آفتابا مدد کن که امروز باز بالنده تر قد برآرم ياري ام ده که رنگين تر از پيش تن به لبخند گرمت سپارم چشم من شب همه شب نخفته است آفتابا قدح واژگون کن گونه رنگ شب شسته ام را ساقي پاکدل پر ز خون کن گر تغافل کني ريشه من در دل خاک رنجور گردد بازوان مرا ياوري کن تا نيايشگر نور گردد تا بهايي ز گلچين ستانم خارهايم برويان فراوان بر تنم اي همه مهرباني خارهاي فراوان برويان شادي ام بخش و آزادگي ده تا زمين تو دلجو کنم من پر گشايم به روي چمن ها باغهاي تو خوشبو کنم من ابر بر آسمان مي نويسد عمر کوتاه و شادي چه بي پاست بي سر و پا نمي داند افسوس شبنم زود ميرا چه زيباست با شکوفايي من بر آمد زين همه مرغ خاموش آواز پاي منگر ز من مانده د ر گل عطر ها بنگر از من به پرواز بر سرا پرده ام گرچه کوچک آسمان چتر آبي گرفته است وين دل تنگ در دامن کوه خانه اي آفتابي گرفته است آفتابا غروب تو ديدم خيز از خواب و کم کم سحر کن سرد بوده است جان من اينجا گرم کن جان من گرمتر کن
و این ضعف که در وجودم رخنه کرده ، مرا از عشق باز میدارد دور میشوم ، همچون پرنده ای که در آبی آسمان محو میشود رنگ میگیرد وقتی خودم شدم باز خواهم گشت آن زمانی که این غرور دوباره جان گرفت فقط اگر کمی مشتاقی به آمدنم دعا کن ... که این عشق نمیرد در من من به عشق پایبندم