بوسه

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
گاهی احساس میکنم
پیر شده ام
نه مثل سفید برفی در تابوتی شیشه ای
مدفون شده ام
اما بهتر هست همان جا بمانم
اخر شاهزاده من خیلی وقت هست
که تنها برای تصاحب سرزمینم میکوشد
نیازی به بوسه کسی که
دشمن سرزمین بلوریم هست ندارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امروز خراب دیشبم از بوسه

لبریز حرارت و تبم از بوسه

بر روی لبم بدوز لبهایت را

امروز که من لبالبم از بوسه
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوسه را همیشه میستایم
اخر هر کسی را لایق نمیدانم
تا مرا ببوسد
اما انقدر کسی را لایق ندانستم
که گاهی به دو نفر عاشق که هم را میبوسند
حسودیم میشود
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوچشمانت خورشيد سياه است
زبان ات آرزومندِ گناه است
چگونه چشم پوشم از تو وقتى
تمام ذره هاى من نگاهت
خوشا كه يك شب مرا بگيرى از من
به بوسه اى از ان لب

واى از ان لب

واى از اون لب
اگر شبى هم به عمره من خوش افتاد
خوشا خوشا همون شب
اه از ان شب

به چشمِ من بخوانند ترانه هاى خواهش
به دست توبداند طريق نوازش
به بوسه سر دهد تن ترانه شکوفتن

به بوسه سر دهد تن ترانه شکوفتن
از لب تو از لب من
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوسه میدهد ماه به ستارگان
اما نمیدانم من ماه کدام ستاره ام
تا بوسه دهمش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دري بمان كه بي تو چه دلگير ميشوم
دارم ميان حادثه ها پير مي شوم

در بي حضور چشم تو اي طعم عاشقي
از لحظه هاي زندگيم سير ميشوم

انگشت اتهام به سويم نشانه رفت
تنها به جرم عشق تو تحقير ميشوم

سرداب هاي وحشت و سلول هاي درد
بي تو اسير پنجه زنجير مي شوم

چون عكس يادگاري ياران زمان عمر
در زير پاي كوچه زمينگير ميشوم

چون نور در ميانه منشور زندگي
در هفت رنگ دلهره تكثير ميشوم

حالا براي دفعه اخر مرا ببوس
دارم ميان حادثه ها پير ميشوم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جام دریا از شرابِ بوسه ی خورشید لبریز است...
جنگلِ شب تا سحر تن شسته در باران...
خیال انگیز!
ما ، به قدرِ جامِ چشمان خود،
از افسون این خمخانه
سرمستیم...
در من این احساس:
مهر می ورزیم،
پس هستیم!

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من به قر بان نگاه مست تو

بوسه گاه لحظه هایم ،دست تو

ای غریب جاده های سرد من

ساکن پس کو چه های درد من

محو احسا س قشنگت ،مانده ام

واژه ها از چشم مستت، خوانده ام

با نگاه تو چراغان ،گشته ام

همچو چشمت، نورباران گشته ام

همدم شبهای تنها یی شدم

مثل شبهای تو یلدایی شدم

ای سر انجام تمام هستی ام

باده چشمت دلیل مستی ام

من که احساس تو را بو سیده ام

از می تلخ لبت ،نوشیده ام

مرغ رام و سر براهت ،گشته ام

غرق احساس گناهت، گشته ام

دیگر از شهر غز لهایم ،مکو چ

بی نگاهت ، مثنوی ها هیچ و پو چ

از نگاهم خوشه غم را بچین

هستی من ، مستی من را ببین...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
امروز میخواهم بوسه ای بدهم
تا شادی خود را به همه تقدیم کنم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
هرشبي گويم كه فردا يارم آيد از سفر
چون كه فردا مي رسد گويم كه فردايي دگر
آنقدر امروز و فردا انتظارش مي كشم
تا بيايد عاقبت يادگارم از سفر
گر بيايد بوسه بر خاك دم پايش زنم
تا نمايد يك دمي بر حال زار من نظر
من كه مي دانم بيايد عاقبت دلدار من
ليك مي ترسم نباشد آن زمان از من اثر

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاش آن سفر شبانه تکرار شود.

