راه ماست...
راه ولايت همون راه شهادت ماست....
من هستم، تا آخرين قطره خونم....
ولي بهتم گفتم، فعلا سوختم ته كشيده...
يه مقدار بايد ازون سوخت معنوي شهدا به روحم برسونم، بعد بيام....


من اين هفته بعده 4 ماه ميرم مزار شهدا.... ميرم پيش سيد عزيزم... اونا ميسازنم...
داداش، منتظر باش... ميام...

اينجوريم حرف نزن....
به اين بغض ما رحم كن...
بغضي كه واي به روزي كه بخواد سر وا كنه....


اجرت با شهيده نامت، خوده حاج ابراهيم انشالله...:gol:





راستيي، آقا سيد، من هم 5 شنبه خوابه عجيبي ديديم...
فرصت شد براتون تعريف ميكنم انشالله...

يعني ميشه منم شهيد شم...؟؟؟؟:cry::cry::cry:



بچه ها التماس دعا....
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
:gol::gol::gol::gol:
:cry:
آقا سيد، شديد دلم هواي شهدا رو كرده...
خسته شدم از سياست، از مردم، از خيلي چيزا آقا سيد...:cry:
دعا كن شهدا امسال هم منو دعوت كنن تا مهمونشون باشم تو كربلاي ايران...
دلم هواي طلاييه رو كرده....
هواي فكه...
بوي شهدا...

آقا سيد....
زياد دعام كن....:gol:

ياحق:gol:

می فهمم چی می گی آبجی ...
سیاست بخصوص اگه ناسالم باشه ، اگه حق و حقیقت توش گم بشه ...
اگه بخواد روشنی ها رو ازبین ببره و تیره گی رو جایگزین کنه ...
در یک کلام اگه باورها و اعتقادات رو هدف بگیره ...
این میشه که تو میگی ...
آدم رو از همه چیز بیزار می کنه ...
دوستی ها و زیبایی ها گم میشه ...
ولی زمانی که یادی از ارزشها می کنی ...
زمانی که شهدا رو به یاد میاری ....
زمانی که تجسم می کنی چه گلهایی پرپر شدن که انقلاب به اینجا رسیده ...
زمانی که روح معنویت رو در خودت تقویت می کنی ...
آرامش می گیری و همه چیز برات زیبا می شه ...
روحی دوباره می گیری ...
ان شاءالله امسال بتونی سری به کربلای ایران بزنی و روحت رو جلاء بدی ...
و پیشنهاد می کنم بیشتر به این تالار بیا و در رابطه با شهدا و دفاع مقدس بیشتر گفتگو کن ...
 

آقا سید

مدیر بازنشسته
منم هوای تورو دارم ابجی..
میدونم خسته ای..از همه چیز..روحت خسته تر از روح منه؟!
ابجی تو که خبر داری..تو که میدونی من زخمی شدم..زخمیه زخمی..
برخی نزدیکانم منو به خاطر عقایدم کنار گذاشتن..
برخی دوستانم چه تو محیط واقعی و چه تو محیط مجازی تنهام گذاشتن..
فحش خردم..توهین شنیدم..
زخمی شدم ابجی..دیشب بریدم..نامه نوشتم به یکی از بچه های همین باشگاه..گفتم تو دائیت شهیده..تو دعام کن..تو بخوا که من شهید شم..ولی..ولی ابجی اگر ما بریم کی میخواد عمار زمانه رو یاری کنه؟!
نه ابجی..من میمونم..میمونم و تا وقتی اقا زندس مثل یه مرد جلوی سپاهیان بیشمار دشمناش می ایستم و رجز میخونم و میچرخم..میخوام مثل حر بمیرم..میخوام قلمم دستم باشه و بچرخونم و بعد بمیرم..
محکم باش ابجی..محکم.


اقا سید دیشب یه خواب پر برکت دیدم..براتون تعریف میکنم..
نمیدونم چرا حس میکنم که من شهید میشم..واقعا نمیدونم چرا...شاید زیادی خوشبین هستم..
ولی حس میکنم شهید میشم..
امسال توی محرم دقیقا شب عاشورا..به آقا گفتم:
اقا یا برای ظهور مهدیت دعا کن یا اینکه دعا کن شهید بشم..دقیقا همون دعایی که بی بی زینب کرد..
میدونم ابی عبدلله بخاطر بی بی زینب هم که شده برام دعا میکنه..

آرش جان یادته چند وقت پیش بهت گفتم ، بچه ها رو بگو بیشتر تو این تالار بیان ...
در رابطه با دفاع مقدس ، رزمنده ها و شهدا بیشتر صحبت بکنن و با تفکر اونها بیشتر آشنا بشن ...
تبعات این موضوع برکاتی میاره ، که بچه ها می تونن ازش استفاده کنن ...
یکی از این برکات رسیدن به آرامشه ...
چیزی که همه ما بهش احتیاج داریم ...
دوم راسخ شدن در هدفه ...
سوم درک واقعیته ...
چهارم بالا بردن معنویته ....
و خیلی از موارد دیگه که هر کدوم از اونها باعث قرب الهی میشه ...
آرش جان این روحیه ای که الان پیدا کردی از همین موضوع نشأت گرفته :gol:
روحیه شهادت طلبی حاصل نمیشه مگر اینکه روح قوام پیدا کنه ...
سعی کن این شرایط رو در خودت حفظ و تقویت کنی :gol:
از بچه ها هم بخواه که تو این تالار حضور پیدا کنن ...
دوران دفاع مقدس رو یادآوری کنن ...
شهدا رو بیشتر بشناسن ...
با روحیات رزمندگان اسلام بیشتر آشنا شن ...
و روحیه اونها رو در خودشون ایجاد و تقویت کنند :gol:
 
آخرین ویرایش:

آقا سید

مدیر بازنشسته
راستيي، آقا سيد، من هم 5 شنبه خوابه عجيبي ديديم...
فرصت شد براتون تعريف ميكنم انشالله...

يعني ميشه منم شهيد شم...؟؟؟؟:cry::cry::cry:



بچه ها التماس دعا....

:gol:
منتظرم ...
آبجی گلم ، خداوند برای شهادت جنسیت مطرح نکرده ...
اول باید شرایط روحیش فراهم شه ...
که الحمدالله برای تو فراهم شده ...
همه ما دعا می کنیم که خداوند مرگ ما رو شهادت در راه خودش قرار بده :gol:
 

Similar threads

بالا