مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
در این بن بستِ کج و پیچِ سرما. آتش را به سوخت بار سرود و شعر. فروزان می دارند. به اندیشیدن خطر مکن. روزگار غریبی است، نازنین.

نی نی برو مجنون برو خوش در میان خون برو

از چون مگو بی‌چون برو زیرا که جان را نیست جا




گر قالبت در خاک شد جان تو بر افلاک شد

گر خرقه تو چاک شد جان تو را نبود فنا
 

iman.mpr

عضو جدید
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می​رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می​رود

من مانده​ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می​رود
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست

اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی که چنان بدانی…

من درد مشترکم
مرا فریاد کن.
 

iman.mpr

عضو جدید
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا

زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناله خیزد ز دلم گاهی و آهی گاهی

چون به خاطر گذرد یادِ نگاهی گاهی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شد ز غمت خانۀ سودا دلم

در طلبت رفت به هر جا دلم
 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
میخواهمت ای با تو شیرین زندگانی
ای دستهایت ساقه های مهربانی
ای هستی ام را کرده چشمان تو تاراج
بخشیده بار دیگرم شور جوانی
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
میخواهمت ای با تو شیرین زندگانی
ای دستهایت ساقه های مهربانی
ای هستی ام را کرده چشمان تو تاراج
بخشیده بار دیگرم شور جوانی
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد ؟
 

iman.mpr

عضو جدید
ای دل شکایت​ها مکن تا نشنود دلدار من
ای دل نمی​ترسی مگر از یار بی​زنهار من

ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من
نشنیده​ای شب تا سحر آن ناله​های زار من
 

iman.mpr

عضو جدید
تا کی ز چراغ مسجد و دود کنشت؟

تا کی ز زيان دوزخ و سود بهشت؟

رو بر سر لوح بين که استاد قضا

اندر ازل آن چه بودنی است ، نوشت
 

iman.mpr

عضو جدید
هر چند که رنگ و روی زيباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا
 

won-a-pa-lei

عضو جدید
با آنکه در میکده را باز ببستند
با آنکه سبوی می ما را بشکستند
با محتسب شهر بگویید که:
هشدار!
من مست می هر شبه هستم.
 

iman.mpr

عضو جدید
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
می خور که به زیر گل بسی خواهی خفت

بی مونس و بی رفيق و بی همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو اين راز نهفت

هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد
گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد
 

iman.mpr

عضو جدید
در پای اجل چو من سرافکنده شوم

وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم

زینهار گلم بجز صراحی نـکنید

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
 

nooshafarin

عضو جدید
کاربر ممتاز
در پای اجل چو من سرافکنده شوم

وز بیخ امید عمر بـرکنده شوم

زینهار گلم بجز صراحی نـکنید

باشد که ز بوی می دمی زنده شوم
مکن در جسم و جان منزل
که این دون است و آن والا
قدم زین هر دو بیرون نه
نه اینجا باش و نه آنجا
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مکتوب را ز درد دل از بس گران کنم
گر سیل نامه بر شود آن را نمیبرد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا