دل نوشته های دلتنگی
- شروع کننده موضوع aynaz
- تاریخ شروع
دلـَــمــ یکــــ غـَـریــبــهـ مے خـــواهــَــد
بیــــآیـَـد بـــِنـــشیـــنَد فــَـــقـَـــط ــــُــــکــــوتـــــــ کُنـــــد
و مـــَــن هـِـے حــَـــرفـــــ بــزنــَـمــ و بــزنــَـمــ و بــزنـــَمــ
تا کـــَـمــے کــَـــمــ شـَــــود ایـــــن هـَمـهـ بــــــــآر ...
بعــــــد بـُـلنـــــد شــــَــــود و بـــــِـــرود
انگـــــــآر نـــهـ انگــــــآر ...!ا
بیــــآیـَـد بـــِنـــشیـــنَد فــَـــقـَـــط ــــُــــکــــوتـــــــ کُنـــــد
و مـــَــن هـِـے حــَـــرفـــــ بــزنــَـمــ و بــزنــَـمــ و بــزنـــَمــ
تا کـــَـمــے کــَـــمــ شـَــــود ایـــــن هـَمـهـ بــــــــآر ...
بعــــــد بـُـلنـــــد شــــَــــود و بـــــِـــرود
انگـــــــآر نـــهـ انگــــــآر ...!ا
نمیدانم چرا
به هر که وفادار باشی ترکت میکند
انوقت میگوید بی وفایی
نامهربانی
به جرم نامهربانی نکرده تنهایم گذاشت
اما هرگز ندید نامهربانیهایش که هر روز مرا داغان کرد
درد من
متظاهر بودن ادمهاست
از ظاهر کسی او را
میخوانند
اگر سیاه باشد تا ابد سیاهش میبینند اما میخواهم بپرسم مگر خدا گناهانمان را میبخشد پس چگونه گناه بر گردن دیگران میاندازید
اگر هم سفید مجبور هست تا ابد سفید بماند
اما من دیگر خاکستری شدم
نه سیاهم و نه سفید
میتوان هر دو باشم و برایم حرف شما ادمها هیچ اهمیتی ندارد
متظاهر بودن ادمهاست
از ظاهر کسی او را
میخوانند
اگر سیاه باشد تا ابد سیاهش میبینند اما میخواهم بپرسم مگر خدا گناهانمان را میبخشد پس چگونه گناه بر گردن دیگران میاندازید
اگر هم سفید مجبور هست تا ابد سفید بماند
اما من دیگر خاکستری شدم
نه سیاهم و نه سفید
میتوان هر دو باشم و برایم حرف شما ادمها هیچ اهمیتی ندارد
از دست های من
تا موهای تو چقدر فاصله است
این درد را
همین جا به دریا خواهم گفت:
به شالی کاران پیر
به صیادان جوان
به تونل های بین راه
به گردنه ها خواهم گفت:
که ماهی کوچکی در چشم هایت شناور است
و خواهم گفت:
که ما همدیگر را سیر ندیدیم.
تا موهای تو چقدر فاصله است
این درد را
همین جا به دریا خواهم گفت:
به شالی کاران پیر
به صیادان جوان
به تونل های بین راه
به گردنه ها خواهم گفت:
که ماهی کوچکی در چشم هایت شناور است
و خواهم گفت:
که ما همدیگر را سیر ندیدیم.
آنقدر به آدمهای روی زمین بی اعتماد شده ام که میترسم وقتی از خوشحالی به هوا میپرم...
زمین را از زیر پایم بکشند!
زمین را از زیر پایم بکشند!
طعم دردهای من
ترش است...
چشیدنش دل آدم را ضعف می برد...اما یکجوری بهش عادت می کنی...
کهنه می شود
کهنه اند دردهایم
اگر افتادن برگی از درخت به حکمت توست...مگر می شود زندگی من فقط به من وابسته باشد؟
خوشبحالت خدا ...
سهم من از آفرینش تو چقدر است/نمی دانم...
و این سهم را که تعیین می کند؟فقط خودم؟..
ترش است...
چشیدنش دل آدم را ضعف می برد...اما یکجوری بهش عادت می کنی...
کهنه می شود
کهنه اند دردهایم
اگر افتادن برگی از درخت به حکمت توست...مگر می شود زندگی من فقط به من وابسته باشد؟
خوشبحالت خدا ...
سهم من از آفرینش تو چقدر است/نمی دانم...
و این سهم را که تعیین می کند؟فقط خودم؟..
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
نقد ادبی اشعار و دل نوشته های دوستان | ادبیات | 190 | |
|
معماری با مصالحی از جنس دل | ادبیات | 18272 | |
|
دل نامه یا نامه دل | ادبیات | 9509 | |
|
گریه کن ای دل.......... | ادبیات | 427 | |
|
دل نوشته‌هاي عرفاني | ادبیات | 430 |