معماری با مصالحی از جنس دل

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من

تمام غصه هایم را

میان تمام تنهایی های دنیای کوچکم

پنهان می کنم...
تا

مبادا
کسی را به درد سر بیندازم...
اما
دست آخر
به هر چیزی

متهم شدم

و می شوم
و خواهم شد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر شبـــ وقتــ خوابــ


به جــای تـو


تنـهایی ام را به آغوش میــکشـــم



و او به جــای قصـه ی لیلــــی و مجـنــون



بـا قصـه ی فرهــادی خوابــم میـکـنـد کـه

.. با عشــــق شیرینــش مرد




نمی دانـم عاقبـتــــ ما ــ مـن و تـو ــ همـان لیلــی و مجنــون می شویـم



یا اینـکـه مـن همـان فـرهـادی میــــشــــوم که به عشـق تو بیسـتـون ساخـتـــ و ...



بی روی دوســت چشـــم فرو بستـــــ

 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انقدر تنهایم که

کسی نیست​

صندلی را از زیر چوبه دارم بکشد .....
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدا

دلم قد آسمونات گرفته

کمکم کن,دیگه خسته شدم

دلم میخواد یکی ازم بپرسه حالت چطوره؟ منم مث همیشه بگم خوبم

محکم بغلم کنه و اروم تو گوشم بگه

میدونم خوب نیستی

بگو چته

واسم تعریف کن

دلم میخواد تو باشی تو بهم بگی تو بغلم کنی خدا

دلم میخواد کنارت بشینم و بلند بلند گریه کنم

شاید آروم بشم
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


درد را از هر طرف نوشتم درد بود...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب زخم های دلم گریه می کند

تنها ولی برای دلم گریه می کند

هم اشک ها به گریه مجالی نمی دهند

هم زخم ها به جای دلم گریه می کند

در این سکوت غم زده فریاد بی کسیست

پیوسته با صدای دلم گریه می کند

دیگر به خاطرات دلخوش نمی شوم

هر چند که پا به پای دلم گریه می کنند

بر من مگیر خورده که دلدادگان شهر

هرشب به های های دلم گریه می کنند

کار من از طبیب گذشته ست و دشمنان

بر درد بی دوای دلم گریه می کنند

حالا که عشق بود و نبود مرا گرفت

پیر و جوان برای دلم گریه می کنند

آب از سرم گذشته واین تکه ابر ها

دارند در عزای دلم گریه می کنند

فریاد عشق می شوم و شاعران شهر

شب ها در انزوای دلم گریه می کنند

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بعد ازرفتنت آرزوهایم را دفن خواهم کرد ، دفتر خاطراتم را به آب خواهم داد

و قاب عکس اتاقم را به پستو های زمان خواهم سپرد

نبودنت راباور خواهم کرد و اجازه ورود هیج نگاهی را به قلبم نمیدهم...

اما ای کاش قبل از رفتنت به گنجشک ها بگویی

برق انتظار را در چشمهایشان نگه دارند

شاید رفتنت را برگشتنی دوباره باشد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خوابیده بودم

کابوس می دیدم

از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم...

افسوس ...

یادم رفته بود که از نبودت به خواب پناه برده بودم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
با تو هستم.....

چقدر دوست داشتم یک نفر از من میپرسید:

چرا نگاه هایت انقدر غمگین است؟

چرا لبخند هایت انقدر تلخ و بی رنگ است؟

اما افسوس که هیچکس نبود....

همیشه من بودم وتنهایی و پر از خاطره...

اری با تو هستم!......

با تویی که از کنارم گذشته و حتی یک بار نپرسیدی که چرا چشمهایم همیشه بارانی اند!!!

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میـدونی بن بست ِ زنـدگی کـجـاست ؟

جــایــی کـه .. نـه حـــق ِ خــواسـتن داری !


نـه تــوانــایـی ِ فـــرامــوش کـــردن ..
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


دلتنگم از این قاب های مضحک بی روح

لبخند های خشک احوال پرسی های معمولی

چشمان من ،

تصویری از جنس تو میخواهد ...!!






 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موجود بی آزاری هستم

کار می کنم

قصه می خوانم

شعر می نویسم

و گاهی

دلم که برایت تنگ می شود

تمام خیابانها را

با یادت پیاده می روم!

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز



امروز خاطراتت را سوزاندم!
اما بوی خوش هیزمش بیقرارم کرد...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلــــ تنگـــ ـــی یعنیــــ دقیقــ ــه ایــ ندیدنــــ تـــو

زمـــ ــان زیادیــــ لازمـــ نیســــ ــــت

بــــ ـــرای دلــــ تنـــ ـــگ شدنتــــ

هنـــ ـــوز ساعتـــ ـی نرفتــ ه

یادتــــ دلــ ــم را به تنگنــ ــا می کشــ ــد ...
.
.
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

گفــتی ” خـودت را جـای مـن بگـذار ” … گـذاشـتم … می بیـــنی … ! امّـــا نــرفتــه ام …
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
آدم بـــــآیـد یـــه " تـــو" داشــتـﮧ بـــآشــه کـــه هـر وقت از هـمـه چــی خـستـﮧ و نــآامیــد بــود

بـــهش بگــه :

مهم اینـﮧ کـﮧ تـــو هستے ، بیخـیال دنـــیا !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و من همانند یک آواز، بسان شعری
زندگی کردم در تلخی ها، عزیز من !
و حالا از تو برایم خاطره ای مانده و عشقی اندوهبار !
و در سینه نگه خواهم داشت راز عشق تو را
چون سوگندی مقدس، همانند رویایی مکتوم !
تو برو
با وجود این تلخی ها، تو برو !

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
همیشـــه نمـــے شود خود را به بـــے خیـــالـــے زد و گفــــت :

تنهــــا آمده ام ؛ تنهـــا مـــیروم …

یڪــ وقـــت هــایـــے , شایـــد حتـــــے براے ساعتـــے یا دقیــقه اے ؛

ڪــم مــی آورے …

دل وامانـــده ات یــڪــ نفـــر را مـــــے خواهــد

ڪـــــﮧ تـــا بینهـــــ ـایـــت عاشقانه دوستـــَش بدارے …!!!
 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز

گاهی

فقط بوی يك عطر یا يك تشابه اسم

برای چند لحظه

باعث ميشه احساس كنی

كه قلبت داره از تو سينه ات كنده ميشه...

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


مــــرا به دیگــــری وا مگذار . . روزی می بینیــــمان . . تاب نـــمی آوری . . . / .
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خــودَم قَبـــول دارم کـــهنه شـــده ام

آنـــقدر کــهنه کــه می شــوَد

رویِ گَرد و خـــاک تَنـــَم یــادگــاری نــوشت

بنویس و برو !!!

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


مواظب کلماتی که در صحبت استفاده میکنید باشید
شاید شما را ببخشند، اما هرگز فرامــــــــــوش نمیکنند . . .

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نمی دانم خدایا ...نمیدانم

نمی دانم که تو این را قسمت ما کردی, یا ما خود قسمت را رقم زدیم.


نمی دانم که چرا دل بستن سهل است

ولی دل کندن آسان نیست.ن
می دانم خدا به ما «دل» داد تا از دنیا ببریم یا دنیا را داد تا دل بکنیم

نمی دانم خدایا...

نمی دانم تو به من"عشق" را آموختی یا می خواهی "نفرت"را یادم بدهی
"

نمی دانم که بگویم:"چرا آمد؟"یا بپرسم که:"چرا رفت؟؟


نمی دانم تو به من بگو....





 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=times new roman,times,serif]سيرم از زندگي و از همه كس دلگيرم[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]آخر از اين همه دلگيري و غم مي‌ميرم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]پـرم از رنج و شكستن، دل خوش سيري چند[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]ديگر از آمد و رفت نفسم هم سيرم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]هركه آمد دل تنهاي مرا زخمي كرد[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]بي سبب نيست كه روي از همه كس مي‌گيرم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]تلخي زخم زبان و غم بي‌مهري‌ها[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]اينچنين كرده در آيينه هستي پيرم[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]بس كه تنهايم و بي هم‌نفس و بي همراه[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]روزگاريست كه چون سايه‌اي بي تصويرم[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]
[/FONT]
[FONT=times new roman,times,serif]دلم آنقدر گرفته است خدا مي‌داند[/FONT][FONT=times new roman,times,serif]ديگر از دست دلم هم بخدا دلگيرم[/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمــام "امن یجیب" هـــای دلـــم را

گـــره زده ام به کلمــــاتتــ

و روانــــه*ی آسمـــان کــرده امـ
.
خـــاتـون ِ خــوب ِ خـــواب و خـــاطــــره!

من مطمئنــــم

خـــدا تـــو را بـــرای دلــــم نگـــه میدارد

 

abyss ocean

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


بــابــام میگه . .
اینایی که دختـــر ندارن تو خونــه (!) عــمرشون هــدر رفته . .
صبح هــا دیدن دخترت با موهــای شلخته،زیر چشاش سیاه شده و صدای گرفتــه اول صبحش که داد میزنه:
بـابـا نیـــا تو!
فرار میکنه لباسشو عوض کنه . . .
کل دنیای یـــه مـــرده(!)

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
غریبانه شکستم من اینجا تک و تنها و دل خسته ترینم در این گوشه دنیا ،
ای بی خبر از عشق که نداری خبر از من ،
روزی تو آیی که نمانده اثر از من ...

 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2]
[/h]
اگر تو بازنگردي
قناريان قفس قاريان غمگين را
كه آب خواهد داد
كه دانه خواهد داد ؟
اگر تو باز نگردي
بهار رفته در اين دشت برنمي گردد
به روي شاخه گل غنچه اي نمي خندد
و آن درخت خزان ديده تور سبزش را به سر نمي بندد

اگر تو بازنگردي
كبوتران محبت را
شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد
شكوفه هاي درختان باغ حيران را
تگرگ خواهد زد

اگر تو بازنگردي
به طفل ساده خواهر كه نام خوب تو را
ز نام مادر خود بيشتر صدا زده است
چگونه با چه زباني به او توانم گفت
كه برنمي گردي




 
بالا