آن تاب و تب و ترانه تکرار شود.

در بارش بی دریغ لبخندت کاش.

آن بوسه ی عاشقانه تکرار شود

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لب‌ ر‌ا با لب‌
در ‌اين‌ سکوت‌
در ‌اين‌ خاموشى‌‌ى‌ گويا
گوياتر ‌از ‌هر ‌آنچه‌ شگفت‌‌انگيزتر کر‌امت‌ِ ‌آدمى‌ به‌ شمار ‌است‌
در رشته‌‌ى‌ بى‌‌انتها‌ى‌ معجزتى‌ که‌ ‌اوست‌... در ‌اين‌ ‌ا‌عتر‌اف‌ِ خاموش‌،
در ‌اين‌ «‌همان‌»
که‌ تو‌اند در ميان‌ نهاد

با لبى‌
لبى‌
بى‌وساطت‌ِ ‌آن‌چه‌ شنودن‌ ر‌ا بايد...
‌آن‌ ‌احساس‌ِ ‌عميق‌ِ ‌امان‌، در ‌اين‌ پير‌انه‌سر

که‌ ‌هنوز
پرو‌از در تد‌اوم‌ ‌است‌
‌هم‌ ‌از ‌آن‌گونه‌ کز ‌آ‌غاز:
ر‌ابطه‌يى‌ معجز‌آيت‌

‌از يقينى‌ که‌ در ‌آن‌ ‌آشيان‌ گذشت‌
در پايان‌ِ ‌اين‌ بهار‌ان‌

تا گمانى‌ که‌ به‌ خاطر‌ى‌ گذرد
در ‌آ‌غازِ يکى‌ خز‌ان‌.
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوسه میدهم بر گلی
تقدیمت میکنم
تا یادگاری بماند در اتاقت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موج رقص انگيز پيراهن چو لغزد بر تنش
چنان به رقص آيد مرا از لغزش پيراهنش
حلقه ي گيسو به گرد گردنش حسرت نماست
اي دريغا گر رسيدي دست من در گردنش
هر دمم پيش آيد و با صد زبان خواند به چشم
وين چنين بگريزد و پرهيز باشد از منش
مي تراود بوي جان امروز از طرف چمن
بوسه اي دادي مگر اي باد گل بو بر تنش
همره دل در پي اش افتان و خيزان مي روم
وه كه گر روزي به چنگ من در افتد دامنش
در سراپاي وجودش هيچ نقصاني نبود
گر نبودي اين همه نامهرباني كردنش
سايه كه باشد شبي كان رشك ماه و آفتاب
در شبستان تو تابد شمع روي روشنش
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در گذر نشسته رقیب
انجا منتظر هست تا بوسه ای بر لبانم بزند
اما نمیداند
من هر روز از سمت دیگر میگریزم
تا مبادا بیافتم به دستش
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیرِ پنجره‌ی اتاقَ‌م
« مرا ببوس » را می‌خواند
آواز ‌خوانِ کوچه‌های شب.
می‌بوسمَ‌ت
و طرحِ لب‌هام می‌ماند
رووی غبارِ سردِ شیشه!

رضا کاظمی
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
وقتی میشه خیلی ساده
ادمی با یک کم حرف
خام کرد
بوسه هیچ ارزشی نداره
بوسه میدهم به کسی
که مرا بخواهد
همان گونه که هستم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
می‌توانی حرف بزنی
برای هر کسی دست تکان دهی
دست بدهی به هر کس
که دوستت ندارد
به گنجشک‌ها بیش‌تر از من فکر کنی
به من دورتر از مرگ
گوشی‌ات پر از اسم‌هایی باشد که من نیستم
همیشه پس از صدایم عذر بیاوری
به جایم نیاوری هیچ‌وقت
بخندی که روبرویت نیستم
خط بزنی لب‌هایم را
از روزهایی که بوسیده‌ای
از من کنارتر بکشی
خودت را جمع کنی
پشت گوش بیاندازی حرف‌هایت را
موهایم را که توی صورتت بود
بالا بیاندازی قرص‌های فراموشی مرا
آب را
و دکمه‌های هماغوشی‌ام را
اصلن فراموش کنی نوشیدنم را
مثل شیر مادرت حرامم کنی
توی چهارخانه‌ای که پیراهن تو نیست
توی خانه‌ای که
هم خانه‌ام نیستی!


ناهید عرجونی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
جام دریا از شرابِ بوسه ی خورشید لبریز است...
جنگلِ شب تا سحر تن شسته در باران...
خیال انگیز!
ما ، به قدرِ جامِ چشمان خود،
از افسون این خمخانه
سرمستیم...
در من این احساس:
مهر می ورزیم،
پس هستیم!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوسه ای عاشقانه بر پیشانیم زد
باد ارام گذر کرد و رفت
لبخند زدم شاد شدم
و ارام دوباره سرپا ایستادم
میدانی این باد مثا همان شاهزاده ای هست
که همگان منتظرش هستند و تنها شاهزاده من
باد هست
شاید دور میشود از من شاید نباشد کنارماما هرگز بوسه عاشقانه اش را به کسی جز من نمیدهد
هرگز موهای کسی را نوازش نمیکند
همیشه تنها چند لحظه از من دور میشود و دوباره به سراغم میاید
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خورشيد حق دارد

خروس حق دارد

ساعت حق دارد

يك روز تا ظهر بخوابد

تو اما حق نداري

بوسه‌ي صبحگاهي مرا فراموش كني

و مرا بي‌ترانه و لبخند

به اداره بفرستي.



حمید رضا شکارسری
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بوسه هایم را فروختم

دفتر خاطرات و تمام شعر هایم را سوزاندم

چمدانم را برداشتم و رفتم دنبال کار خودم

به قیمت یک عمر آزادی ...
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
بوسه میدهم بر لبانت
تا بدانی همیشه ارزویم بودن با توست
کسی را جز تو نیافتم
که اینگونه مرا وادارد به اعتراف
که من دوستت دارم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سیگارم را آتش می زنم ،


و بجای لبانت ،


با تمام وجود ، به آن پک می زنم !



وقتی تمام شد ،


با نیم چرخشی ملایم


اتاقت را ترک می کنم !
.
.
.
.
.
.
.


کاش می دانستی ،


آن دورها ،


هوا سرد است !


و برف پیری ، همه جا را سفید پوش کرده است .


کاش می دانستی !


هر خبری هست ،


همینجاست ،


هم اکنون ،


اینجا ،


.......... ولی دیگر نیست !

.......... ولی دیگر....... !
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی بوی امید نمیشنوم
تنها ناامیدی
از من نامیدی میترسی بروم
من میخواهمبمانم و برای کسی که نیمه دیگرم هست برای ماندنش تلاش کنم
میدانی من ان سیگار را بر میدارم و لبانت را میبوسم
اهمیتی نمیدهم چقدر از من عصبانی شوی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حتــمـا مــرا بـوسـیده ای
قبـل از آنـکه حــس شــآعری ام گـل کــنـد
حتـمـا بـوسـیده ای کــه اینگــونـه
پیچیــده عطــر تنـت لا به لای دلنـوشـتــه هــایـم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میدانی گاهی بوسه ای بر ستاره ای یا قاصدکی میزنم
تا به سمتت بیاید و تقدیمت کند
اخر تنها کسی که هر روز میخواهم به او بوسه دهم
تنها تو هستی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
طــعـــم بـــوســه هــای مـــرا مــی دهـد تــمـــامِ تـــنــَـــت

حــالا مــی خـــواهــی بــــروی ؟!

بــــــــــــــــرو !!
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
میبوسمت
عشق همیشگیم
میدانم هرگز این بوسه های عاشقانه
فراموش نمیشود
اما کاش کنارم بودی
اونوقت همه چیز عالی میشد
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم

بعد از این بوسه دگر بار خطائی نکنم

بوسه دادی و چو برخواست لبم از لب تو

توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم
 
بالا