قسمت دوم
قسمت دوم
آیا به نظر شما شاه واقعا مرده؟ برخی معتقدند همچنان تفکر و منطق آن دوران زنده و جاری است؟
شاه از جهت جامعه شناسی بله مرده است. به این لحاظ که آن سه ستون داخلی که ساخت قدرت بر آنها استوار بود یعنی روحانیت، بزرگ مالکی و سلطنت، دو تایش که قطعا از بین رفته است و روحانیت هم که می دانید یک پایه نیمه شکسته شده است. برای اینکه بخشی از روحانیت حساب خودش را از حکومت جدا کرده است. ستون پایه خارجی هم الان با این رژیم- حالا زیرازیر هر ارتباطی داشته باشد، به طور علنی ارتباط مخالف دارد، موافق این رژیم نیست حامی اش هم نیست. پس از این جهت شاه مرده، و این رژیم هم محکوم به رفتن است.
شما در مقطعی بالاترین مقام اجرایی ایران بودید. به هرحال هر قدرتمندی ایده ها، آرمانها، و برنامه هایی دارد برای اجرا. اما در مسند قدرت بودن خود محدودیت هایی را ایجاد می کند که مانع انجام آنها می شود و لوازم قدرت گاهی کارایی لازم را برای تحقق آن آرمانها ندارد. آیا تا به حال شده است با نظامی که از بین رفت و با شاه که می گویند دغدغه پیشرفت و توسعه ایران را داشت و به هر دلیلی در این راه ناکام ماند و راهش نیمه تمام ماند هم ذات پنداری کنید؟ آیا شما به عنوان رئیس جمهور برایتان پیش آمده بود که حس کنید محدودیتهای حکومتی نمی گذارد کارهایی را که می خواهید اجرا کرده و به سرانجام برسانید؟
ابوالحسن بنیصدر که خود روحانی زاده است، فارغالتحصیل رشته اقتصاد از دانشگاه سوربن پاریس بوده و از نزدیکترین همراهان آیت الله خمینی در زمان حضورش در فرانسه بود
عرض کنم که من رئیس جمهور شدم اما قدرتمند نشدم و نمی خواستم هم بشوم. ما دولت قدرتمند که نمی خواستیم ، دولت حقوقمند می خواستیم. موانع بود و موانع بزرگی هم بود. آقای خمینی بود. این ملاتاریا بود. ستون پایه های قدرت که ساخته شده بودند سپاه، دادگاه انقلاب، کمیته ها و .. این ها همه مانع بودند.
نه آن رژیم پروژه رشد ایران را نداشت. اصلا نمی دانست رشد چیست. پروژه بقا و دائمی کردن قدرت خود را داشت. به این دلیل روشن اقتصاد دوران شاه اقتصاد مصرف محور بود نه اقتصاد تولید محور. اقتصاد مصرف محور رشد نمی کند جز از طریق بازکردن دروازه ها برای واردات. که آن رژیم هم این کار را کرده بود.
در سالی که آن رژیم سقوط کرد واردات ایران ۲۷ میلیارد تومان شده بود. ما این را در آن دو سال اول آوردیم به حدود ۱۰ یا ۱۱ میلیارد دلار و تدابیر اقتصادی ای را شروع کردیم که امکان می داد اقتصاد ایران تولید محور بشود و امکان رشد پیدا کند. توانستیم که بهای نفت را از ۱۲.۷۰ دلار برسانیم به ۳۴ دلار. میزان صدور نفت را از حدود ۵ میلیون بشکه بیاوریم به ۱ میلیون و دویست هزار بشکه. کاری کردیم که درآمد خانوارها در شهرها و روستاها برای نخستین بار در تاریخ ایران، تاریخ معاصر ایران دست کم، از هزینه خانوارها فزونی بگیرد.
در شهرها و روستاها فعالیت های تولیدی شروع شدند. آن کودتا دوباره پایه اقتصاد را از تولید برگرداند به مصرف. چرا به دلیل اینکه اقتصاد مصرف محور با استبداد دولت بر ملت سازگاری کامل دارد. برای اینکه ملت را از لحاظ اقتصادی وابسته می کند به دولت. درآمد نفت هست و وام ها و قرض ها و در واقع بودجه دولت هم همینطور. همین الان هم می بینیم که دولت قانونی را در مجلس به تصویب رسانده است که یارانه مستقیم بدهد به مردم.
در واقع ما دولتی پیدا کرده ایم که مالیات می دهد به مردم. طبیعتا چنین جامعه ای نمی تواند دموکراسی پیدا کند. مشکل آن رژیم همانطور بود که مشکل این رژیم است. شما نمی توانید یک جامعه ای را با اقتصاد مصرف محور تا قیامت نگه دارید. دیر یا زود این سر باز می کند به انقلاب و تحول ایجاد می شود برای اینکه جامعه باید بتواند به لحاظ اقتصادی روی پای خود بایستد.
خیلی از تاریخ دانها و تحلیلگران پروژه ناکام شما را با پروژه شاه مقایسه می کنند و آنها را شبیه به هم می دانند. تا بحال خود شما به چنین شباهتی فکر کرده اید؟
مطلقا. آنها تاریخ دان نیستند یا درست داده های تاریخی را ارزیابی نکرده اند. برای اینکه فرق است بین یک اقتصاد تولید محور و اقتصاد مصرف محور. فرق است بین توسعه آزادی ها و استبداد. اگر قرار بود آن تاریخ دانها مقایسه بکنند می بایست این اقتصاد را با اقتصاد دوران مصدق، اقتصاد دوران امیرکبیر و این تیپ آدم ها مقایسه می کردند. بنا بر این بود که ایران از خود اقتصادی داشته باشد و من به شما یادآور می شوم که در باب احتمال رشد اقتصادی ایران در دوران بنده آقای کیسینجر یک جمله معروفی به زبان آوردند که آمریکا دو ژاپن را در آسیا تحمل نخواهد کرد. این خیلی فرق می کند با یک اقتصاد مصرف محوری که وزیر خارجه وقت آمریکا، همین آقای کسینجر، وقتی بعد از سفر به ایران به آمریکا برگشت گفت من یک سفید امضا گرفتم برای فروش ۴۰ میلیارد دلار کالا به ایران. دلار به قیمت آن روز البته ضربدر سه کنید می شود ۱۲۰ میلیارد دلار به پول امروز. این دو تا اقتصاد کاملا متفاوت هستند. چطور می شود این ها را شبیه هم دانست؟
اما هر دوی شما نیت خیر برای ایران داشتید. به عنوان حاکمی که قدرت در ایران داشتید می خواستید که نام نیکی از شما باقی بمونه؟
ببینید. اگر شاه اینی را که شما می گویید را می خواست، کودتای ۲۸ مرداد را چه جوری می شود توجیه کرد؟ شاه ایران، بنا بر اسنادی که انتشار پیدا کرده، اسنادی که آمریکا انتشار داده از آن دوران، به سفیر آمریکا پیشنهاد می کند که برعلیه نخست وزیر قانونی کشور کودتا بشود. این را شما می گویید نیت خیر. نیت شر می داشت چی می کرد؟
منظور من نیت شاه برای توسعه ایران است.
توسعه ایران با استقلال شروع می شود نه با وابستگی. این آدم در یک زمانی، باز طبق همان اسناد، وقتی که آمریکا به این نتیجه رسیده بود که نمی توان جز با مصدق مسئله نفت را حل کرد، به آمریکا پیشنهاد کودتا می کند. همچنین، بنا بر خاطرات آقای ایدن نخست وزیر وقت انگلستان، شاه از طریق توسل سهیلی به او پیغام می دهد که شما مسئله نفت را با ایران حل نکنید ما او {مصدق} را برکنار می کنیم و نفت را به ترتیبی حل می کنیم که به نفع شما باشد. حالا از این اسناد زیاده. فراوانه. شما می بینید که در اقتصاد سازمان برنامه ایران یکجا در اختیار آمریکا بوده. اصلا دعوا بوده بین انگلستان و آمریکا و بالاخره آمریکایی ها غلبه کردند.
به نظر می رسد موضعی که شما دارید مربوط به بحث کفایت می شود. من بحث نیت را می کنم. به هر حال هر سیاست مدار و قدرت مندی می خواهد دست کم نام نیکی از خودش بجا بگذارد. حالا ممکن است با روش و ابزار های یک حکومت موافق نبود یا آنها را غلط دانست. در واقع این سوال من در مورد متدها وعملکرد نیست در باره نیت است.
آن چیزی که به عمل درآمده واقعیتی است که می شود درباره اش حرف زد. آنچه به عمل درنیامده، و مربوط به نیت است، درون انسانهاست، نه شما خبر دارید نه من. ما بر اساس آنچه که انجام شده می توانیم ارزیابی کنیم. در درون ایشان چه می گذشته یک مقدارش را خاطرات آقای علم به ما می گوید. آن خاطرات این را نمی رساند که ایشان چنین نیتی داشته.
حالا فرض کنیم نیت خیر هم داشته. بعد از آن دوران کودتای ۲۸ مرداد و کنسرسیوم و بعد از آن دوره ای که حتی آقای امینی را هم نتوانسته تحمل کند، یک زمانی رسیده که فکر کرده حالا استقلال دارد، توانایی دارد و می تواند به سلطه انگلیس و آمریکا اعتنا نکند و کارهایی را در جهت سود کشور انجام بدهد. فرض کنیم که با شما موافقت کنیم که به چنین نیتی در آن دوره رسیده باشد. احتمالش را هم می شود داد. آدم نباید بگوید که او برای همیشه تا لحظه آخر از نیت خوب محروم بوده و اصلا به ذهن او هم نرسیده که از خود یک ایران رشد یافته را بجا بگذارد. فرض کنیم که راست می گفته و واقعا معتقد بوده که ایران را ولو به زور به دروازه تمدن بزرگ می رساند. خوب کسی که این نیت را دارد باید مقدمات را طوری فراهم کند که به آن تحقق بدهد. آیا این مقدمات را فراهم کرد؟ اگرکرده بود که انقلاب رخ نمی داد.
در فضای فعلی ایران هم هر وقت صحبت از جنگ می شود و دولت شما موضوع قرار می گیرد، علاوه بر موضع رسمی حکومت، خیلی ها مطرح می کنند که در دوره ای که شما فرمانده کل قوا بود وضعیت جنگ به سود ایران پیش نمی رفته است. همین چند وقت پیش شما حتما ملاحظه کردید که آقای که در دوره جنگ مسئولیت و فرماندهی داشت و مدتی وزیر دفاع هم بود،گفت که شما نیت خیر داشتید و به دنبال آن بودید که ایران در نبرد با عراق پیروز شود. می بینیم که اینجا بحث نیت مطرح می شود.
ببینید آقا آنچه آقای می گوید راست نمی گوید چرا؟ به لحاظ اینکه واقعیت ها باید بگویند که آیا ناتوانی بوده و ما ناتوان بودیم از اینکه از کشور دفاع کنیم آنطور که ایشان گفته؟ واقعیت ها این را نمی گویند. به چه دلیل؟
به دلیل اینکه اولا وقتی عراق به ایران حمله کرد این ملا تاریا قشون را متلاشی کرده بود. با این همه بنا بر روحیه وطن دوستی نیروهای مسلح و ارتشیان، ما زیر ضربات دشمن ارتش را بازسازی کردیم . آقای صدام هزار خبرنگار جمع کرده بود در بغداد تا آنها را بیاورد به اهواز، ظرف ۴ روز الی یک هفته جشن پیروزی بگیرد. شش ماه بعد دو هیات از سوی عدم تعهد و کنفرانس اسلامی پیشنهاد آوردند برای ایران.
ما پیشنهاد عدم تعهد را پذیرفتیم که پیروزی ای قطعی بود برای ما که {طبق آن} نیروهای عراقی به اندازه توپرس از مرز های بین المللی عقب بنشیند در خاک خودشان. کشورهای خلیج فارس هم پذیرفته بودند که به ما غرامت بدهند. در آن هیات کنفرانس اسلامی که آمد به ایران اقای عرفات سخنگوی آن هشت نفر شد. همه هشت نفر هم تصدیق کردند و گفتند آنچه که ارتش ایران انجام داده، حماسه نبوده معجزه بوده. این رژیم و صحبت هایش ملاک نمی شود.
...........
ناگزیرند آن معجزه را شکست جلوه بدهند و گرنه جامعه می گوید خوب شما که آن معجزه را تبدیل کردید به این شکست و ...............
واقعیت این است. آن کشورها و آن دو هیات هستند و {اسناد} پیشنهاد ها هم موجود. خوب اگر آنها در ۵ خرداد کودتا نمی کردند و آن هیات را از دفتر آقای رجایی نمی گفتند که نیاید به ایران، جنگ در همان زمان تمام شده بود با پیروزی مسلمی برای ایران. برای اینکه آن کشورهای خلیج فارس حاضر بودند ۲۵ میلیارد غرامت بدهند به ایران. ما ۵۰ میلیارد مطالبه می کردیم. تازه اگر همان ۲۵ میلیارد را هم می گرفتیم چند برابر هزینه ای بود که تا آن زمان کرده بودیم.
پس اگر یک نیتی خوب بود، آنچه واقع شده هم حکایت می کرد از نیکی آن نیت. وگرنه می شود گفت آدمی نیت خوب داشته عمل بد کرده. و این هم پیش می آید. فراوان شده در تاریخ و زندگی روزمره که آدم ها یک نیت خوبی دارند اما در عمل در وضعیتی قرار می گیرند که بد عمل می کنند.
اتفاقا بحث من هم همین بود. برخی معتقدند که شاه نیت خیری داشت اما ضرورت های اجتماعی و سیاسی، و سوء مدیریت او را به جایی برد که وضعیت کشور را در یک موقعیت انقلابی قرار داد. با این حساب می شود گفت که شما هم این را تصدیق می کنید که موضوع نیت موضوع مهمی هست و ممکن است که اقتضائات زمانه همه ابزار و فکر و امکانات لازم برای پیشبرد اهداف و برنامه های مورد نظر را به آدم ندهد؟
نمی شود ممنوع کرد که ایشان نیت خیر نداشته یا اینکه حتما می بایست نیت خیر می داشته. می گویم که آنچه واقع شده این را حکایت نمی کند. کاملا ممکن است که نیت خیر داشته اما فکر این رو هم در نظر داشته که باید قدرت خود را هم حفظ بکند و چون این تقدم داشته، مانع می شده که آن نیت خیر را به عمل در آورد.
یک چیزی به شما بگویم که از لحاظ تاریخی هم مهمه. یک روزی منشی مخصوص شاه سابق به پدر من تلفن کرده بود و وقت گرفته بود و آمده پیش پدر من. از پدر من خواسته بود که من شرفیاب بشوم به حضور اعلیحضرت و با استعدادی که دارم وزیر بشوم، سفیر بشوم، به چه مناسبت باید من دنباله رو سنجابی ها باشم؟
پدر من به من گفت خوب شما حالا برو ببین چی میگن. گفتم که شما فرض کنید که من رفتم خدمت اعلیحضرت وایشان هم پسند فرمودند و گفتند شما وزیر! حالا از این لحظه که من شدم وزیر شما می گویید من وزارت کنم یا نوکری ایشان؟ کدامش را بکنم؟ گفت نه نه! باید وزارت کرد دیگه باید به مردم خدمت کرد. گفتم ممکنه بفرمایید وزیرتر از مصدق کی بود! اگر قرار بود وزیر تحمل کند خوب او را تحمل می کرد. من اگر بروم به وزارتخانه، این اعتبار را که یک انسانی هستم و به یک معتقداتی عمل می کنم را از دست داده ام. بنابراین دیگر آن که بودم، نیستم. در آنجا روز اول اگر بخواهم وزارت کنم، روز دوم پیشخدمت مرا راه نخواهد داد و دستم هم به جایی بند نیست. گفت درسته نرو.
یک قول دیگری از زاهدی بگویم. او به پدر من گفته بود که اعلیحضرت یک تخصصی دارند اگر چشم او را ببندی و در یک جمعی رها بکنی. کورمال کورمال می رود و پدرسوخته ترین شان را انتخاب می کند. پدرم برای ما تعریف کرد که زاهدی اینجور می گفت.
تلقی شما از شخصیت ایشان به لحاظ فردی چیست؟
در مجموع آدم قوی ای نبود. آدم ضعیفی بود. مستبدها عموما آدم های ضعیفی هستند. من این را به آقای {هم} گفتم. گفتم شما جا پای رضاخان نگذار. آدم مستبد ضعیفه. آدم قوی احتیاج به زور ندارد. شما وقتی می روی دنبال زورگویی، یعنی که ناتوانی. کشور را نمی توانی اداره بکنی. علم اش را نداری، امکاناتش را نداری، نمی تونی تحمل کنی که جامعه خودش خودش را اداره بکند.
تشریف می آوری با عده ای چماق به دست و اسلحه به دست قرق می کنی که این حکم زور را جاری کنی. در تاریخ به شما نمی گویند آدم قوی ای بود، خوب زد و بست و کشت و اینها. می گویند آدم ضعیفی بود. آنهایی که می دانند البته. می گویند آدم ضعیف و ناتوانی بود به جای هر چیزی زور بکار می برد. بنابراین شخصیت او {شاه} ضعیف است.
منبع: …………………