آهاااااای تو...

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


رابطه ای که توش التماس باشه
ساعت ۹ بزارین دم در خونه تا شهرداری ببره
.........

مرسی دوست گلم................
خیلی جالب بوووووووووووووود..............
واقعا حرفیه واسش خودش که یه دنیا معنی داره..............
 

mech_eng2000

عضو جدید
وقتی با کسی که دوسش داشتی بهم زدی،
به نفر بعدی که رسیدی،نگو رابطمون در حد چندتا مسیج بود!!!

مثل مرد وایسا بگو:
اون لعنتی عشقم بود
اون عوضی تموم زندگیم بود
دوسش داشتم
ولی لیاقت نداشت رفت..


معلومه خیلی هم دوسش نداشتی:D
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می بافتند کولی های جادو گیسوی شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می سایند
همان جا ها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردای افسون ریز رویایی
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
به هر سو چشم من رو میکند فرداست
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح می خوانند
من آنجا چشم در راه توام ناگاه
ترا از دور می بینم که می ایی
ترا از دور می بینم که میخندی
ترااز دورمی بینم که می خندی و می ایی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
ترا در بازوان خویش خواهم دید
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
تبسم های شیرین ترا با بوسه خواهم چید
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خوابو بیدار است

 
آخرین ویرایش:

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به هزار ترانه گوش فرا دادم

هزاران شعر خواندم و صدها داستان از بر کردم

هیچ یک شرح درد این دوری نشد که نشد

خواستم سخن دل بنویسم و از دلتنگی بگویم

هر چه گشتم دلی در سینه نیافتم

دلی که با خود برده ای

جای خالیش می سوزد
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند گویم من از جدایی ها

روزگاری با غم دوری تو من ساختم
قصه ها و غصه ها با یاد تو پرداختم
با امید دیدنت یک لحظه و یک ثانیه
بارها در کنج غم شعر و غزلها ساختم
شور عشقت خانه ی دل را به بازی میگرفت
من چه تلخ این بازی بی انتها را باختم
گرچه سازت همنوا با ساز من هرگز نشد
باز اما من برایت این نوا بنواختم
بی تو سرگردان و حیران گم بدم در خویشتن
با تو اما من خودم را بیشتر بشناختم
عقل در آغوش عشقم خفته و مدهوش بود
من به رأی عشق سوی قلب سنگت تاختم
پیش چشمم این جهان تمثیلی از روی تو شد
گوییا جز تو همه دنیا به دور انداختم
 

javad ta

عضو جدید
کاربر ممتاز
اندیشیدن به پایان هر چیز شیرینی حضورش را تلخ می کند... بگذار پایان تو را غافلگیر کند درست مانند آغاز.به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد استعشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید .... و توی نگاه نگران مادر ... نه تو دستای منتظر یه غریبه میشه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
 

Mitra2012

عضو جدید
سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم
اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند
لبخندی میزنم و میگویم:
چقدر داغ بود !
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هر بار که از رفتن میگفتی
نه با حرف
با نوع برخوردت
نابودم میکرد
و من تنها در سکوت
شکسته ام
و تو را هر روز صدا میزنم
تمام دل تنگیهایم را میخواهم خدا بگیرد
و تنها یک روز دستانت را در دستانم قرار دهد و بگوید
دیگر حق نداری مرا رها کنی
انوقت دیگر نمیتوانستی حتی یک لحظه تنهایم بگذاری
 

Mitra2012

عضو جدید
راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب

-حسین پناهی-





















































 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باز باران مي آيد

و ما تا فرصتي

تا فرصت سلامي ديگر

خانه نشين ميشويم

كاش ميشد نامه را به خط گريه مي نوشتم . . .

چرا بايد از پس پيراهني سپيد

هم اين همه بي صدا و بي سايه بميريم

با اين همه عمري اگر باقي بود

طوري از كنار زندگي مي گذرم

كه نه دل آهوي بي جفت بلرزد و

و نه اين دل ناماندگار بي درمان

 

fateme_003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]منتظر هیچ دستی
[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]در هیچ جای این دنیا نباش
[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]اشک هایت را
[/FONT][FONT=georgia,times new roman,times,serif]با دست های خودت پاک کن
[/FONT][FONT=arial,helvetica,sans-serif][FONT=georgia,times new roman,times,serif]... [/FONT][/FONT]
[FONT=arial,helvetica,sans-serif][FONT=georgia,times new roman,times,serif]که همه رهگذرنـــــــــد
[/FONT][/FONT]
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این روزها هر كسی مرا میبیند،
از حال و روز
من میپرسد...
شك نكن
كه اگر هم از حالم بگویم،
هیچ كس نمیفهمد...
همین قدر بدان
كه بـــه طــــرز خیـلی خیـلی
تلخی آرامــم...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مهم نیست دلتنگیام
مهم نیست احتیاجم به تو
دیگر مهم نیست
بیایی یا نه
وقتی که اینهمه
آمدنت را به تاخیر میاندازی
نه، با تو نیستم
با بارانم!
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی که سخــــت نیســـــت
تنها بدون مــــــــــن ؟!!
دیدی صبح می شود
شب ها بدون مـــــــــن !!
این نبض زندگی بــــــــی وقفه می زند…
فرقی نمی کند
با مــــــن …بدون مــــــن…
دیــــــروز گر چه ســـــــخت
امروزم هم گذشت …!!!
طوری نمی شود
فردا بدون مــــــن !!!…
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمام خواستـטּ را وجب ڪردم

تمام خواستـטּ را ...

هیچڪس

و هیچ ڪس

بـﮧ انداره مـטּ عاشق تو

و بهانـﮧ هاے تو نیست...
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خود را نرنجان

آنکه بودنت را قدر ندانست،

لایق حضور در فکرت هم نیست
 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توی آسمون دنیا هرکسی ستاره داره........

چراوقتی نوبت ماست آسمون جائی نداره.........

واثه من تنهائی درده.........

درد هیچ کس رو نداشتن........

هرگل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن..........

دیگه باورکردم اینو.............

که باید تنها بمونم..........

تادم لحظه مردن شعر تنهائی بخونم......
 

emperatoretanhai

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تمتم حرف دل من اینه..........................................................(سکوت)
 

sahel_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
با تو میخندم ... در خودم می ریزم ...

گوشت ،بدهکار ِ اشک های من نباشد ..

این حرف ها ، برای نگفتن است


من هوای آبرویت را ، بارانی هم که باشم دارم !

 

sahel_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
منتظر نباش که شبی بشنوی

از این دلبستگی های ساده، دل بریده ام!


که عزیز بارانی ام را،در جاده ای جا گذاشتم!


یا در آسمان، به ستاره ی دیگری سلام کردم!​

توقعی از تو ندارم!


اگر دوست نداری، در همان دامنه ی دور دریا بمان!​

هر جور تو راحتی! باران زده ی من!


همین سوسوی تو، از آن سوی پرده ی دوری​

برای روشن کردن اتاق تنهاییم کافیست!


من که این جا کاری نمی کنم!

فقط گهگاه


گمان دوست داشتنت را در دفترم حک می کنم!​

همین!، این کار هم که نور نمی خواهد!


می دانم که به حرفهایم می خندی!

حالا هنوز هم وقتی به تو فکر می کنم


باران می آید!​

صدای باران را می شنوی ؟!




 

sahel_k

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای بودن,

گاهی لازم است که نباشی!


شاید نبودنت, بودنت را به خاطر آورد...


اما دور نباش....


دوری همیشه دلتنگی نمی آورد....


فراموشی همان نزدیکیهاست !



 

mohammad azizi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دفتر عشـــق كه بسته شـد
ديـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم
خونـم حـلال ولـي بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــدون
به پايه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــدم
اونيكه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــود
بد جوري تو كارتو مونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــد
براي فاتحه بهـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــت
حالا بايد فاتحه خونــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــد
تــــموم وســـعت دلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــو
بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــد زدم
غــرور لعنتي ميگفـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــت
بازي عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــدم
از تــــو گــــله نميكنــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــم
از دســـت قــــلبم شاكيـــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــم
چــرا گذشتـــم از خــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــودم
چــــــــراغ ره تـاريكـــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــيم
دوسـت ندارم چشماي مــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــن
فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــــه
چه خوب ميشه تصميم تــــــــــــــــــــــــ ــــــــو
آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــشه
دسـت و دلت نلـــــــــــــــــــــــ ـرزه
بزن تير خــــــــــــــــــلاص رو
ازاون كه عاشقــــت بود
بشنواين التماسرو
ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــ
ـــــــــــ
ـــــــ
ــــ
ـ
 
بالا