معرفی یاران امام حسین در کربلا تا محرم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
سلام دوستان عزیز
امیدوارم شاد باشید
از امشب میخوایم به امید خدا و یاری ائمه یاران امام حسین (ع) در کربلا را معرفی کنیم
هر شب یک نفر
اگه کسی نظراتی و صحبتی درباره اون شخصیت که هر روز معرفی میشه داره لطف کنه پست بده
البته حتما منبع و مأخذ حرفاتونو بیارید
بازم ممنون
التماس دعا
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
اولین نفر که امشب معرفی میشه
مرد آزاده دشت کربلا
حر بن یزید ریاحی

«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی»(1) پسر «ریاح بن یربوع» است.(2)
خروج حر از کوفه
«شیخ ابن نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر می‎گوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافته‎ای.
امام در یکی از خطابه‎های کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟(3) شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.
رو در رویی حر با امام حسین علیه السلام
ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی می‎کردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که هر چه می‎توانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟ گفت: نخلی را دیدم. آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیده‎ایم. امام فرمود: من اینگونه نظر ندارم. گفتیم: ما گرد و غبار اسبان را می‎بینیم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نیز آن را می‎بینم. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت رو به رو شویم؟ گفتیم: چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد. پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمه‎گاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسیدند؛ او حر بود. با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار می‎گرفت. امام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند. امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سیراب کنید و اسب‎ها را آب دهید. مردان سیراب و اسب‎ها خنک شدند.(4)

وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی می‎کرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند: ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامده‎ام تا این که نامه‎هایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: آیا می‎خواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمه‎ای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ایها الناس! انکم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نمی‎دانیم این نامه‎هایی که از آن یاد کردید کدام است. امام فرمودند: ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامه‎هایی را که به من نوشته‎اند بیرون آور. (5) عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشته‎اند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیک‎تر است.(6)
سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زن‎ها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیه‎السلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را می‎گفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز می‎گفتم.(7) اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که می‎توانم.(8)
توبه حر
هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری می‎کرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دست‎ها جدا گردد.
حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست می‎کشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز می‎زند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.
حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب داده‎ای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا می‎خواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کناره‎گیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو می‎خواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود می‎لرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاع‎ترین مرد کوفه سوال می‎شد، تو را معرفی می‎کردم، این چه حالتی است که در تو می‎بینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر می‎بینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.
لحظات دیدار با امام

او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش می‎رفت.
«پروردگارا! من به سوی تو باز می‎گردم، پس توبه‎ام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداخته‎ام. ای اباعبدالله! من بازگشته‎ام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد. (9)
این گفتار امام حسین علیه السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی پایان و نعمت‎های همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج می‎شد به امام حسین علیه السلام اینگونه بازگو می‎کرد: من با گوش جان شنیدم، کسی اینگونه هشدارم می‎داد که ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر ، آیا تو او را به بهشت مژده می‎دهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافته‎ای. (10)
شهادت حر
پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایت می‎کرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین علیه السلام سخت می‎گرفت، دیگری برای نجات دوست خود می‎شتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامید(11) تا این که اسب حر مضروب شد و از گوش‎هایش خون می‎چکید. «حصین» به «یزید بن سفیان» گفت: این حرّی است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حرّ پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید.(12) او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید.(13) در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حمله‎ور شد و جسم بی‎هوش او به زمین افتاد.(14) یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه السلام شهید می‎شدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.(15) سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزاده‎ای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزاده‎ای (16) پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین علیه السلام بود(17) و برخی گفته‎اند که خود اباعبدالله الحسین علیه‎السلام برای او اشعاری را سروده که اینگونه است:
چه آزاده‎ای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.(18)
در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.(19)
درسی که می‎توان گرفت: امام صادق علیه السلام فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبت‎ها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی می‎کند. آری او شکسته نمی‎شود، هر چند اسیر و مقهور شود.(20) از امام علی علیه السلام نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است. (21)
در کربلا هم حضرت امام حسین علیه السلام لشکر ابن سعد را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ای پیروان خاندان ابی‎سفیان، اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی‎ترسید، پس لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید.(22)

پی‎نوشت‎ها:
1- جمهرة انساب العرب، ص227 .
2- مقتل الحسین مقرم، ص 227- 229 .
3- تحت العقول، ص 292/ الانوار البهیة، ص 101. ترجمه از کتاب المنجد، ترجمه محمد بندرریگ، ج2، ص 1712 .
4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص400/ مقتل الحسین مقرم، ص214 .
5- ابصارالیعین، ص205.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 402- 401/ رکک کتاب الفتوح، ج5، ص78- 76/ ابصارالعین، ص205 .
7- کتاب الفتوح، ج5، ص78/ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
8- مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
9- اللهوف، ص45/ امالی الصدوق، مجلس30، ص141 .
10- مثیرالاحزان، ص60/ مقتل الحسین مقرم، ص290 .
11- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص441- 440 .
12- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص437 .
13- مناقب آل ابی طالب، ایران، ج4، ص100 .
14- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
15- بحارالانوار، ج10، ص117.
16- مقتل الحسین مقرم، ص303 .
17- مقتل العوالم، ص 85 .
18- امالی الصدوق، ص414، مجلس 30/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
19- اقبال الاعمال، ج3، ص 78 و 344 .
20- اصول کافی، ج2، ص89، کتاب ایمان و کفر، باب صبر، ح6 .
21- نهج البلاغه، نامه 31 .
22- ابصارالعین، ص216 .
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
در ادامه معرفی یاران امام حسین در دشت کربلا امشب نوبت به حبیب ابن مظاهر میرسه


حبیب ابن مظاهر یا مظهر بن .... قفس اسدی کندی، از بزرگان تابعین و از اصحاب خاص امیرالمومنین علی علیه السلام و از شهدای بزرگ کربلا. وی حدود 14 سال قبل از هجرت در خاندان بزرگ "بنی اسد" در یمن متولد شد. سال نهم هجری با خانواده اش به مدینه رفت و همانجا ماند. در نوجوانی فقط چند صباحی در حیات پیغمبر در کنار پیغمبر بود و بعد دوران جوانی را در کنار امیرالمومنین علی علیه السلام و از شاگردان آن حضرت در علوم قرآن گذراند، حضرت علی علیه السلام او را که از حاملان علوم بود به علم «منایا و بلایا» آماده کرده بود. او حافظ قرآن بود و شب تا به صبح قرآن را ختم می کرد. در هر 3 جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت و همواره یکی از سرداران و دلاوران سپاه و نامش در کنار یاران آن حضرت چون "میثم تمار" و "رشید هجری" بود. بعد از جنگ جمل شهر کوفه را برای زندگی انتخاب کرد تا در کنار مولایش علی باشد. بعد از شهادت علی علیه السلام که میانسال شده بود شاهد غم ها و اندوه های آل پیغمبر از دشمنانشان بود.

حبیب ابن مظاهر و حسین ابن علی علیه السلام
سال 60 هجری قمری که او در سن پیری و از سران شیعه در شهر کوفه بود. خبر بیعت نکردن حضرت امام حسین علیه السلام با حاکم وقت (یزید) را شنید و از سفر حضرت آگاه شد. دعوتی رسمی از حضرت کرد تا شاید راهش را از مکه به کوفه برگرداند. این دعوت، بعد از گفتگوهای بسیار با دوستان و گروهی از شیعیان کوفه در نامه ای به حسین ابن علی علیه السلام در مکه رسید. حضرت این نامه را با نامه های دیگری توسط مسلم به کوفه فرستاد. کوفه نیز آن زمان دچار هرج و مرج شده بود. حبیب ابن مظاهر از کسانی بود که در راه بیعت گرفتن برای مسلم کوشش می کرد.

حبیب در کربلا
زمانی که امام حسین علیه السلام به کربلا رسید، او به همراه "مسلم بن عوسجه" به یاری آن حضرت آمد و وقتی یاران آن حضرت را اندک دید تلاش کرد تا خویشان خود را که در آن حوالی منزل داشتند، به کمک بیاورد. آنها هم قبول کردند و 500 نفر سوار به یاری امام شتافتند ولی سپاه اموی مانع پیوستن آنان به یاران امام حسین شدند. حبیب ابن مظاهر خود در نزد امام مقام و موقعیت والایی داشت. در کربلا امام او را به عنوان فرمانده جناح چپ سپاهش تعیین کرد. مواقف او در شب و روز عاشورا و فداکاریها و دفاع از حریم ولایت و مواعظ او به سپاهیان دشمن (پسر سعد) در کتب مقاتل مسطور است.

فرازی از سخنان حبیب ابن مظاهر در روز عاشورا
من حبیب و پدرم مظهر است، دلیر مرد میدان جنگ هستم، شما پلیدان اگر چه از نظر تعداد بیشتر و از نظر امکانات مجهزترید ولی ما یاران حق و شیفتگان حقیقت و وفادار به حق و در برابر سختی ها، صبور و در حجت و برهان، برتر و از شما با تقوا تر و معذور هستیم. آری حق با ماست و فضیلت به همراه ماست.

