تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج
سرد اگر همه دلبران دهندت باج
جز نقش تو در نظر نیامد ما راظ..........
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
دل از ما برد و روی از ما نهان کرد
خدا را با که این باز یتوان کرد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و زغم ما هیچ غم نداشت
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد و زغم ما هیچ غم نداشت
تکيه بر تقوي و دانش در طريقت کافريست
راهرو گر صد هنر دارد تحمل بايدش
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
من شاخه ی خشکم تو بیا برگ و برم دهشب که در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
تو را دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
تو مانی با دلی غم خور شبت خوش باد من رفتم...
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چه ها کرد...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |