مشاعرۀ سنّتی

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دور رخسار تو تا کرد طوافی دل من

همچو پروانه زشمع رخ زیبای تو سوخت
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند

خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر
دوری دو سه، پیشتر زما مست شدند
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
در رهت استاده ام از روی شوق

تا بیایی جان ببازم همچو شمع
 

sina1

عضو جدید
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نسیم در سرگل بشکند کلاله سنبل
چو از میان چمن بوی آن کلاله برآید
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
دین و دل به یک دیدن باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
 

کافر خداپرست

-
کاربر ممتاز
دردا و دریغا که در این بازی خونین
بازیچه ی ایام دل آدمیان است

دلبر گذر قافله ی لاله و گل داشت
این دشت که پامال سواران خزان است


روزی که بجنبد نفس باد بهاری
بینی که گل و سبزه کران تا به کران است

ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردی ست درین سینه که همزاد جهان است

"ه‍. الف. سايه"
:gol:
 
آخرین ویرایش:

باران بهاری

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو باری _اینک از اوج بی نیازی خود
که چون غریبی من مبهم و معمایی ست،
پناه غربت غمناک دست هایی باش
که دردناک ترین ساقه های تنهایی ست
:gol:
"منزوی"
 
آخرین ویرایش:

2sadaf2

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا تو نگاه میکنی
کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو
این چه نگاه کردن است؟
 

sina1

عضو جدید
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ترسم که در شراره این چشم کینه توز

پروانه وار سوزم و دیوانه تر شوم
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهی كه فضیلتش فزون از صد ماه
از راه رسیده مثل خورشید پگاه
برخیز و بگو به پیشواز رمضان
لا حول و لا قوة الا بالله
 

canopus

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
هر که خود را سوخت بی باکانه چون پروانه دید

شمع بزم آفرینش شیر یزدان است و بس
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
وداع جان و تنم استماع رفتن توست
مرو که گر بروی خون من به گردن توست
 

سارا بلا

عضو جدید
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگر سوز دوایی دارد
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد...
 

secret_f

عضو جدید
کاربر ممتاز
دریا دوباره دیدمت ، افسوس بی نفس
پوشانده چشم سبز
در زیر خار و خس
دامن كشان به ساحل بیرون ز دسترس
دریا دوباره دیدمت ، آرام و بی كلام
دلتنگ و تلخكام
در جامه ی كبود سراپا نگاه و بس
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم ، او به ما مشتاق بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا