خلاصه می کنم ٬ آری من هنوز زنده ام ٬ در این دنیا ٬ در این کشور ٬ در این شهر٬ در این خانه هنوز زنده ام و به اقتضای زنده بودنم هنوز به زندگی وصلم٬ حقیقت را که نمی شود کتمان کرد من هنوز به زندگی وصلم...هنوز دروغ می گویم و می شنوم٬ هنوز برای اثبات خودم دست و پایی می اندازم ٬ که گاه دیگری را هم می آزارد و هی بگی نگی چیزی هم این وسط به سر و صورت من هم می خورد٬ رابطه است دیگر٬ انسانیت است دیگر٬ که لازمه اش آزار دادن است و آزار کشیدن تا چیزی این وسط از لاشه ی متعفن این زندگی که شما حاکمان برایمان هنوز باقی گذارده اید٬ گیر من افتد ٬ گیر تو افتد...
آری من هنوز زنده ام اما دیگر نمی توانم شرمم را مخفی کنم٬ دیگر نمی توانم سرافکنده نباشم که٬ چرا هنوز زنده ام٬چرا هنوز رو به این صفحه ی اینترنتی برای جرعه ای آزادی خواهش و تمنا می کنم و از ترس نامم را مخفی نگاه می دارم٬ نمی توانم روزی صدبار نپرسم از خودم که آیا من مستحق ترم به زندگی٬ به زنده بودن؟ و صد البته هزاران بار این جواب درشت در ذهنم نچرخد که: نه! نه! هزاران کس از تو مستحق ترند...کسانی که کشته شدند٬ کسانی که کشته می شوند ٬ کسانی که در زندان ها زیر شکنجه ها خرد می شوند هزاران بار از من مستحق تر به زندگی هستند.
این اوج این بی مصرفی ٬ این حیات پوچی که هنوز در درونم زنده است ٬ این بیهودگی ٬ آی خدایا این خود زندگی ست که نمی گذارد زندگی کنم! نه آنقدر آزاده نیستم که بخواهم خون رگان خود را قطره قطره بگریم! نه کار من نیست٬ ولی بسیار دلم می خواهد در ازای پاسخی درست برای این پرسشم به جای همه آدم های سرزمینم بمیرم٬ آقای احمدی نژاد ٬ آقای خامنه ای٬ تمام این ها به چه قیمتی؟
هرچه به ذهنم فشار می آورم جوابی نمی یابم...ثروت این مملکت؟ شمایان که انقدر دارید که برای صد نسل بعدتان هم کفایت آید. قدرت؟ شما که رهبر بودید ٬ همیشه هم بودید و هستید بالاترین از این که جایی نیست. برای دین؟ کجای دینتان کشتن و دروغ بستن و هزار گناه دیگر برای زنده ماندن دین آزاد شده؟ شما که می گویید لا اکراهه فی الدین! برای اسلام؟ چطور اخطار به یک بانوی مهجبه در فلان مدرسه در فلان کشور٬ اسلام را به خطر می اندازد اما کشتن دختران مسلمان خودمان هیچ است٬ چینی ها یار غار شما می افتند به جان هزاران مسلمان کشورشان ٬شما ککتان نمی گزد. برای استقلال؟ این چه استقلالی است که سرنخش دست پوتین و مدودف و روسیه افتاده؟ برای عزت؟ کجای جهان کشور عزت مندی سراغ دارید که لیست تبریک شنیدن برای ریاست جمهوری جدیدش از سوی رهبران جهان به پنج نفر هم نرسد. همین شما نبودید که گفتید من اولین نفری بودم که به اوباما تبریک گفتم! جواب آن تبریک کو؟ تبریک اوباما به شما کو؟ این است عزتتان؟ برای مبارزه با استکبار جهانی؟ نمی فهمم چرا تمام استکبار جهانی ما را احاطه کرده اند؟ سراغ ندارم هیچ کدام از اعضای طول دراز این استکبار جهانی به اندازه ی نصف روسیه حق و پول و ثروت این آب و خاک را برای خود قبضه کرده باشند. راستی همه ی اینها به چه قیمتی؟
من یک بی مصرف تمام عیارم٬خود را کمتر از خس و خاشاکی که فرمودید می دانم٬شکر خدا تا به حال یک خارجی را هم از نزدیک ندیده ام ولی لابد از عیادی غربم٬ از عوامل دشمن٬ آری من یک بی مصرف به تمام عیارم که دیگر حالم از این زندگی بهم می خورد٬ سالهاست از دست شما و این جامعه و زندگی ای که برایم فراهم کرده اید مردن را به این زندگی ترجیح می دهم ٬ نمی دانم این زندگی چقدر طول می کشد یا که این زندگی چقدر می ارزد ٬ فقط می دانم در تمام طول حافظه ی تاریخی جهان معدود آدم هایی بوده اند که سرشان به تنشان می ارزیده٬ معدود آدم هایی هم بوده اند که هم از اول نمی بایست زندگی می کرده اند٬ اگر نمی توانید جزو دسته ی اول باشید انقدر برای افتادن در دسته ی دوم تقلا نکنید! دست تاریخ خونین است ٬ خونین تر از دست شما!
