خلوتی با خدا

Aros.kabir

عضو جدید
گفتگو با خدا(چت با خدا)
از عرش صدای ربّنا می آید
آوای خوش خدا خدا می آید
فریاد که درهای بهشت باز کنید مهمان خدا سوی خدا می آید


گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم

گفتی: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم

گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲) ::.
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك

گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشته‌هاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ...

سلام به همه دوستان

به لینک زیر مراجعه کنید :
www.arashmovafagh.blogfa.com
به چند پست آخر توجه کنید اگه جالب بود امتیاز بدین اگه هم انتقاد داشتین تو همون وبلاگ نظر بذارین .
:gol:
 

araghi

عضو جدید
کاربر ممتاز
آيه 38 سوره نسا

آيه 38 سوره نسا

خانم فاطمه عزيز
واقعا از دعا هايتان لذت بردم ممكنه ترجمه آيه 38 سوره نسا را اينجا قرار بدي؟ همون آيه كه ميگه ان الرجال قوامين علي النسا .......
 

vaio

عضو جدید
سلام ببخشیدکه به جای خانم ترابی من جواب شما رو میدم(ایشا الله هم شما و هم خانم ترابی منو می بخشید).....اون آیه ای که شما گفتید فکر می کنم هم شماره آیه و هم متنش اشتباه تایپ شده بود...اون چیزی که من پیدا کردم آیه 34 سوره نسا هست (الرجال قومون علی النسا بما فضل...)..................................که معنی آن :مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است به واسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود باید به زن نفقه دهند پس زنان شایسته و مطیع در غیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند و زنانیکه از مخالفت و نا فرمانی آنان بیمناکید باید نخست آنها را موعظه کنید اگر مطیع نشدند از خوابگاه آنان دوری گزینید ..باز مطیع نشدند آنها را به زدن تنبیه کنید چنانچه اطاعت کردند ..دیگر بر آنها حق هیچ گونه ستم ندارید ..که همانا خدا بزرگ و عظیم الشان است..
 

samira284

عضو جدید
بچه ها من این متنی رو که نوشتم و می فرستم(ببخشید یه کم ظولانیه) خودم خیلی دوس دارم ، منتظر نظرات شما هستم : و من تو را دیدم
و تو را حس کردم
در دو قدمی خودم
نه
در نزدیکترین فاصله از خودم
تو بودی
آنقدر بزرگ وپر جلال، که در ذهنم نمی گنجیدی
و من تو را حس کردم
با تمام اجزای حسی ام
با دیدگانم
با چشمانم
دستانم
و بهتر از همه
با لبانم
حس می کردمت
در بین دو لب تشنه ام
با چه عطشی
تو را در بین لبانم فشار میدادم
با چه ولعی تو را در سبنه ام فشرده بودم
و با چه حرصی تو را می بوییدم
بودن تو را در آغوشم با هیچ جمله ای نمی توانم توصیف کنم
بودن تو در بین لبانم را با هیچ مزه ا ی نمی توانم توصیف کنم
بوی خوش تو را شبیه هیچ بویی نمی بینم
آنقدر گرم بودی و خنک
آنقدر خوب بودی و بد
آنقدر زیبا بودی و زشت
آنقدر ترش یودی و شیرین
آنقدرنزدیک بودی و دور
که دیوانه ات شدم
تو بودی
کاملا در بر من
کاملا در بین ذره ذره وجودم
چه زیبا حس می کردمت
چه بزرگ
تو بودی
بودی و بودی
و در کنا بودنت این اشک های من بود که بودنت را تمدید می کرد
و تو تشنه اشکهای ملتمس من
و من تشنه یک نگاه تو
همه جا از نا مهربانیت فریاد می زدم
همه کس را از جفاهایت خبر می دادم
همه را از بی عدالتی تو بین من و عشقم خبر می دادم
ولی تو بودی
تو عشقم را می دیدی و لمس می کردی
تو مرا در تنگی آغوشم حس می کردی
و در لابلای این فضای کوچک
به بزرگی عشقم پی می بردی
و این توبودی
که هجر عشق را با قرب چیز دیگری با من عوض کردی
و این تو بودی که
در حلق تلخ من یک قطره دوشاب چکاندی
به قول مستور :
شاید کنار بادبادک ان پسر بجه بودی
ولی نردیکتر از آن حس می کردمت
از نا مهربانیت ملول بودم و به یادت امیدوار
تلخی زمانه را در دل داشتم و شیرینی امید در کنارش
اشک داغ می چکاندم و لب به هم دوخته بودم
ولی
آیا
باز تو خواهی بود؟
که لبانم را به لبخندی بازگشایی
داغی اشکهایم را با سر انگشت مهربانت
خواهی سترد؟
وقتی که در سینه ام می فشارمت
وقتی که هرم نفسم را به گردنت می فشانم
بزرگی درد دل مرا حس می کنی؟
مستور می گوید :
نیستی
من می گویم : هستی
مستور تو را ندید
من تو را در آغوشم دیدم
مستور گفت روی ماهت را ببوسم
من تو را بین لبانم حس کردم
مستور گفت تو در بالایی
پیش بادبادکها
من تو را در کنارم دیدم
این تو بودی
دستت در دست من
هم آغوش من
هم بستر من
در تمام شبهای تار من
در تمام لحظاتم
روی ماهت را بوسیدن
دستت را در دست گرفتن
بویت را یه مشام کشیدن
آه …
الان کجایی؟
کنارم ؟
در قلبم ؟
آن سر دنیا؟
در آغوش که ؟
لبانت را به که داده ای؟
این منم ….
حسود…
عاشق…
حریص…
غم دار…
این منم
دیوانه…
گدا…
این منم
همان که تو را فقط در آغوش خود می خواهد
همان که لبانت را برای خود می خواهد
این منم
همان که هر لحظه می خواهد فریاد بزند
مستور….
من نه تنها روی ماهش
که تمام وحودش
که تمام لبان مهربانش را
با لبانم حس کردم
من اورا بوسیدم
در پس پرده های اشک
در پس غم های بزرگ
مستور…
من او را سخت ذر بر کشیدم
و چنان بویش را به مشام کشیدم
که صد چندان یک می خواره مست شدم
مست در آغوشش افتادم
آی مستور…
من در آغوشش خوابیدم
من اورا بوسیدم
من او را بوسیدم
من سر انگشتانم را به روی گونه هایش کشیدم
من حرارت بودنش را حس کردم
من با هرم نفسهایم که در آغوشش می پاشیدم
از غمم گفتم
و او با فشردن من درآغوشش
مرا تسلی می داد
کاش می دانستم که آیا او هم گریه می کند؟
شاید…
ولی من چشمانش را عاشق دیدم
عاشق خودم
دستانم را به روی چشمانش گذاشتم
که مبادا دیگری را با چشمانش سحر کند
دریغ از اینکه
او با حرارت وجودش همه را سحر می کند
او با تمام وجودش همه را در آغوش می کشد
مستور…
من در آغوش او غنودم
و آن زمان
تمام غمها را فراموش کزدم
با این که آرام بودم
اشکهایم روان بود
اشک چه بود؟
نمی دانم
ولی هر لحظه که به روی ماهش می نگریستم
این صدای تو بود کع در گوشم زنگ می زد که :
روی ماهش را ببوسم
و من او را بوسیدم
من گلها را …
برگها را …
پر پرنده ها را …
بال شکسته گنجشک حیاطمان را …
یوسیده ام
من به پشت نرم گربه حیاطمان دست کشیده ام
من به پشت کوچک و ظریف کیوتر یچه خانمان دست کشیده ام
من جشم در چشک یا کریم ها دوخته ام
من دماغ در بیخ گلها فرو برده ام
من او را همه جا دیده ام
من او را همه جا حس کرده ام
همانی که بارها صورتش را بوسیده ام
ولی
باز هم
به او گفته ام
نه …
فریاد زده ام
که ای نا مهربان من
تا کی تو را ببوسم و تو هیچ نگویی؟
تا کی عاشق دل خسته باشم ؟
و
تو معشوق سنگدل باشی ؟
تا کی بسوزم و خوش باشی؟
تا کی بگریم و بنگریم؟
تا کی فریاد بزنم و تو سکوت کنی؟
تا کی مرا وعده آینده دهی؟
مستور…
تو او را دیدی؟
او فریاد زدی ؟
نه …
من دیدم
من فریاد زدم
و او با سکوتش آرمم کرد
ولی
این من بودم
که باز فریاد می زدم
آی ی ی ی ی
مستور
من روی ماه خدا را بوسیدم
من او را نه در کنار بادبادکها
بل …
در آغوشم دیدم
آی ی ی ی
مستور
من با بادبادکم او را پیدا نکرم
او با یک دنیا عشق مرا پیدا کرد
من او را تنگ در آغوش کشیدم
و دست به موهایم کشید
مستور…
من او را بوسیدم
در نیمه های شب
تا من او را بوسیدم
ستاره ها دس زدند
ماه لبخند زد
و خورشید گریست
خورشید از اینکه شبانگاهان نیست
تا هم آغوشی عاشقان را ببیند گریست
مستور…
من بغض کردم
او گفت اشک بریز
من گریستم و
او با دستهای گرمش اشکهایم را پاک کرد
و این بار
برگها کف زدند
صدای کف زدنهای آنها
جنگل را
به رقص آورد
مستور
خدا هم مرا بوسید
او اتگشتانش را به نشان سکوت
روی لبانم گذاشت
و آرام گونه ام را بوسید
مستور…
من او را گم کرده بودم
او مرا پیدا کرد
همین جا
در اطاقم
در ساعات نیمه شب
آرام در بسترم خزید
و مرا به آغوش کشید
چه مهربان بود؟
لحظه ای که می بوسیدمش
و در پس تمام اشکهایم
ستاره ها را می دیدم
که از پنجره به ما نگاه می کنند
جیرجیرک که به پشت پنجره چسبیده بود
فریاد می زد
آی مستور…
صدایش را شنیدی؟
جیرجیرک هم خوشحال بود
از دیدار ما
ار هم آغوشی ما
مستور به سایه بگو
خدا نزدیکتر از آن است که توان فراموشیش را داشته باشی
به سایه بگو
هیچ کس قادر نیست لحظه ای به او فکر نکند
حتی…
تو که در بودنش شک داری
به سایه بگو
جشن دیدارما را ازآسمانها بپرسد
تا بگویند که من روی ماه خدا را بوسیدم
 

fatemeh-torabi

عضو جدید
خانم فاطمه عزيز
واقعا از دعا هايتان لذت بردم ممكنه ترجمه آيه 38 سوره نسا را اينجا قرار بدي؟ همون آيه كه ميگه ان الرجال قوامين علي النسا .......
با سلام و احترام
از اینکه دیر پاسخ سوال شما را می دهم عذرخواهی می کنم .یه مدتی مسافرت بودم و با تشکر از vaioاز پاسخ رسا و جالبشون
همون طور که دوست عزیزمون vaioاشاره کردند این ایه ,ایه 34 سوره نسا می باشد که البته سبب پیدایش بعضی شبهات گردیده است .اما با کمی دقت در تفاسیر و ترجمه های ان مشکل و شبهات برطرف خواهد شد .
آيه و ترجمه
الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلى النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فـَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتى تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهـْجـُرُوهُنَّ فى الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَكمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيًّا كبِيراً(34)
ترجمه :34 - مردان ، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتريهايى كه (از نظر نظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايى كه از امـوالشـان (در مـورد زنـان ) مـى كـنـند، و زنان صالح آنها هستند كه متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى كه خدا براى آنان قرار داده ، مى كنند. و (امـا) آن دسـته از زنان را كه از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! و (اگر مـؤ ثـر واقـع نـشـد،) در بـسـتر از آنها دورى نماييد! و (اگر آنهم مؤ ثر نشد و هيچ راهى بـراى وادار كـردن آنـهـا بـه انـجـام وظـايـفـشـان جـز شـدت عـمـل ، براى وادار كردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را تنبيه كنيد! و اگر از شما پيروى كردند به آنها تعدى نكنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست .)
اما توضیحاتی در باره ایه که با توجه بع تفسیر نمونه در اینجا قرار می دهم
سرپرستى در نظام خانواده
خـانـواده يـك واحـد كـوچـك اجـتماعى است و همانند يك اجتماع بزرگ بايد رهبر و سرپرست واحدى داشته باشد، زيرا رهبرى و سرپرستى دسته جمعى كه زن و مرد مشتركا آن را به عـهـده بـگـيـرنـد مـفـهـومـى نـدارد و در نتيجه مرد يا زن ، يكى بايد ((رئيس )) خانواده و ديـگـرى ((مـعـاون )) و تـحـت نـظـارت او بـاشد، قرآن در اينجا تصريح مى كند كه مقام سرپرستى بايد به مرد داده شود. ((مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند)) (الرجال قوامون على النساء).
البته مقصود از اين تعبير استبداد و اجحاف و تعدى نيست بلكه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤ وليتها و مشورتهاى لازم است .
ايـن مـسـاءله در دنـيـاى امـروز بيش از هر زمان روشن است كه اگر هياءتى (حتى يك هيئت دو نـفرى ) ماءمور انجام كارى شود حتما بايد يكى از آن دو ((رئيس )) و ديگرى ((معاون يا عضو)) باشد وگرنه هرج و مرج در كار آنها پيدا مى شود - سرپرستى مرد در خانواده نيز از همين قبيل است .
و ايـن مـوقـعـيـت بـه خاطر وجود خصوصياتى در مرد است مانند ترجيح قدرت تفكر او بر نيروى عاطفه و احساسات (به عكس زن كه از نيروى سرشار عواطف بيشترى بهره مند است ) و ديـگرى داشتن بنيه و نيروى جسمى بيشتر كه با اولى بتواند بينديشد و نقشه طرح كند و با دومى بتواند از حريم خانواده خود دفاع نمايد.
بـه عـلاوه تـعـهـد او در بـرابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزينه هاى زندگى ، و پـرداخـت مـهـر و تـاءمـيـن زنـدگى آبرومندانه همسر و فرزند، اين حق را به او مى دهد كه وظيفه سرپرستى به عهده او باشد.
البـتـه مـمـكـن است زنانى در جهات فوق بر شوهران خود امتياز داشته باشند ولى شايد كرارا گفته ايم كه قوانين به تك تك افراد و نفرات نظر ندارد بلكه نوع و كلى را در نظر مى گيرد، و شكى نيست كه از نظر كلى ، مردان نسبت به زنان براى اين كار آمادگى بـيـشترى دارند، اگر چه زنان نيز وظايفى مى توانند به عهده بگيرند كه اهميت آن مورد ترديد نيست .
جـمـله بـعـد اشـاره بـه هـمـيـن حـقـيـقـت اسـت زيـرا در قـسـمـت اول مى فرمايد: ((اين سرپرستى به خاطر تفاوتهايى است كه خداوند از نظر آفرينش ، روى مـصـلحـت نـوع بـشـر مـيـان آنـهـا قـرار داده )) (بـمـا فضل الله بعضهم على بعض ).
در قسمت ديگر مى فرمايد: ((و نيز اين سرپرستى به خاطر تعهداتى است كه مـردان در مـورد انفاق كردن و پرداختهاى مالى در برابر زنان و خانواده به عهده دارند)) (و بما انفقوا من اموالهم ).
ولى نـاگـفـتـه پـيـدا اسـت كـه سـپـردن ايـن وظـيـفـه بـه مـردان نـه دليل بالاتر بودن شخصيت انسانى آنها است و نه سبب امتياز آنها در جهان ديگر، زيرا آن صرفا بستگى به تقوى و پرهيزگارى دارد، همانطور كه شخصيت انسانى يك معاون از يك رئيس ممكن است در جنبه هاى مختلفى بيشتر باشد اما رئيس براى سرپرستى كارى كه به او محول شده از معاون خود شايسته تر است .
سـپـس اضـافـه مـى كند كه زنان در برابر وظايفى كه در خانواده بر عهده دارند به دو دسته اند:
دسـتـه اول : ((صـالحان و درستكاران ، و آنها كسانى هستند كه خاضع و متعهد در برابر نـظـام خـانـواده مـى بـاشـنـد و نـه تـنـها در حضور شوهر بلكه در غياب او، حفظ الغيب مى كنند)) (فالصالحات قانتات حافظات للغيب بما حفظ الله ).
يعنى مرتكب خيانت چه از نظر مال و چه از نظر ناموس و چه از نظر حفظ شخصيت شوهر و اسـرار خـانـواده در غـيـاب او نـمـى شـونـد، و در بـرابـر حـقـوقـى كـه خداوند براى آنها قـايل شده و با جمله ((بما حفظ الله )) به آن اشاره گرديده وظايف و مسؤ وليتهاى خود را به خوبى انجام مى دهند.
بـديـهـى است مردان موظفند در برابر اين گونه زنان نهايت احترام و حق شناسى را انجام دهند.
زنان متخلف
دسته دوم : زنانى هستند كه از وظايف خود سرپيچى مى كنند و نشانه هاى ناسازگارى در آنـهـا ديـده مـى شـود، مـردان در برابر اين گونه زنان وظايف و مسؤ وليتهايى دارند كه بايد مرحله به مرحله انجام گردد. و در هر صورت مراقب بـاشـنـد كه از حريم عدالت ، تجاوز نكنند، اين وظايف به ترتيب زير در آيه بيان شده است :
مرحله اول در مورد زنانى است كه نشانه هاى سركشى و عداوت و دشمنى در آنها آشكار مى گـردد كـه قـرآن در جـمـله فـوق از آنـهـا چـنـيـن تعبير مى كند: ((زنانى را كه از طغيان و سـركـشـى آنها مى ترسيد موعظه كنيد و پند و اندرز دهيد)) (و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن ).
و بـه ايـن تـرتـيـب آنـهـا كـه پـا از حـريـم نـظـام خـانـوادگـى فـراتـر مـى گـذارنـد قـبـل از هـر چـيـز بـايد به وسيله اندرزهاى دوستانه و بيان نتايج سوء اين گونه كارها آنان را به راه آورد و متوجه مسؤ وليت خود نمود.
سـپـس مـى فـرمـايد: ((در صورتى كه اندرزهاى شما سودى نداد، در بستر از آنها دورى كنيد)) (و اهجروهن فى المضاجع ).
و بـا ايـن عـكـس العـمـل و بـى اعـتـنـايى و به اصطلاح قهر كردن ، عدم رضايت خود را از رفتار آنها آشكار سازيد شايد همين ((واكنش خفيف )) در روح آنان مؤ ثر گردد.
در صـورتـى كـه سركشى و پشت پا زدن به وظايف و مسؤ وليتها از حد بگذرد و همچنان در راه قـانون شكنى با لجاجت و سرسختى گام بردارند، نه اندرزها تاءثير كند، و نه جـدا شـدن در بـسـتـر و كـم اعـتـنـايـى نـفـعـى بـبـخـشـد و راهـى جـز ((شـدت عمل )) باقى نماند ((آنها را تنبيه كنيد)) (و اضربوهن ).
در اينجا اجازه داده شده كه از طريق ((تنبيه بدنى )) آنها را به انجام وظايف خويش وادار كنند
 
آخرین ویرایش:

fatemeh-torabi

عضو جدید
اشكال :
مـمـكـن اسـت ايـراد كـنـنـد كـه چـگـونـه اسـلام بـه مـردان اجـازه داده كـه در مـورد زنـان متوسل به تنبيه بدنى شوند؟!
پاسخ :
جواب اين ايراد با توجه به معنى آيه و رواياتى كه در بيان آن وارد شده و توضيح آن در كـتـب فـقـهـى آمـده اسـت و هـمـچـنين با توضيحاتى كه روانشناسان امروز مى دهند چندان پيچيده نيست زيرا:
اولا: آيه ، مساءله تنبيه بدنى را در مورد افراد وظيفه نشناسى مجاز شمرده كه هيچ وسيله ديـگـرى دربـاره آنـان مفيد واقع نشود، و اتفاقا اين موضوع تازه اى نيست كه منحصر به اسلام باشد، در تمام قوانين دنيا هنگامى كه طرق مسالمت آميز براى وادار كردن افراد به انـجـام وظـيـفـه ، مؤ ثر واقع نشود، متوسل به خشونت مى شوند، نه تنها از طريق ضرب بـلكـه گـاهـى در مـوارد خـاصـى مـجـازاتـهـايـى شـديـدتـر از آن نـيـز قايل مى شوند كه تا سرحد اعدام پيش مى رود.
ثـانيا:
((تنبيه بدنى )) در اينجا - همانطور كه در كتب فقهى نيز آمده است - بايد ملايم و خـفـيـف بـاشـد بطورى كه نه موجب شكستگى و نه مجروح شدن گردد و نه باعث كبودى بدن .
ثالثا: روانكاوان امروز معتقدند كه جمعى از زنان داراى حالتى بنام تفسير
((مازوشيسم )) (آزارطـلبـى ) هـسـتـنـد و گـاه كه اين حالت در آنها تشديد مى شود تنها راه آرامش آنان تـنـبـيـه مـختصر بدنى است ، بنابر اين ممكن است ناظر به چنين افرادى باشد كه تنبيه خفيف بدنى در موارد آنان جنبه آرام بخشى دارد و يك نوع درمان روانى است .
مـسلم است كه اگر يكى از اين مراحل مؤ ثر واقع شود و زن به انجام وظيفه خود اقدام كند مـرد حـق نـدارد بـهـانـه گـيـرى كـرده ، در صـدد آزار زن بـرآيـد، لذا بـه دنبال ايـن جـمـله مـى فـرمـايـد: ((اگـر آنـها اطاعت كنند به آنها تعدى نكنيد)) (فان اطعنكم فلا تبغوا عليهن سبيلا).
و اگـر گـفـتـه شود كه نظير اين طغيان و سركشى و تجاوز در مردان نيز ممكن است پديد آيد، آيا مردان نيز مشمول چنين مجازاتهايى خواهند شد؟
در پـاسـخ مى گوييم آرى مردان هم درست همانند زنان در صورت تخلف از وظايف مجازات مـى گـردنـد حـتـى مـجازات بدنى ، منتها چون اين كار غالبا از عهده زنان خارج است حاكم شرع موظف است كه مردان متخلف را از طرق مختلف و حتى از طريق تعزير (مجازات بدنى ) به وظايف خود آشنا سازد.
داسـتـان مـردى كـه بـه هـمـسر خود اجحاف كرده بود و به هيچ قيمت حاضر به تسليم در بـرابـر حـق نـبـود و عـلى (عـليـه السـلام ) او را بـا شـدت عمل و حتى با تهديد به شمشير وادار به تسليم كرد معروف است .
و در پـايـان مـجـددا بـه مـردان هـشـدار مـى دهـد كـه از مـوقـعيت سرپرستى خود در خانواده سـوءاسـتـفـاده نـكـنـنـد و بـه قدرت خدا كه بالاتر از همه قدرتها است بينديشند ((زيرا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است )) (ان الله كان عليا كبيرا).
 

emeli_amn

عضو جدید
خدایا حوادث 3 سال پیش رودوباره برایم تکرارنکن من تحمل ندارم خدایا من نمی تونم ببینم اونی روکه دوست دارم راحت از دست می دم خدایا کاش عشق رانمی افریدی خدایا کاش رسیدن به آرزوها این قدر مشکل نبودخدایا من درگناهان خویش غوطه ورم ولی توکریمتری از انکه بخاطر گناهانم مرا این چنین عذاب دهی من رادوباره تنها نگذار.......
 

vaio

عضو جدید
نبینم emeliگل من ناراحته......بذار مطمئنت کنم که همون قدر که تو در لحظه های عادی زندگیت بیادش بودی......اونم الان به یاد توووو
 

winter

عضو جدید
سلام متنتون واقعا قشنگ بود
خیلی خوب به هم ربطشون داده بودید
 

vaio

عضو جدید
:gol:تا یک ارباب بهتر پیدا نکردی خدا را رها نکن.....(ضرب المثل اسکاتلندی)...

قول می دم خدا....
 

AZZA2004

عضو جدید
درد دل

درد دل

درود بر تنها یاورم .
نمی دونم چرا هر وقت که تو کوچیکترین امتحان تو موفق می شوم و بعداش پیش خودم مغرور می شم جوری امتحان می کنی که من حقیر تو اولین پله شکست می خورم.
نمی دونم گناهم چیه که باید برای کمک به یک بنده دیگت خودم مورد آزمایش قرار می گیرم . و سر دوراهی قرار بگیرم که خود خواه باشم و به خودم فکر کنم و یا ایثار کنم و کل زندگیمو و تمام احساسات بنده دیگتو خدشه دار کنم .
ای تنها یاورم
با تمام وجود اعتراف می کنم که دیگه کم آوردم دیگه نمی تونم تصمیم بگیرم.
فقط نیرویی در من قرار بده که بتونم تصمیم دروسترو بگیرم تا نه در مقابل خودت و نه در مقابل بندت شرمنده باشم. که خودت می دونی حاظر تو امتحان تمام زیانها به گردن من باشه ولی سر سوزنی به بندیه تو زیانی وارد نشه ....
پس ای تنها امید و یاور من ازت می خواتم کمکم کنی ............
 

نازنین

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا!!!!

قلبم مدتیه مجروحه! از دست یه عده که خودشونو بنده ی تو می دونن! می دونم تو هم به نوشته های این تاپیک می خندی، قربون خنده هات! ، آره تو به ما عقل دادی اما افسوس ! کیه که به کارش بگیره........

خدایا قلبمو بگیر و نوازشش کن ........ که خیلی رنجوره ......... فقط تو می تونی با دست مهربونت آرومش کنی...........
 

Atropatkan

عضو جدید
خدایا منو فراموش نکن.
خدایا منو به حال خودم رها نکن.
....
خدایا ازت ممنونم که هر وقت بهت رجوع کردم منو تنها نگذاشتی.
همیشه پیشم هستی و من هر روز از تو دور میشم.

حالا که این تاپیک رو دیدم دلم باز شد و دوری خودم رو نسبت به تو احساس کردم.
:crying2::crying2::crying2:
 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خدایا من کودکه توام....کودک بازیگوشت....
گهگاه دست میکشی از لطف بر سرم و هر از چندگاهی اشک را از گونه هایم می زدایی.هر روز از خواب بیدارم می کنی و هرشب با لالایت مرا می خوابانی....
پس ای از من ، ای به من نزدیکتر از من ، ای آشنا تر از من به من و ای روح و تن من .. یک آن این کودک بازیگوشت را رها مکن و دستانم را در کوچه ی ظلم و سیاهی رهانساز....
 

دریای آرام

عضو جدید
در کجای زمین ایستاده ام
مفتون و بی صدا
دل به کدامین حضور سپرده ام
غرق سیلاب انزوا
راحیل کدام دیار رحیلم
اسیر و پابند ناکجا
خدای عزیز دستهایم رابگیر:(
 

zahra_1365

عضو جدید
خدایا بی پناهم ز تو جز تو نخواهم
اگر عشقت گناه است ببین غرق گناهم

تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته ست قلب من جانا به عهد خود وفا کن.

خداجون همیشه گفتم و بازم میگم « مامانم رو به تو میسپرم لطفا ازش خوب نگهداری کن من جز مادرم کسی رو ندارم به مامانم کمک کن خوب بشه»:gol:
 

mohitlog

عضو جدید
چت با خدا..................................

چت با خدا..................................

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌كنم

گفتی: فانی قریب
.:: من كه نزدیكم (بقره/۱۸۶) ::.
گفتم: تو همیشه نزدیكی؛ من دورم... كاش می‌شد بهت نزدیك شم

گفتی: و اذكر ربك فی نفسك تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد كن (اعراف/۲۰۵) ::.
گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لكم
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/۲۲)::.
گفتم: معلومه كه دوست دارم منو ببخشی

گفتی: و استغفروا ربكم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه كنید (هود/۹۰) ::.
گفتم: با این همه گناه... آخه چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نمی‌دونید خداست كه توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌كنه؟! (توبه/۱۰۴) ::.
گفتم: دیگه روی توبه ندارم

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::.
گفتم: با این همه گناه، برای كدوم گناهم توبه كنم؟

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/۵۳) ::.
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا كیه كه گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.
گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این كلامت كم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌كنه؛ عاشق می‌شم!
... توبه می‌كنم

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌كننده‌ها و هم اونایی كه پاك هستند رو دوست داره (بقره/۲۲۲) ::.
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرك

گفتی: الیس الله بكاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش كافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیكار می‌تونم بكنم؟

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذكروا الله ذكرا كثیرا و سبحوه بكرة و اصیلا هو الذی یصلی علیكم و ملائكته لیخرجكم من الظلمت الی النور و كان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد كنید و صبح و شب تسبیحش كنید. او كسی هست كه خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریكی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳) ::.
با خودم گفتم: خدا... خالق هستی... با فرشته‌هاش... به ما درود بفرستن تا آدم بشیم؟! ... ... ...

 

mohitlog

عضو جدید
گفتگو با خدای مهربون...................................... .......

گفتگو با خدای مهربون...................................... .......

در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو می کنم.


خدا پرسید


تو می خواهی با من گفتگو کنی؟


من در پاسخش گفتم:


اگر وقت دارید!


خدا خندید:


وقت من بی نهایت است.


پرسیدم :


چه چیز بشر، شما را سخت متعجب می سازد؟

خدا پاسخ داد :


کودکی شان،

اینکه آنها از کودکی شان خسته می شوند،


عجله دارند که بزرگ شوند،


بعد دوباره بعد از مدت ها،

آرزو می کنند که کودک شوند...


اینکه سلامتیشان را از دست می دهند

تا به ثروت برسند،


و بعد ثروتشان را می دهند

تا دوباره سلامتی خود را بدست آورند.


اینکه با اضطراب به آینده نگاه می کنند،


و حال را فراموش می کنند


نه در حال به سر می برند و نه در آینده


به گونه ای زندگی میکنند که گویی هرگز نمی میرند


و به گونه ای می میرند که

گویی هرگز زندگی نکرده اند.


گرمی دستان خدا را در دستانم حس کردم.


هر دو سکوت کردیم.


من پرسیدم:


دوست داری بندگانت کدام درسهای زندگی را بیاموزند؟


او گفت:


بیاموزوند که آنها نمی توانند کسی را وادار کنند

که عاشقشان باشد ،


همه کاری که آنها می توانند بکنند این است

که اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.


بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می کشد که

زخمهای عمیقی در قلب آنان که دوستشان دارند

ایجاد کنند


ولی زمانی زیاد می خواهد تا آن زخمها

را التیام بخشند.


بیاموزند ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد،


بلکه کسی است که به کمترین ها رضایت می دهد.


بیاموزند آدمهایی هستند که دوستشان دارند،


فقط نمی توانند احساساتشان را نشان دهند.


بیاموزند دو نفر می توانند با همدیگر

به یک نقطه نگاه کنند،


ولی آن را متفاوت ببینند.


بیاموزند کافی نیست که تنها دیگران را ببخشند،


بلکه باید خود را نیز ببخشند.


و با تمام اینها بدانند که من همیشه با آنها

هستم،دوستشان دارم و از دور مراقبشان هستم..​
 

atish_baran

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر چی دل تنگم خواست گفتم ....?????????????!!!!!!!!!

هر چی دل تنگم خواست گفتم ....?????????????!!!!!!!!!

:gol::gol::gol:دوستت دارم خدای عزیزم ...به وسعت تمام خوبی های بی پایانت...می نویسم از تو بدون تعارف،می نویسم بدون تشبیه و تضاد، از تو و از پاکی هایت...می نویسم! شعری نمانده،همه ی افکار پر واژه های تشبیه اند و من ای بی همتای بی کران از تو می نویسم ساده و روان. به یادشبی که روی سجاده دستانم را دراز کردم و نامت را به لحظه و اکسیژن ها هدیه کردم و از تو ای بی همتای مهربانم خواستم تا وجودت را احساس کنم با تمام سستی هایم خواستم لحظه ای به دور از تمام بدی هایم مرا به خودت نزدیک کنی و تو چه پاک و بدون غرور دستانم را گرفتی ،چه لذتی به قول کاهو خیلی ممنون خیلی ممنون خدا جوون...مقصود میگوید:شعر ظرافت می خواهد...این بار فقط نوشتم ساده و روان ظرافتش تویی می دانم !
این بهترین نوشته من خواهد بود ...خدایا خیلی دلم برات تنگ شده ...مرا باز در اغوش مهربانت بگیر...دلم برای دستانی که لمس کردم-مهربان بود-تنگ شده...دلم برای سادگی برای خودم بودن تنگ شده...جاوید از تو گله میکند اما دوستت دارد به او گفته اند کافر است ، اما من می دانم تو تمام بنده هایت را دوست داری برای تو فقط یک نفر با ارزش نیست تو خود ارزشی ،تو تمام لحظه هایی تو تمام ان هستی که دنبالت می گردم ...نیما و افسون گمان میکنند عاشقم ...اری هستم عاشق تو ...واینک بی پروا می گویم ؛ پشیمانم از تمام بدی ها ، از تمام کوتاهی ها ، بغز میکنم چون می دانم گناه کارم چون می دانم تو را دوست دارم اما نمیرسم به تو، نگرانم ! دیشب خواب دیده ام مرده ام ،زیر باران بودم کنار دریا روی سبزه ها دورو برم گل بود رو به روی یک قصر قدیمی دستانم را باز کردم و فریاد زدم : خدایا خیلی باحالی ...خیلی دوست دارم ...مثل حسن گلاب ...شاید بخندند انان که این را می خوانند -که مطمئنا می خندن دست خودشون نیست که- چه اهمیت دارد مهم تویی که می خواهمت و می خوانمت ...امروز عشقت را حس کردم ، با تمام وجودم...
تا ته دنیا دوست دارم با تو حرف بزنم و بشنومت و در قطره های باران سیرت پاکت را بنگرم ... این همه واژه برای از تو سرودن برای تشبیه ،اما می خواهم ساده بنویسم ...خودت می دانی که چقدر خوش حالم و چه غم بزرگی دارم...غمی شیرین ...خودم را در اغوشت حس می کنم ...تو با منی اری من تو را دوباره یافتم ...در تمام خاطراتم! در تمام این روز! در تمام خوابم!تو را در واژه های مغرور فلق یافتم!...
تو را در نهان خانه وجودم پیدا کردم ، بغز کرده بودم چون تو را گم کرده بودم در پی ات بودم ...
خاطراتم را زنده کردی و دریافتم خاک ان قدر ها هم سرد نیست...فراموش شدن اسان است ، فراموش کردن ، نه!...چه راحت تر میشوم وقتی هر خط بیش تر از تو می گویم...چه حس خوبی...افسون عزیزم دیگر نگران نباش حالا ازادم ، امروز تو گریه هام دیدم خدا حواسش با منه ، غرق توی محبت ...بر خودم می بالم بزرگ شدم دنیا دیگر بد نیست بدی های ان از کردار ماست ، جدایی بد نیست، فقر بد نیست فقط حکمت است !این را خدا می داند و منو تو هنوز سر مشق اول دفتر هستیم و قدم می زنیم در زمینی که وجودش ارزوست ابش پاک است پرندگانش حتی کرکس ها ، زیباست هنوز دستی گل می کارد، هنوز محبتی دست بر سر کودکان بی محبت ، می کشد...
:gol:هنوز و هنوز و همیشه خدا با ماست ...:gol:
و امروز تا همیشه میگویم هزاران بار؛ دوستت دارم ...میخواهم تسبیح بگویم با ذکر دوستت دارم..چه زیبا خواهد بود ذکر عشق تو...و پاک تر از همیشه از تو می گویم ؛


خدایا پر از احساسم ..عاشقم...دیوانه ام...مرا در یاب و گناهانم را ببخش ...خدایا به حق بهترین ها شتر دیدی ، ندیدی...:gol::gol::gol:

آمین ...پناه بر خدا

__________________________________​

:gol:افسوون عزیزم ...​

:gol:از تمام حرف هایت از زیبایی حضورت، از زمانی که برای شنیدن حرف هام گذاشتی بی نهایت سپاسگذارم ...:gol:

:gol:تو امروز منو به اون چیزی که می خواستم رسوندی...دوستت دارم به اندازه بی کران ها:gol:

:gol:و از فلق با احساسم به خاطر شیوایی کلام سپاسگذارم...دوستت دارم:gol:
 
آخرین ویرایش:

sheida244

عضو جدید
خدايا!:gol:
چرا امروز اينجوري شد!؟
چرا هيچ كدوم حرف همو نمي‌فمهميديم!؟:crying:
جرا فكر مي‌كرد كه من روراست نيستم و دارم مخفي‌كاري مي‌كنم!؟؟؟:question:
تو كه مي‌دوني همه‌ي چيزايي كه تو درونم بود همينا بودن ولي خوب چرا اينجوري برداشت ‌كرد!؟
خدايا يعني اشتباه كردم!!! از كجاش غلط رفتم!!؟؟؟
من كه رو راست رو راست بودم:(
خدايا من ديگه هيچ كاري نمي‌تونم بكنم جر اينكه از تو بخوام ......
 

cute

عضو جدید
کاربر ممتاز
خدایا
خدایا
خدایا
خدایا
دیگر تاب پریشانی ندارم
مه از آهنم
نه از سنگم
 

پرندیس

کاربر بیش فعال
خدایا.......چگونه زیستن را به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت.......
 

Similar threads

بالا