شهادت حبیب ابن مظاهر
هنگام نماز ظهر روز عاشورا (دهم محرم) سال 61 هجری قمری به همراه دیگر اصحاب امام حسین علیه السلام نبرد سختی کرد، یکی از افراد سپاه دشمن بنام "حصین بن تمیم" با او مقابله کرد ولی حبیب او را به زمین زد. به نقل تاریخ بعد 62 نفر دیگر از دشمنان را کشت. آنگاه "بدیل بن صریم" شمشیری بر فرق او زد و دیگری شمشیری بر پیکر او، و حبیب بر زمین افتاد و به شهادت رسید. حبیب بن مظاهر از اینکه با شهادتش به بهشت خواهد رفت خوشحال بود ولی شهادت او بر امام حسین علیه السلام بسیار سخت و ناگوار بود. تیر او به همراه سرهای شهدا در کوفه گردانده شد!! وی هنگام شهادت 75 سال داشت. آرامگاهش در کربلا در رواق جنوب غربی حرم حضرت سیدالشهدا است.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
آشنایی با دیگر یار حسین بن علی
مسلم بن عوسجه



«مسلم» فرزند «عوسجه»، فرزند «سعد» پسر «ثعلبه بن دوران» است.(1) او از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بوده است.(2) مسلم چون «حبیب بن مظاهر» از قبیله بنی اسد بود. او مردی شریف، عابد و اهل مروت و سخاوت بود.(3)
تاریخ‎نویسان و سیره‎نویسان گفته‎اند مسلم بن عوسجه از کسانی بود که از کوفه به امام نامه نگاشت و سپس به امام وفادار ماند. او از زمره مردانی بود که وقتی مسلم بن عقیل به کوفه وارد شد، از مردم برای او بیعت گرفت.(4) اگرچه در تاریخ از دوران پر برکت عمر ایشان به تفصیل سخنی وجود ندارد، ولی بنابر بیان زیارت ناحیه مقدسه، او اول شهیدی است که پیمان خویش با امام حسین علیه السلام را به انجام رسانید و در این زیارت نامه امام معصوم به پروردگار کعبه سوگند یاد کرده که او از رستگاران است.(5)

مسلم بن عوسجه در کوفه
مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرده بود. او با مسلم بن عوسجه درباره یک چهارم قبیله «مذحج» و «اسد» پیمان بسته بود که در جنگ با یزید وی را کمک رساند. «ابن قبایل» بر«ابن زیاد» شورید تا این که او را در قصرش زندانی کنند، اما ابن زیاد از راه مکر همه را متفرق ساخت. مسلم از منزل «مختار» خارج شد و به منزل «هانی» رفت. عبیدالله به دنبال کشف محل اختفای مسلم بن عقیل برآمد. بنابراین، به «معقل» غلامش سه هزار درهم داد تا مسلم را بیابد. معقل به مسجد جامع وارد شد و به سوی مسلم بن عوسجه رفت. مسلم بن عوسجه در زاویه مسجد مشغول نماز بود. معقل به انتظار نشست تا نماز مسلم بن عوسجه پایان یافت. به او نزدیک شد و بر او سلام داد و گفت: ای بنده خدا من مردی از اهالی شام غلام ذی کلاع هستم که خداوند به محبت این بیت و محبت دوستانشان بر من منت گذاشته است. اراده کرده‎ام که با این سه هزار درهم ملاقات کنم مردی از اهل‎بیت را که خبردار شده‎ام به کوفه قدم نهاده است تا این که با فرزند رسول خدا بیعت کنم. اما کسی را نمی‎شناسم که مرا به او رهنمون شود. چندی قبل، در مسجد نشسته بودم که کسانی می‎گفتند: این مردی است که نسبت به اهل‎بیت علم دارد. پس من خدمت شما آمدم تا این مال را از من بگیرید و مرا بر دوستتان راهنمایی کنید تا با او بیعت کنم، و اگر می‎خواهید قبل از دیدارشان از من بیعت بگیرید.
مسلم بن عوسجه فرمود: خدای را بر این ملاقات شما سپاس می‎گویم. آری، خوشحال می‎شوم که آن چه خواسته‎ای برآورده سازم تا که به برکت آن، اهل‎بیت رسولش را یاری کند. اما این که تو مرا شناخته‎ای مرا ناراحت می‎کند. پیش از آن، خوف این دارم که اقتدار این طاغوت رشد یابد. پس از آن قبل از او بیعت گرفت و او را قسم‎های بسیار داد که خیرخواهی کند و این سرّ را پوشیده بدارد. مسلم بن عوسجه به معقل گفت: با من چند روز رفت و آمد کن تا برای تو اجازه ملاقات گیرم. معقل هم با مسلم رفت و آمد می‎کرد تا این که برای او اجازه ملاقات گرفت و نزد مسلم بن عقیل آمد. معقل به عبیدالله بن زیاد مخفیگاه مسلم بن عقیل را نشان داد.(6) گفته‎اند: بعد از دستگیری و شهادت مسلم بن عقیل و هانی، مسلم بن عوسجه مدتی مخفی شد و پس از آن با اهل و عیالش به سوی امام حسین علیه السلام گریخت تا در کربلا به خدمت امام رسید و جان پاکش را در راه امام فدا کرد.(7)
درسی که می‎توان گرفت: اهل ایمان باید از فریب‎کاری شیاطین - چون ابن زیاد - همیشه آگاه باشند تا گروهی خود فروخته - چون معقل - به اسرار آنها پی نبرند و در راه ریشه‎کن کردن اهل ایمان و رهبران آن به کار نگیرند. ای کاش مسلم بن عوسجه مخفیگاه مسلم بن عقیل را به مزدور ابن زیاد نشان نمی‎داد تا مسلم بن عقیل و هانی شهید نمی‎شدند و خود از کار خویش شرمنده نمی‎بود.


در شب عاشورا
شب عاشورا امام حسین علیه السلام اصحاب خود را گرد آورد و پس از اتمام حجت، بیعت خود را از گردن همه برداشت، بر اساس آن چه در زیارت ناحیه مقدسه آمده مسلم این گونه امام را پاسخ داد: (8) ما شما را به کدامین عذر و بهانه رها کنیم؟ به خدا قسم، من از شما جدا نخواهم شد تا نیزه‎ام را به سینه دشمن فرو کنم و تا هنگامی که دسته شمشیرم به دستم است آنها را می‎کشم، و زمانی که سلاح با خود ندارم نیز با سنگ ستیزه می‎کنم تا با شما کشته شوم.(9) سخنان مسلم بن عوسجه را ابومخنف به گزارش «ضحاک بن عبدالله همدانی» مشرقی نیز نقل کرده است.(10)
درسی که می‎توان گرفت: وفاداران راه حق، نباید در اعلان وفاداری خود دریغ ورزند، بلکه هرگاه خطر، رهبر و امام را تهدید می‎کند، باید با او تجدید بیعت و میثاق نمایند تا موجب اطمینان خاطر او و دیگر یاران اسلام شود. همانند مسلم بن عوسجه که اولین مرد بیعت کننده با امام بود.

در صبح عاشورا
مرحوم شیخ مفید گزارش فرمود: هنگامی که امام حسین علیه السلام نی‎هایی را در خندق پشت خیمه‎گاه آتش زد، شمر از جلوی امام می‎گذشت، فریاد زد: ای حسین! آیا به آتش قبل از روز قیامت عجله کرده‎ای؟ امام حسین علیه السلام به او فرمود: ای پسر بز چران! تو برای ورود به آتش سزاوارتری.(11) در این هنگام مسلم بن عوسجه تیری در کمان نهاد تا او را هدف گیرد. امام حسین علیه السلام او را از این کار منع فرمود. مسلم گفت: این فاسق از دشمنان خداوند و بزرگ ستمگران است. اینک خداوند شما را بر او مسلط کرده است. امام فرمود: به او تیراندازی مکن که خوش ندارم شروع کننده جنگ باشم.(12)
درسی که می‎توان گرفت: سخن مسلم بن عوسجه درست بود فرصتی به دست آمده بود تا که شمر که خود از ائمه کفر است، کشته شود؛ اما امام نمی‎خواهد شروع کننده نبرد باشد. از اینجا روشن است که رفتار امام تنها از اصول الهی سرچشمه می‎گیرد. البته می‎توان گفت که این برخورد گویای آن است که عمل امام، جهاد ابتدایی نیست؛ بلکه نوعی دفاع، دعوت به خیر، یا گونه‎ای از امر به معروف و نهی از منکر است.

شهادت و سفارش مسلم به حبیب
در روز عاشورا، پس از این که یاران امام حسین علیه السلام یکی پس از دیگری وارد میدان جهاد شدند و عرصه را بر سپاه شام تنگ کردند، فرمانده تیراندازان «عمرو بن حجاج» به یارانش نهیب شد: آیا شما می‎دانید با چه کسانی در جنگ هستید؟ اگر اینها را سنگباران نکنید همه شما را هلاک خواهند کرد. با شنیدن سخن او، عمر سعد آن را تصدیق کرد.(13)
ابومخنف می‎گوید: درگیری سخت شده بود. جبهه راست سپاه ابن سعد به طرف چپ سپاه امام حسین حمله‎ور شد.(14) حمله آنها به طرف فرات کشیده شد و ساعتی حالت اضطراب و تزلزل ادامه یافت. مسلم بن عوسجه از جنگاوران طرف چپ سپاه امام بود. کشتار شدیدی که مثلش شنیده نشده رخ داده بود. مسلم با آن گروه به سختی درگیر شده بود. پیوسته در بین آن جمع، شمشیر می‎زد. آری «مسلم بن عبدالله ضیائی» و «عبدالرحمن بن ابی خشکاره بجلی» هر دو به «مسلم» حمله‎ور شد و هر دو در کشتن او شراکت داشتند، غبار عظیمی اطرافشان را فرا گرفته بود. همین که گرد و غبار فرو نشست، مسلم به زمین افتاده مشاهده می شد.
اباعبدالله الحسین به سوی او آمدند. هنوز رمقی از حیات داشت که امام به او فرمود: ای مسلم! خدای تو را رحمت کند، آری برخی از آنها شهید شدند و بعضی دیگر در انتظار شهادت به سر می‎بردند. در حالی که (قضای الهی) تغییر پذیر نیست.(15) پس از آن امام به او نزدیک شدند و سپس «حبیب بن مظاهر» به مسلم نزدیک شد و گفت: ای مسلم! رحلت تو بر من ناگوار است. تو را به بهشت مژده می‎دهم.
«مسلم» با صدایی بی‎رمق و ضعیف پاسخ داد: تو را به خیر بشارت می‎دهم. حبیب ادامه داد: اگر نبود جز این که من خود در همین لحظه پای جای گام تو می‎نهم دوست داشتم که به آن چه بر تو مهم است مرا وصیت کنی تا آن را به انجام رسانم.(16)
مسلم در حالی که به امام اشاره می‎کرد، گفت: تو را به این مرد سفارش می‎کنم، تلاش کن تا در رکاب او جان ببازی.
آری، این بیان او اشاره‎ای به یکی از اسرار غیبی بود که مسلم از امام علی علیه السلام آموخته بود؛(17) یا بشارتی بود که در آخرین لحظات عمر به چشم تیزبین خود می‎دید. حبیب گفت: به پروردگار کعبه همین گونه رفتار خواهم کرد. (18)
در زیارت ناحیه کسانی چون «عبدالله الضبایی» و «عبدالله بن خشکاره البجلی» که در قتل «مسلم» شرکت داشته‎اند، مورد لعن امام قرار گرفته‎اند.(19)
درسی که می‎توان گرفت: یاران امام تنها خود راه مستقیم الهی را طی نمی‎کردند، بلکه دیگران را به سوی این مسیر سوق می‎دادند. دعوت مسلم از حبیب به سوی امام حسین علیه السلام و بیان ظریف حبیب در اعلام وفاداری، گویای این حقیقت است که اصحاب امام به تعارف یا دلخوش کردن این و آن چندان اعتنا نداشتند. رضوان خداوند بر همه آنها باد.

پس از شهادت
ناگهان «عمرو بن حجاج» فرمانده جناح راست سپاه «ابن سعد» و سربازانش فریاد برآوردند: مسلم بن عوسجه را کشتیم. هنوز چیزی از شهادت مسلم بن عوسجه نگذشته بود که کنیز مسلم بن عوسجه از خیمه‎گاه حسینی بیرون دوید و فریاد زد: ای آقای من! ای پسر عوسجه. (20) «شبث بن ربعی» که خود فرمانده پیاده نظام سپاه ابن سعد بود فریاد برآورد: مادرانتان به عزایتان نشیند. شما خود را به کشتن چون مسلم بن عوسجه‎ای خوشحالی می‎کنید؟ آگاه باشید به خدایی که به او اسلام آورده‎ام و تسلیم او هستم؛ او را در چه جایگاه‎های خوبی در بین مسلمین دیده‎ام. این خبر (کشتن مسلم بن عوسجه) چه فخر و مباهاتی دارد؟ در حالی که به خاطر دارم در روز سَلَق آذربایجان دیده‎ام که او شرکت کرده بود و پیش از این که آتش جنگ خاموش گردد، شش تن از مشرکان را از پای در آورده بود. آیا چون شمایی، چون او را می‎کشید و خوشحالی می‎کنید؟(21)



ی‎نوشت‎ها:
1- برای مطالعه بیشتر در باب انساب جناب مسلم ر.ک: سماوی، ابصار العین، ص107.
2- مقتل الحسین مقرم، ص 177.
3- رجال شیخ طوسی، ص80.
4- ابصارالعین، ص107.
5- اقبال الاعمال، ج3، ص77- 76.
6- الاخبار الطوال، ص235/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص537/ الارشاد، ج2، ص45؛ مقاتل الطالبیین، ص97.
7- ابصارالعین، ص109.
8- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص419.
9- ناگفته نماند که مسلم بن عوسجه پس از اهل بیت امام اولین صحابی اما بود که این گونه پاسخ داد ولی از اهل بت(ع) اولین کسی که به نطق آمد عباس بن علی(ع) بود که در برابر جمع گفت: چرا این گونه کنیم ما شما را تنها بگذاریم تا بعد از شما باقی بمانیم هرگز! خداوند ما را به شیوه نبیند. تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 419.
10- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص419؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص559، الارشاد، ج2، ص92.
11- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص424؛ ابصارالعلین، ص109.
12- ابصارالعین، ص109، و در کتاب الارشاد، ج2، ص96 با اندک اختلاف در برخی از کلمات.
13- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص435؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص565.
14- پیش از این گفته ایم که سمت راست سپاه ابن سعد که «عمروبن حجاج ربیدی» فرماندهی می کرد.
15- احزاب، آیه 23.
16- الارشاد، ج2، ص 103- 104 .
17- مقتل الحسین مقرم ، ص 88 .
18- تاریخ الامم والملوک، ج 5 ص 435/ الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 565/ مقتل الحسین مقرم، ص297.
19- اقبال الاعمال، ج3، ص 77- 76.
20- ابصارالعین، ص110، مقصد2.
21- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص436؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص566- 565.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جابر بن حجاج

«جابر بن حجاج» غلام «عامر بن نهشل تیمی» بود. او مردی شجاع و سوارکاری ماهر بود که همراه کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رفت و قبل از ظهر عاشورا در حمله اول سپاه یزید به شهادت رسید.

منبع :

ابصار العین، ص 112.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
ممنون
عالیه ادامه بدین
موفق باشید

خواهش میکنم زکریا
کاری نمیکنیم در پیش اونا
البته شماهم اگه میتونید کمک کنید
اگه اطلاعتی بیشتری درباره اون صحابه ای که هر شب معرفی میشه داشتید حتما پست بذارید ممنون
تنهایی
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
حباب بن عامر


«حباب» پسر عامر پسر کعب از بنی تمیم است. ابن شهر آشوب او را «حباب بن حارث» دانسته است.(1) او از شیعیان اهل کوفه بود که با مسلم بن عقیل بیعت کرد. پس از این که مسلم را مردم تنها گذاشتند، حباب از کوفه خارج شد و در بین راه امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و به او پیوست.
شهادت حباب
حباب پس از ملحق شدن به امام، پیوسته با آن حضرت بود تا در کربلا در برابر امام به شهادت رسید.(2) سروی شهادت او را در حمله نخستین دانسته است. (3)

پی‌نوشت‌ها:
1- مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج 4، ص 113 .
2- ابصار العین، ص 195.
3- مناقب آل ابی طالب علیه السلام، ج 4، ص 113.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جناده بن كعب

از طائفه «خروج» و از انصار مدينه مي‌باشد. او به همراه پسرش «عمرو» و همسرش «مجريه» دختر «مسعود خزرجي» از مكه تا كربلا ملازم امام حسين (ع) بودند. جناده از شيعيان مخلص اهل بيت (ع)، درروز عاشورا وارد ميدان نبرد شد و فرمود: «من جناده فرزند حارثم، نيستم ناتوان و پيمان شكن از بيعتم، تا اينكه وارثم راهم را ادامه دهد، امروز خونم در زمين ريخته و جايگزين مي‌شود. او در حمله اولي پس از آنكه تعدادي از لشگريان دشمن را به هلاكت رساند، جام شيرين شهادت را نوشيد. فرزندش عمرو نيز در همين جنگ در سن 11 سالگي به شهادت رسيد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
جندب بن حجير يا جندب بن حجر كندى خولانى كهلانى


يكى ديگر از شهداى كربلاست. او نيز در كوفه سكونت داشت و پس از رسيدن مسلم بن عقيل به اين شهر ، با او بيعت كرد. جندب پس از شهادت مسلم ، كوفه را به سوى امام حسين (ع) ترك كرد و در كربلا به امام پيوست. برخى نوشته اند كه جندب از شهداى مرحله اول بود. بعضى نيز بر آنند كه چون جندب در ميانه جنگ زخمى شد ، يارانش او را از معركه بيرون بردند ، اما وى يك سال بعد بر اثر همان زخم در گذشت (بحارالانوار ، ج 45 ، ص 72؛ رجال الطوسى ، ص 100؛ تنقيح المقال ، ج 1 ، ص 236؛ منتهى الامال ، ص 429؛ قاموس الرجال ، ج 2 ، ص 739؛ معجم رجال الحديث ، ج 4 ، ص 170؛ نقد الرجال ، ص 77؛ امام حسن و امام حسين (ع) ، ص 246؛ ابصار العين ، ص 177).
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
«جوين بن مالك تيمي»

از شيعيان مخلص و ياران وفادار اباعبد الله (ع) بوده است. او در تمامي جنگها و غزوات پيامبر اكرم (ص) شركت داشته، زمانيكه «جوين» از رسيدن امام حسين به كربلا آگاه شد؛ همراه با سپاه ابن سعد به كربلا رفت، و با استفاده از فرصتي مناسب شبانه همراه عده‌اي از مجاهدين قبيله «بني تيم» به سپاه سيدالشهدا پيوست. سردار سپاه سيد‌الشهدا در روز عاشوراي سال 61 ه.ق در حمله اول به شهادت رسيد. نام اين اسطوره مقاومت و ايثار در زيارت ناحيه مقدسه و زيارت رجبيه ذكر شده است.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
حجاج بن بدر


«حجاج» پسر «بدر» و اهل «بصره» و از «بین سعد» است. سید داوودی نقل کرده است: امام حسین علیه‌السلام به منذر بن جارود عبدی، یزید بن مسعود نهشلی، احنف بن قیس و دیگران از روسای پنجگانه و اشراف نامه نوشتند، که هر کدام به گونه‌ای با آن برخورد کردند. احنف امام را به صبر دعوت و امیدوار کرد، اما پیام‌آور امام را به ابن زیاد تحویل داد که او را کشتند. اما مسعود قوم خود، بنی تمیم، بنی حنظله، بنی سعد و بنی عامر را جمع کرد و خطبه‌ای بر آنها خواند. سپس نامه‌ای به امام حسین علیه السلام نوشته و توسط حجاج بن بدر سعدی آن را به سوی امام ارسال داشت.(1) او نامه «مسعود بن عمرو» را از بصره به خدمت امام آورد و تا آخر راه همراه امام باقی ماند.(2) وقتی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام نامه را دریافت کردند؛ پس از مطالعه فرمود: تو را چه می‌شود! خداوند تو را از ترس ایمن دارد و عزتت عنایت کند و روز تشنگی بزرگ سیرابت کند.(3)
شهادت حجاج بن بدر
تاریخ نگاران گفته اند، حجاج در حمله نخستین پیش از ظهر به شهادت رسیده است.(4) در زیارت «ناحیه مقدسه» مورد سلام و درود امام علیه السلام قرار گرفته است: «السلامُ عَلی حَجّاج بن بَدر السَّعدی؛ سلام بر حجاج پسر بدر سعدی.(5)



پی‌نوشت‌ها:
1- تفصیل خطبه مسعود(ابن مسعود) تهشلی و سخنان جدی او و نامه سراسر ولائی‌اش ر. ک: سماوی، ابصارالعین، صص 212 تا 214 آمده است.
2- ابصار العین، ص 212/ منتهی الآمال، ج 1، ص 656.
3- ابصار العین، ص 213و 214 .
4- ابصار العین، ص 214/ منتهی الآمال، ج 1، ص 654.
5- اقبال الاعمال، ج3، ص 78.
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
حُلاس بن عمرو راسبی و برادرش، نعمان بن عمرو،

از اهالی کوفه و از اصحاب حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام بودند. حُلاس که زمانی در کوفه فرمانده نیروهای امام علی بود، با سپاه عمر بن سعد به کربلا آمد ولی قبل از آغاز جنگ همراه برادرش به سپاه امام حسین علیه السلام پیوست و در حمله اول سپاه یزید به شهادت رسید.

منابع:

ابصار العین، ص 109.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
زاهر بن عمرو کندی

از شخصیت های شجاع شهر کوفه که به دوستی و ارادت به خاندان پیامبر اسلام مشهور بوده و از شهداء کربلا در عاشورا سال 61 هجری ق، وی از قبیله «کنده» و مولی "عمرو بن حمق کندی خزاعی" از یاران مخصوص علی بن ابیطالب علیه السلام بود. یکی از نوادگانش (ابوجعفر محمد بن سنان زاهری) از اصحاب حضرت موسی کاظم، امام رضا و امام جواد (ع) است. (مولی در زبان عرب یا به معنای غلام است و یا به معنای شخصی از غیرعرب که داخل در قبیله اعراب شده و با آنها پیمانی بسته باشد و به آن پیمان برای همیشه ملزم شود). نقل شده زمانی که "عمروبن حمق" در حرکت های انقلابی اش از ترس معاویه (حاکم بنی امیه) فرار کرد و به سمت جزیره رفت، مردی از اصحاب امیرالمومنین علی (ع)، بنام "زاهر" با او همراه شد و تا موقع شهادت عمرو، او را یاری کرد و تحت تعقیب معاویه بود.
"زاهر" که مردی سالخورده و در کوفه بود، برای زیارت خانه خدا، به مکه رفت و در آنجا امام حسین علیه السلام را ملاقات کرد و از جریانات و احوال اوضاع باخبر شد لذا به امام و یارانش پیوست و ملازم رکاب آن حضرت، به کربلا آمد. روز دهم محرم سال 61 هـ.ق (روز عاشورا) در کربلا در اولین حمله (حمله اولی) که قبل از ظهر بود و لشگر دشمن به فرماندهی "عمر بن سعد" به سپاه امام حسین (ع) با تمام قوا یورش برد زاهر بن عمروکندی به یاری امام خود شتافت و به میدان جنگ رفت، او قهرمانی شجاع و مجرب بود، آنقدر جنگید و بی پروا نبرد کرد تا خود به شهادت رسید. نامش در زیارت ناحیه مقدسه چنین ذکر شده: السلام علی زاهر مولی عمروبن الحمق الخزاعی. امام حسین (ع) پیکر مطهرش را به خیمه گاه مخصوص شهدا منتقل نمود و بعدا توسط قبیله بنی اسد، به خاک سپرده شد. هم اکنون مرقد او در آرامگاه دسته جمعی شهدا، پایین پای امام حسین (ع)، واقع در حرم حسینی در کربلاست.
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من دارم تشکر کردم
شما لطف دارید
دعا کنید زود محرم از راه برس تا از دست من نجات پیدا کنید

این حرفا چیه تنهایی دوری از شما واسه ما خیلی سخته
اگه امکانش هست بمونین یا حداقل هر چند روز یکبار به ما سر بزنین.

نکنه از ما خسته شدین و پاییز بهونس؟:cry::(
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
«زهیر بن سلیم ازدی»


از جمله کسانی بود که در شب عاشورا به امام حسین علیه السلام پیوست. وی هنگامی که دید ابن سعد و سپاهش مصمم به جنگ با امام علیه السلام هستند، خود را به امام رساند و در حمله اول سپاه کوفه به شهادت رسید.
نام وی در شمار اصحاب آن امام در زیارت ناحیه مقدسه آمده است
.

منابع:

ابصار العین، ص 109.
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
من دارم تشکر کردم
شما لطف دارید
دعا کنید زود محرم از راه برس تا از دست من نجات پیدا کنید

سلام عزیز دل برادر،
خیلی خیلی خیلی ممنون از تاپیک پر باری که زدی.گرچه حقیر باید یک اعتراف فلاکت بار بکنم که هنوز موفق نشدم تاپیک رو بخونم اما به جون خودم می خونمش!

محرم شد رفتی دنبال کار هیئتتون یاد ما هم باش! نکنه بعدش یادت بره که دوستات اینجا چشم به راهتن!

شدید التماس دعا دارم، مخصوصاً فردا توی دعای عرفه!

ان شاء الله هر جا که هستی خدا پشت و پناهت باشه و عشق به امام حسین در قلبت!

یا علی
 

S_K_AZ

عضو جدید
تعصب بيش از حد هم خوب نيست.در ضمن من قصدم مزاح بود وقصد مسخره كردن ندارم.:w18:
 

Sparrow

مدیر تالار مهندسی هوافضا
مدیر تالار
تعصب بيش از حد هم خوب نيست.

در بعضی مسائل انسان باید تعصب داشته باشه.مثل اعتقاداتش که اعتقاداتش اصل و ریشه ی اون آدمه.اگر من افتخارم اینه که شیعه امام حسین هستم و آرزوم اینه که کاش من هم در صحرای کربلا بودم، نباید اجازه بدم کسی این جرات رو به خودش بده که به راحتی به تمسخر عقایدم بپردازه.
که عقیده ای رو که اجازه به تمسخر گرفته شدن بهش داده بشه، جز خانه ای پوشالی نیست.

دوست عزیز،مزاح مکان و زمان خاص خودش را دارد.با بعضی مسائل نیز نمی توان مزاح کرد.
 

فانوس تنهایی

مدیر بازنشسته
دوست عزیز من
من سیدم و از نسل حسین بن علی علیه السلام
و به سید بودن خودم خیلی افتخار میکنم
و همیشه سعی میکنم که هر جا باشم نامی از جد بزرگوارم بیارم
و حال اینکه شما تعصبی ندارید مشکل من نیست
میدونی من به یه نکته اشاره کنم
شما که به خانواده ی خود تعصب دارید و اگه یکی مزاحم خانواده شما بشه میشید یه مرد غیرتی
اگه غیرت داریم پس چرا امام زمانمونو تنها میذاریم
غیرت چیه
این بحث ها از موضوع این تاپیک خارجه
پس خواهشا این بحث رو همین جا تموم کنید و در جایی دیگه به بحث بپردازید
مر30
تنهایی
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا