حاجي ، حاجي ؛ سيٌد

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
حاجي جان ! چند تا از غواص ها هنوز به اون ور اروند نرسيده ، قناسه زنهاي عراقي ، خال ابرو برايشان گذاشتند !

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! اينجا زير آبزنها زيادند ، همونها که جبهه نرفتند و حزب اللهي شدند ! وهنوز فرق توپ فوتبال و با توپ مستقيم تانک نمي دانندولي

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

حاجي جان ! بچٌه ها درگير شدند ، به توپخانه خودي بگو نقل و نبات هايش را رو سرِ بچٌه هاي خودي نريزد !

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! بعضي از بچٌه ها بد جوري در گير دنيا شدند ، توپخانه خودي هم که معلوم نيست دست نفوذي هاست يا عناصر بدلي ! که به جاي حمايت داره اونها را بيشتر دنيايي ميکنه!

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

حاجي جان ! سه واحد جيش الشعبي وارد کارزار شده ، صداي هل هله صدامشان را ميشنوي ؟ دارند جلو ميآند و به مجروحا تير خلاص مي زنند .

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! آقا زاده هاي بنده ي زر و زور دنيا هم وارد کارزار دنيا طلبيشدند ! هر کدام از بچٌه ها که در مقابلشان مقاومت کند ، يا خانه نشين است ، يا …

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

حاجي جان ! بچه ها از شدت گلوله باران عراقي ها زمينگير شده ،ونمي تونند از زمين کنده بشند !

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! مانتوها و روسري هاي کوتاه ، لباسهاي چسبان هم در اينجا خيلي ها را زمينگير کرده ، که حتي نمي توانند از خانه خارج شوند !

حاجي ، حاجي ؛ سیٌد :

حاجي جان ! وجب به وجب فاو را دارند با گلوله توپ و خمپاره مي کوبنداينها کم بود هواپيما و هلي کوپتر ها هم اضافه شدند ، بدجوري داره ازمونتلفات مي گيره .

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! دنيا طلبي و رفاه زدگي کم بود ، انواع و اقسام مفاسد اخلاقيهم به آن اضافه شده ، شمار تلفات از دستم خارج شده !

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

حاجي جان ! مجيد و ميثم و حسين ، پرواز کردند .

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! محمد و تقي و حسن هم رفتند رو مين دنيا…

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

بوي سير ميآد …گلوم داره مي سوزه…

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

بوي تعفن بعضي ها در اومده ! اينجا هم نگاه هاي هرزه ، چشم ها را ميسوزونه … سيٌد جان ! بي خود نبود که مي گفتي آدم شو تا لايق ديدار شوي ؛ موندن بعد از اين ميهماني عذاب است ، عذاب.

حاجي ، حاجي ؛ سيد :

حاجي جان ديگه گلوم نمي سوزه ، نفسم ديگه تنگ نيست.چه بويخوشي ميآد…

سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :

سيٌد جان ! اينجا هم هنوز مي شود بوي خوش استنشاق کرد . اينجا هنوز مي توان عاشق شد و عاشق ماند و لايق ديدار شد . هنوز پرچم در دست علي در اهتزازه ، هنوز هم مي شود سبک بال شد ؛ فقط گلوله هاعوض شده ، فقط آدم شدن مشکل شده ؛ فقط...

حاجي ، حاجي ؛ سيٌد :

عجب بوي خوشي ميآد . حاجي جان ! نام رمز عمليات را که يادتهست؟!عجب بوي خوشي ميآد…

السلام عليک يا فاطمه الزهرا(س)


با تشکر از آسید عزیزمون :gol:
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سيٌد جان ! اينجا زير آبزنها زيادند ، همونها که جبهه نرفتند و حزب اللهي شدند ! وهنوز فرق توپ فوتبال و با توپ مستقيم تانک نمي دانندولي:cry:
بوي تعفن بعضي ها در اومده ! اينجا هم نگاه هاي هرزه ، چشم ها را ميسوزونه … سيٌد جان ! بي خود نبود که مي گفتي آدم شو تا لايق ديدار شوي ؛ موندن بعد از اين ميهماني عذاب است ، عذاب.:(
 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:cry:
:(
:gol:
:gol:
:gol:
حاجی من بغض دارم

حاجی خودت خبر داری که برای این دوره نیستم

حاجی داد زدم و گفتم :

خدایا یا بِبَر و بکش

یا

بِبٌر و ول کن ...
.
.
.
اما صدایی نیومد ...

خدایا خسته شدم از امضام

از بدی زندگیش ، از دوریه ...
 
آخرین ویرایش:

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گله دارم ...

گله دارم ...

سيٌد جان ! اينجا هم هنوز مي شود بوي خوش استنشاق کرد . اينجا هنوز مي توان عاشق شد و عاشق ماند و لايق ديدار شد . هنوز پرچم در دست علي در اهتزازه ، هنوز هم مي شود سبک بال شد ؛ فقط گلوله هاعوض شده ، فقط آدم شدن مشکل شده ؛ فقط...

گله دارم از شهدا
یاد شهیدی بخیر که گفت ای شهیدان گویی ما را فراموش کردید ، سری به احوالات ما نمی زنید ...

گله دارم از شهدا ...
جنگ ما از جنگ شما سخت تره ...
بی دیدبان، بی خط شکن ، بی خاکریز...

شما یه سنگر ساز می اومد براتون سنگر می زد که خودش بی سنگر بود ، بهش خدا قوت می گفتی لبخند تحویلت می داد
ای شهیدان ما سنگر نداریم!

خاکریز شما تو اهواز بود
خاکریز ما جلو خونمونه...

نیاز نیست سرمونو بلند کنیم که قناسه زن بزنه ، چشمو که بستیم قناسه زن زده...

اومدم فکه یادگاری گذاشتم ، جوابش نیومده
4 ساله منتظرم

بغض داره خفم می کنه
آدم شدن مشکل شده ...
 
آخرین ویرایش:

khanommohandes

عضو جدید
کاربر ممتاز
[h=3]وصیت نامه شهید اکبر قدیانی[/h]
بسم الله الرحمن الرحیم. ما زخم خوردگان تیره ترین، سرد ترین، بلند ترین شب های جور بودیم. ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم. عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم؛ که ثابت کنیم: سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی. که سیاهی می پوشد. سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند. «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق، فرارسید دوستان. ای برادر! ای خواهر! تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف که؛ خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار. التماس دعا! اکبر قدیانی/ 9 اردیبهشت 61
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
● حکايت ما حکايت حُرّ است، که راه بر مسير هدايت امام بسته‌ايم. اميال ما و سر به فرماني ما براي يزيدهاي نفس‌مان، لشکر جانمان را مقابل امام و مسير هدايت و اهداف او قرار داده است. ما در خودخواهي‌هاي خود گرفتاريم. مانعِ ظهور، ماييم! قلب‌هاي ما بر گناه بي‌رحمي و دريدن مال و آبروي ديگران مجتمع شده است، نه بر محبت و ياري و اطاعت امام.
● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ با امام نماز مي‌خوانيم؛ عشق او را در دل مخفي داريم، اما شمشير هم بسته‌ايم اهل و عيال[۴] امام با ديدن ما هراسانند و نگران؛ ما غم و اندوه از چهرة ولي خدا نزدوده‌ايم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ تأني و درنگ ما در ياري امام، دير آمدن و ياري کردن ما از امام، هزاران لشکر هجمه و حمله و توهين و شبهه و فيلم و... بر عليه امام فراهم آورده است.

● حکايت ما حکايت حُرّ است، مي‌پنداشتيم مأموريم و معذور؛ مي‌پنداشتيم نمي‌توانيم نفسْ‌مان را اطاعت نکنيم. نهيب امام را دير فهميديم که «لَا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِق[۵]؛ به سعادت نمي‌رسند آناني که براي راضي ساختن اين و آن، خدا را ناراحت مي‌کنند.»

***

● و حکايت ما، حکايت حُرّ است؛ خدا هم مي‌داند امام را دوست داريم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ سر درگميم. در جو بدي‌ها گرفتار شديم؛ ذاتمان بد نيست، جانمان بد نيست؛ امام را دوست داريم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ فکر نمي‌کرديم مخالفت ما، گناه ما، کار را به اينجا مي‌کشد که شمشير‌هاي ناجوانمردانة غيبت امام را احاطه مي‌کند.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ فکر نمي‌کرديم گناه ما، ما را به جنگ با ولي خدا مي‌کشاند. به انکار و يا مخالفت عملي با او و دستورهاي او.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ فکر نمي‌کرديم که من و کوتاهي‌هاي من هم مي‌تواند مانع حرکت او گردد و يا باعث غم و اندوه او و همراهان و همدلانش.

***

● و حکايت ما حکايت حُرّ است؛ خدا مي‌داند پشيمانيم!

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ به ارزيابي رسيده‌ايم. چه کنيم؟ ولي خدا را همراه شويم يا يزيد و ابن‌زياد شهوات و نفسْ‌مان را؟ کمي حريت و آزادگي مي‌خواهد.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ به نتيجه رسيده‌ايم عذر تقصير به محضر امام خود بياوريم و از خود او مدد بخواهيم. به دامن او متوسل شويم و از ساحت مقدس او عذرخواهي کنيم که طبيب است و درد حُرّ را مي‌داند.

● حکايت ما حکايت حُرّ است و زبان ما همان مطلب (هزاران چو ما بي سر و پايي فداي يک موي حر) که «هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ[۶]، آيا مرا هم راهي به درگاهت هست؟» آيا چو مني را هم به محضرت پناهي هست؟

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ راه‌ها را رفته‌ايم و خسته‌ايم؛ از سپهسالاري شيطان خسته‌ايم. از سربازي و فرمانروايي جنود شيطان خسته‌ايم. نوکري امام را برگزيده‌ايم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ بين جهنم و بهشت انتخاب مي‌کنيم و به يقين بهشت را بر مي‌گزينيم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ نيامده‌ايم فقط اشک خود را به امام عرضه کنيم که قرن‌ها بسياري گريسته‌اند و عُمرِ سعد‌ها گريستند و هتک حرمت کردند و خيمه‌ها آتش زدند و سرها به نيزه بردند.

● حکايت ما حکايت حُرّ است، که اشکمان را با سوار بر مرکب ياري شدن و بيعت و جان‌فشاني براي ولي خدا گره زديم. شايد کمي از بار شرمندگي‌مان بکاهد. شايد خجالت فراموشي و از ياد بردن آقا را کم کند.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ سر در گريبانيم. چهره گريانيم. با عمق وجود پشيمانيم.

● حکايت ما حکايت حُرّ است؛ خسته، نادم و پشيمان. مي‌تواند امام نپذيردمان، که ما دلش را به درد آورده‌ايم. مي‌تواند ردّمان کند؛ اما حکايت او حکايت امام است و حکايت ما حکايت حر.

***

● و اي کاش حکايت ما، حکايت حُرّ بود؛ مردانه گذشته را جبران مي‌کرديم. امام را ياري و جان فدايش مي‌کرديم.

● و اي کاش حکايت ما، حکايت حُرّ بود؛ محبت و دعاي امام شاملمان مي‌شد، سرمان را به زانو مي‌گرفت و منزلتي به عظمت حُرّ مي‌يافتيم كه البته کسي به عظمت ياران امام حسينg - حُرّ و ديگران- نخواهد رسيد.

● و اي کاش حکايت ما، حکايت حُرّ بود، عاقبت او بخير شد و ما هنوز در ميانه راه و امتحانات فراوان.■
 

nedashiva

کاربر بیش فعال
حاجي جان ! بچٌه ها درگير شدند ، به توپخانه خودي بگو نقل و نبات هايش را رو سرِ بچٌه هاي خودي نريزد !

واقعا زیبا...

به امید ایرانی سرسبز وهمیشه زنده
 

Nazi_Elite

عضو جدید
کاربر ممتاز
گله دارم از شهدا
یاد شهیدی بخیر که گفت ای شهیدان گویی ما را فراموش کردید ، سری به احوالات ما نمی زنید ...

گله دارم از شهدا ...
جنگ ما از جنگ شما سخت تره ...
بی دیدبان، بی خط شکن ، بی خاکریز...

شما یه سنگر ساز می اومد براتون سنگر می زد که خودش بی سنگر بود ، بهش خدا قوت می گفتی لبخند تحویلت می داد
ای شهیدان ما سنگر نداریم!

خاکریز شما تو اهواز بود
خاکریز ما جلو خونمونه...

نیاز نیست سرمونو بلند کنیم که قناسه زن بزنه ، چشمو که بستیم قناسه زن زده...

اومدم فکه یادگاری گذاشتم ، جوابش نیومده
4 ساله منتظرم

بغض داره خفم می کنه
آدم شدن مشکل شده ...




 

Body Guard

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دست نوشته شهید 9 دی ، سردار شهید صادق مزدستان

دست نوشته شهید 9 دی ، سردار شهید صادق مزدستان


:gol:
:gol:
:gol:
.
.
.

:gol:
:gol:
:gol:
سردار شهید صادق مزدستان که فرماندهی تيپ دوم مکانیزه لشکر 25 کربلا را به عهده داشت.در حالی که تنها دوازده روز از ازدواجش می گذشت در منطقه فکه در يک عمليات شناسايی در خط مرزی
:gol:
عين خوش و در جنگل امقر در اثر اصابت ترکش مين والمر به ناحيه سر در تاريخ 9 دی 1361 به شهادت رسيد.
:gol:

جنازه سردار شهيد صادق مزدستان در گلزار شهدای سیدملال قائمشهر به خاک سپرده شد.


 

nasime sahari

عضو جدید
هوالهو
سلام درسته که اونا رفتن اما چه خوبه که پامونو روی جای پای اونا بذاریم تاما هم مثل اونا خدایی بشیم فقط کافیه یه یاعلی مثل اون باغیرتاش بگیم
یاعلی
 

Samaneh

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جالبه که بیای باشگاه بعد از چند وقت و تایپیکی ببینی که خیلی دقیق سوالای ذهنتو بیانن می کنه
سيٌد ، سيٌد ؛ حاجي :
سيٌد جان ! بعضي از بچٌه ها بد جوري در گير دنيا شدند ، توپخانه خودي هم که معلوم نيست دست نفوذي هاست يا عناصر بدلي ! که به جاي حمايت داره اونها را بيشتر دنيايي ميکنه!

بزارید اینم من اضافه کنم

حاجی حاجی سید:

حاجی جان!بعضی از این بچه هاتون دیگه دارن منو از هر چه بچه مسلمون ظاهر نما دل زده می کنن؛واقعا نمی فهمم ملاکشون برای تشخیص شخصیت ادمها و احترام چیه؟

از خوندن متن تایپیک لذت بردید؟؟

اینا همش درده _خوندن و شنیدن درد ؛درد داره؛سخته دهنت تلخ می شه و حس می کنی دارن زهر از حلقت پایین می کنن؛کافی کمی دقت کنید و با اطرافت بسنجی.ناراحت کننده ست لذت نداره.



(حاجی خودت خبر داری که برای این دوره نیستم)

اگه حاجی رفت و موندگار شد واسه این بود که این دوره و اون دوره نداشت براش؛مرد بود و جنگید.


دوره چیه؟؟این جمله از صدتا توهین بدتره.تو کار کی دارید دخالت می کنید که فکر می کنید برای این دوره نیستید؟
 

Ƨ0RΣӤɅ

عضو جدید
سلام

مثل اینکه صدای سید به حاجی بهتر شنیده میشه!

همون طور که تو تاریکی نور بهتر دیده می شه!

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mahboobeyeshab حاجي فيروززززززززززززززززززززز ز! گفتگوی آزاد 10

Similar threads

بالا