آری من هنوز زنده ام اما دیگر نمی توانم شرمم را مخفی کنم٬ دیگر نمی توانم سرافکنده نباشم که٬ چرا هنوز زنده ام٬چرا هنوز رو به این صفحه ی اینترنتی برای جرعه ای آزادی خواهش و تمنا می کنم و از ترس نامم را مخفی نگاه می دارم٬ نمی توانم روزی صدبار نپرسم از خودم که آیا من مستحق ترم به زندگی٬ به زنده بودن؟ و صد البته هزاران بار این جواب درشت در ذهنم نچرخد که: نه! نه! هزاران کس از تو مستحق ترند...کسانی که کشته شدند٬ کسانی که کشته می شوند ٬ کسانی که در زندان ها زیر شکنجه ها خرد می شوند هزاران بار از من مستحق تر به زندگی هستند.
این اوج این بی مصرفی ٬ این حیات پوچی که هنوز در درونم زنده است ٬ این بیهودگی ٬ آی خدایا این خود زندگی ست که نمی گذارد زندگی کنم! نه آنقدر آزاده نیستم که بخواهم خون رگان خود را قطره قطره بگریم! نه کار من نیست٬ ولی بسیار دلم می خواهد در ازای پاسخی درست برای این پرسشم به جای همه آدم های سرزمینم بمیرم٬ آقای احمدی نژاد ٬ آقای خامنه ای٬ تمام این ها به چه قیمتی؟
هرچه به ذهنم فشار می آورم جوابی نمی یابم...ثروت این مملکت؟ شمایان که انقدر دارید که برای صد نسل بعدتان هم کفایت آید. قدرت؟ شما که رهبر بودید ٬ همیشه هم بودید و هستید بالاترین از این که جایی نیست. برای دین؟ کجای دینتان کشتن و دروغ بستن و هزار گناه دیگر برای زنده ماندن دین آزاد شده؟ شما که می گویید لا اکراهه فی الدین! برای اسلام؟ چطور اخطار به یک بانوی مهجبه در فلان مدرسه در فلان کشور٬ اسلام را به خطر می اندازد اما کشتن دختران مسلمان خودمان هیچ است٬ چینی ها یار غار شما می افتند به جان هزاران مسلمان کشورشان ٬شما ککتان نمی گزد. برای استقلال؟ این چه استقلالی است که سرنخش دست پوتین و مدودف و روسیه افتاده؟ برای عزت؟ کجای جهان کشور عزت مندی سراغ دارید که لیست تبریک شنیدن برای ریاست جمهوری جدیدش از سوی رهبران جهان به پنج نفر هم نرسد. همین شما نبودید که گفتید من اولین نفری بودم که به اوباما تبریک گفتم! جواب آن تبریک کو؟ تبریک اوباما به شما کو؟ این است عزتتان؟ برای مبارزه با استکبار جهانی؟ نمی فهمم چرا تمام استکبار جهانی ما را احاطه کرده اند؟ سراغ ندارم هیچ کدام از اعضای طول دراز این استکبار جهانی به اندازه ی نصف روسیه حق و پول و ثروت این آب و خاک را برای خود قبضه کرده باشند. راستی همه ی اینها به چه قیمتی؟
من یک بی مصرف تمام عیارم٬خود را کمتر از خس و خاشاکی که فرمودید می دانم٬شکر خدا تا به حال یک خارجی را هم از نزدیک ندیده ام ولی لابد از عیادی غربم٬ از عوامل دشمن٬ آری من یک بی مصرف به تمام عیارم که دیگر حالم از این زندگی بهم می خورد٬ سالهاست از دست شما و این جامعه و زندگی ای که برایم فراهم کرده اید مردن را به این زندگی ترجیح می دهم ٬ نمی دانم این زندگی چقدر طول می کشد یا که این زندگی چقدر می ارزد ٬ فقط می دانم در تمام طول حافظه ی تاریخی جهان معدود آدم هایی بوده اند که سرشان به تنشان می ارزیده٬ معدود آدم هایی هم بوده اند که هم از اول نمی بایست زندگی می کرده اند٬ اگر نمی توانید جزو دسته ی اول باشید انقدر برای افتادن در دسته ی دوم تقلا نکنید! دست تاریخ خونین است ٬ خونین تر از دست شما!